چه اتفاقی میافتاد اگر به عنوان یک پژوهشگر تاریخ، تصمیم میگرفتید چه قسمتی (مقدمه، متن و سرانجام) را از یک روایت تاریخی را مطالعه کنید و الزامی نداشته باشید تا یک حقیقت تاریخی را به ترتیب قسمتهایی که ثبت شده یا رخ داده است، بخوانید؟ آیا در این روش درک ما از تاریخ یکسان خواهد شد؟ برای جواب به این سوالات سریال کلایدسکوپ را به مثابه یک حادثه و رویداد تاریخی مورد بررسی قرار می دهیم.
این ایده و پیشنهاد که بعضا بصورت خواسته و ناخواسته در تحقیقات تاریخی اتفاق می افتد این بار بصورت یک سریال از سوی شرکت نتفلیکس پیاده سازی شده است و با این ایده، دنیای سریال سازی را تکان دادند. این تصمیم و نبوغ ، کاری کرده تا تماشای سریال کِلایدِسکوپ (Kaleidoscope) حداقل برای دانشجویان رشته تاریخ از بعد مباحث روش تحقیق از واجبات باشد. در این یادداشت ضمن معرفی سریال و ویژگی های خاص آن، نکاتی را در مورد تاریخ نگاری و چگونگی روایت نگاری تاریخی، اهمیت منبع شناسی و یادآوری مباحث روش تحقیق تاریخی آورده می شود.
سریال کلایدسکوپ محصول ۲۰۲۳ شرکت نتفلیکس است که درست در روز اول سال جدید میلادی عرضه شد ویژگی اصلی و بارز سریال درون ایده خلاقانه ای است که در فیلمنامه آن نهفته و آن هم اینست که سریال کلایدسکوپ را میتوان به چهل تا پنجاه روش مختلف تماشا کرد. (نقل یک واقعیت تاریخی به صورتهای مختلفی در منابع تاریخی) .
مورد اولی که در موضوعات تاریخی برای تاریخنگار مهم می باشد مبحث تاریخ روایی، راوی و روایت گر می باشد در علم تاریخ، علی¬رغم گوناگونی شکلهای روایت، هر متن روایی نیاز به واسطهای دارد که آن را روایت کند. این واسطه راوی است و دیدگاه و شیوههای روایتگری او یکی از مهمترین عواملی است که باعث تمایز شکلهای گوناگون روایت میشود. نکته قابل توجه درباره سریال کلایدسکوپ نیز شکل روایت آن است. کلایدسکوپ برخلاف اکثر سریالهای دیگر با نظم غیر خطی ساخته شده است. در واقع میتوانید قسمتها را به شکل تصادفی و بدون ترتیب خاصی تماشا کنید ولی باز هم بدون هیچ مشکلی به قسمت پایانی برسید. در واقع با توجه به اینکه نحوه تماشای سریال بر دوش مخاطب گذاشته شده و این خود تماشاگر است که انتخاب میکند چه قسمتی را ببیند و روند داستان را خودش با انتخاب خودش بفهمد، تعداد راههای تماشای سریال به این اعداد میرسد. البته این عدد میتواند بیشتر هم بشود، آن هم در صورتی که قانون تماشای قسمت هشتم به عنوان قسمت آخر را کنار بگذارید و آن را هم دل به خواهی ببینید! در این حالت به صورت تصاعدی این عدد بالاتر رفته و روشهاش دیدن سریال کلایدسکوپ به بیش از ۴۰ هزار جور مختلف میرسد. (طبق قوانین آمار و احتمال دقیقا ۴۰۳۲۰ جور)
انتخاب شروع، میانه و پایان سریال در حین تماشای سریال بر دوش تماشاگر است. این ایده با توجه به سیاستهای نتفلیکس و عرضه همه قسمت های یک سریال در یک روز و یک ساعت، توانسته در این پلتفرم به مرحله اجرایی در بیاید. سازندگان با توجه به پیشینه سریالهای نتفلیکس، سراغ سوژه سرقت پول توسط یک گروه خبره از سارقین رفتند و با این موضوع داغ و ترند این روزها، ایده خودشان را به تصویر کشیدهاند. بنابرین تماشگر این سریال می تواند بعدا نقش راوی، داستان فیلم و یا همان روایتگر حادثه تاریخی را ایفا نماید. و یا حتی می تواند از زاویه پژوهشگر تاریخ به فیلم نگاه داشته باشد که برای پژوهش و شروع تاریخنگری خود، از کجای روایت شروع به نوشتن نماید که حقایق به درستی و بصورت واقعی خود، ثبت شوند.
