دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار

نطق محمد مصدق در مخالفت با تغییر قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار / مجلس پنجم

اولا راجع بسلاطین قاجار بنده عرض می‌کنم. که کاملا از آنها مایوس هستم زیرا آنها دراین مملکت خدماتی نکرده‌اند که بنده بتوانم اینجا از آنها دفاع کنم و گمان هم نمی‌کنم کسی منکر این باشد. [...] بنده مدافع این طور اشخاصی که برای وطن خودشان کار نکنند و جرات و جسارت حفظ مملکتشان را نداشته باشند و در موقع خوب از مملکت استفاده بکنند و در موقع بد از مملکت غایب بشوند نیستم!
...

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

بنده در سال گذشته در حضور آقایان محترم بکلام الله مجیدقسم یاد کردم که بمملکت و ملت خیانت نکنم. آنساعتی که قسم خوردم مسلمان بودم و حالا هم مسلمان هستم و از آقایان تمنا دارم باحترام این قرآن برخیزند. (در اینموقع کلام الله مجید را از بغل خود بیرون آورده و حضار قیام نمودند) و در حضور همه آقایان بنده شهادت خودم را می‌گویم: اشهدان لا اله الاالله اشهدان محمدا –رسول الله. اشهدان علیا ولی الله. من شخصی بودم مسلمان و باین کلام الله قسم یاد کرده‌ام و این ساعت هم این کلام الله خصم من باشد اگر در عقیده خودم یک اختلاف و تفاوتی حاصل کرده باشم. من همان بودم که هستم و امروز هم اگر یک چیزی بر خلاف مصالح مملکت بعقل ناقص خودم به بینم. خودمرا ناچار میدانم که برای حفظ مملکت و حفظ قومیت و بقای اسلامیت از اظهار عقیده خود داری نکنم. بنده همه آقایانی را که در اینجا تشریف دارند غیر از آقایانی که از ملل متنوعه هستند همه را مسلمان و هواخواه مملکت و طرفدار اصلاحات می دانم و خودم هم نمی‌توانم از اظهار عقیده خودداری کنم آقایان میدانند که بنده حرفم از روی عقیده است و هیچوقت تابع هوا و هوس و نظریات شخصی نیست. امروز هم روزی نیست که کسی در اینجا نظریات شخصی بخرج دهد و اگر کسی پیدا شود که نظریات مملکتی و ملی و اسلامی خود را اظهار نکند بنده اورا پست و بی شرف و مستحق قتل میدانم.

اول لازمست که بنده یک عقیده نسبت بشخص آقای رئیس الوزراء اظهار کنم بعد نسبت بسلاطین قاجار و بعد هم عقیده خودم را درباره اصول قانون اساسی عرض کنم. اولا راجع بسلاطین قاجار بنده عرض می‌کنم. که کاملا از آنها مایوس هستم زیرا آنها دراین مملکت خدماتی نکرده‌اند که بنده بتوانم اینجا از آنها دفاع کنم و گمان هم نمی‌کنم کسی منکر این باشد. همین سلطان احمد شاه قاجار بنده را در فارس گرفتار سه هزارو پانصدنفر پلیس جنوب کرد و پس از آنکه من استعفا دارم بعد از بیست و هفت روز نوشت که بتصویب جناب رئیس الوزراء آقای سید ضیاءالدین استعفای شما را قبول کردم و فوری بطرف طهران حرکت کنید. مقصودش این بوده که من بیایم به طهران و مرا آقا سیدضیاءالدین بگیرد حبس کند. بنده مدافع این طور اشخاص نیستم. بنده مدافع اشخاصی که برای وطن خودشان کار نکنند و جرات و جسارت حفظ مملکتشان را نداشته باشندودر موقع خوب از مملکت استفاده بکنند ودر موقع بد از مملکت غایب بشوند نیستم اگر دوست حقیقی و قوم خویش خودم هم باشد یا از آن بالاتر هم نباشد وقتی که اینطور شد بنده مدافع او نیستم.

