بازگشت به خویشتن

تاملی در اندیشه و نوشته‌های مهدی‌قلی خان مخبرالسلطنه هدایت

مظفر شاهدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران
مهدی‌قلی خان هدایت ملقب به مخبر‌السلطنه در میان رجال و سیاستمداران ایران معاصر چهره شناخته شده‌ای است. او فرزند علی‌قلی خان مخبر‌الدوله در سال ۱۲۴۳ش/۱۲۸۱ق متولد شد و تا ۲۲ شهریور ۱۳۳۴ (که به دلیل سقوط از پله و خون ریزی مغزی در سن ۹۲ سالگی درگذشت) در قید حیات بود...
چهارشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۵
مهدی‌قلی خان هدایت ملقب به مخبر‌السلطنه در میان رجال و سیاستمداران ایران معاصر چهره شناخته شده‌ای است. او فرزند علی‌قلی خان مخبر‌الدوله در سال ۱۲۴۳ش/۱۲۸۱ق متولد شد و تا ۲۲ شهریور ۱۳۳۴ (که به دلیل سقوط از پله و خون ریزی مغزی در سن ۹۲ سالگی درگذشت) در قید حیات بود. بدین ترتیب او دوران سلطنت ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه، احمد شاه، رضا شاه و بخشی از دوره سلطنت محمدرضا شاه پهلوی را درک کرده بود. مهدی‌قلی خان در دوران کودکی و نوجوانی با زبانهای فارسی و عربی آشنایی تامی پیدا کرد و زبان فرانسه را به نیکی آموخته و در علوم تاریخ، جغرافیا و ریاضیات تبحری بسنده یافته. او در سن ۱۵ سالگی برای ادامه تحصیل راهی آلمان شد و دو سال در آن کشور اقامت کرد و در حالیکه جز فراگیری زبان آلمانی دانش دیگری را دنبال نکرده بود، به ایران بازگشت و با درجه سرتیپی مترجم زبان آلمانی در دربار ناصرالدین شاه شد. پس از مدتی به ریاست پستخانه ارتقاء یافت و پس از درگذشت پدر در سال ۱۳۱۵ ق به دستور مظفرالدین شاه به مخبرالسلطنه ملقب شد و به ریاست گمرکات و پستخانه آذربایجان منصوب گردید. دو سال بعد به تهران آمد و در رأس مدارس دولتی قرار گرفت. در سفر دوم مظفرالدین شاه به اروپا به عنوان مترجم زبان آلمانی در عداد ملازمان شاه قرار گرفت و در سال ۱۳۲۱ از راه ژاپن و امریکا و برخی سرزمینهای دیگر به مکه مکرمه مشرف شد و یک سال بعد به ایران بازگشت و با شکل‌گیری نهضت مشروطیت در زمره مشروطه‌خواهان قرار گرفت و احیاناً در ترغیب مظفرالدین شاه به قبول مشروطیت و اعطای فرمان آن نقش داشت. در اولین کابینه پس از مشروطیت وزیر علوم شد. او رابط مجلس و دولت بود و در تدوین نظامنامه انتخابات هم مؤثر بود. در چندین کابینه بعدی هم مقام وزارت داشت و در ماههای پایانی مشروطه اول والی آذربایجان شد. پس از بمباران مجلس از راه روسیه به آلمان رفت. و پس از فتح تهران بار دیگر به ایران بازگشته باز هم والی آذربایجان شد. پس از مدتی والی فارس شد و پس از سه سال بار دیگر (سه بار پیاپی) مقام وزارت یافت و در سال ۱۲۹۷ ش برای بار سوم والی آذربایجان شد. در همین زمان بود که واقعه قتل شیخ محمد خیابانی پیش آمد و او عامل این واقعه معرفی گردید. پس از کودتا با سید ضیاء از در دوستی درآمد. در دوره چهارم انتخابات مجلس نماینده مردم تهران شد، اما به خاطر نقشی که در قتل خیابانی داشت، اعتبارنامه‌اش مورد تأیید نمایندگان قرار نگرفت. در سال ۱۳۰۱ وزیر فوائد عامه و تجارت شد. و در سه کابینه پیاپی مستوفی در سال ۱۳۰۵ باز هم وزیر فوائد عامه و تجارت بود. و در اردیبهشت ۱۳۰۶ رئیس دیوان عالی کشور شد. از خرداد همان سال با موافقت رضاشاه نخست‌وزیر شد و در شهریور ۱۳۱۲ از این مقام برکنار گردید و دیگر شغلی به او ارجاع نشد.
هدایت زبانهای فارسی، عربی، فرانسه و آلمانی را به خوبی می‌دانست و با زبان انگلیسی هم آشنایی بسنده‌ای داشت. از ریاضیات، هیئت و فلسفه هم سررشته داشت. با فن گراورسازی و کلیشه‌سازی و موسیقی آشنا بود. از او دهها کتاب و اثر علمی، تاریخی و ادبی بر جای مانده است که برخی از مهمترین عناوین آنها عبارتند از: تحفه‌الآفاق، گزارش از بعثت تا ظهور موغول [مغول]، میزان صرف در عروض، افکارالامم، سفرنامه مکه از راه سیبری ـ چین ـ ژاپن ...، گزارش، سفرنامه تشرف به مکه معظمه از طریق چین ـ ژاپن ـ آمریکا، بر من چه گذشت، طلوع مشروطیت گزارش ایران، گزارش ایران: قاجار و مشروطیت، ریاض‌العارفین، تحفه مخبری یا کار بیکاری، وخاطرات و خطرات.
هر چند همکاری نزدیک او با حکومت رضا شاه و نقشی که در قتل خیابانی داشت چهره سیاسی او را به شدت مشکوک و غیر قابل دفاع ساخته است، با این حال آگاهان به امور او را فردی درستکار، پرکار، لایق، با سواد و البته لجوج، جاه‌طلب و بسیار مطیع در برابر قدرت مافوق دانسته اند.