سریال کلایدسکوپ یک رویداد واقعی در تاریخ بشر را دستمایه سوژه فیلمنامه خود قرار داده و با الهام از یک واقعه جهانی، فیلمنامه به نگارش در آمده است. در واقع تقریبا ده سال پیش بود که طوفانی سهمگین در آمریکا آمد و به واسطه آن، انبوهی از اوراق قرضه زیر آوار و گل و لای ناشی از خسارات این طوفان باقی ماند و تا به امروز هم بسیاری از این اوراق پیدا نشده است. در آن زمان، پیامدهای بسیار زیادی از این واقعه به وجود آمد و اقتصاد آمریکا و وال استریت به لرزه درآمد و تئوریهای مختلفی نیز درباره این موضوع توسط مردم ارائه شد. یک نظریه در بین این صدها نظریه وجود داشت که یک گروه سارق، از فرصت سواستفاده کردند و اوراق را کش رفتند. حالا سازندگان کلایدسکوپ دست روی این تئوری مردمی گذاشتند و سریالشان را بر همین اساس ساختند. (طرح مساله)
در بعد روش تحقیق در تاریخ اگر بخواهیم به سریال نگاه کنیم تا اینجای کار اولا قواعد اولیه تنظیم طرح نامه (فیلمنامه) به درستی مشخص شده است و طرح فرضیه و تئوری داستان، انتخاب موضوع و روایت سریال که در اینجا همان مسأله تاریخی می باشد، دقیقا مشخص شده است و ثانیا از آنجایی که داستان فیلم مربوط به چگونگی بازنگری یک حادثه تاریخی، که در زمان و مکان مشخص اتفاق افتاده است. می تواند برای دانشجویان رشته تاریخ بسیار جذاب باشد.
اما اوج کار این سریال ۹ قسمتی در این است که فیلمنامه هر قسمت طوری نوشته شده که هرکسی میتواند با تماشای یک قسمت، وارد شروع داستان بشود؛ البته قطعا با توجه به انتخاب فرد(روای)، این شروع برای هر مخاطب متفاوت خواهد بود(روایت). در واقع محدوده و خط زمانی سریال یک بازه ۲۴ ساله است که مربوط به زمان خیلی دور هم نمی باشد و هر قسمت سریال به یک زمان مشخص برمیگردد(پازل های روایت)؛ یک قسمت ۲۰ سال قبل از سرقت است و یک قسمت یک روز قبل از سرقت و یک قسمت هم فردای سرقت و یک قسمت هم چند ماه پس از سرقت و الی آخر. قسمت نهایی نیز «روز سرقت» است. حال تماشاگر (راوی یا پژوهشگر تاریخ) ممکن است ورود خود به داستان را از دیرترین لحظه داشته باشد و یا در میانه کار و یا حتی در نقطه اول شروع داستان. با این حال باید اطمینان داشته باشید که از هر جا به تماشای داستان بنشینید، فیلمنامه طوری نوشته شده که بتوانید کلیت داستان را بفهمید. این را هم باید بدانید که هر قسمت با یک رنگ مشخص شده و این رنگها هم معنای خاص خودشان را دارند که در ادامه، اشارهای کوتاه به آن خواهیم داشت.