اما نسبت به آقای رضا خان پهلوی بنده نسبت بشخص ایشان عقیده مند هستم و ارادت دارم و خودشان میدانند که در هر موقع آنچه ایشان عرض کردم در خیر ایشان و صلاح مملکت بود و خودشان هم تصدیق عرایض بنده را فرموده‌اند نه اینکه در حضور من فرموده باشند بلکه اشخاصی که با ایشان خیلی مربوط بوده‌اند بآنها فرموده‌اند ایشان یک مقامی دارند که از من و امثال من هیچ ملاحظه ندارند و اگر یک فرمایشی بخواهند در غیا من بفرمایند در حضور من هم ممکن است بفرمایند. ولی احتیاطا عرض می‌کنم آن اشخاصی که فرمایشات ایشان را بمن فرموده‌اند حکایت از این میکرده که خودشان هم دانسته‌اند که عرایضی که من عرض کرده‌ام از روی نظریات شخصی نبوده و مبنی بر مصالح مملکت و وطتنخواهی بوده است و از این حیث ایشان به بنده معتقدند. اما این که ایشان یک خدماتی بمملکت کرده‌اند گمان نمی‌کنم برای احدی پوشیده باشد وضعیت این مملکت و وضعیتی بوده که همه می دانیم که اگر کسی می‌خواست مسافرت بکند اطمینان نداشت یا اگر کسی مالک بوده امنیت نداشت و اگر یک دهی داشت بایستی چند نفر تفنگچی داشته باشد تا بتواند محصول خودش را حفظ کند ولی ایشان از وقتی که زمام امور مملکت را در دست گرفته‌اند یک خدماتی نسبت بامنیت مملکت کرده که گمان نمی‌کنم بر کسی مستور باشد.

البته بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص رئیس الوزراءرضاخان پهلوی زمامدار این مملکت باشد برای اینکه من یکنفرآدمی هستم که در این مملکت امنیت و آسایش می‌خواهم و در حقیقت از پرتو وجود ایشان ما در ظرف این دو سه سال این طور چیزها را داشته‌ایم و اوقاتمان صرف خیر عمومی و منافع عامه شده و هیچوقت ما در چیزهای خصوصی وارد نشده‌ایم و بحمدالله از برکت وجود ایشان خیالمان راحت شده و می‌خواهیم یک کارهای اساسی بکنیم این هم راجع به آقای رئیس الوزراء اما راجع باین موضوع بنده باید عقیده خودم را عرض کنم. تغییر قانون اساسی یک تجدید نظر در قانون اساسی دو جنبه دارد یکی جنبه داخلی که باید فهمید تغییر قانون اساسی نسبت بامور داخلی چه اثری می‌کند. یکی هم جنبه خارجی که باید دید نسبت بامور خارجی و روابط بین المللی چه اثری خواهد داشت. اما نسبت بجنبه داخلی اگر آمدیم گفتیم خانواده قاجاریه بد است بسیار خوب هیچ کس منکر نیست و باید تغییر کند. البته امروز کاندیدای مسلم تا شخص آقای رئیس الوزراء است خوب آقای رئیس الوزراء سلطان می‌شوند و مقام سلطنت رااشغال می‌کنند آیا امروز در قرن بیستم هیچ کس می‌تواند بگوید یک مملکتی که مشروطه است پادشاهش هم مسئول است اگر ما این حرف را بزنیم آقایان همه تحصیل کرده و درس خوانده و دارای دیپلم هستند ایشان پادشاه مملکت می‌شوند آنهم پادشاه مسئول هیچ کس همچو حرف نمی‌تواند بزند و اگر سیر قهقرائی بکنم و بگویم پادشاه است رئیس الوزراء و حاکمه و همه چیز است این ارتجاع و استبداد صرف است.

