با وجود سنت دیرینهی تاریخنویسی در ایران، غفلت از مباحث نظری در میان اهل تاریخ، دامنهی گستردهتری دارد. همه ساله صدها کتاب و مقاله در حوزهی مطالعات تاریخی در کشور ما تالیف و یا ترجمه میشوند که درصد ناچیزی از آن به مطالعات نظری تاریخ اختصاص دارد. (مفتخری،۱۳۹۰، ص۴) اصولاً تاریخنگاری خصوصاً در قالب سنتی آن چندان روی خوشی به مباحث نظری ندارد و این امر مختص کشور ما نیز نیست و در غرب نیز همین روند رخ داده و روابط بین فلسفه و تاریخ همواره دو پهلو و پیچیده و غالباً آشفته بوده است که ناشی از تناقض ریشهای میان قریحه فیلسوف و مورخ است و به نظر رفع ناشدنی مینماید. (ساماران، ۱۳۷۰، ص ۵۶، به نقل از مفتخری،۱۳۹۰، صص۴-۳) علم تاریخ همانند بعضی علوم اجتماعی دیگر جدید التاسیس نیست و همه اصول و مبانی آن در دوره ی معاصر شکل نگرفته و وارد فضای علمی ما نشده است. تاریخ در کشور ما معرفتی شناخته شده و در قالب سنتی خود موجود بود. ولی در دوره معاصر، تحت تاثیر بینشها، روشها و مکاتب تاریخنگاری نوین غربی قرار گرفت(مفتخری،۱۳۸۷،ص۵) از مهمترین مباحث تاریخی که از قرن هیجدهم پایه گذاری شد و تاثیر بسیار عمیقی بر حوزه تاریخ و تاریخنگاری گذاشت، فلسفه تاریخ بود. تاریخ نگاری مورخان را نمیتوان مطالعه کرد، مگر این که نخست به تاریخ نگری آنان شناخت پیدا نمود و مفهوم تاریخ را نزد ایشان شناخت.
فلسفه تاریخ عنوانی است که بر دو نوع پژوهش کاملاً متفاوت از هم، هرچند نه یک سره بی ارتباط باهم ، اطلاق میشود. فلسفه تاریخ بسته به دو معنایی که از واژه تاریخ اراده میشود، به فلسفه نظری و فلسفه انتقادی تاریخ تقسیم میشود. ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که مورّخانی که مرز قاطعی میان تاریخ و فلسفه تاریخ میکشند، قادر به تشخیص این نکته نیستند که هر گفتمان تاریخی در درون خود، هرچند فقط به صورت ضمنی، یک فلسفه تاریخ تمام عیار دارد. (جنکینز، ۱۳۸۴، ص۲) از این رو تاریخ نگار بدون اینکه همواره از این نکته باخبر باشد یا مایل باشد، تابع یک نظریه و از این رهگذر تابع نوعی فلسفه تاریخ میباشد. ( احمدی، ۱۳۸۷، ص ۶۸ ) فلسفه تاریخ گرچه همانند بیشینه دانشهای بشری شواهد و حتی ریشههایی در دانشهای سنتی شرق مسلمانان دارد ولی به عنوان یک شاخه معرفتی مستقل در غرب سامان یافت و سپس وارد سرزمینهای شرقی شد. (مجتهدی، ۱۳۸۸، ص۴) فلسفه تاریخ که به بررسی عوامل اساسی مؤثر در وقایع تاریخی و تحقیق در قوانین عمومی حاکم بر رشد و توسعه جوامع انسانی و دگرگونیهای آن در طول زمان میپردازد (صلیبا، ۱۳۸۵، ص۲۰۴) به اعتباری دیگر، به بحث و بررسی هدفمندی، قانونمندی و نظاممندی تاریخ پرداخته و همچنین سیر و ادوار تاریخی و پیوستگی یا گسستگی و نیز تکاملی یا غیر تکاملی بودن آن را واکاوی مینماید و هستی و چیستی یا منشأ علمی و نظری، مبدأ علمی و عینی و نیز مبنا، مفهوم و حدود آنها را وارسی میکند. (صدرا، ص۲۱۴)
تا اوایل قرن بیستم وقتی بحث از فلسفه تاریخ به میان میآمد، اساساً مقصود فلسفه هستی شناختی (ontologic) تاریخ بود. اما از این زمان به بعد در کنار فلسفه هستی شناختی تاریخ، فلسفه دیگری نیز تکوین یافت که همانا فلسفه معرفت شناختی (epistemolog) تاریخ است. در این فلسفۀ نوع دوم، موضوع فلسفه تاریخ، دیگر واقعیت و هستی تاریخ نیست بلکه دانش و معرفت تاریخ، موضوع تأمل و مطالعه است و به همین دلیل امروزه فلسفه تاریخ را بر دو نوع تقسیم میکنند که در آن به فلسفه نوع اول که فلسفه واقعیت تاریخ است، فلسفه نظری تاریخ (speculative philosophy of history) میگویند و فلسفه نوع دوم را فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخ (critical philosophy of history or analitic philosophy) که گاهی هم از آن به عنوان فلسفه علم تاریخ یاد میشود که بر اساس معنای تاریخ (هستی شناختی) فلسفه نظری تاریخ و بر اساس معنای معرفت شناختی تاریخ فلسفه تحلیلی یا فلسفه انتقادی تاریخ یا فلسفه علم تاریخ داریم (آقاجری،۱۳۸۳، ص۵).