مورد دومی که می توان بری فهم تاریخ از پس این سریال جذاب مورد مداقه قرار داد، استفاده از منابع تاریخی برای روایت تاریخی می باشد چرا که اطلاعات مربوط به هر قسمت از یک روایت یا تحقیق تاریخی ممکن است در منابع مختلفی آمده باشد و ما در اینجا فرض را بر آن می داریم که تمام منابع این حادثه تاریخی در قالب ۹ منبع اصلی مهم که همان قسمت های اصلی سریال است آمده است که روایت گر یا پژوهشگر تاریخ مب تواند فقط به به این منابع مراجعه کند.
میتوانید این راهنما را کنار گذاشته و سبک تماشای خودتان را انتخاب کنید. در اینجا می توان توضیح داد که قسمت های این سریال که بصورت رنگ بندی متفاوت مشخص شده اند و هر کدام پرده ای متفاوت از کل داستان را دارند که به همان منابع روایت تشبیه شده اند، به شرح ذیر می باشد:
منبع اول: قسمت مشکی: توضیح کوتاه درباره تماشای رنگی سریال
منبع دوم : قسمت زرد: ۶ هفته قبل از سرقت
منبع سوم: قسمت سبز: ۷ سال قبل از سرقت
منبع چهارم: قسمت آبی: ۵ روز قبل از سرقت
منبع پنجم: قسمت نارنجی: ۳ هفته قبل از سرقت
منبع ششم: قسمت بنفش: ۲۴ سال قبل از سرقت
منبع هفتم: قسمت قرمز: صبح بعد از سرقت
منبع هشتم: قسمت صورتی: ۶ ماه بعد
منبع نهم (منبع اصلی): قسمت سفید: سرقت
در اینجا منبع نهم که همان قسمت سفید است و در واقع قسمت اصلی داستان می باشد که مورخ و پژوهشگر حتما باید این قسمت را ببیند یا بخواند تا به اصل ماجرا پی ببرد. اما مجموعه عوامل فیلم (شما اساتید تاریخ بخوانید) این فیلم توصیه نموده اند که برای فهم و درک صحیح حادثه سرقت از بانک، قسمت سفید (منبع اصلی روایت) را حتما در آخرین مرحله ببینیم (منبع اصلی را در پایان کار بخوانیم)؛ و البته واقعیت اینجاست که هر مخاطب و تماشگری (روایتگری) باید لااقل دو قسمت (دو منبع ) را ببینید تا از گیجی در بیاید، تا تماشاگر، (پژوهشگر) بتواند تحلیل کند، روابط و اصل ماجرا را بداند و یا اینکه رابطه مشکل و مساله و سوال تحقیق را بفهمد و اینکه اصلا برای جواب چه فرضیه¬ای پژوهش می کند. از اینرو به احتمال خیلی زیاد، تماشای یک قسمت از سریال به صورت رندوم، تماشاگر را گیج میکند و دقیقا نمیداند کاراکترهای روی تصویر چه کسانی هستند و قرار است چکار کنند. در اینجا در درجه اول تهیه تمام منابع و مراجعه به تمام منابع مختلف اصلی و فرعی جهت فهم حادثه تاریخی و تحلیل صحیح از حادثه دقیقا نمود پیدا می کند. اما سوال اصلی در اینجا مطرح می شود که آیا تقدم و تاخر در رجوع به منابع تاریخی در درک، فهم و برداشت ما از تاریخ و یا روایت تاریخی متفاوت است؟ شاید هدف عوامل این سریال هم دقیقا پاسخ به این پرسش باشد، چرا که بسیاری از تحلیگران و منتقدان فیلم با درنظر گرفتن پیش فرض تماشای تصادفی قسمت های سریال، درک و برداشت های مختلفی از سریال شده است اما روند اصلی داستان برای همه یکی بوده است. در اینجا ما می توانیم به مثال های فراوانی از تاریخ اشاره کنیم که روایت تاریخی بر طبق آنچه که تاریخ نظری و عملی به ما می گوید به یک صورت بوده و اتفاق افتاده اند اما فهم و درک ما مورخان و پژوهشگران به هزاران برداشت و تحلیل از آن رسیده است و هر پژوهشگری از زاویه دید خود به روایت تاریخی می نگرد. در ادامه سعی می کنیم که به جوابی برای پرسش فوق برسیم.