ما میگوئیم که سلاطین قاجاریه بد بوده‌اند مخالف آزادی بوده‌اند مر تجع بوده‌اند خوب حال آقای رئیس الوزراء پادشاه شد اگر مسئول شد که ما سیر قهقرائی می‌کنیم امروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خونریزیها می‌خواهد سیر قهقرائی بکند و مثل زنگبار بشود که گمان نمی‌کنم در زنگبار هم اینطور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد اگر گفتیم که ایشان پادشاه و مسئول نیستند آنوقت خیانت بمملکت کرده‌ایم برای اینکه ایشان در این مقامی که هستند موثر هستند همه کار می‌توانند بکنند در مملکت مشروطه رئیس الوزراء مهم است نه پادشاه پادشاه فقط می‌تواند بواسطه رای عدم اعتماد مجلس یک رئیس الوزرائی را بفرستد که در خانه اش بنشیند. یا بواسطه تمایل مجلس یک رئیس الوزرائی را بکارد بگمارد خوب اگر ماقائل شویم که آقای رئیس الوزرا پادشاه بشوند آنوقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین اثاری که امروز از ایشان ترشح می‌کند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد شاه هستند رئیس الوزراءهستند. فرمانده کل قوا هستند بنده اگر سرم را ببرند تکه تکه ام بکنند و آقای سید یعقوب هزار فخش بمن بدهد زیر بار این حرفها نمی‌روم بعد از بیست سال خونریزی.

آقای آقا سید یعقوب شما شما مشروطه خواه بودید! آزادی خواه بودید ابتدا! خودم شما را در این مملکت دیدم که پای منبر می‌رفتید و مردم را دعوت به ازادی می‌گردید! حالا عقیده شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد هم رئیس الوزراء باشد هم حاکم؟ اگر اینطور باشد که ارتجاع صرف است استبداد صرف است پس چرا خون شهداء راه آزادی را بیخود ریختند ؟؟ چرا مردم را بگشتن دادید؟ می‌خواستید از روز اول بیائید بگوئید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمی‌خواستیم یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود. اگر مقصود این بوده بنده هم نوکر شما و مطیع شما هستم ولی چرا بیست سال زحمت کشیدیم و اگر مقصود این بود که ما خودمان را در عرض ملل دنیا و دول متمدنه آورده و بگوئیم از آن استبداد و ارتجاع گذشتیم ما قانون اساسی داریم. ما مشروطه داریم ما شاه داریم ما رئیس الوزراء داریم.

ما شاه غیر مسئول داریم که بموجب اصل ۴۵ قانون اساسی از تمام مسئولیت مبر است و فقط وظیفه اش این است که هر وقت مجلس رای عدم اعتماد خودش را به موجب اصل ۶۷ قانون اساسی بیک رئیس دولت یا وزیری اظهار کرد آنوزیر می‌رود توی خانه اش می‌نشیند آنوقت مجددا اکثریت مجلس یک دولتی را سر کار می‌آورد. خوب اگر شما می‌خواهید که رئیس الوزراء شاه بشود با مسئولیت این ارتجاع است و در دنیا هیچ سابقه ندارد که در مملکت مشروطه پادشاه مسئول باشد و اگر شاه بشوند بدون مسئولیت این خیانت به مملکت است برای اینکه یک شخص محترم و یک وجود مؤثری که امروز این امنیت و اسایش را برای ما درست کرده و این صورت را امروز به مملکت داده است برود بی اثر شود هیچ معلوم نیست کی بجای او می‌آید. اگر شما یک کاندیدائی دارید و کسی را پیش معین گردید بفرمائید ما هم ببینیمبعد از آنکه ایشان شاه غیر مسئول شدند آن رئیس الوزرائی که مثل ایشان بتواند کار کند و خدمت کند و بتواند نظریات خیر خواهانه ایشان را تعقیب کند کی است.