حضور طولانی و دیرپای او در مشاغل و مدیریتهای حساس و درجه اول اداری، سیاسی و فرهنگی؛ مطالعات فراوان او در عرصه‌های مختلف علمی ـ ادبی، فرهنگی، هنری، اجتماعی و تاریخی؛ و آشنایی با بسیاری از امور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ـ اقتصادی جهان آن روز از او شخصیتی چند بعدی و مجرب ساخته بود. همه اینها کمک می‌کرد که او پیرامون جامعه ایرانی در شؤون و سطوح مختلف به شناخت دقیق‌تری دست پیدا کند. او بخش قابل توجهی از دوران جوانی و میانسالی خود را در دوره سلطنت ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه سپری کرد و به دلایل عدیده از مجموعه مسائل فکری، سیاسی، فرهنگی، مذهبی، اجتماعی، اقتصادی، آداب و سنن، روابط و ... جامعه ایرانی شناخت قابل توجهی داشت. هدایت در تمام سالهای پس از انقلاب مشروطیت در مشاغل و مدیریتهای حساس و درجه اول سیاسی و اداری خدمت کرد و حوادث و رخدادهای پس از کودتا و نیز دوران سلطنت رضا خان را به عیان درک و لمس کرده و در مقاطعی خود نقشهای مؤثری ایفا کرده بود و از ناملایمات و بحرانهای عدیده سیاسی و اجتماعی پس از شهریور۱۳۲۰ آگاهی داشت. وی با فرهنگ و مدنیت جدید غرب و روند رسوخ آن در کشورهای مختلف جهان و به ویژه ایران و تبعات آن آشنایی بسنده‌ای داشت. حضور سلطه‌جویانه رقابت‌آمیز و استعماری کشورهای روسیه تزاری و سپس روسیه شوروی، انگلستان و نیز آمریکا در شؤون مختلف کشور را با همه تبعات سوءِ ناگوارآن برای مردم ایران در حافظه تاریخی خود داشت و همچنان که از نوشته‌های او بر می‌آید به ویژه فرهنگ، آداب و سنن ملی و مذهبی ایران زمین را به نیکی می‌شناخت و با روایات و احادیث اسلامی و نیز قرآن کریم انس پیدا کرده بود. واپسین نوشته‌هایش در کتاب مهم او خاطرات و خطرات آشکارا نشان از آن دارد که او چاره درد و درمان مشکلات عدیده سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مبتلا به جامعه ایرانی را پس از آن همه سرگردانی در بازگشت به خویشتن و تبعیت از آموزه ها، شعائر و فرهنگ مذهبی و ملی خود جستجو می‌کند و به ویژه با تأسی به آیات الهی، تشبث و تقلید از مدنیت جدید غرب در شؤون و سطوح مختلف را در عداد بزرگترین اشتباهات تاریخی مردم ایران ارزیابی می‌کند و بر این با وراست که دین اسلام، مذهب تشیع و به تبع آن پیشوایان دین و نیز فرهنگ غنی ملی می توانند و باید جامعه مسلمان ایرانی را در شؤون مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی هادی و راهنما باشند. آنچه در زیر می‌آید عین نوشته‌های مخبرالسلطنه دراین باره است که با عناوین: «بلای تقلید، اما مدرسه، کارمند، مجلس شورای ملی، جنجال در اطراف قانون اساسی، مطبوعات و روزنامه، باز هم چه باید کرد، چند کلمه در انترناسیونالیسم، صلح، اتم را منفجر می‌کنیم...، و خاتم کتاب و حسن مآب» تنظیم شده و تاریخ ۲۱ مهر ۱۳۲۹ پایان بخش آخرین سطور آن است:
بلای تقلید
تمدن و تربیت در مشرق سابقه دارد در مغرب در اکتشافات علمی و صنعتی پیش افتادند در اخلاق هنوز به مقام مشرقیان نرسیده‌اند بلکه در مائه اخیر که مذهب اهل حل و عقد ماتریالیسم شد عقب رفتند تمدن بولواری بر تمدن لابراتواری غلبه کرد و آن تمدن ناچیز به ما سرایت. تمدن را به صورت گرفتیم کلا همان را عوض کردیم که رنگ تمدن به خود بدهیم در حوزه خواص ملیت ما از دست رفت در مقابل هنرهای لابراتواری بی سیم رادیو هواپیما مستسبع شدیم، رقص قمار شرب تظاهر به فواحش را ترقی دانستیم افکار بی پای ماتریالیسم را به خود راه دادیم که امروز از بیداد آن همه جا غوغا بپا است و فریاد بلند. دور سر خود چرخ می‌زنیم و نمی‌دانیم چه کنیم یکی از مراحل رسیدن به راه عاقبت برگشتن از این راه غوایت است که العود احمد و ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم.
ما زندگی ای داشتیم ساده، آرام، بی دغدغه، خالی از بغض و تکلفات مزاحم، یک اطاق برای زندگی کافی بود در آن زیست می‌کردیم، می‌خوابیدیم، غذا می‌خوردیم، امروز اطاق خواب معطل، تخت خواب اطاق ناهارخوری معطل، بساط تغذیه اطاق دفتر اطاق سالن حتی اطاق قمار لازم شده است برای تدارک به همین نسبت به حرص و دزدی افزوده .
سابق یک اطاق یا دو اطاق برای زندگی یک خانواده کافی بود اطاقها طاقچه داشت به جای میز و قفسه رف داشت که کالای پس دستی را بالای رف می‌گذاردند (صندوقخانه) رختخواب را کنار دیوار، امروز تختخواب میز صندلی نیمکت قفسه جا تنگ کن منزل لازم است، همۀ این تکلفات زندگی را دشوار کرده است رشک و حسادت را بسیار و تلاش روزی را مشکل.
طمطراقی اگر بود در منازل مستور بود امروز در سینما، هتلها، رستورانها، قهوه‌خانه‌ها و شیرینی‌فروشیها مکشوف و بر ملا است همه سبب رشک، حسد، رقابت و بدتر از همه تخریب زندگی خانواده و ترویج فحشا. لازم نیست کمونیستها بر سر نکاح به خود زحمت بدهند این طرز زندگی روز بروز بالاتر خواهد رفت دزدی رشوه و حیزی دست بالا را خواهد گرفت.
خانقاه‌ها هر جا دایر بود زندگی وارستگان برای قوم سرمشق استفادۀ اخلاقی، از حرص و دویدن دنبال دنیا منصرف می‌شدند و تسلی می‌افتند حال آن همه از دست رفته است همت مقصور در استفاده از شهوات و نفسانیات است « جهد کن که از عشرت کام خویش بستانی» از شعر دیگر حافظ و امثال آن یاد نمی‌شود.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
تا سی چهل سال قبلاً به اصطلاح دموکرات نبودیم اما زندگی دموکرات داشتیم، اعیان و اشراف در مساجد در روضه‌خوانیها با عامه اصطکاک داشتند، دستگیری می‌کردند، خرجها می‌دادند، درب خانه‌ها باز بود، سفره‌ها پهن، خانه‌ای نبود که در آن وسیلۀ پذیرائی ده الی بیست نفر از هر جهت فراهم نباشد حتی رتختخواب. خدمه از مرد و زن به حد خود قانع و راضی بودند فاضل ناهار در بار را در سبزه میدان می‌فروختند کمتر خانه‌ای بود که چهار پنج نفر را از مرد و زن جمع‌آوری نکند تا صد و دویست هم می‌رسید.
وزارتخانه‌ها سفرۀ عام داشتند خلطه و آمیزش زیاد بود همه خرسند بودند از گوشه و کنار حرفهای تازه را نفهمیده به گوش مردم می‌کشیدند و مورد اعتنا نبود. عنوان مجلس که پیدا شد سخنهای سخیف و افکار کثیف در عنوان آزادی بی پیکر بر سر زبانها افتاد بتقلید تمدن بولواری و تفنن در بیعاری رشتۀ زندگی سادۀ خودمان از دست رفت و پا به دایره تجدد گذاردیم آن دموکراسی حقیقی فراموش شد و فساد اخلاق بالا گرفت درب خانه‌ها بسته شد، علاقه‌ها گسسته، شکایات پیوسته، روز بروز بر تکلفات زندگی افزود و از تعیشات عمومی کاست. بین طبقات افتراق افتاد و از هر طرف تزریق نفاق شد کارخانه اگر داشتیم بازار ارسی‌دوزها بود باز هم العود احمد.
والذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه و یقطعون ما امر الله به ان یوصل و یفسدون فی الارض اولئک لهم اللعنه و لهم سواء الدار آنانکه می‌شکنند پیمان خدا را پس از پیوستن و می‌برند رشته رسیدن به امرالله را و فساد می‌کنند در زمین لعنت او بر ایشان و برای ایشان بدی سرای دیگر خواهد بود (در همین سرا می‌بینیم) وقت آن است که بگویم، اما از دل، اهدنا الصراط المستقیم.
حکایت ما حکایت آن مکتبدار شد که شاگردان روی مواعده گفتند جناب میرزا خدا بد ندهد مگر کسالت دارید؟ امر بر جناب میرزا مشتبه شد برخاست و از پی معالجه رفت. مرض را در ذهن ما تزریق کردند و مشتبه شده‌ایم تا رفع اشتباه نکنیم صحت نخواهیم یافت. مرض در ممالک سایره، آزادی و مساوات دروغی است در ولایت ما تعقیب تمدن و ترقی بولواری و تکلفات مضر.
نکاح که در اسلام مورد تأکید بسیار است رو به تقلیل است ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله اگر ارتباط مرد و زن را بشود در تحت قانون آورد بهترین قوانین چه در آمیختن چه در گسیختن قانون اسلام است (افکار امم صفحه ۱۸۸) در میان مترقیان روز بروز در کاستن است.
بواسطه رفع حجاب، در حقیقت حجب و قبول رسوم ناباب و تقلید هرزه گردان پاریس تکلف در لباس به جائی کشیده که عایدات مشروع و حلال هشتاد درصد وفا به ایفای مد نمی‌کند لباس صبح لباس ظهر لباس عصر لباس شب کفش و جوراب و کلاه همرنگ دامن.
مد چیست زعادت تو هر چه وارو
در کاستن موی ز طرف ابرو
تغییر برش بجامه و کفش و کلاه
رنگ غلط لب و سر انگشت و مو
سابق وسمه می‌کشیدند سر انگشتان را حنا می‌بستند چون پولی به خارج نمی‌رفت وحشیگری بود حال که مبلغی گزاف به بهای ماتیک می‌رود نشانه ترقی و تمدن است.
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
بگوئیم مد هم وسیله انتشار ثروت است، در صورتی خواهد بود که از متابع داخله باشد نه از جنس خارجه و منحصر به ثروتمندان نه بلای جان بی ثروتان بشود و مزید رشک.
ازدحام زن در ادارات بر ضرر خانواده است مگر زنهای جای افتاده در بهداری و فرهنگ که مقتضی حفظ عفت و تجزیه مدارس دختر و پسر است.
مردها از بیکاری فریاد دارند زنها هم وظیفه خود را از دست داده پا در کفش مردها می‌کنند یکی از جنگهای آتیه جنگ زن و مرد خواهد بود زن بهتر است به وظیفه خود بپردازد. حرص به صادرات زنها را در خارجه بکار کشید ما آن حاجت را نداریم صرف تقلید است با فکر شیطنت.
اما مدرسه
برنامه مدارس ما صحیح نیست هنوز یک مدرسه با تمام ملزومات نداریم و مدرسه زیاد می‌کنیم و افاده‌چی ناقص می‌سازیم از هر طبقه در مدارس قبول می‌کنیم و یک رقم تدریس. ادارات ما روز بروز پــر می‌شود از اجزائی که طرف حاجت نیستند. چند سال است که مدرسه فلاحت داریم یکنفر که به حقیقت فلاحت بداند تربیت نشده است اگر هم ندرتاَ یکی چیزی آموخته است به آبادی ملک پدرش نپرداخته‌. شاگرد مدرسه فلاحت باید از اولاد ملاک باشد دنبال فلاحت برود نه دنبال بازرسی فلان اداره و اگر از رعیت ‌زاده‌ها هم یکی به مدرسه می‌آید برای تعقیب شغل پدرش نیست در اداره‌ای صندلی می‌خواهد. در ممالک سایره محصلین قانون وارد خدمت دولت می‌شوند از شعب دیگر موقوف به حاجت است.
ممالک مترقی برای هر حرفه، نجاری، آهنگری، خانه‌داری، آشپزی، خیاطی و غیره مدرسه دارند مدرسه دستگاه کارمندسازی است نه مردمی که چهار کلمه از اینجا و آنجا یاد گرفته معطل بمانند مزاحم باشند. مدرسه در دهات بطرزی که برنامه مرتب است سبب خواهد شد که رعیت و زارع از دست برود همه در شهر بریزند و از دولت کار بخواهند مختصر بودجه‌ای که داریم باید صرف مدارس شهری مفید بشود در مرحله اولی طب، مکانیک، مهندسی، حساب و کارهائی که مشتری داشته باشند و پی کار خارج و آزاد بروند.
امروز از مدارس لازم مدرسه معلم سازی مهم است معلم نداریم مدرسه می‌سازیم خصوص در حساب و ریاضی و از همین جهت جوانان ما از ریاضی گریزانند.
بجای مدرسه در دهات به دستیاری شاگردان مدرسه فلاحت فرمهای فلاحتی ترتیب بدهند که نمونه باشد فعلاً به مراتب بهتر است. می‌دانم مرا تخطئه می‌کنند لیک نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند در دهات همان مکتب‌خانه‌های ساده قدیم کافی است. دستگاه نمی‌خواهد.
سر دفتر برنامه مدارس ما باید دیانت باشد آن هم در تحت نظر مردمان متدین روشن فکر که حقیقت دیانت و حکمت آن را بیاموزند نه قناعت به سطحیات کنند و به متشابهات بپردازند.
یکی از کسان من که لیسانس گرفته است می‌پرسد که حضرت فاطمه (ع) چه نسبت با حضرت حسین (ع) داشت تف بر این معارف.
مدرسه باید مربی اخلاق باشد حتی جوانان فاسدالاخلاق را خالی به پیشانی بنهد.
مولوی گوید:
تیغ دادن در کف زنگی مست
به که افتد علم ناکس را بدست
دزدهای مدرسه دیده به کمک فنون علمی دزدی می‌کنند.
دو طایفه امروز در جامعه مشتری مدارس ناقص هستند و قانع به خواندن بدون استطاعت امتیاز صحیح از سقیم روزنامه‌نویس برای ازدیاد مشتری و اهل فساد برای انتشار افکار ناهنجار و تولید وسوسه در افکار.