همانطور که گفته شد، قسمت¬های سریال نام یک رنگ را به یدک میکشند. رنگها نقش مهمی در این سریال دارند. انتخاب هر رنگ (همان قسمتس ریال و منابع) قرار است تجربهای متفاوت به شما بدهد. در کلایدسکوپ، قسمتی با رنگ مشکی قرار است مفهوم سریال را توضیح دهد و مقدمهای بر داستان آن باشد. درحالیکه، رنگ سفید بهگونهای تنظیم شده است که قسمت پایانی این سریال جنایی و اکشن محسوب میشود.
درواقع رنگبندیهایی که برای هر قسمت در نظر گرفته شده، معنا و مفهوم خاصی دارد. به عنوان مثال رنگ زرد، قسمتی است که در آن سارقین مشغول طراحی نقشه سرقت هستند و هیچ مانعی بر سر راه آنها دیده نمیشود. این قسمت یکی از بیچالشترین مراحل سرقت برای دزدهای داستان را به تصویر میکشد و رنگ زرد نیز در باور عامیانه به مفهوم شادی است و با ریتم قسمت، همخوانی دارد. از آنسو ما قسمتی به نام «سبز» داریم که در باور عامیانه به معنای زایش دوباره و همچنین شانس معنی میدهد و مفهومی که در این قسمت روایت میشود، به این باورها دامن میزند. ما در قسمت سبز شاهد شانس داشتن کاراکترها برای فرار از یک مخمصه هستیم و شخصیت اصلی قصه، میتواند در این قسمت دوباره خودش را نشان دهد و یک تولد دوباره داشته باشد. یا در قسمتی دیگر که نام «نارنجی» را با خود به همراه دارد، سکانسها پر از انرژی هستند و پای FBI به ماجرا باز میشود که از مفهوم رنگ نارنجی به عنوان مفهومی «جنب و جوش» در نگاه عام، به دست میآید. آشنایی با این رنگبندی ها که ما آنرا به منابع تاریخی تفسیر نمودیم، به نوعی کار اساتید و بزرگان رشته تاریخ و مورخان می باشد که می توانند اطلاعاتی در منبع شناسی یک رویداد در اختیار پژوهشگران و یا دانشجویان تاریخ بزارند.
بهترین روش دیدن سریال به ترتیب زمانی می باشد؛ که از نظر خط زمانی به این ترتیب است: بنفش، سبز، زرد، نارنجی، آبی، سفید، قرمز، صورتی. تقدم و ترتیب زمانی در فهم و تحلیل یک حادثه تاریخی نیز بسیار مهم می باشد. تنها نکته مهم در تماشای این مینیسریال که قبلا هم ذکر شد این است که برای لو نرفتن داستان، بهتر است که قسمت سفید این سریال را در انتها تماشا کنید. بنابراین نکته مهم دیگری که در روش پژوهش در تاریخ یادآوری می شود که بهترین روش مراجعه به منابع و کتاب یک روایت، مطالع قدیم ترین منبع آن روایت و رجوع به منابع به ترتیب زمان تاریخنگاری ها می باشد.
قطعا ترتیب تماشای قسمتهای (منابع تاریخی) این سریال بر دیدگاه شما تأثیر خواهد گذاشت. به گفته نتفلیکس، هدف از این رویکرد «غیرخطی داستانسرایی» ایجاد جذابیت و داشتن یک ایده منحصربهفرد بود؛ تا بینندگان هرکدام تجربه تماشای متفاوتی را داشته باشند.