اگر چنین کسی را آقای سید یعقوب ببنده نشان بدهند بنده نوکر شما چاکر شما مطیع شما هستم. من که در این مملکت هم چو کسی را سراغ ندارم و اگر بود تا حالا سر در آورده بود پس امروز که این یک نفر از بین تمام مردم سر در آورده و اظهار ملیت می‌کند و خدماتی هم کرده است بنده به عقیده خودم خیانت صرف می دانم که شما یک وجود مؤثری را بلا اثر بکنید. پس خوبست یک کسی که بتواند قائم مقام او بشود معلوم کنید بعد این کار را بکنید. اول چاه را بکنید بعد من منار را بدزدید. این نسبت با امورداخلی مملکت. اما نسبت بامور خارجی

البته در امور خصوصی اگر یک اشخاصی یک کارهائی کردند و یک زحماتی کشیدند. اگر اشخاصی یک فداکاری هائی کردند آن را مفت و مسلم از دست نمی‌دهند البته در مجلس یک اشخاصی هستند که تجارت کرده باشند و اشخاصی هم که تجارت نکرده باشند وقتی که یک تاجری تجارتخانه خود را بیک اسم معروف کرد یا یک علامت صنعتی داشت که همه اورا شناختند این تاجر آن اسم را تغییر نمی‌دهد برای اینکه آن اسم سبب شده است که مردم به آن اعتماد داشته باشند.
بنده من باب مثال عرض می‌کنم که در اینجا یک دواخانه بود معروف به شورین که خوب دوا می‌ساخت بعد از آنکه شورین آن دواخانه را فروخت و از این مملکت رفت و آنکسی که قائم مقام او شد اسم دواخانه را تغییر نداد چرا برای اینکه مشتریان این دواخانه اعتماد بآن اسم داشتند. اگر این شخص می‌گفت که دواخانه من دواخانه نیاطی است شاید مشتریان از بین می‌رفتند ولی یک چندی که گذشت و مردم با این دواخانه دادو ستد کردند دیدند که یوناطی هم مثل شورین است آن وقت اسمش را عوض کرد و دواخانه یوناطی گذاشت قانون اساسی ما از علامت صنعتی و اسم یک دارالتجاره‌ای کمتر نیست. قانون اساسی ما با یک حوادثی تصادف و مقابلی کرده که این حوادث در یک قرن در این مملکت پیدا نشده است. قانون اساسی ما وقتی با این حوادث مقاومت کرده و خودش را معروف جامعه مثل کرده اصولی را داراست که بموجب آن اصول تمام ملل اروپا میدانند که قانون اساسی یک اموراتی را به مجلس حق می‌دهد و همه مردم میدانند اگر یک دولتی پیدا شود و یک عهدنامه به بند دادن عهدنامه بمجب اصل ۳۴ قانون اساسی که می‌گوید: (بستن عهدنامه‌ها و مقاوله نامه‌ها اعطای امتیازات (انحصار) تجارتی و صنعتی و فلاحتی و غیره اعم از اینکه طرف داخله باشد یا خارجه باید به تصویب مجلس شورای ملی برسد باستثنای عهدنامه هائی که استثناءآنها صلاح دولت می‌باشد) همه مردم میدانند یعنی جامعه ملل میداند که باید به تصویب مجلس باشد و هم چنین اصل ۲۵ که می‌گوید (استقراض دولتی بهر عنوان که باشد خواه از داخله خواه از خارجه با اطلاع و تصویب مجلس شورای ملی خواهد شد این را هم همه خوانده‌اند و فهمیده‌اند اصل ۳۶ را هم که می‌گوید و ساختن راههای آهن یا شوشه خواه بخرج دولت خواه بخرج شرکت و کمپانی اعم از داخله و خارجه مربوط به تصویب شورایملی است همه میدانند قانون اساسی یک اصول را داراست و یک معروفیتی پیدا کرده است که این معروفیت را بنده گمان نمی‌کنم در هر موقعی برای هر قانونی پیدا شود یعنی غالبا با یک مشکلاتی تصادف کرده و حتی آن اشخاصی که می‌خواستند با ما یک معامله بکنند با یک اصل قانون اساسی که رسیده‌اند دیده‌اند که یک قانون اساسی است و یک مجلس و یک تصویبی هم برای مجلس لازمست.
