استوانه کوروش و سیاست شاهنشاهی هخامنشی

ساناز روشنی (کارشناس ارشد تاریخ)

کوروش بزرگ شاه پارس که مؤسس یکی از امپراتوری‌های بسیار قدرتمند و وسیع جهان باستان بود، به‌طور سنتی شهرت بسیار خوبی در رسانه‌ها پیداکرده است

یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۷
کوروش بزرگ شاه پارس که مؤسس یکی از امپراتوری‌های بسیار قدرتمند و وسیع جهان باستان بود، به‌طور سنتی شهرت بسیار خوبی در رسانه‌ها پیداکرده است. کوروش در تاریخ هرودت به‌عنوان فردی شجاع، محترم و فاقد صفات بد معرفی‌ می‌شود. او نیز اطلاعات جالبی می‌دهد درباره اینکه پارسیان خود به کوروش لقب پدر داده‌اند، اصطلاحی که بیانگر خیرخواهی و خرد است و نیز بر دستاوردهای او به‌عنوان بنیان‌گذار دولت پارسیان و اولین کسی که قلمرو پارس را گستراند، تأکید می‌کند. گزنفون (۳۵۴- ۴۳۰ ق م) کوروش را برای موضوع رمان خود یعنی کوروپدیا انتخاب کرد و وی را به‌عنوان فرمانروای ایده آل و نمونة فضایل اخلاقی قابل‌قبول به تصویر کشید. بااین‌حال، شخصیت کوروش فقط در آثار ادبی یونانی به تصویر کشیده نشده، بلکه وی در سنت یهود نیز به‌صورت مشابه ای موردپذیرش قرار گرفت. او فرمانروای برگزیده یهوه است تا اسرائیل را از اسارت بابلی نجات دهد. بنا بر پیشگویی‌های اشعیا که در سفر تثنیه درباره بازگشت آمده، کتاب عزرا این پیشگویی‌ها را آنجا که فرمان کوروش به‌منظور بازسازی معبد و برقراری مجدد کیش آن نقل می‌شود تأیید می‌کند. اگر کسی به اصالت این فرمان مشکوک باشد، به این خاطر است که فرمان به زبان عبری آمده است (در عزرا ۴-۲.۱). اما باید گفت که فرمان کوروش در اواخر آرامی نیز (عزرا ۵-۲.۶) آمده و تفاوت آن‌ها تنها در جزئیات بازسازی و غیره است؛ بنابراین این سنت که کوروش قطعاً دستور برخی از انواع بازسازی‌ها را داده، مورد تائید است. مشکلات گاه‌شماری و سردرگمی‌های اولیه دوران پسا تبعید بررسی اینکه دقیقاً در اورشلیم قبل از سلطنت داریوش اول چه اتفاقاتی افتاده را دشوار کرده است و نیز کم نیستند محققانی که حتی اعتبار اسناد آرامی منسوب به کوروش را هم موردتردید قرار داده‌اند. بااین‌وجود، استدلال‌های کسانی که این فرمان را موردتردید قرار دادند نسبت به کسانی که اعتبار فرمان کوروش را بر مبنای تحلیل‌های متقن زبان‌شناسی انجام داده‌اند، برابری می‌کند. به‌عبارت‌دیگر، به دنبال ارائه جایگاه تاریخی کوروش و توجه شخصی او به اورشلیم و آن آیین، پشتیبانی‌هایی از او نسبت به این مسائل در استوانه مشهور وی که در سال ۱۸۷۹ توسط رسام در بابل کشف شد را پیداکرده‌اند. این منشور امروزه در موزه بریتانیا قرار دارد. البته متن استوانه در ارتباط با فتح کوروش در بابل می‌باشد که با کمک مردوک خدای بابل صورت گرفته است. اما مهم‌ترین قسمت کتیبه که در عهد عتیق مختص تصویر مطلوب کوروش و جانشینان هخامنشی او شده، متنی است که در آن کوروش در حقیقت به‌عنوان کسی معرفی می‌شود که آیین‌ها را به بابل و نیز مردمان تبعیدی را به خانه‌هایشان بازگرداند. این بخش از کتیبه جایگاهی به سنت کتاب مقدس می‌دهد که حتی برخی از محققین چنین استدلال می‌کنند که: محبوبیت خاصی که کوروش در آیین اورشلیم دارد این حقیقت را نشان می‌دهد که همان‌قدر که پارسیان یکتاپرستی اخلاقی را اجرا می‌کردند، به همان اندازه فرمانروایان فارسی باستان نیز آیین اورشلیم را مانند آیین خودشان پذیرفتند.
