قریب به یک قرن است که پرسشهای مربوط به رابطۀ بردهداری و سرمایهداری در ایالات متحده تاریخنگاران را به تکاپو انداختهاند، اما هرگز بهواقع گرهگشایی نشدهاند. برخی پژوهشگران استدلال کردهاند که انگیزۀ سودآفرینی، کارآفرینی و روابط بازار شاخصههای تعریفکنندۀ بردهداری در آمریکا هستند؛ در مقابل، دیگران با همین شدّتوحدّت گفتهاند: جامعۀ بردهدارِ ایالتهای جنوبی فاقد یک بازار کار واقعاً آزاد بود و این امر مانع از پرورش ارزشهای بورژوازی و توسعۀ شهرهای آزاد -که مشخصههای متمایز جامعۀ سرمایهداریاند- میشد.
ولی، در چند سال اخیر، توجه به نظر اول روند صعودی داشته است: تاریخنگاران موج مداومی از پژوهشهای حامی این استدلال را تولید کردهاند که میگوید: بردهداری در ایالات متحده هم عمیقاً سرمایهدارانه بود و هم نقشآفرینی بنیادین در دنیای صنعتی نوظهوری داشت که تفنگها، کشتیها و بمبهایش سرانجام زوال بردهداری را رقم زدند. کتابهای ادوارد بَپتیست، اسون بکرت و والتر جانسون بیشترین سروصدا را به پا کردهاند. ولی کتابهای آنها، در کنار آثار تاریخنگارانی مانند داینا رَمیبری، ست راکمن، کیتلین رُزنتال، کلوین شرمرهورن و دیگران، عملاً زیرحوزهای از ادبیات پژوهشی را راهاندازی کرده است: بردگی انسانها چگونه یک ابرقدرت مدرن غربی را آفرید؟
جای تعجب نیست که این حوزۀ پژوهشْ دانشگاهیان و عامّۀ مردم را به یک اندازه برآشفته است. از نظر برخی، تعریف سرمایهداری در این آثار آنقدر نادقیق یا بدون اتکا بر نظریههای اقتصادیسیاسی است که نمیتوان آن را جدی گرفت. برخی میپرسند آیا مؤلفان این آثار درک عمیق و جامعی از اقتصاد دارند که بتوانند پای ادعاهایشان بایستند؟ کسانی هم از این استدلالها، که احساس میکنند پیشتر شنیدهاند و از اول برایشان متقاعدکننده نبوده است، چندان تحتتأثیر قرار نمیگیرند. و برخی هم بیزار از این ایدهاند که بردهداری میتواند جزء لاینفک سرمایهداری باشد؛ چرا که، در نظر آنها، سرمایهداری بنیانِ اصل آزادی است.
این آش شلهقلمکارِ واکنشهای انفعالی، از جهتی، طنزآمیز است: این واکنشها خواه از سوی چپها باشند یا راستها، خصومتشان با این تاریخنگاری جدید از بردهداری و سرمایهداری گویا اغلب در تکبّری ریشه دارد که نهفقط تحلیلی بلکه متعصبانه است.
فارغ از منتقدان شکّاک، این پژوهشهای جدید به چندین دلیل برای برخی مخاطبان نشاطبخش، گیرا و متقاعدکنندهاند. از جهتی، تأکید بر آن رویِ تاریکترِ تاریخِ سرمایهداریْ با دنیای امروزی خوب جور درمیآید. در این دنیا، در پی بحران مالی سال ۲۰۰۸، شکنندگی نظام اقتصادی هویدا شده است. در این دنیا تقریباً هرچیز را میتوان به کالا و اوراق بهادار تبدیل کرد تا مایۀ منفعت یک گروه اندک شود؛ درحالیکه افراد کف هرم برای امرار معاش و اندکی پساندازکردن به زحمتِ زیادی میافتند. در این دنیا، آن گذشتهای معقول به نظر میآید که در آن ارزشمندترین چیزها به معنای دقیق کلمه تحت تملّک آن نیروهای سرمایهداریای بود که کارگران و زندگیهایشان را برای سودآوری خود، طبق میلشان، اداره میکردند. بهواقع، گاهی اوقات، گذشته تناظر شگفتآور و خاصی با حال حاضر دارد. مثلاً بحران سال ۲۰۰۸، که در سفتهبازی بیمحابا و باور احمقانه به افزایش ابدی قیمت املاک و مستغلات ریشه داشت، چندان بیشباهت به بحران سال ۱۸۳۷ نیست که در سفتهبازی بیپروا و باور احمقانه به افزایش ابدی قیمت پنبه و بردگان ریشه داشت.