فلسفه نظری تاریخ
فلسفه ی نظری یا جوهری تاریخ، کوششی است تا معنا و مفهوم روند کلی پدیده های تاریخی را کشف نماید و به ماهیّت عمومی فرآیند تاریخی دست یابد و فراتر از عقلانیتی است که پژوهشهای متداول تاریخی انجام میدهند (ادواردز، ۱۳۷۵، ص۲) استنفورد نیز فلسفه نظری تاریخ را، شناخت ماهیت سرشت و طبیعت تاریخ، و درک معنای آن میداند (استنفورد،۱۳۸۴، ص۸۲) و از نگاهی دیگر فلسفه نظری تاریخ، علم به تحوّلات و تکامل جامعهها، از مرحلهای به مرحله دیگر و قوانین حاکم بر مسیر و جهت تحوّلات و تکاملها است. به سخن دیگر، فلسفه نظری تاریخ به علل ارتقای انسان و جامعهها از دورهای به دورهای و از نظامی به نظام دیگر میپردازد. (کریمی،۱۳۶۱، صص۱۵-۱۴) فیلسوف تاریخ در فلسفهی نظری تاریخ درصدد فهم معنا و هدف تاریخ، محرک و مکانیسم حرکت تاریخ، و آغاز و انجام تاریخ است (نوذری، ۱۳۷۹، ص۲۵)
فلسفه انتقادی تاریخ
فلسفه تحلیلی و انتقادی تاریخ، رشته و دانش نویی است که عمدتاً در نیمه دوم قرن بیستم چارچوبهای معرفتی و مبانی علمی خود را پیدا کرد. به عقیده فیلسوفان این علم، فلسفهی تحلیلی یا انتقادی تاریخ، تحلیلِ فلسفیِ تاریخ نگاری است که به توصیف و تبیین منطقی، عقلانی و معرفت شناسی آنچه مورّخان انجام میدهند، میپردازد. (ادواردز، همان، ص ۳۴) فلسفه علم تاریخ به بررسی و ارزیابی تحلیلی علم تاریخ صرف نظر از توجه به رخدادهای تاریخی میپردازد و اساساً در حوزه فلسفه علم جای میگیرد و میکوشد تا روش-های علم تاریخ ، منطق علمی تاریخ را نقد و ارزیابی کند، علم تاریخ را تعریف و تفاوتها و شباهتهای آن را با علوم دیگر بیان کند و به تحلیل فلسفی و روش شناختی آثار مورّخان بپردازد. (ملایی توانی، همان، ص۲۰) پرسشهای فیلسوف علم تاریخ ، به مسائل فلسفه علم تاریخ که در حقیقت پرسش از معرفت تاریخی و علم تاریخ است، که آیا تاریخ قابل شناختن است؟ آیا معرفت تاریخی معرفتی صادق است یا کاذب؟، معرفت تاریخی چگونه معرفتی است؟، رابطه سوژه شناسی و ابژه شناسی در علم تاریخ چگونه رابطهای است؟ و... مربوط میشود و در نگاهی دیگر فیلسوف علم اساساً به تئوری و متد، به نظریه یا روشی که در این یا آن وجود دارد، میپردازد و تئوریهای گوناگونی را که در علوم مختلف از جمله تاریخ مورد استفاده قرار میگیرد را موضوع تحلیل معرفت شناسی خود قرار میدهد (آقاجری، ۱۳۸۳، ص ۹) در واقع فلسفه علم تاریخ، علم شناسی علم تاریخ است و در آن علم تاریخ و نه خود تاریخ بررسی میشود و این فلسفه مبحثی معرفت شناختی است یعنی در آن بحث بر سر معرفت تاریخی و بررسی علم تاریخ است و