درنتیجه استوانه کوروش، سنت‌های عهد عتیق و یکتاپرستی اخلاقی او، کوروش به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های نوع‌دوست و منجی در جهان شناخته می‌شود. مدیحه‌سرایی‌هایی که از او در مراسم بزرگداشت ۲۵۰۰ ساله در ایران در سال ۱۹۷۱ می‌شد، این ویژگی را به‌وضوح منعکس می‌کند (این جشن در اواخر پهلوی دوم و در شیراز برگزار می‌شد). برای مثال، کوروش از طرف دیوید بن گورین یا موریس لروی از بروکسل موردستایش فوق‌العاده‌ای قرار گرفت. موریس به توصیف استوانه کوروش می‌پردازد و آن را در دورانی که اغلب حکومت به بی‌رحمانه‌ترین و سنگدلانه ترین شکل بود، به‌عنوان رویکردی انسان گرایانه و نو در جهان معرفی می‌کند. لروی همچنین اطلاعات جالبی از حکومت شاه می‌دهد که وی این سند را به‌عنوان اولین اعلامیه حقوق بشر نام‌گذاری کرد. برداشتی که از این استوانه و جریانات مشابه آن به دست می‌آید نشان‌دهنده‌ی این است که با ظهور کوروش جهان به سمت مرحله جدیدی از حکومت روشنگری و خیرخواهانه گام برداشت. ازآنجایی‌که برخی از این جملات احتمالاً از سر تعمق و دقت و به مناسبت خاصی بیان‌شده است (نه از سر چاپلوسی)، خود می‌تواند بازتابی از دیدگاه کلی و گسترده شاهنشاهی هخامنشی باشد که به شکل مطلوبی قابل‌مقایسه با شاهنشاهی آشوریان اولیه است. آرنولد تویین بی دراین‌باره دیدگاه خوبی دارد؛ او می‌گوید، جاده‌ها و راه‌های دریایی برای حفظ امپراتوری مفید نخواهند بود اگر که فرمانروایان رضایت اکثریت مردمشان را جلب نکرده باشند. آن‌ها این پیروزی را از طریق مشی آزادی سیاسی و تسامح مذهبی کسب کردند و به دلیل مقابله‌شان با ویرانگری و ستمگری آشوریان، پیشینیان امپراتوری ایران هخامنشی مورد قدردانی قرار گرفتند. حکومت شاهنشاهی ایران مقتدر شد... و می‌بایست به این نکته توجه کرد که ایفای نقش اصلی شاهنشاهی ایران باستان را استوانه کوروش به عهده گرفت که خود به سنت عهد عتیق مرتبط است؛ و سؤالی که من می‌خواهم مطرح کنم این است که: استفاده و تفسیر از استوانه کوروش به این صورت چقدر صحیح است؟ و اینکه واقعاً بر اساس استوانه چه استنباطی درباره سیاست شاهنشاهی هخامنشی می‌توان داشت؟
اولین کار قبل از هر چیز این است که نگاه مختصری به خود متن داشته باشیم. این متن که روی یک لوح گلی نوشته‌شده، در طی یک حفاری با شیوه‌های متداول پیدا نشده به همین ترتیب جزئیات و محل دقیق کشف آن نامعلوم است. اخیراً برگر قطعه جدیدی از متن را در مجموعه ییل منتشر کرده که حاوی (تکه شکسته شده) نه خط آخر متن می‌باشد (تعداد کل خطوط ۴۵ تا است). شروع استوانه گرچه در ابتدای خط چهار ناخوانا است اما به همان اندازه الگوی ادبی متن را نشان می‌دهد و احتمال این وجود دارد که قطعات بیشتری هم پیدا شود. خلاصه محتوای استوانه به این شکل است (شماره‌ها به خطوط استوانه اشاره دارد):
۳-۱: نامشخص، اما احتمالاً اشاره به فرمانروای قبلی کوروش (نبونئید) دارد که به‌عنوان فردی ناشایست برای حکومت بابل بود.
۸-۴: توصیفی از اقدامات گناهکارانه نبونئید به‌ویژه در پیوند با اساگیلا (و شاید معابد دیگر)، پیشکشی‌های کفرآمیز او، تعلیق پیشکشی‌های روزمره، بی‌احترامی نسبت به مردوک وجود دارد. علاوه بر این‌ها او با تحمیل کارهای سنگین خود باعث نابودی مردمانش می‌شود.
۱۰-۹: مردوک ناراحتی و سوگواری مردمان بابل را شنید و توجه کرد، (مراکز آیینی‌ای متروک شدند؟)، شکل آن‌ها (فراموش‌شده؟) و خدایان متروک‌شده‌ای که در آنجا ساکن بودند. او (فرمانروای شرور= نبونئید) خدایان را به بابل بازگرداند.
۱۴-۱۰: خشم مردوک به خاطر رنج مردم به رحمت تبدیل می‌شود، او به جستجوی همه سرزمین‌ها برای یافتن فرمانروای مناسب و درست می‌پردازد. او کوروش، شاه انشان را برمی‌گزیند و او را بر فرمانروایی بابل منتصب می‌کند. مردوک باعث پیروزی کوروش بر گوتیوم و اومان ماندا (ماد) می‌شود و با خرسندی بر اقدامات کوروش می‌نگرد.
۱۹-۱۵: مردوک اکنون به کوروش برای رفتن به بابل دستور می‌دهد و او و سربازانش را مانند دوست همراهی می‌کند. او باعث می‌شود که کوروش بدون جنگ و مقاومت نبونئید وارد بابل شود. همه ساکنان بابل غرق در شادی می‌شوند و به کوروش به‌عنوان شاه خوشامد می‌گویند و مردوک را برای این رهایی ستایش می‌کنند.
(متن به‌صورت اول‌شخص ادامه پیدا می‌کند.)
۲۲-۲۰: «منم کوروش»؛ که در ادامه القاب سلطنتی و نسب‌شناسی کوروش تا پدر و پدربزرگ وی می‌آید، دودمان همیشه شاه که بعل و نبو فرمانروایی‌اش را دوست دارند، کسی که شاهی‌اش موجب خرسندی قلب‌هایشان می‌شود.
