«نه هر مردی از هر زنی فزونتر است و نه هر زنی از هر مردی فروتر. مریم، زهرا، آسیه، خدیجه کبرا از زنانند و فرعون، هامان، شمر و سنان از مردان». این صدایی است که در دوران مشروطه از گلوی زنی برمیآید نویسنده، خردمند و حامی آموزش دختران؛ زنی که به گونهای برابری زن و مرد قایل است، مبارزهجویانه و با آگاهی از حقوق زن در جهان آن روزگار، تفکرات قدیم را که بر محور خواست مردان میشود، نقد و رد میکند و به دنیایی نو برای زنان میاندیشد.
تاریخ ایران، زن را گاه در حاشیه امن قرار میدهد، گاه با چشمی ناچیز انگار، او را کوچک میشمارد؛ وضعیتی که با ورود اندیشههای جدید، پرتویی تازه بدان افکنده شد. موقعیت زن بدینترتیب در تیررس نگاه مورخان مورد نقد قرار گرفت. آنچه تا پیش از دوران قاجاریه میگذرد، سراسر این است که از زن خواسته میشود زیبا، زاینده و صبور، بیسواد و تحت امر مرد باشد. این نگاه نهتنها چندان مورد نفی زنان نبود، که، بدان دلخوش بودند و حتی تااندازهای زیاد میبالیدند. رسالههای گوناگون تعلیمی و اخلاقی در تاریخ ایران، از این خواستها پوشیده است که زن بدانها باید عمل کند. هر وضعیتی، اما از آنرو که شرایطی متضاد خود پدید میآورد، باید گفت همه آنچه زنان میخواستند، در این موارد خلاصه نمیشده است زیرا دنیای آرمانیشان، یعنی داشتن سواد و حضور در صحنههای پیکار، بیرون از حصارهای خانه و خواستهایی اینچنین میگذرد؛ دنیایی که با دنیای مردان برابر است، حتی فراتر از آن زن را در نقشهایی مردانه میپذیرد. پا گذاشتن به این دنیای آرمانی گرچه برای زنان طبقات بالا ممکن بوده است اما از آنجا که گامنهادن بدین دنیا، برای بخشی زیاد از جمعیت زنان کاری چندان آسان نبود، میتوان گفت زن در تاریخ ایران تااندازهای بسیار،
زیر سیطره اندیشه گذشته بوده وگاه با خواست زن همراه میشده است.
این نگاه دیرپایید تا اینکه با ورود افکار نو به ایران، دگرگونیهایی در خواستهها و نیز نقشهای زن در جامعه پدید آمد. این دگرگونیها در رویارویی با دیدگاه مردانه و خواستهای سنتی وی که پیشتر مورد پذیرش زنان بود، قرار گرفت. زمزمههای این تغییر و دگرگونی از دوران محمدشاه قاجار شنیده شد. شاهزادهای قاجاری در این زمان، بر آن شد رسالهای به نگارش درآورد که در آن، باریدیگر وظایف زن و خواستهای مرد از او را گوشزد کند؛ همچنین با نگاهی به فرهنگ غرب، بر زوایایی دلخواه و هماهنگ با گفتمان و اندیشه قدیم تأکید ورزد.
رسالهای در تربیت زنان به سبک قدیم
تأدیبالنسوان، رسالهای، بدوننام و مشخصات نویسنده است که در سال ۱۲۶۲ قمری نوشته شده است. نگارش این رساله جنجالی، براساس بررسیهای اخیر به خانلر میرزا احتشامالدوله از پسران عباسمیرزا نایبالسلطنه نسبت داده شده است. این رساله به دلیل نداشتن نام نویسنده، توسط هرکس به نامی خوانده شده؛ «سلوک و سیرت زن» و «آداب معاشرت نسوان» از نامهایی دیگر است که بر آن نهادهاند.