مدرسه باید کارآگاهان سر بزیر بسازد نه مفسدان سر به هوا. نیچه آلمانی هم اگر خوش خیال بود عاقبت‌اندیش نبود. این را هم بگویم عالم به هر فنی بیش از حاجت، وجود معطله خواهد بود.
دیانت ما نکته‌ای از تربیت اخلاقی سیاسی و اقتصادی فروگذار نکرده است، راستی درستی، مردم دوستی، میانه‌روی، دستگیری، کسب روزی از راه حلال، آموختن علم، سیاحت در آفاق و احتراز از فساد، عناد، تبذیر، اسراف و مناهی.
فایده‌ای که از توسعه مدارس برده‌ایم این است که جمعی را از رشته خود منصرف کرده‌ایم چند کلمه ناقص آموخته‌اند و بار بودجه مملکت شده‌اند بدون هیچ نتیجه یا رفع حاجتی همه حریص در تلاش کسب ثروت نه ایمان دارند و نه وجدان نه بحدی قناعت. نه وقوف کافی به شغل خود.
مراقبت در اخلاق در مدرسه امری است مهم یک بد اخلاق جماعتی را بد اخلاق می‌کند اخلاق فاسد مسری‌تر از اخلاق نیک است.
ندیدستی که گاوی در علفزار
بیالاید همه گاوان ده را
کارمند
وظیفه دولت این است که زندگی را ببرد روی سادگی بی آلایشی، ما مقلد علی (ع) هستیم ما را چه طمطراق تبذیر و اسراف تا کارمندان تأسی کنند حسد، رقابت و رشک کم شود. حتی‌الامکان به بیت‌المال کمتر زحمت بدهنداوحی الی داود انک نعم العبد لولا نأکل من بیت‌المال وحی شد به داود که تو بنده خوبی هستی اگر از بیت‌المال نمی‌خوردی.
کارمندان دولت باید افتخار به خدمت مملکت داشته باشند و خدمت مملکت باید مقام احترامی داشته باشد مکنت و ثروت در آن مدخلیت نداشته باشد و اگر ثروتمندی لیاقت خدمت به دولت و ملت را داشته باشد به خزانه مملکت تحمیلی نکند نه خدمت را برای تحصیل ثروت بخواهد کما نحن فیه. در عین حال باید کارمند در معیشت آسایش داشته باشد و رعایت عائله او بشود که از تشکیل خانواده طفره نرود چنانکه در نظام برای هر فرزند مبلغی بر حقوق کارمند می‌افزایند در ممالک سایره سفراء را از ارکان ثروتمند اختیار می‌کنند که بیشتر از بودجه حفظ آبرو بکنند و ما....
در حال کنونی جا دارد دولت بین کارمندان با سواد و خط و بی سوادان با خطوط لایقرء امتیازی بگذارد ماشین تحریر خط را از بین برده است آنجا که به ماشین نتوانسته‌اند متوسل شوند باید از رمل سر رشته داشت تا بتوان خطوط را خواند.
خط چنان به ز قلم راننده
که بیاساید از آن خواننده
اردشیر به مبلغی محتاج شد تاجری تقبل کرد به شرط آن که پسر او را کار دولتی بدهند اردشیر نپذیرفت که کارمند دولت باید به شغل خود مفتخر باشد خرید و فروش نمی‌شود و ثروت در آن معتبر نیست.
نه فقط وظیفه دولت است که به اقتصاد زندگی کند ثروتمندان را هم باید از اسراف و خودنمائی منع کرد ثروت در راه تدارک ثروت صرف شود تا مردم مملکت مستفیض شوند و بی کار نمانند.
منع کسب ثروت ضرر جماعت است ثروت هر چه بیشتر بهتر لیکن باید از راه حلال کسب و بحاجات مبرم جماعت صرف شود به تجمل و تعیشات نامشروع منابع ثروت مملکت را ضایع نکنند به اباطیل بیگانه به هدر ندهند ثروت در بانکها جمع شود و به مصرف توسعه تجارت و تولید منابع ثروت برسد ثروتمندان نباشند بانک نخواهد بود. مدارس، مساجد، حمام، پل، کاروانسرا و آبادیهای دیگر را در مملکت ثروتمندان کرده‌اند.
طبع ایرانی تجمل‌پسند و خودنما است مرد آخر بین بنده مبارک بنده است کلوا و اشربوا و لا تسرفوا
تجار ما هم از پیکر در رفته‌اند سابق معروف بود نان بشیشه می‌مالیدند و تجار معتبر به قاطری قناعت داشتند امروز میز شام و ناهارشان از هر کس رنگین‌تر است تختخوابشان مزین‌تر و اتومبیل نمره اول را سال بسال عوض می‌کنند رقابتی شده که مردم خانه ملک و کالا را می‌فروشند و اتومبیل می‌خرند که از گردشگاه‌ها استفاده کنند همه معایب بر می‌گردد روی زندگی طمطراقی و انصراف از تقوی، تقلید معیشتی که امروز جهان را مستأصل کرده است.
در زمان ناصرالدین شاه تا اواخر درشکه منحصر بود به دربار و چند نفر از اعیان، سایرین حق سواری درشکه نداشتند پدرم اواخر درشکه داشت اما اخوان اجازه سواری نداشتیم مسافات دور را با اسب طــــــی می‌کردیم از علماء اول کسی که درشکه سوار شد مرحوم سید عبدالله بهبهانی بود و باز سالها علماء مرکبشان قاطر بود.
حال در خیابان ردیف اتومبیل ایستاده راه بر عبور و مرور مسدود است تصور می‌کنیم پیش رفته‌ایم. بلی! حاجت به وسائل نقلیه افزوده لیکن باید عمومی باشد وسایل عمومی را باید تمیز و مرتب کرد که مجبور به تدارک خصوصی نباشیم و به این اندازه سرمایه مملکت را به خارج نفرستیم. معایب بسیار است همه می‌گویند و می‌نویسند و به گوشها باد است.
فساد چرخ نبینیم و نشنویم همی
که چشمها همه کور است و گوشها همه کر
مجلس شورای ملی
مردم یونان مردمی بودند مهاجر به طرز ایلات رئیس بر خود اختیار می‌کردند و گردن به فرمان او می‌نهادند، شجاعت و طلاقت لسان مردی را روی کار می‌آورد، سابقه سلطنت و خانواده چون ممالک باستانی نداشتند چنانکه گفتیم سولون حکیم دستوری داد و پریکلس به موقع اجراء گذاشت ملت را شریک حکومت کرد از آن جا دموکراسی پیدا شد. مردم آتن معدودی بودند همرنگ و همسر نه تباین بسیار در زندگی بود نه پیچ بی شمار در سیاست. روز بروز حاجات متشتت شد و سیاست گره برداشت ملل امروزه آن گوه مداخله در امور مقدورشان نیست مجلسی که برقرار کردند شرکت جامعه در آن میسر نیست جمعی از مبرزین هر طبقه باید انتخاب شوند و ناظر اعمال هیئت اجرائیه باشند با اوضاع امروزه نمی‌توان در سیاست تنها رفت، پیش‌آمدها و سیاستهای متضاد چون سیل ملل را با خود می‌برد اگر حکومت ملی بود جنگ نمی‌شد.