(متن استوانه در اینجا شروع به برشمردن اعمال خیرخواهانه کوروش در هنگام ورود به بابل می‌کند و هنوز هم به‌صورت اول‌شخص است.)
۲۴-۲۲: ورود شاد و مسالمت‌آمیز کوروش به بابل و احترام روزانه وی به مردوک.
۲۶-۲۴: کوروش صلح کشور را ضمانت می‌کند و خدمات رفاهی بابل و مراکز آیینی را حمایت می‌کند، او آن‌ها را از بیگاری (بند) رها می‌کند (چیزی که مطابق با خواسته خدایان نبود.)
۳۰-۲۶: مردوک از رفتار خوشایند کوروش، پسر او کمبوجیه و همه سپاهیان او شادمان شد. به‌فرمان مردوک، همه شاهان بر تخت نشسته همه مناطق، باج خود را به بابل آوردند و بر پای کوروش در بابل بوسه زدند.
۳۴-۳۰: همه خدایانی که جایگاه پرستشگاهشان متروک‌شده بود را به جایگاه خودشان بازگرداندم و آن‌ها در جایگاه ابدی‌شان قراردادم (مراکز آیینی فهرست شده در این منطقه، نینوا؟)، آشور، شوش، آکاد، اشنونه، زمبان، مترونو، دیر، مراکز مذهبی در طرف دیگر (شرق دجله) هستند. همه مردمان که خدایانشان را بازگرداندم، نیز گرد هم آوردم و به سرزمینشان بازگرداندم. همه خدایان بابل که توسط نبونئید در بابل جمع شده بودند را همچنین با خوشی به‌فرمان مردوک به خانه‌هایشان بازگرداندم.
۳۶-۳۴: درخواست می‌کند که همه خدایان بازگردانده شده روزانه در برابر مردوک و نبو، کوروش و کمبوجیه پسرش را دعا کنند.
۴۵-۳۶: (قطعه جدید ییل):
۳۶: همه سرزمین‌ها در صلح هستند.
۸-۳۷: (احتمالاً) اشاره به افزایش پیشکشی‌های آیینی دارد.
۴۳-۳۸: بهبود و تکمیل بنا در بابل (دیوارها، دیوار بارانداز، ساخت درها).
۴۵-۴۳: کوروش کتیبه‌ای از آشور بانی پال را پیدا می‌کند، شاهی که پیش از من بود. {در خط آخر فقط آخرین کلمه آن باقی‌مانده است؛ اما ممکن است که به جایگزینی محترمانه این متن اشاره‌کرده باشد و یا شاید اشاره‌ای به این حقیقت باشد که کوروش کتیبه خودش را در کنار کتیبه آشور بانی پال قرار داده است}.
این متن ایده‌هایی از مفاهیم محتوایی متن را ارائه می‌دهد و الگوی ادبی آن می‌تواند به این شکل باشد:
A (= ۱۹-۱): مقدمه تاریخی و نقش مردوک در استوانه (به‌صورت سوم شخص)
B (= ۲۲-۲۰): تشریفات سلطنتی و تبارشناسی (به‌صورت اول‌شخص)
C (=۳۴-۲۲): رفتار صحیح کوروش و بازگشت به شرایط اولیه
D (= ۳۶-۳۴) دعای کوروش برای خود و پسرش
E (= ۳۷-۳۶) جملاتی که در قالب نظم امپراتوری است
F (= ۳۸-۴۵) ساختمان‌سازی کوروش در بابل
با توجه به محتوا و سبک متن نکاتی وجود دارد که باید به آن‌ها توجه شود. اول اینکه، متن بطورخاص در ارتباط با مردوک است. مردوک، خدای بابل، کسی که به خاطر بی‌احترامی نبونئید نسبت به معبد مردوک و سایر پرستشگاه‌های بابلی که خدایان آنجا به‌عنوان سرپرستان معابد مردوک بودند، خشمگین شد. مردوک کوروش را انتخاب می‌کند، به او توفیق می‌دهد و باعث می‌شود که بابلیان با روی گشاده او را بپذیرند. مردوک کسی است که کوروش را محترم می‌گمارد. به درخواست مردوک خدایان به جایگاهشان بازگردانده شدند و از همه خدایان درخواست شد تا کوروش و کمبوجیه را به‌عنوان نماینده برای رفاهشان در نظر بگیرند.
نکته دوم اینکه، متن تقریباً منحصر به رفاه شهر بابل و ساکنان آن است. شهروندان بابل درنتیجه بی‌احترامی نبونئید نسبت به خدایان به خطر میفتند و به خاطر سرنوشتشان به سوگ می‌نشینند. به‌این‌ترتیب درواقع شهر بابل است که کوروش را رهنمون می‌کند و او نیز با استقبال مردم منطقه روبرو می‌شود. بهر حال کوروش به دنبال مراکز آیینی بابل و رفاه آنان است و از ساکنان بابل محافظت می‌کند و آن‌ها را از بیگاری نجات می‌دهد. همچنین وی به بازسازی و تعمیر و تزیین دیوارها و غیره در بابل می‌پردازد.