فیلسوفان انتقادی تاریخ، علم تاریخ را نقد و بررسی میکنند و قوانین حاکم بر علم تاریخ را نقد و ارزیابی مینمایند. بنابراین معرفتی درجه دوم است. (مفتخری، همان، صص ۱۷-۱۶) عینیت از پیچیدهترین و بحث برانگیزترین مباحث معرفت شناسی تاریخی است که با مقولههای گزینش، داوری، بیطرفی و ارزش پذیری در تاریخ همراه است. در فلسفه کلاسیک عینیت بیشتر به معنی مطابق با واقع به کار میرود، اما در فلسفه جدید بیشتر به معنی قابل تصدیق همگانی یا آزمون پذیری بین الاذهانی است. (همان، ص۶۳) کسانی را که مدعی کشف گذشته آنگونه که واقعاً بوده را غالباً عینیت گریان و کسانی را که منکر این امکان هستند را غالباً نسبی گرایان میخوانند (درای، ۱۳۸۰، ص ۱۶۶)
در مقایسه این دو فلسفه میتوان گفت فلسفه تحلیلی تاریخ از نوع معرفتهای درجه دوم است، در واقع فلسفه علم تاریخ، معرفت به معرفت تاریخ است. در حالی که فلسفه نظری تاریخ یک معرفت درجه اول است. فلسفه نظری تاریخ درباره کل یا مجموعه تاریخ جهان به مثابه یک موجود زنده گفتوگو میکند و بر خلاف فلسفه علم تاریخ از معرفتهای نوع اول یا هستی شناسانه است و در عرض علم تاریخ قرار دارد و نه در طول آن.
منابع
- آقاجری، هاشم (۱۳۸۳): جزوه درسی فلسفه تاریخ، دانشگاه تربیت مدرس
- احمدی، بابک (۱۳۸۷): رساله تاریخ (جستاری در هرمنوتیک تاریخ) ، تهران، نشر مرکز
- ادواردز، پل(۱۳۷۵):فلسفه تاریخ (مجموعه مقالات): ترجمهی بهزاد سالکی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی
- استنفورد، مایکل(۱۳۸۴): درآمدی بر تاریخ پژوهی، ترجمه مسعود صادقی ،تهران ،سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) ، دانشگاه امام صادق
- درای، ویلیام. اچ (۱۳۸۰): عینیت و ارزش داوری در تاریخ، مسعود صادقی علی آبادی، پژوهشنامه متین، ش ۱۳
- ساماران، شارل (۱۳۷۰): روشهای پژوهش در تاریخ، جلد اول، ترجمه ابوالقاسم بیگناه، تهران، امیرکبیر
- صلیبا، جمیل (۱۳۸۵): فرهنگ فلسفی، ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی، چاپ سوم، تهران، حکمت
- صدرا ،علیرضا ، مجله انتظار، شماره ۱۳
- کریمی، حسین (۱۳۶۱): فلسفه تاریخ، تهران، گروه فرهنگی جهاد دانشگاهی
- مجتهدی، کریم (۱۳۸۸): فلسفه تاریخ، چاپ سوم، تهران ، انتشارات سروش
- ملایی توانی، علیرضا (۱۳۸۶): درآمدی بر روش پژوهش در تاریخ ، تهران ،نشر نی
- مفتخری، حسین(۱۳۹۰): مبانی علم تاریخ، تهران، سمت
نگاهی کوتاه به فلسفه تاریخ
تاملی در مفاهیم فلسفه نظری و انتقادی تاریخ
آدینه ۴ تیر ۱۳۹۵
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