ما هم روی پیش آمد مجلس ساختیم و به واسطه عدم آشنائی باین اساس تکی را اختیار کردیم که قالب قدم ما نبود پس از چهل سال هنوز ملت تصور صحیح از حکومت مجلسی و حکومت شورائی ندارد. نمایندگانمان هم. دیانت ما امر به شور می‌کند و شاور هم فی الامر یا امر هم شوری بینهم وارد است شورای ما با شور آیه فقط در لفظ مشترک است.
ما شکایت داشتیم از استبداد دولت با طرز انتخابات و نبودن ثالثی در میان، گرفتار استبداد غیر مسئول شدیم دولت هر چه بود در انتظام امنیت و آسایش مسئول بود مجلس در کارها به سوداها انگشت می‌کند و مسئولیت هم ندارد به اغراض شخصی و انگشت غیر هر دم تزلزل در دستگاه دولت می‌اندازد و امور نزدیک به هرج و مرج است.
دولتهائی که می‌آیند روی سازشهایی است، سیاه و سفید که در عمل عهود مورد اجرا پیدا نمی‌‌کند منجر به تغییر می‌شود، صلاح و لیاقت مناط نیست، وزرا هر قدر توانا باشند فرصتی می‌خواهند تا اشتباهات خودشان را اصلاح کنند.
عندالواقع بیشتر وکلای ما موکل ندارند و علت در طرز انتخاب است که امروز همه جا مضر اضطراری است و در مملکت ما مضر اختیاری.
حکمت مجلس شورای در مصالح مملکت بود در این مملکت وسیله رسیدن به مقام و استفاده از منابع دولتی یا ملتی است مصلحت در کار نیست و گاهی حرفهای حسابی زیر زانو می‌‌رود، دولت اکثریـــت را می‌پاید برای چند روزی ریاست، اکثریت با دولت همراه است برای استفاده از هر قبیل، جا انداختن دوستان، تلافی با مخالفان و بردن منابع دولتی ارزان.
می‌گویند ارادۀ ملت، ملت آرزوش امنیت و آسایش است که میداندران باید تدارک کنند و همه اشتباهات را به اسم ملت اینان کرده‌اند ناحق می‌گوئیم ناحق می‌جوئیم از حق چه انتظار داریم.
دولتهای به اصطلاح دموکرات اقلاً حق انتقاد به سیاست پژوهان می‌دهند اینک در عنوان مساوات طرزی هم به شیوه دوره فراعنه شایع است که از بطون قصور عالی امر صادر می‌گردد و مردم می‌بایست تعبداً به نان و آبی ساخته گنبدهای هرمان را برپا کنند مردم قبط دو فرقه بودند قومی زباندار قومی زبان بسته.
وزیر مختار آذربایجان قفقاز پس از آن که باکو به تصرف شوروی رفت عزیمت ترکیه کرد روزی نزد من آمد و دو ساعت صحبت کرد و من گوش دادم آخر گفت شما باری از دل من نمی‌توانید بردارید اما متشکرم که به صحبت من گوش دادید و آن چه در سینه داشتم گفتم و این از برای من تشفی ای بود وای به حال مردمی که نتوانند درد دل خودشان را اظهار بکنند.
پزشکان سیاسی در دیاگنستیک (تشخیص مرض) همه وقت اشتباه کرده‌اند و هیچ گاه قدر شربت نگاه نداشته‌اند این است که مزاج ملل رو به صحت نمی‌گذارد افراط است و تفریط .
طبع حکومت شورائی تشکیل احزاب پیش آورد، حیدری و نعمتی رسمیت یافت، اختلاف رفت روی بهره از سفره صنعت و نسبت استفاده جنگ طبقاتی در انداختند صدق رسول الله (ص) لایؤمن احدکم حتی یحب لاخیه المؤمن ما یحب لنفسه ایمان نیاورده‌اید هیچیک (یا امنیت ندارید) مگر آن که بخواهید برای برادر مؤمن خودتان آن چه را برای خود می‌خواهید وقت است که رو به حزب‌الله بیاوریم ان حزب الله هم الغالبون از تجمل باید کاست و رضای مستمندان را باید خواست و بر شیطان نفس لعنت فرستاد ان الشیطان لکم عدو فاتخذو ه عدواً انما یدعو حزبه لیکونو من اصحاب السعیر .
به شهادت تاریخ دسته‌بندیها و تشکیل احزاب و تلاش در بدست آوردن حکومت جز نفاق و شقاق نتیجه نداد پایه زندگی را بر صنعت و تدارک معاش را از راه صادرات خواستند و این در تعقیب اشتباهات چهارگانه اشتباه پنجم است. اروپا صادر کن امریکا صادرکن، آسیا در تدارک، مگر عقب‌ماندگان افریقا و جزایر دریا چه اندازه استطاعت خرید دارند آن جا هم دست به کار خواهند گذارد باید در صادرات که در آتیه مبادله اجناس خواهد بود اندازه و انگاره به دست آورد و بیشتر به زراعت پرداخت و مهاجرت بی توپ و تفنگ.
جنجال در اطراف قانون اساسی
در اطراف تغییری در قانون اساسی بسیار گفتند و روی اقوال عمرو و زید مصلحت را خلاف مصلحت شمردند قانون اساسی البته محترم است خصوص قانون اساسی ما که پایه بر اسلام دارد در اساس تغییرپذیر نخواهد بود به اقتضای وقت در قرآن هم بدا حاصل شده است ( در فروعات) بقره آیه ۱۰۰ آنچه از آیات برگردانیم یا فرو بگذاریم می‌آوریم بهتری یا مثل آن را.
فصل مکتوب حفظ مصلحت نیست فحوای عام و خاص نگاه دار مصلحت است دیدیم که بساط باغ شاه جلوگیری از اعاده مصلحت نکرد و دیدیم که خستگی از هرج و مرج و تدارک امنیت و پیشرفت امور در نتیجه دیکتاتوری بیش و مجلس را بر سر تسلیم آورد.
تمام اصطلاحات شایعه در معنی لغوی نه مفید است نه مضر در عمل مفید و مضر می‌شود تا نیت چه باشد و عمل چه. اجرای عدالت باید خواست و از تقاضا فرو ننشست عدالت بی دیکتاتوری عاطل است و دیکتاتوری بی عدالت باطل. انحلال مجلس توأماً با صدور فرمان انتخابات راه ضررش مسدود است شاه مملکت قانونی با ملت بیدار بر خلاف مصلحت مملکت و ملت عملی نمی‌کند چه بر ضرر خودش است پس نگرانی نیست و کل یوم هو فی شأن .