نکته سوم اینکه، در هیچ جای متن صحبتی درباره بازگشت دسته‌جمعی یا آزادی تبعیدشدگان یا جوامع تبعیدی وجود ندارد. متن برای ارائه چنین دستاوردهای مهمی خطوط ۳۰ تا ۳۲ را به‌طور مکرر به خود اختصاص می‌دهد، اما در حقیقت آنچه گفته‌شده این است که خدایان (احتمالاً مجسمه‌ها) مشخصی همراه با مردمان سرزمینشان به جایگاه‌های اصلی‌شان بازگردانده شدند. مکان‌های ذکرشده جالب هستند ازآنجایی‌که اکثریت خدایان یا در موقعیت‌های بسیار نزدیک به بابل یا حتی در بابل قرار دارند، آن‌هایی بودند که درواقع بیشتر در پرستشگاه‌های بابل ستایش می‌شدند. این مکان‌ها به‌طور محتمل باید نینوا، آکاد، اشنونا، میتورنو و دیر باشد، حتی ممکن است برای دیگران خیلی واضح نباشد. با برقراری مجدد این آیین‌ها در جایگاه اولیه‌ خود، خدایان بابلی نیز به شهرهای خود راه پیدا می‌کنند. نکته قابل‌ذکر اینکه، در خطوط ۳۰ تا ۳۴ روی مسامحه طولانی‌مدت و برقراری مجدد هنجارها مطابق با آیین محلی تأکید می‌کند.
نکته چهارم که قابل‌توجه است اینکه، شکل ظاهری و سبک ادبی استوانه کوروش است که در حقیقت شبیه سبک و سیاق متن بنای بین‌النهرین می‌باشد که قبلاً نمونه‌ای از آن مدل کتیبه شاهی در حدود دو هزار سال پیش از فتح کوروش وجود داشته است. هیچ‌چیز خاصی که مرتبط با کتیبه‌های فارسی باستان باشد در متن وجود ندارد. این درواقع برخلاف سنت کتیبه‌نویسی شاهی بود که تا پیش از آن در ایالت پارس وجود داشت. از طرف دیگر تعداد زیادی از این متن بناها از منطقه بین‌النهرین شناخته‌شده که آن‌ها اغلب اطلاعات تاریخی مهمی را درباره حکومت ارائه می‌دهند. مثال خوبی که در این مورد می‌شود زد، سالنامه سلطنتی آشوری است که در آن پیشرفت اساسی خاص آشوری از سبک بابلی- سومری را در چنین مدل متن ساختمانی نشان می‌دهد. یک واقعیت مهم درباره چنین کتیبه‌هایی این است که آن‌ها عموماً در پایه بنا یا در دیواره‌های ساختمان‌هایی دفن می‌شدند که برای ساخت‌وساز یا بازسازی بنای یادبودی بکار می‌رفتند. بدین ترتیب در چنین متونی فرمانروا همیشه در نقش فردی مذهبی در ارتباط باخدا به نمایش درمی‌آید که در آن به بازسازی بنا و اقدامات دیگر مانند دسته‌بندی کارهای انجام‌شده و شکل سبکشان می‌پردازد و همه آن‌ها را یکدست می‌شود.
نکته واپسین که می‌خواهم توجه شما را بدان جلب کنم، قطعه جدیدی است که به شرح یافتن کتیبه آشور بانی پال، شاه آشور (۶۳۰-۶۶۹ ق م) می‌پردازد. این قطعه جدید احتمالاً متن بنیان‌گذاری (متن بنا) است و شبیه آن چیزی می‌باشد که بعدها به‌صورت استوانه کوروش ارائه می‌شود. واقعیتی که موردتوجه خاص است اینکه، آشور بانی پال به‌عنوان شاه پیشین کوروش نامیده می‌شود؛ بنابراین منصفانه است فرض شود که سطر آخر استوانه کوروش به جایگزینی با متن آشور بانی پال اشاره‌کرده، یعنی آنجا که پیداشده و جایی که کوروش کتیبه خودش را در کنار آن کتیبه قرار داده است. این درواقع سرنخی می‌دهد تا به هدف نهایی استوانه کوروش برسیم: استوانه کوروش که به جهت یادبود اعاده بابل نوشته‌شده، شبیه استوانه آشور بانی پال فرمانروای پیشین او بود. به همین ترتیب، جلوس و اعمال خیرخواهانه‌اش را بازگو می‌کند و مشروعیت اش را در مقام فرمانروای بابل به نسل‌های بعدی نشان می‌دهد. عناصر اصلی مورداستفاده برای نشان دادن همه‌ی این ابعاد واقعیت‌هایی به این شرح است: (الف) کوروش برگزیده خدای بابل بود، (ب) او تمام اعمال مناسب فرمانروای بابلی را انجام داد و (پ) اینکه او بخشی از سنت‌های پیشین فرمانروایان بابلی ازجمله شاهانی مثل آشور بانی پال آشوری را ادامه داد. حال با توجه به این موارد چه نتایجی می‌توان گرفت؟ من پیشنهاد‌هایی دارم که در قالب نکاتی فهرست کرده‌ام:
