پادشاهی که در لشکر زندگی می‌کرد

۲۱ ذی‌الحجه سالروز قتل آقامحمدخان قاجار

آقا محمدخان قاجار، بنیانگذار سلسله قاجاریه به بیرحمی و سخت‌کشی و قساوت قلب مشهور است. پادشاهی که در رسیدن به تاج و تخت حتی به برادران خود رحم نکرد و همه را از لبه تیغ گذراند. به مناسبت سالروز قتل این شاه قاجار دو اثر تاریخی («تاریخ ایران» سرجان ملکم و «احسن التواریخ» اثر محمد فتح‌الله ساروی) که به بررسی شخصیت وی پرداخته‌اند، تورق کرده‌ایم...
آدینه ۲ مهر ۱۳۹۵
مورخان بسیاری درباره شخصیت، قدرت و صلابت و کشورگشایی‌های آقامحمدخان نوشته‌اند اما شاید بهترین روایتی که درباره صفات و عادات شخصی و سیاست آغا محمد خان در کتب تاریخی ذکر شده، شرحی است که در «تاریخ ایران» سرجان ملکم آمده است.
ملکم درباره ظاهر و ویژگی‌های آغامحمدخان می‌‌نویسد: «اندامی ضعیف داشت چنانکه از دور مانند پسری ۱۴ ساله به‌نظر می‌آمد. چهره بی موی پرچینش چون زنان سالخورده می‌نمود. صورتش اگرچه در هیچوقت از دیدن نیکو نبود ولی در هنگام غضب حالتی مهیب می‌یافت و هم بدین سبب خود نمی‌خواست کسی بر صورت وی نگاه کند، چنانکه آورده‌اند که احیانا او را غشی عارض گشتی و تا یک دو ساعت از هوش و حواس عاری ماندی. اتفاقا وقتی در حوالی کرمان به شکار اشتغال داشت، از جماعت جدا افتاده اسبش در باتلاقی فرورفت و هم در آن وقت حالت معهود وی را طاری گشت. در این اثنا یکی از غلامان رسیده او را بدان حالت یافت و به صعوبت تمام او را از گل بیرون آورده به کناری کشید و بر سرش ایستاد تا به هوش آمد.»
ملکم می‌افزاید: «آغا محمدخان چون دیده گشود و آن شخص را دید هراس بر وی مستولی شد، لکن چون صورت واقعه را معلوم کرد، او را شکرگزاری نموده به وعده انعام امیدوار ساخت و چون بازگشت بر وعده وفا کرد. لیکن انعام شاهی به ازای خدمتی چنان، در نظر مرد حقیر آمد لهذا هروقت به حضور آمدی متصل در صورت وی نگه کردی و چون یکی از غلامان به‌ویژه بود، مکرر به اقتضای خدمت، فرصت حضور می‌یافت. این قضیه نیز مکرر شد تا بالاخره روزی چنان غضب بر پادشاه استیلا یافت که حکم کرد تا چشم‌های مرد بیچاره را کندند. اما بعد از آن چنین می‌نماید که از کرده نادم گشته، حکم داد تا مواجبش را مضاعف نموده، بقیه عمر او را از خدمت معاف دارند.»
شاه قاجار با اهل شریعت به احترام و رأفت زیستی
به نوشته سرجان ملکم، آغا محمدخان «بالجمله طبیعتی منتقم داشت و حب جاه و مال بر مزاجش غالب و رسوخش در مزاج دیگران به غایب بود. از شناسایی وی بر طباع و قوه، اخفای سرایر خود بود که باید گفت بر دشمنان خویش ظفر یافت. حتی اینکه در معرکه‌ها تا کار به حیلت از پیش رفتی به شمشیر وسیلت نجستی.»
این نویسنده درباره برخورد سرسلسله قاجار با طبقات مختلف می‌نویسد: «با اهل شریعت به احترام و رأفت زیستی. مفسدان بر کسی ابقا نکردی. ضباط و عمال و اعیان مملکت و سپاهی و قطاع الطریق هرکس از حد خود تجاوز نمودی، سزای خود دیدی. با امرای درخانه مکرر سخت گرفتی و گاه گاه ظلم کردی، مگر با حاجی ابراهیم که از سایرین به اعتماد و احترام امتیاز داشت.»
او می‌نویسد: «القصه آغا محمدخان چون ثمره اختلاف زندیه را دیده بود، در ایلاف و ائلاف قاجاریه به غایت جهد مبذول داشت. چنانچه بعضی کشتن و برانداختن برادرهایش را به جهت انجام این مطلب می‌دانند. از این گذشته بعضی تغییرات جزئی در بعضی رسوم درخانه (دربار) داد. از آن جمله هروقت از جنگی مراجعت کردی بسیار کم بود که مردم تهران را اذن استقبال دادی و اگر جزئی فتوحی شدی، نمی‌گذاشت که علی الرسم فتح‌نامه‌های اغراق‌آمیز نویسند و همچنین انشا و القاب در نوشتجات دوست نداشتی و هروقت منشی فرمانی یا رقمی نزد وی خواندی، گفتی مزخرفات را رها کن و مطلب را بگو و همیشه گفتی تا مضمون حکم او را چون لازم شدی، به عبارتی سهل الماخذ بنویسند.»
آغا محمدخان در لشکر زندگی می‌کرد