فردی، باز هم ناشناس، بر آن مقدمهای و موخرهای نوشته و رساله را تأدیبالنسوان نامگذارده است. این رساله، تکرار مکرراتی است که در ادب تعلیمی ایران درباره زن مطرح میشود. مواردی که در این رساله از زن خواسته میشود اگرچه با اندکی توجه به افکار، متجددانه مینمایاند اما هرآنچه که از فرهنگ غیرایرانی نیز در آن مطرح میشود چیزی نیست جز آنچه در سنت قدیم درباره زن مطرح میشده است. از آنجمله میتوان به اطاعت زن از مرد، صبر، سکوت، سازگاری و محبتاش به مرد اشاره کرد. مواردی که نویسنده به دختران و زنان توصیه اکید میکند، توصیههایی قلمداد شده که در صورت عمل بدانها، کسی بد نمیبیند. نویسنده، اثر خود را به ۱۰ فصل تقسیم کرده است؛ در سلوک زن، در حفظ زبان، در گلهگزاری، در قهر کردن، در ضرر راه رفتن، در آداب غذا خوردن، در پاکیزه داشتن بدن و استعمال بعضی از عطریات، در طرز لباس پوشیدن، در آداب خوابیدن و سرانجام، فصل دهم در آداب صبح برخاستن از خواب. شاید بتوان چکیده کلام وی را این خطوط دانست «زن باید فنای محض در اطاعت مرد باشد و چون و چرا نداشته باشد و آنچه بگوید اطاعت کند و فرمانبرداری مرد را واجب داند ... و اگر فیالمثل دستش را گرفته به آتش اندازد آتش گلستان و باغ بستان شمارد و تخلف از فرمان به قدر یک نفس کشیدن جایز نداند که یکدم خلاف یکسال اثر میکند و باعث کدورت کلی میشود». این رساله در همان زمان تالیف، چنان مورد استقبال قرار گرفت و افزودهها و تغییراتی بنابر همان اندیشه قدیم یافت، که مدتی برای آموزش آن در مکتبخانه دخترانه سعی شد. نویسنده گویا گمان میبرده که رسالهاش مخالفتهایی در میان زنان برخواهد انگیخت، از همینرو به اعتقاد برخی، نام خود را بر رساله نگذاشته است؛ با در نظر گرفتن اینکه پس از انتشار این رساله عدهای از زنان برآن شدند تا جوابیهای در برابر آن بنویسند، این گمان را میتوان به یقین نزدیک دانست. در پاسخ به این رساله، زنانی از بیبی خانم استرآبادی خواستند برای آن پاسخی بنویسد. بیبی خانم استرآبادی دختر محمدباقر خان، سرکرده سواران استرآبادی بود که مادرش ندیمگی شکوهالسلطنه، مادر مظفرالدین شاه قاجار را برعهده داشت. زندگی بیبی خانم بنابر نوشته خودش با رنج و عذابی همراه بوده است که همسرش با صیغهکردن کنیز خانه، بر او روامیدارد. او که خود پرورشیافته فرهنگی سنتی است و دلگیر از آن، پیکارجو و بیپرده با زبان طناز و تند، افزون بر پاسخ به فصلهای تأدیبالنسوان، در رسالهاش به نام معایبالرجال، در چهار فصل به مردان میپردازد تا شاید با یادآوری ایرادها و ضعفهای مردان، آنها را به فکر تربیت و تأدیب خود بیندازد. مجلس اول اطوار شرابخوار، مجلس دوم کردار اهلقمار، مجلس سوم در تفصیل چرس و بنگ و واپور و اسرار و سرانجام مجلس چهارم شرح گفتوگو در اوضاع عبائره و اقرات اجامره و الواط. در بخشی نیز به خواست زنان مجلساش، سرگذشت خود را قرار داده است. بیبی خانم، رساله تأدیبالنسوان را با نگاهی عالمانه پاسخ میدهد. او همچنین نسبت دادن مکر و فریب به زنان را با رجوع به واقعیتهایی که در آن مردان، زنان خود را میفریبند تا محبتشان را جلب کنند، مردود میشمارد. بیبی خانم نصیحتهای نویسنده تأدیبالنسوان را فضیحت میداند زیرا به تعبیر وی، مردانی هم در جامعه دیده میشوند که با وجود رعایت و ملاحظه زن دلسوز، قدرنشناساند. او دراینباره مینویسد «بسیار دیده و شنیده شده که زنان وجیه معقوله دارند و بایشان میلی ندارند و در فکر هرزگی خود هستند... بسیار زنان که بفرموده مرد عمل نمایند از لباس و اثاث باز طرف میل مرد نگردند به جهت خوی بد آن ناسپاس خدانشناس و بسیار از زنان انواع لباسهای قیمتی ظریف و لطیف از مال خود برای خود و شوهر میخرند و میبرند و میدوزند و میپوشند و میپوشانند و با وجود این هیچ در نظر مرد بدبخت نمیآید و آن زن بیچاره همیشه تباهکردار و سیاهروزگار در انظار ایشان خوار و زار است. پس هیچ چیز شرط هیچ چیز نیست بهخصوص در این زمان که هیچ نظم و نظامی در کار نیست». ایران در دوره قاجار بهویژه از زمان سلطنت محمدشاه، به دگرگونیهایی دچار شد؛ بر آن اساس، کسانی متاثر از فرهنگ و تمدن غرب، لزوم تغییر در بسیاری از ساختارهای فرهنگی و اجتماعی را احساس کردند و پذیرفتند؛ در برابر، برخی دیگر با احساس خطر از آنچه که از غرب آهستهآهسته نفوذ میکرد، میکوشیدند با تأکید بر سنتها، جامعه را در وضع موجود نگهدارند. آن پذیرشها و آن ایستادگیها، صحنه پیکار گروهی را فراهم کرد. پیدایش رسالههایی که از آنها سخن گفته شد در چنین بستری، محصول جدلها و مواضع حامیان اندیشه قدیم در برابر طرفداران نقد قدیم و پذیرش اندیشه جدید به شمار میآید. این جدلها تا مدتها دامنگیر جامعه ایران بود و تا سالها سببساز پیدایش امواجی جدید و نوسانهایی گوناگون شد. زن در این نوسانها آرامآرام از دنیای سنتی خود فاصله میگرفت و به دنیایی تازه پای میگذاشت که در آن از حقوقی همچون مردان برخوردار بود. تحصیل و آموزش و حضور در اجتماع، ازجمله دستاوردهای اولیه این جدلها بود. جامعهسنتی ایران در این میانه پوست میانداخت؛ جالب توجه است که در این پروسه مردانی دگراندیش نیز به یاری زنان آمدند تا تعریف دیگری از مناسبات زن و مرد به دست دهند؛
آثار ایرج میرزا گواه این مدعا است.
انقلاب مشروطه و دگرگونی جایگاه زن
ضرورتی که درک شد
آدینه ۱۸ تیر ۱۳۹۵
منبع:
روزنامه شهروند
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