۱. این حقیقت که استوانه کوروش منحصراً در ارتباط با مردوک است، با مکانی که کوروش بنا را ساخته (همان بابل) و نوع بکار گیری بنا (آن باید به‌عنوان پناهگاهی برای مردوک باشد) که انتظار می‌رود در پایه ستون آن بنا باشد، پیوند دارد. این به‌هیچ‌وجه موجب نگرانی ما نسبت به اعتقادات مذهبی شخص کوروش نمی‌شود. برای اینکه این مطلب روشن‌تر شود، می‌توان به قطعه دیگر استوانه که (مطمئناً مربوط به کوروش است) از اور یافت شده و مربوط به بازسازی پرستشگاه ماه می‌باشد، توجه کرد. سین نانار (نام دیگر سین) {سرور؟} آسمان و زمین، با نشانه نیکش چهارسوی جهان را به دست من سپرد. من خدایان را به پرستشگاه‌هایشان بازگرداندم." به‌عبارت‌دیگر، هر چه کوروش به برپایی و بازسازی جایگاه خدای خاص و حامی هر شهر یا پرستشگاه می‌پرداخت، موجب افزایش اعمال و قدرت وی می‌شد که این با افزایش قدرت آن خدای خاص شهر در ارتباط بود. بنابراین می‌توان چنین فرض کرد که بازسازی کوروش در حومه اِئاننا در منطقه اوروک (دو آجر نوشته‌شده در اینجا پیداشده) با ایشتار پیوند داشت. این روندی درست و استاندارد در بابل بود برای هرکسی که ادعای فرمانروایی مشروع داشت. جدا از این واقعیت اینکه، در طول حکومت کوروش و کمبوجیه هیچ اشاره‌ای به آیین زرتشت وجود ندارد که تحت تأثیر از شاهان پارسی بوده یا به شیوه آن‌ها عمل کرده باشند؛ بنابراین پذیرش سنت‌ها و روش‌های محلی، بخشی از روش استاندارد سیاست فتح کمبوجیه و کوروش بوده است.
۲. بازگشت قوانین و امتیازات بابلی برخلاف چیزی که نبونئید با زور به مردم بابل تحمیل کرده بود که احتمالاً در این متن به‌عنوان بیگاری تفسیر می‌شود، نقش بیشتر فرمانروایان بین‌النهرینی است و این موضوع را می‌توان به بهترین شکل در کتیبه‌های شاهی بعضی از شاهان آشوری که بر بابل مسلط شدند، دید. مفاهیم سیاسی موردبحث به‌درستی قابل‌درک نیستند و خود کوروش هم اشاره خاصی به هیچ‌کدام از این اصطلاحات فنی نمی‌کند. شماری از شهرها در بین‌النهرین به‌ویژه بابل (خود شهر بابل) به نظر می‌رسد که به‌اصطلاح مجسمه کیدینوتو را داشته‌اند زیرا ساکنین آنجا به‌منظور برآورده شدن نیازهای اولیه‌شان، رهایی از حقوق و مالیات مشخص به آن توجه داشته‌اند. بنابراین احتمال دارد که بسیاری از این موارد ازجمله فرمان‌های شاهی، تحت ‌عنوان بیگاری به‌حساب بیایند. جالب است در این مورد توجهی به گزارش نبونئید داشت که در شهر تما در عربستان شهر و مکانی شبیه شهر بابل را ساخت. چنین اتهاماتی علیه فرمانروا در تعدادی رویدادنامه مربوط به دوران اولیه تاریخ بین‌النهرین نیز یافت ‌شده که در آن سارگن به برگزاری مراسم آیینی سین پرداخته و سپس توسط مردوک مجازات شده است. حال اگر کسی این اتهام علیه نبونئید را با بازسازی گسترده‌ای که در معبد خدای ماه ای شول شول در حران که مستلزم استخدام کارکنان زیاد برای معبد و تدارک وسایل لازم برای این کار بوده است را باهم درآمیزد، این نتیجه به دست می‌آید که ساکنان بابل می‌دیدند که به سبب بنای جدید در تما و بازسازی حران امتیازات ویژه ایشان از بین می‌رفت. کوروش با بازگرداندن این روند از طریق راه‌اندازی مجدد حقوق شهروندان بابلی، حمایت بی‌چون‌وچرای بابل و دیگر جوامع قدرتمند بابلی- سیاستی مشابه سارگن، اسرحدون و آشور بانی پال آشوری را بکار گرفت- و نیز همه آن‌هایی که نظارت سیاسی بسیار نزدیکی بر بابل داشتند را به دست آورد.
