پریشب جایی در پاریس در منزل یکی از ایرانیان خیلی معتبر موعود بودم به شام و اجزا مجلس مرکب بودند از دوازده نفر: سه زن – یکی ایرانی و دوی دیگر غیر ایرانی – و نه مرد تمامایرانی.
تمام صحبت چهارساعتۀ آن شب، از ساعت هشت الی ساعت دوازده، از امور مادی یا معنوی (و بیشتر مادی) اروپایی گذشت و هیچ صحبت از چیزهای راجع به ایران اصلاً نبود. از جمله، صحبت از کورها افتاد. هر کسی حکایتی از یک کوری (از کورهای فرنگی!) نمود که چقدر هوش و حافظه و لامسه و غیره از قوای آنها شدید و قوی بوده است و چقدرها زیاد باسواد بودهاند.
من به این مناسب گفتم که ما هم در ایران یک شاعر بزرگ داشتهایم که چندین صدهزار شعر از درجۀ اول شعر گفته است و ساززنِ درجۀ اول نیز بوده است و اسمش رودکی بوده است.
به سر مبارکِ سرکار قسم است و به قول آقای [حسینقلی] نواب والله و تاالله و بالله که صیغۀ قسم است و به مرگ دخترکم از این دوازدهنفر حضار هیچکس مطلقاً و اصلاً از آن رییس مجلسِ پنجاه و چند ساله تا آن سه زن که جای خود دارند، اسم رودکی را در تمام عمرش به گوشش نرسیده بود و به استثنای یک جوان بیست و هفت هشت ساله که از مدارس جدیدۀ ایران گویا بیرون آمده است و گویا از پرتو آقای میرزا عبدالعظیمخان یک سایۀ ضعیفی از ادبیات بر لوحۀ حافظهاش هنوز منقش بوده است.
او بعد از تلاش زیاد برای یادآوری، خود رو به من کرده گفت این رودکی همان است که صاحب «بوی جوی مولیان آید همی» است؟
گفتم صد رحمت برتو، بله هموست. اگر تو هم ملتفت نشده بودی من خیال میکردم که امشب دیوانه شدهام و هذیان میگویم و الا دوازده نفر ایرانی همه متمول و همه به زعم خود تربیت شده، یک نفر از آنها اسم بزرگترین شاعرهای ایران را نشنیده باشد از اعجب عجایب بسیار بسیار عجیب دنیاست.
این است حال جامعۀ ایرانی امروزه. عجله بفرمایید و قبل از آنکه به واسطۀ مرگ یا مرض یا ضعف پیری دیگر نتوانیم این گونه کارها بکنیم، ریشهای برای احیای ادبیات ایرانی غرس بنمایید، تا پس از نموّ آن، اگر هم ما بمیریم، دیگران از سایه یا میوۀ آن بهرمند شوند. و الا به شما خبردار میکنم، والله و بالله و تالله که باز هم صیغۀ قسم است، پس از ده بیست سی سال دیگر شاید در سرتاسر ایران اگر بگردید دیگر هیچکش را پیدا نکنید که ذرةالمثقالی به این چیزها علاقهای داشته باشد و اسم رودکی را که سهل است، اسم سعدی و حافظ و فردوسی را هم شنیده باشد.»
بخشی از نامۀ علامه محمد قزوینی به سید حسن تقیزاده
۳ مارس ۱۹۲۷ (۱۳۰۶ شمسی)
تا دیر نشده ریشهای برای احیای ادبیات ایرانی غرس بنمایید
بخشی از نامه علامه محمد قزوینی به سید حسن تقیزاده
پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵
منبع:
اختصاصی مورخان
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