مطبوعات و روزنامه
روزنامه می‌بایست جای منبر را گرفته باشد. منبر به مداخله مردم بی سواد خاصیت خود را از دست داده بود روزنامه بدتر شد چون علف صحرا هر روز از زمین افکار می‌روید عده روزنامه و مجله از حد احصاء بیرون رفته است قلیلی وقایع را می‌ نویسند بعضی معایب را با قدری فلفل می‌نگارند. اکثراً از کیسه صاحبان اغراض اداره می‌شوند مجلات غالب شعر است در عنوان ادبیات بعض روزنامه‌ها دلال فحشاء و وسیله تقاضا بوده عنوانی به تهدید می‌کنند مگر نیازی برسد و اغماضی بشود.
خواجه اسفندیار می‌دانی
که بر نجم ز چرخ روئین تن
خرد زال را بپرسیدم
حالتم را چه حیلت است و چه فن
گفت افراسیاب دهر شوی
گر بدست آوری ز زر دو سه من
گر فرستی تو ئی فریدونم
ور نه آنکه نعوذ بالله من
روزنامه‌های ما مطلب ندارند چون فحشاء، غیبت، تهمت و رذالت بیشتر مشتری دارد موضوع بحث است نمی‌دانم مردم روزنامه‌ها را خراب کرده‌اند یا روزنامه‌ها مردم را در هر حال روزنامه بیش از حاجت داریم.
گاهی با مرکب سیاه گاهی مرکب سرخ بعضی مغربی بعضی مشرقی، جنبه مضر بعضی مطبوعــــات می‌چربد. اگر مقالات مفید هم می‌آورند مضر غلبه دارد نفسانیات و شهوت آمیزی معقول را از بین می‌برد طبع ملت را به رذائل فحشاء و بی قباحتی جلب کرده‌اند.
یک طرف صحبت از ورزش است و تقویت اعصاب طرف دیگر صحبت از عشق‌ورزی و تضعیف اعصاب بیشتر شاهنامه می‌خواندند حالا ...
یکی در پاریس هر روز تفحص میکرد کی مرده است و طبیبش که بوده است، اطبا را فکری می‌بایست کرد، قرار گذاردند او را به وظیفه ای از این اعلان منصرف کنند.
در سیاست خارجه
قلم اینجا رسید و سر بشکست مگر به خدا پناه ببریم قبل از مشروطیت و الغای عهدنامه ترکمانچای اساس در سیاست رعایت دول کامله الوداد بود و کامله الوداد روی مدلول عهدنامه ترکمان چای که از هر جهت خصوصاً اقتصاد دست ما را بسته بود در نامجات به کلمات دوستان استظهار انامل مودت و خاطر حق گزار برگذار می‌شد از طرف ما به تصریح عجز و از طرف مقابل ریشخند پس از مشروطه آن عبارات مبدل به عمل متقابله شد من حقیری و در برابر تو کبیری.
مترنیخ صدر اعظم اطریش در مقابل نمایندگان خارجه سر فرود می‌آورد گفتند شأن مقام شما نیست گفت می‌خواهم سر نیزه‌ها را پشت سر من ببینند بنای سیاست به زور است چاره ما اصلاح احوال خودمان است و تا بتوانند سنگ در راه می‌اندازند.
بلی پس از جنگ اخیر صحبت از منشور آتلانتیک و منشور دول متحد و سازمان ملل می‌رود متأسفانه بین مشترکین در آن پیمانها اتفاق نیست و بوی صلحی نمی‌آید آشوب در تمامی ذرات عالم است تا خدا چه خواهد «مگر آن شهاب ثاقب مددی کند سها را » روی مرز مروت و مدارا مشی باید کرد و بهانه خشونت بدست نباید داد.
گیوم اول به گیوم دوم همان وصیت را کرد که نظام‌الملک به پسرش ، آن در معضلات سلطنت این در اشکالات و خطرات وزارت هر دو از شغل خویش مذمت کردند که باید دروغ گفت خدعه کرد و مظالم بر گردن گرفت.
باز هم چه باید کرد
قل ما اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخدالی ربه سبیلا بگو اجر از شما نمی‌خواهم مگر هر که می‌خواهد بگیرد راهی به سوی رب خود. قصد من از دیانت روح دیانت است و روح همه دیانات خوبی، مهربانی و دستگیری است. اسلام جامع است با مزیداتی و تشخیص کیفیات از برای حفظ روح باید بدن را سالم نگاه داشت صورت را از دست نداد رنجهای بدنی راحت روح می‌بخشند.
بشر مریض است گرفتار لرزه و تشنج، دوای لرزه گنه گنه است و گنه گنه تلخ. دیانت تلخیها را به قند آلوده می‌کند و آرامش روح می‌دهد تا آنجا که شکایتها به رضایت می‌کشد که ورای آن هیچ نعمت نیست.
آدمیزاده طرفه معجونی است
از فرشته سرشته وز حیوان
گر کند میل این شود کم از این
ورکند میل آن شود به از آن
حیوان عیشش بخور و خواب است فرشته به مقامات روحانی و تا روح آرامش نداشته باشد شخص آسایش ندارد مغربیها عرفان را از دست داده‌اند.
و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب آن که بزرگ شمارد دستورات خدا را همانا از پاکی دل است.
خصایل بشر بعضی غریزی و طبیعی است بعضی کسبی، غریزی احساسات است و اخلاق کسبی صنعت و علم و اخلاق مسری است بد یا خوب، به تربیت و مراقبت می‌شود از بد کاست و بر خوب افزود در مدارس و محافل باید مراقبت تام داشت و اخلاق و آداب را از موضوعات مهم شمرد به نظافت، نزاکت، ادب، اقتصاد و نگذراندن وقت به بطالت نظر داشت ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.
چند کلمه در انترناسیونالیسم
که قصد اداره امور بین‌المللی است. سابق امور مشترک تحت قواعدی مقبول ملل منظور بود چون تلگراف، پست، روابط، مراوده، تجارت و مسافرت امروز کار کشیده است به مداخله در شخصیات، تحریک طبقات نسبت به همدیگر، به عنوان حمایت دموکرات بر ضد سرمایه‌دار یا بی‌بضاعت در مقابل ثروتمند و جمع حاصل مساعی ملت در دست دولت و صرف آن به اداره زمامداران بیشتر برای رفاه خود و تبلیغات، تجهیزات و جهانگشائی به صورت خیرخواهی، ملت طرف شور است اما حق نفس کشیدن ندارد (فضولی موقوف) دموکراسی معنیش این بود که همه رأی داشته باشند، سوسیالیسم برگشت روی آن اصل که هیچکس رأی نداشته باشد دیکتاتوری در اشد استبداد و خفه کردن عامه، منکر نمی‌شود شد که زمره‌ای از اصول مبوب حق است و اختلاف مسکین و غنی بیرون از حد اعتدال، متمکن از ادای حق مستمندان خودداری کرد تیشه را به قصد قطع ریشه برداشتند بغض و کینه جلوه‌گر شد. رعایت اخلاق، عادات، مشرب و عقاید در این تعدیل نمی کنند و این معنی است که در را بر صلح بسته است زندگی و معیشت کل فرق از قطبین تا خط استوا بر یک منوال به سلیقه و دستور یک مرکز محال است و کوشش بی فایده البته من بپوشم من بخورم من برقصم تو تماشاکن طریق نیست با هم بپوشیم باهم بخوریم و بی جا نرقصیم راه صلح است لاضرر ولاضرار.