۳. آن چیزی که به‌طور صریح می‌توان گفت این است که؛ معنی استقرار مجدد مراکز آیینی تا حدی نامشخص بود. با توجه به محدوده جغرافیایی مراکز ذکرشده، فرد ممکن است وسوسه شود تا آن را به‌مثابه تلاشی برای مسکونی کردن مجدد مناطقی که در نتیجة جنگ‌های اتحادیه مادی-نوبابلی علیه آشوریان متحمل خسارت و موجب سرنگونی امپراتوری آشوریان شدند تفسیر کند. جالب است به این نکته توجه داشته باشید که نینوا به دلیل نزدیکی به بابل، فهرستی از آیین‌های بازگردانده را ذکر می‌کند. دو خط بعدی یعنی ۳۴-۳۳، به بازگشت خدایان شهرهای بابلی از بابل به سکونتگاه‌های اولیه‌شان اشاره می‌کند که به‌طور ضمنی در ارتباط با اقدامات نبونئید گناهکار است. هر دو این کتیبه‌ها، هم استوانه کوروش و هم رویدادنامه نبونئید به آخرین اقدام فرمانروای نو بابلی اشاره می‌کنند. به‌این‌ترتیب، فرض این مسئله ما را دچار وسوسه می‌کند که برخی از این روش‌ها با اصلاحات آیینی او ارتباط داشته و بازسازی حران بر طبق استدلال تدمر تا سال ۵۴۳ کامل نشده بود (فقط چهار سال قبل از فتح کوروش). ماهیت این اصلاحات علی‌رغم شرح جزئیات (هرچند نامشخص) آیینی و وجود مجسمه که به‌صورت منظوم نوشته‌شده نامشخص است. حال شاید بتوان بازتاب آن را در گزارش مجسمه نبوکد نزار در کتاب دانیال باب ۳ آیه ۱ یافت. شاید برخی تحولات اقتصادی به‌واسطه راه‌اندازی مجدد مراکز سنتی شهری بوده باشد که بر پرستشگاه‌هایشان تمرکز داشته و در این مورد نیز، بر مبنای سیاست کوروش بوده است.
۴. من قبلاً به چگونگی استاندارد تحریر کتیبه‌های مدل بنای شاهی و شکل آن متون (نمونه آن استوانه کوروش) که در بین‌النهرین بود، تأکید کرده‌ام. وایدنبرگ قبلاً به القابی مانند، جمع کننده مردمان پراکنده در قانون‌نامه حمورابی و در برخی کتیبه‌های اسرحدون اشاره‌کرده است. باوجود چنین سنت طولانی در استفاده ترکیبی از چنین سبکی، گردآورندگان متونی مانند استوانه کوروش، مبنای کار خود را استفاده از چنین مدل‌های قبلی قرار داده‌اند. مقایسه متن و ساختار ادبی استوانه کوروش با متون مکتوب پیشین کاملاً بازگوکننده این مورد است. جی. هارماتا مطالعه جالبی انجام داده است، وی عدم وجود شباهت کلی بین استوانه کوروش و کتیبه‌های بنای نو بابلی به‌جز در برخی کتیبه‌های ساختمانی نبونئید را نشان داده است. این مسئله به‌وضوح از طریق مطالعاتی که دبلیو موران و اچ تدمر بروی متون نبونئید داشته‌اند، نمایان است. آن‌ها متوجه شدند که آن متون به‌طور مشخص در ارتباط با بازسازی حران است و سبک ادبی آن مشابه با متن آشور بانی پال است، متنی که در ارتباط با بازگشت خود او از ای شول شول می‌باشد. علاوه براین، نبونئید گهگاه خود را در این متون در ارتباط با آشور بانی پال دوم و آشور بانی پال می‌داند و آن‌ها را پدران خود در مفهوم پیشینیان می‌نامد. این مسئله برای فرمانروای امپراتوری که صرفاً به سبب جنگ طولانی‌مدت علیه آشور به وجود آمده قابل‌توجه است و اینکه فقط نبونئید به خاطر علاقه خاص به حران به توضیح آن پرداخته است. حران شهری بود که از موقعیت ممتازی در امپراتوری آشوری برخوردار بود و اینکه پس از سقوط نینوا، آشور و کل هو (۶۱۲-۶۱۴) به بقایای دولت آشوری بازگردانده شد. این مسئله توجه ما را به این نکته جلب می‌کند که استوانه کوروش به‌طور کل در بیشتر اصطلاحات شبیه برخی از متون نبونئید است که بر اساس مدل‌های آشوری و به‌طورکلی برخلاف متون نو بابلی معمول نمونه‌برداری شده است؛ بنابراین احتمالاً باید به دنبال مدل‌هایی با سبک ادبی آشوری باشیم و ازآنجایی‌که استوانه کوروش منحصراً به دنبال بازگشت آیین مردوک، شهر بابل و امتیازات آن است، باید به دنبال پیشینه ادبی استوانه کوروش در میان فرمانروای آشوری باشیم که به نحوی بطورمشابه با او عمل می‌کرد. موردی که در وهله اول فوری به ذهن متبادر می‌شود، اسرحدون (۶۶۹-۶۸۱) است، کسی که تعداد زیادی از این نوع متون را نوشته (۹ تا از این متن‌ها منتشرشده) و در آن به توصیف بازسازی بابل و بازگشت مقام مردوک و آیین بعد از پدرش یعنی سناخریب و نابودی شهر و حذف یا تخریب مجسمه نمادین مردوک در سال ۶۸۹ پرداخته است. تشابهات جالبی از استوانه کوروش در متون بابلی اسرحدون وجود دارد: برای مثال، یک مقدمه تاریخی در جهت بدنام کردن فرمانروایان بابلی که علیه سناخریب شورش کردند و باعث ویرانی بابل شدند، فراخواندن اسرحدون به پادشاهی توسط مردوک، بازگشت مجسمه‌های مذهبی به پرستشگاه‌ها، برقراری مجدد و مستمر اعمال آیینی و اعاده وضعیت کیدینوتو (kidinnutu) از بابل ازجمله آن موارد هستند. بااین‌وجود، کلمات به‌کاربرده شده و آرایش ادبی آن‌چنان‌که در ابتدا فکر می‌شد، نزدیک به استوانه کوروش نیست. این مسئله به نکته مهمی اشاره می‌کند: و آن این است که اسرحدون این متون بی‌شمار را به‌عنوان گواهی در پایه‌های ستون ساختمان‌های بازسازی‌شده به‌ویژه در معبد مردوک در بابل آماده کرده بود و بارها و بارها در القاب خود (در متون غیر بابلی همچنین) از این‌ها استفاده کرده است. به این شکل که؛ کسی است که اساگیلا و بابل را بازسازی و از اصول آیینی‌شان محافظت کرد و همچنین کسی که خدایان به سرقت رفته منطقه را از آشور به پرستشگاه‌هایشان بازگرداند. لندسبرگر به‌طور منطقی به این بحث می‌پردازد؛ اینکه بابل هرگز نه توسط او (اسرحدون) بازسازی‌شده و نه آیین مردوکی را بازگردانده است. وی معتقد است که این متون فقط در زمان حکومت اسرحدون ارائه‌شده، درحالی‌که آشور بانی پال بود که کار بازگشت را به‌طور کامل انجام داد.