بنابراین این قانون اساسی یک اصولی دارد که به واسطه معرافینش بعقیده بنده حتی المقدور تا یک قضیه حیاتی و مماتی پیدا نشود نبایستی تغییر داد مگر با بودن یک شرائطی که لازم برای تغییر قانون اساسی است خدا با تو شاهد باش من خدا را به شهادت می‌طلبم که عقیده‌ام را می‌گویم و تغییر قانون اساسی را مخالف با صلاح ملت و مملکت و اسلامیت می دانم قانون اساسی را هر آدم مسلمان و هر آدم وطنخواهی و هر آدمی که بشخص رضاخان پهلوی ارادتمتد است و عقیده دارد باید برای صلاح و نفع مملکت حفظ کند اگر قانون اساسی متزلزل شد ممکنست مملکت بیک خرابی بیفتد که مطلوب نباشد آنوقت رضاخان پهلوی هم هر گونه حکومتی را دارا باشد مطلوب نیست بنده قانون اساسی را یک قانون الهی نمیدانم که قابل تغییر نباشد بلکه قانون اساسی را کار بشری می دانم و بشر هم او را باید تغییر بدهد ولی وقتی یک ضرورت نامی پیدا کند و تمام معایب و ممانعش سنجیده شود و عجله در کار نباشد و باشخاصی که خیر خواه مملکت هستند مشورت شود ولی نه به یک عجله و شتابی که امروز اگر این شجره خبیثه بیخ نشود مملکت فلان می‌شود! این را بنده ضروری و فوری نمیدانم. حالا بنده هم می‌گویم ضروری است ولی فوری نمیدانم که شما یک قانون اساسی را که در موقع استقلال ما را حفظ می‌کند امروز که هزار طور ایراد هست تغییر بدهند بنده که صلاح نمیدانم و البته آقایان محترم هم مقصودشان این نیست که یک مواد قانون اساسی را بدهند که در سیاست بین المللی مؤثر باشد ولی عرض کنم که این طور تغییر ماده قانون اساسی یک سابقه می‌شود که قانون اساسی را بکلی سست و متزلزل می‌کند که هر ساعت یک نفر اداره کرد بیاید این اصولی را که بنده برای شما خواندم این اصولی که همه خبر ما را تامین می‌کند تغییر بدهند در صورتی که مجلس رئیس نداشته باشد و یک وکلای بدون فکری فکر نکرده بیایند. اینجا رای بدهند که می‌خواهیم قانون اساسی را تغییر بدهیم. قانون اساسی یک چیزی نیست که یک کسی از توی خانه اش بیاید و بگوید می خواهم قانون اساسی را تغییر بدهم قانون اساسی را باید فکر کرد و دید چطور باید تغییر داد و چه چیزش را می‌خواهید تغییر بدهید و در چه موقع می‌خواهید تغییر بدهید بعد هم بنده عرض کردم شما که می‌خواهید آقای رئیس الوزراء را شاه بکنید؛ ایشان یک وجود مؤثری هستند که می‌خواهید بلا اثر کنید خدایا ترا به شهادت می‌طلبم که آنچه گفتم عقیده خودم بود و این در خیر مملکت است می‌گویم و اینجا عتبه آقایان را می‌نویسم و مرخص می‌شوم!»

** دکتر محمد مصدق پس از ایراد این سخنان جلسه را ترک کردند و منتظر نطق و اظهار نظر دیگر نمایندگان نشدند!
منبع: مذاکرات مجلس شورای ملی ۹ آبان ۱۳۰۴ نشست ۲۱۱
نظر شما