در مملکت ما عده‌ای عاجزند آنها را باید به اندازه جمع آوری کرد و به کاری باز داشت امر بر می‌گردد به زارع و کاسب.
اما زارع در مملکت ما شکایت ندارد و تزریقاتی که کردند مؤثر نیفتاده چه مزدور نیست محصول تسهیم می‌شود روی اسهام تن، بذر ، افزار (گاو گاوآهن) خاک، آب، تن و بذر و افزار با رعیت است و سه سهم می‌برد آب و خاک با مالک و دو سهم می‌برد. تعمیر ابنیه، تنقیه قنات و پرداخت مالیات با ارباب است اراضی ملک قرا پشک است یعنی زمینی که در قرعه به هر رعیتی افتاد موروثاً به اختیار او و اعقاب او است و اگر تجدید پشک بشود با رضایت است. رعیت می‌داند محصول چیست و به او چه می‌رسد و ارباب (صاحب آب و خاک) چه میبرد و این قاعده‌ای است که از هفتصد سال قبل گذارده اند.
کاسب بر دو قسم است زمره‌ای به جمع و خرج خود کسب می‌کنند ( کسب فرادی) ایشان روی بازار متاع خود حساب کار خود را می‌کنند.
زمره‌ای در کارخانه‌ها کارگرند اگر شکایتی است راجع به این جماعت است اینجا هم باید قاعده تسهیم برقرار شود و صاحب سهم اینجا سرمایه، افزار، مخترع (طراح)، مدیر، کارگر است نسبتی باید با ملاحظه حوادث در کار آورد و از پنج سهم بفراخور حال هر یک سهم ببرند البته این تسهیم به سادگی تسهیم در زراعت نیست تدارک مصالح می‌خواهد و زحمت پیدا کردن بازار، کارگر باید وارد حساب باشد تا خودش را در نسبت مغبون نداند و خواهد دانست که عرضه و تقاضا و گردش بازار اجرتها را محـــــدود می‌ند، اجناس در رقابتها ارزش فروششان محدود است باز بیکار و بیمار سهم دارند رؤسا باید از اسراف بکاهند و زندگی مشروع و به تقوی بنمایند و این اصول چنانکه حلاجی کردیم همه در احکام قرآنی ملحوظ است مع شیئی زاید.
سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد
با یکی از رفقا در برلن به مغازه‌ای رفتیم می‌خواست زیر پیراهنی کشباف بخرد فروشنده چند رقم آورد به قماش مختلف نپسندید و بهتر می‌خواست گفت روزی یک نفر امریکائی به حجره آمد جوراب خواست همه رقم آوردم و قانع نشد بهتر می‌خواست من هم از همان رقم آخر آوردم و قیمت را دو برابر گفتم راضی شد حدی برای بهتر باید قائل شد.
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آنچه امروز می‌گویند و می‌خواهند سه چهار قرن پیش عنوان و تعقیب شده بود هیچ یک از شهرهای بزرگ آباد نمی‌شد که حال از نظر می اندازند و اختراعات و مکاشفات صورت نمی‌بست چه اندازه ذوق شخصی و استقامت افراد در رسیدن به مقصود صرف ثروت بکار رفته است تا تمدن امروزه حاصل شده است مسلکهای جدید بلاشبهه به انحطاط خواهد کشانید.
در خانه‌های ساخته منزل گرفتن و کالای موجود را تقسیم کردن سهل است آباد کردن مشکل وقتی مردم را روی حرفه چهار طبقه سولن حکیم ادای مالیات را مأخذ قرار داد آنکه برای مملکت بیشتر ثمر داشت برتر شمرده می‌شد. آنچه بگویند بشنو و باور مکن که در جماعت از طبقات گزیر باشد چون چنین است باید معیشت را مرتب نهاد و از اسراف در زندگی در حدودی منع کرد که ثروت به باطل صرف نشود و همه به نسبت مستفید باشند در کمونیستی هم طبقات محفوظ است.
صلح
اگر پیل زوری و گر تیز جنگ
به نزدیک من صلح بهتر که جنگ
جنگ در ابتدا با چوب بود و سنگ، شمشیر و منجنیق و کشکنجیر هم بمرور در کار آمد یونانیان آتش را هم به میدان آوردند در شاهنامه هم داریم:
یکی آتشین دیگ انداختند
زمین از نریمان بپرداختند
هانیبال بوته به شاخ گاو و گوسفند بست آتش زد و رها کرد رومیان جادوئی پنداشته فرار کردند.
چون بشر پا به میدان ترقی و تعالی گذارد توپ و تفنگ پیدا شد اینک که تمدن در فوق ترقی و تعالی است (دموکرات بی غل و غش) کار به گاز مختنق و بمب اتم کشیده است. در مقابل انسانیت استعمال گاز خفه‌کن را منع کردند و بجای آن بمب اتم بکار می‌برند که در یک لحظه شهریرا زیر و رو می‌کند و تا مسافت بسیار اختناق می‌آورد. در حمایت آزادی از هیچگونه ویران کردن آتش زدن و گروه گروه مردم بی طرف را فانی کردن خودداری ندارند همه به خاطر دموکراسی که تازه پی آن می‌گردند که پایه اداره امور است به مصلحت نسبی عامه قدما بر آن بودند بقول سعدی :
چو شمشیر پیکار برداشتی
نگهدار پنهان ره آشتی
این دقیقه در این دوره تمدن از مد افتاده است بتصور کندن ریشه فساد ریشه‌های افسد می‌نشانند.
علی علیه السلام می‌فرماید لاخیر فیمن لایألف و لا یؤلف خیر در کسی نیست که نه دوستی بکند نه دوستی بپذیرد، در جنگ اخیر عنوان صلح شد و نپذیرفتند.
تا مناسبات روی امر و اطاعت است به عبارت دیگر جبر امید توافق بالاراده نیست یک طرف غلول است باید مناسبات برود روی همکاری و مفهوم معاضدت و یاری تا کارها بصلاح بیفتد اختلافات سر لحاف ملانصرالدین است باید لحاف را به عدالت تقسیم کرد تا نزاع بر طرف شود متأسفانه امروز همه صحبت روی صنعت است و ابتلای کارگر. این اختلاف چنانکه گفته‌ام از غرور و غلو در صنعت پیدا شده است و روز به روز در تزاید است طرحهائی که ریخته می‌شود موقتی است. ترکت الری فی الری مرد آخر بین مبارک بنده‌ای است. قول ژان ژاک روسو را یاد کرده‌ام افکار امم صفحه ۱۷۵ همان روز می‌بایست فکر امروز را کرد و امروز فکر فردا را، عمر ملت دراز است شاهین ترازوی صادرات روز بروز بر تزلزل می‌افزاید و عرصه بازار تنگ می‌شود.