۵. این مسئله ما را به نکته نهایی سوق می‌دهد: همان‌طور که هارماتا نشان داده است، نزدیک‌ترین سبک به استوانه کوروش درواقع همان متون آشور بانی پال است که هر دو در ارتباط با بازسازی بابل و راه‌اندازی مجدد آیین مردوک می‌باشند. (سبک بسیار نزدیک، القاب سلطنتی و نیز چیدمان دودمان شاه باهم برابری می‌کند.) در قطعه جدیدی که امروزه در ییل نگهداری می‌شود آشور بانی پال به‌عنوان فرمانروای پیشین قابل‌احترام و ارزشمند کوروش تأیید می‌شود و این امر آن استدلال قبلیِ هارماتا مبنی بر خدایی بودن مردوک را تائید می‌کند (و درواقع به نظر من برای شهروندان بابل) و اینکه کوروش به‌طور موفقیت‌آمیزی وی را به‌عنوان بازگرداننده قابل‌احترام و حامی امتیازهای سنتی پذیرفت. به همین دلیل است که استوانه کوروش مطابق بر نمونه‌های متون تجدید بنای آشور بانی پال نوشته‌شده بود. بنابراین کوروش نه به‌عنوان یک مهاجم بیگانه و بربر که به‌عنوان بازگرداننده سنت‌های اولیه پیشینیان توانست بر بابل حاضر شود.
خلاصه شواهد در این نکات جمع‌بندی می‌شود: (الف) استوانه کوروش سند مکتوبی است که مطابق بر سنت نوشتاری و متون ساختمانی و شاهی بین‌النهرین نوشته‌شده است و واقعیت غیرقابل‌انکار اینکه شخصیت اصلی استوانه پارسی است نه یک فرد بیگانه و/ یا عناصر جدید ادبی که در آن ظاهرشده باشد. (ب) بهر حال، اینکه متن منحصراً در ارتباط با شهر بابل، مردوک خدای آنجا و صرفاً در رابطه با سایر خدایان معابد بابلی و نیز خود سرزمین بابل به‌عنوان پایتخت باشد، چیز عجیبی نیست. (پ) حقیقت اینکه متن حاضر یک برنامه محلی محدودشده است که بر اساس ابعاد جغرافیایی که در بالا ذکر شد، تائید می‌شود و اینکه اجزا سازنده مشابهی در مورد بازگشت سایر پناهگاه‌ها نیز ارائه‌شده بود. (ت) اهمیت اصلی که محتوای متن دارد، مکانیسم مورداستفاده کوروش در جهت مشروعیت بخشی او به فتح بابل است که وی این اقدام را از طریق سنت‌های محلی پیشین بامهارت به انجام رساند. او حمایت بخش نسبتاً قدرتمند جمعیت شهری بابل را که احتمالاً امتیازات سنتی آن‌ها به‌واسطه سیاست‌های نبونئید مورد تهدید قرارگرفته بود، دریافت کرد. (ث) اینکه آیا کوروش واقعاً بازگرداننده هرگونه آیین بوده، کاملاً معلوم نیست و پاسخ به این سؤال تا حدی بستگی به ارزیابی تأثیرات اصلاحات مذهبی نبونئید روی شهرهای بابل دارد؛ ممکن است برخی از این بازگردانی‌های معمول آیینی در پی آشفتگی سقوط امپراتوری آشور پیش‌آمده باشد (مفهوم این بند بخصوص در قطعه جدید ییل و مطالعات هارماتا بر طبق الگوی ادبی متن جالب خواهد بود اگر بتوان آن را با وضوح بیشتری اثبات کرد و حتی می‌توان پرسید که آیا انگیزه‌ای در پس اعاده نبونئید از حران بوده است یا خیر). اما به نظر نمی‌رسد که چنین اعاده‌ای مدنظر باشد. تأکید استوانه روی قسمت‌های مربوط به بازگشت حقیقی آیین‌ها نیست بلکه روی راه‌اندازی مجدد آیین‌های معمولی و به‌اصطلاح درست‌تر، وضعیت امور است. به همین منظور است که کوروش از یک روش ادبی برای تأکید مخالفت خود با کفر گویی نبونئید استفاده کرد.