ملکم معتقد است رفتار پادشاه قاجار با سپاهیان بهتر از افراد طبقات دیگر بود: «سلوک وی با سپاه بهتر از سایر طبقات رعایا بود. مشاهره و مواجب سپاهیان غالبا به قاعده و به وقت رسیدی. کس را بدون فرمان پادشاه یارای آن نبود که دست به غارت برگشاید ولی چون فرمان صادر شدی، هرکس هرچه یافتی مالک مطلق وی گشتی چنانکه در قتل و غارت کرمان جمعی از زنان و اطفال اعاظم بلد به دست سپاهیان افتاده با خویش بردند. می‌توان گفت که آغا محمدخان در لشکر زندگی می‌کرد، زیرا یا در کارزار یا در اوقات شکار که علی الاتصال مشغول بود، لشکریانش بر دور او بودند و در جمیع اوقات معلوم بود که اعتنایی به تجمل و احتشام سلطنت ندارد. به جز در اعیاد و اوقات مرسومه همیشه لباس ساده و بی تکلف می‌پوشید و در اسفار و ایام شکار غالبا بر زمین نشسته با امرای لشکر هرچه دست‌یاب می‌شد صرف می‌کرد. مسموع افتاد که روزی به همین نهج نان و دوغ می‌خورد یکی از وزرای معتبر نزدیک وی نشسته بود، خواست مشارکت کند آغا محمدخان مانع شده گفت این غذای سپاهیان است، مثل تو میرزا باید پلو و حلویات بخورد. بعد از این نباید در حضور من به اینگونه دست درازی کنی.»
تجار در کنف حمایت وی از آفات مصون بودند
وی ادامه می‌دهد: «تجار در کنف حمایت وی از آفات مصون بودند و در اواخر سلطنت امور تجارت از هر طرف روی به ترقی نهاد. اهالی ملک به حکم نصفت و قطاع الطریق از بیم سیاست او بر جاده صواب و منهاج استقامت می‌رفتند و حمایت اهل زراعت و فلاحت را فقط نام وی کفایت بود. در اواخر عمر حرص مال بر مزاجش به طوری غلبه داشت که نمی‌توان باور کرد. نوشته‌اند وقتی به جهت خطایی جزئی، حکم کرد گوش مرد فقیری را ببرند و بعد شنید که بیچاره با میرغضب می‌گفت که اگر همه گوشش را نبرد چند قرانی به او خواهد داد. آغا محمدخان وی را طلبیده به او گفت اگر وجه را مضاعف کنی و به خود من دهی ترا می‌بخشم. بیچاره دهقان دانست که وی مزاح می‌کند و او را بخشیده است برخاک افتاده پس از ادای شکرانه روانه شد. لیکن هنوز قدم برنداشته بود که عوانان شاهی او را فهمانیدند که سلامت گوشش موقوف به ادای مبلغ است.»
قتل شاه قاجار به روایت نویسنده «تاریخ محمدی»
در کتاب «تاریخ محمدی» یا «احسن التواریخ» اثر محمد فتح‌الله ساروی درباره نحوه قتل آغا محمدخان آمده است: «در روز بیست و یکم ذیحجه بعد از ادای فریضه صبح، صادق گرجی غلام خانه‌زاد، پیشخدمت وی خداداد اصفهانی و فراش خلوت عباس مازندرانی که همگی از خدمتکاران او بودند، به خیمه آغا محمدخان ریخته او را کشتند. قاتلان خود را به صادق خان شقاقی که در خارج قلعه شوشی بود رساندند و چون او این واقعه را باور نمی‌کرد، برای اثبات جرم خویش به سراپرده شاهی برگشته و تاج و بازوبندهای جواهرنشان و جواهرات دیگر را برایش بردند.»
«چون این خبر در کنار رود غیاث‌الدین به حسین قلی خان برادرزاده‌اش رسید به سرعت اموال خود را جمع کرد و با سایر خوانین قاجار خود را به قزوین و سپس تهران رساند و منتظر ورود ولیعهد از شیراز شدند.»
نجف اشرف؛ جایگاه ابدی موسس سلسله قاجار
ساروی با اشاره به دفن جنازه آغا محمدخان در نجف اشرف می‌نویسد: «بابا خان بعد از سرکوبی شورش صادق خان شقاقی، نام فتحعلی‌خان جدش را برخود نهاد و با نام فتحعلی شاه قاجار در تهران بر تخت نشست. حسین قلی‌خان عزالدینلو مامور آوردن جنازه از شوشی شد. ابراهیم خلیل خان جوانشیر جنازه خان قاجار را همراه با قاریان قرآن، بر تخت روان گذاشته و به نخجوان فرستاد. سپس جنازه از نخجوان به تهران آورده شد و مدتی به امانت در جوار آرامگاه حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در شهر ری گذاشته شد و سرانجام در بیست و ششم جمادی‌الاول بر تخت روان قرار گرفته در نجف اشرف، در جوار آرامگاه حضرت امیرالمومنین امام علی (ع) دفن گردید.»
منبع: ایبنا
دیدگاه

جلال
بدتر از شمر ویزید /سر نحست کی برید؟
دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۲۰:۱۸
نظر شما