مطالعاتی که رابطۀ تاریخی میان بردهداری و سرمایهداری را میکاوند از این جهت نیز همآهنگ امروز ما هستند که ماهیت نژادگرایانۀ سرمایهداری آمریکا همچنان هویداست. دیگر نمیتوان سیاهپوستان را مثل اموال شخصی خرید و فروش کرد، ولی آنها همچنان به صورت تبعیضآمیزی قربانی میشوند: قربانی سررسید اقساط و رهندهندگان، قربانی مسئولان دادگاههایی که برای تأمین بودجۀ عملیاتهای ادارات محلی از آنها اخاذی میکنند، و قربانی مأمورانی که گمان میکنند مجوز دارند که آنها را، با زور شدید و گاه مرگبار، تنبیه کنند. چشمگیرتر از همه آن است که سیاهپوستان بهمراتب بیشتر از بقیه راهی زندانهای ایالات متحده میشوند تا قراردادهای ایالتی با شرکتهای زندانساز اجرا شوند. البته ادارۀ نظام مدرن و اغلب خصوصیسازیشدۀ زندانها، در ایالات متحده، اصلاً به پای بردهداری نمیرسد. اما در گزارشهای سالانۀ بنگاههایی که قیمت سهامشان تا حدی به تعداد مردان و زنان سیاهپوستِ زندانی در سلولهایشان بستگی دارد، بهوضوح میتوان میراث بردهداری را دید.
البته، با توجه به اهمیت تاریخی بردهداری در ایالات متحده، فقط پیوندهای آن با سرمایهداری نیستند که شایان تأملاند. مثل همۀ موجهای پژوهشی، این موج نیز بالاخره از پا میافتد. ولی بعید است اهمیت شواهدی که در این مطالعات اخیر جمعآوری شدهاند بهزودی افول کند. نکتۀ مهمتری که پژوهشگران جمعآوریکنندۀ این شواهد مطرح کردهاند آن نیست که نظام سرمایهداری یک شر ذاتی دارد؛ بلکه این است که سرمایهداریِ بیقید، در عین تولید ثروت برای تعدادی از برگزیدگان و نورچشمیها، مصیبت ژرف انسانی به بار میآورد. بهواقع، هواداران الغای بردگی، که اکثراً دشمن سرمایهداری نبودند، میدانستند که سرمایهداریِ بیقید، بالقوه و بالفعل انسان را به ملک و دارایی تبدیل میسازد. در ایالات متحده، جنگ داخلی و عصر رهایی بردگان همان لحظهای بود که ملت آمریکا مرز روشنی ترسیم کرد تا مشخص کند که در نظام سرمایهداری، فروش چه چیزهایی قانوناً مجاز است و چه چیزهایی خیر. امروز، تاریخنگارانِ بردهداری و سرمایهداری به ما یادآوری میکنند که وقتی این مرز مبهم و مات میشود، ناکامی در تعریف دقیق آن همانا و مصیبت و بیچارگیمان همانا.
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ ۳۱ دسامبر ۲۰۱۵ با عنوان The new history of slavery and capitalism در وبسایت ایان منتشر شده است.
* جاشوئا روثمن (Joshua Rothman) استاد تاریخ و مدیر مرکز مطالعۀ جنوب در دانشگاه آلاباما است.
بردگی انسانها چگونه سرمایهداری را آفرید؟
تاریخنگاری جدید سرمایهداری با دنیای امروز خوب جور درمیآید
ترجمه: محمد معماریان
چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵
منبع:
aeon به نقل از ترجمان
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