جالب است بدانید که آیا این مشاهدات و پیشنهاد‌ها ممکن است کمکی به فهم سیاست کوروش در رابطه با بازگشت جامعه اورشلیم بکند؟ البته که به‌طور دقیق امکان چنین فهمی وجود ندارد. ماهیت این متن در اصل حول محور بابل است بنابراین نمی‌تواند مسئله مرتبط با بازگشت یهودیان را برای ما روشن کند. بهر حال چیزی که مشخص‌شده، این است که کوروش از سیاستی مشابه سیاست برخی از فرمانروایان پیشین آشوری استفاده کرده است. به این شکل که آن‌ها شهرهایی با موقعیت کلیدی در مناطق این‌چنینی یا مناطقی که ممکن بود درگیری‌های فرا منطقه‌ای داشته باشند را تصرف می‌کردند تا دوباره امتیازات و/ یا معافیت‌های مردم منطقه تثبیت و توسط دولت مرکزی تضمین شوند. مزایای این سیاست ممکن است مبهم باشد زیرا اگر این مسئله تا این حد گسترده بوده باشد، منجر به تلف شدن نیروی انسانی و سایر منابع اولیه فرمانروا می‌شود. وضعیتی که درواقع توصیف شد، به‌اندازه خود جالب است. با اشاره به آنچه در اورشلیم در عزرا ۱۳ .۴ آمده: شهر محصور باج، حق گمرکی، عوارض راهداری پرداخت نخواهد کرد و درنهایت به خزانه شاه ضرر خواهد رساند. بااین‌وجود این سیاست امتیازاتی داشت، اگر حکومت صرفاً به دنبال ایجاد هویت مستقل و راه‌اندازی مراکز معین شاهی باشد، به‌مراتب این امر کنترل مردمان کوچ رو و سایر عناصر کمتر پایدار به لحاظ سیاسی در حومه ایالت را آسان‌تر می‌کند. با چنین فرضی، می‌توان از فرمانروایان ایران باستان انتظار داشت که آن‌ها بازسازی اورشلیم را به‌عنوان بخشی از سیاست خود برای ایجاد حمایت در نقاط حساس سیاسی تشویق می‌کردند و به مرزبندی ساکنان نواحی قبایل عرب می‌پرداختند، قبایلی که از پیش مشکلاتی از قبیل نظارت سیاسی را برای ساختار شاهنشاهی ایجاد کرده بودند.
این البته بیشتر یک استنباط است و هیچ‌چیز خاصی از استوانه کوروش قابل استنباط نیست؛ اما درحالی‌که کوروش هم در عهد عتیق و هم در استوانه‌اش در بابل به‌طورکلی به‌عنوان فرد ناجی و نمونه فردی که دارای سیاست پارسی و تسامح و تساهل است، ظاهر می‌شود، بااین‌حال، نکات زیر را نباید نادیده گرفت که:
(الف) کوروش و جانشینان او در مورد شهرهای بابل پیرو سیاست آشوریان نبودند؛ سیاست آن‌ها در صورت لزوم می‌توانست معکوس شود. مثلاً خشایارشا پس از شورش‌های بابل در اوایل حکومت خود به تخریب بابل و احتمالاً حذف/ تخریب مجسمه مردوک پرداخت.
(ب) کمبوجیه ستمگر نیز به بازگردانی آیین معمول در معبد نئیت در سائیس پرداخت و قطعاً از مزایا و درآمدهای سایر معابد در مصر صرف‌نظر کرد تا قدرت خدایان را بی‌اثر کند.
(پ) همان‌طور که به نظر می‌رسد؛ فرمانروایان هخامنشی به حفظ امتیازات جوامع آیینی تمایل داشتند. برای مثال، نامه داریوش به گاداتس که در ارتباط با کارگران باغ مقدس آپولو است، همچنین معبد دیدیما که در آسیای میانه به دستور همان شاه احتمالاً به علت نقشی که در شورش ایونی ایفا کرده بود، تخریب شد. (هرودت. ۲۰.۶)
(ت) هخامنشیان سیاست کوچ اجباری جمعیت را به‌عنوان بخشی از سیاست آشوریان و بابلیان قطعاً انجام داده‌اند و پیرو همین سیاست است که داریوش اول ساکنان براکا در لیبی را به باکتریا و پاینونیان را از تریکا به فریگیه منتقل می‌کند و نیز ساکنان میلتوس را در خلیج‌فارس جای می‌دهد. در دوره‌های بعد در متون بابلی به مدارک بیشتری برمی‌خوریم که فهرستی از تبعیدشدگان در دوره اردشیر سوم را در اختیار می‌گذارد که در آن به زنانی اشاره می‌کند که پس از شورش سیدون وارد بابل شدند.
این فرضیه که نظارت شاهنشاهی پارس تا حدی قابل‌تحمل‌تر از یوغ آشوری بود، از یک‌سو مبتنی بر تجربه محدود گروه بانفوذی از جامعه بسیار کوچکی بود که بر اساس سیاست‌های پارس به مزایایی دست‌یافته بودند و از سوی دیگر به سبب بزرگنمایی تبلیغاتی بود که روی آن تکه لوح مانند متون مشابه به‌طور موفقیت‌آمیزی طراحی شد تا بیانگر و معرف شاهنشاهی اولیه و محکوم‌شده آشوریان باشد.
نظر شما