اتم را منفجر کردیم نوبت عقده حرص و حسد است
امناء و عقلای با نام نشستند و عهد بستند که به اراضی غیر، نظر نداشته باشند و هر قومی را به حال خود بگذارند که بدأب و ذاکان خرد خود را اداره کند اگر دروغ بود چرا گفتند و نوشتند اگر راست بود چرا به وی صلح نمی‌آید. نیست مگر حرص جهانگیری اینجا هم تعلیم قرآنی فایق است و حاکی از نیات ما کان لنبی ان یکون له اسری حتی یثخن فی الارض تریدون عرض الدنیا والله یریدو الاخره والله عزیز حکیم پیغمبر را سزاوار نیست که چشم به اسیر (مال) داشته باشد تا خون بریزد در زمین، شما متاع دنیـــا را می‌خواهید و خدا آخرت را می‌خواهد و خدا غالب و داناست.
سعدیا بسیار گفتن وقت ضایع کردن است
وقت عذر آوردن است استغفرالله العظیم
خاتمۀ کتاب و حسن مآب
خطرات دوران را بسر آوردم زیر و بالا بسیار دیدم زشت و زیبا بسیار شنیدم شکر خدا را موفق شدم لابلای خدمات موظف هم وطنان را یادگارهائی ادبی به دفتر بیاورم و اگر گاهی بی ادبی شده است و قلم سرکشی کرده است عذر می‌خواهم و عذر عند کرام الناس مقبول هیچگاه فرصت را از دست نداده‌ام و در قصیده‌ای گفته‌ام :
نیست زوال در جهان جزبزمان واین بدان
سود کنی تویازیان فرصت تو است اسپری
جد من رضاقلی خان هدایت گوشه خلوص را بر مسند جلوس ترجیح می‌داد اوقات را همه به قدم و قلم در خدمت به علم و ادب برگذار کرد پدرم اساس تلگراف را برقرار.
تلگرافخانه معبر اسرار بود و مطمح انظار به حسن اداره که در آن دوره نظیر نداشت با توجهی که ناصرالدین شاه بدین اداره داشت مقام اعتمادی بسزا حاصل کرده بود که هیچیک از ملازمان را نبود.
این بنده در عنفوان جوانی بخدمات شخصی وی بسر بردم شبها به مصاحبت او مفتخر بودم و از فرمایشات او مستفید می‌شدم شبی فرمودند میرزا حسین خان صدراعظم تلگرافخانه را وسیله تأیید کار خود می‌خواست و من در محظور بودم با من پیچیدگی می‌کرد تا آنجا که سفارت روس را به شکایت از جریان اداره تلگراف برانگیخت و طرح سعایت ریخت شکایت را مستقیماً تقدیم شاه کرده بود پشت پاکت که نزد من ضبط است دستخط شده است این عرایض باید با اطلاع مخبرالدوله به عرض برسد. جواب پدرم هم که نزد من موجود است دندان‌شکن بود نه از آن گونه که بتوان به سفارت گفت مکتوبی از میرزا حسین خان دارم که از پدرم خواهش می‌کند، از سفارت روس ملاقاتی بنمایند و ایشان نپذیرفته‌اند که لون تصدیق به خود نگیرد. منجمله در این موقع فرمودند نه سال دچار دسیسه های صدارت بودم و در آن اضطراب نگران.
او همه اسباب را برای آزار من داشت من چه داشتم فکر کردم دیدم من یک وسیله بیشتر ندارم و آن «نخواستن» است و با حربه نخواستن موفق شدم.
این کلمه نخواستن در دوره زندگی مرکوز ذهن من بود اگر به مشکلات معضل برخوردم و برخوردار شدم که رخت آبرومندی از ورطه خطر بدر ببرم به طفیل این کلمه بود در «بر من چه گذشت» گفته‌ام :
نه از رشوت مرا فلسی است در خوان
نه از ذمه مرا خاری است بر تن
اینک در گوشه دروس به خاطر جمع زندگی ساده‌ای دارم هنوز قوت قلمم هست و از دســــــت نمی‌گذارم پس از فروش بضاعت موروث خانه شهر و مزرعه شهریار سه دانگ دروس به ملکیت من درآمد دو دانگ و نیم آن را حبس اولاد ذکور و موقوف بر بعض امور خیریه کردم نیم دانگ را به اختیار خویش گذاردم اخیراً اراضی آن نیم دانگ را فروختم و بعض عمارات ساختم که اجاره آنها کمک به اداره زندگی من می‌کند در بدو امر از این مبادله دلتنگ بودم اینک می‌بینم مصداق من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لایحتسب بوده است.
به حکم پیش آمد طرحی ریخته شد که از هوائی اراضی دروس علاوه بر منافع مزروع انتفاعی برده شده باشد این فکر برای من آمده بود که به اجاره از هوائی آب و خاک استفاده به مصلحت عام بشود سرمایــه می‌خواست و موجود نبود. آقایان احمد روستا و کاظم امامی به اتفاق آقای حسینقلی کمال هدایت نزد من آمده عنوان کردند با معزی الیهم قراردادی در بین گذارده شد که آن اراضی را به مدت طولانی به اشخاص اجاره بدهیم عایدات تخمینی معامله بنظرم لقمه‌ای ناهموار و هضم آن دشوار آمد مگر سروشم بگوش هوش بر خواند که هان فراموش مکن که به لا تأکلو اموالکم بینکم بالباطل دلالت کرده و صحبت از وفی اموالهم حق للسائل و المحروم.
قرار شد سالی دوازده هزار تومان (۱۲۰۰۰۰ ریال) سهم منافع آب و خاک به موقوف علیهم برسد بقیه مال‌الاجاره به مصرف ساختمان مریضخانه ۵۰ تختخوابی که ۲۵ تختخواب مجانی باشد، مسجدی به اندازه و حمامی به طرح تازه برسد و بعدها نگاهداری شود.
شکر کردم که واعظ غیر متعظ نبوده‌ام آقایان امامی و روستا آن استطاعت را نداشتند امامی خارج شد اندیشه بود که آن نیت انجام نپذیرد دست توفیق و دلالت آقای ابوالفتوح علوی نعم الرفیق آقای غلامعلی چیت‌‌ساز را که شخص با شرافت و مؤید به سعادت است به مساعدت بر انگیخت همت انجام این امر نمودند اینک از مراتب سه گانه مریضخانه به بهتر اسلوب و مصالح مرغوب دو مرتبه انجام یافته است امید است انشاء الله ختام آن را به چشم ظاهر بنگرم و تشکر توفیق را به زبان بجا آورم و انشاء‌‌الله حاجتمندان برخوردار شده از بانی یادی خواهند نمود به تاریخ ۲۱ مهرماه ۱۳۲۹ .
کس نماند دیر در این کهنه دیر
خیر بادت گر کنی یادم بخیر
نظر شما