در ترتیب دلخواهی که شما قسمت ها را تماشا می کنید، نحوه پخش داستان را تغییر نمی دهد. اما ترتیب انتخابی تان نحوه درک شما از هر قسمت را تغییر می دهد.
بیایید فرض کنیم که هیچ ترتیب ایدهآلی برای تماشای این سریال و در واقع هیچ مفروضی برای رجوع به منابع تاریخی وجود نداشته باشد، اما مطمئنا برخی از روشهای تماشا بهتر از بقیه هستند. یعنی در اینجا تسلط کافی به منبع شناسی و روش استفاده و مراجعه به آن باعث می شود که ما به روایت تاریخی بصورت آنچه که اتفاق افتاده برسیم و واقعیت را بفهمیم و حال اگر به روشی دیگر باشد ما را از حقیقت تاریخی دور خواهد کرد.
در ادامه قرار است چند روش تماشای فیلم (استفاده از منابع) و مزایا و معایب آنها را در درک نهایی ما از حادثه بررسی کنیم:
اگر قسمتها (منابع) را به صورت تصادفی و بدون ترتیب خاص تماشا کنید (بخوانید)؟
شاید شما به عنوان مخاطب ( یا پزوهشگر تاریخ) ترجیح دهید قسمت ها را به صورت تصادفی تماشا کنید ( شما در نظر بگیرد منابع را به ترتیب میزان دسترسی و پیدا نمودن آنها) ، به عنوان مثال اول قسمت قرمز، سپس زرد و به ترتیب بنفش، سبز، آبی، نارنجی، صورتی و در نهایت سفید که قسمت پایانی است را تماشا کنید. اگرچه ممکن است خللی در داستان اصلی ایجاد نشود، اما در نهایت به وضوح حس میکنید که یک جای کار میلنگد و سریال را بدون ترتیب نگاه کردهاید. در این حالت ممکن است مورخ و پژوهشگر تاریخ در ابتدا این خلل را نفهمد چون هدش رسیدن به جواب فرضیات و سوال تحقیق خود می باشد.
در این سریال هر قسمت با یک راوی آغاز میشود که اتفاقات پیشرو را به صورت خلاصه بیان میکند و به این ترتیب این حس ایجاد میشود که هر قسمت میتواند به عنوان اولین قسمت در نظر گرفته شود. اما این تجربه بیش از آن که بتواند داستان را فاش کند، گیجکننده است. با شروع سریال از قسمت قرمز، قسمتی که بلافاصله پس از دزدی اصلی اتفاق میافتد و قسمت سفید که قسمت پایانی است به این فکر فرو میروید که اصلا آن شخصیتها چه کسانی هستند و در داستان چه نقشی دارند.
اگر داستان سریال (منابع تاریخی) را به ترتیب زمانی دنبال کنیم:
ترتیب زمانی: بنفش، سبز، زرد، نارنجی، آبی، قرمز، صورتی و سفید باز هم باید تاکید کرد که که قسمتهای سریال برای تماشای هر ترتیبی طراحی شدهاند، به جز «سفید»، که برای قسمت آخر در نظر گرفته شده است تماشای سریال به صورت زمانی احتمالا واضحترین مسیر در طول داستان است، اما لزوما رضایتبخشترین نیست. با تماشای این روش، تماشاگران بلافاصله تاریخچه لئو و راجر، چرایی خصومت لئو تا این حد و اهمیت یکی از کارمندان لئو را میآموزند. اما بهتر است بینندگان بعدا این اتفاقات را کشف کنند.
اگر داستان (منابع) را به صورت معکوس دنبال کنیم. (از آخرین منبع به اولین منبع):
ترتیب پیشنهادی: صورتی، قرمز، آبی، نارنجی، زرد، سبز، بنفش و سفید این روش ممکن است راه اصلیتری برای تماشای کلایدسکوپ باشد. در شرایطی که تماشای تصادفی برخی از اسرار را زودتر از بقیه فاش میکند، این رویکرد سردرگمی را به حداکثر میرساند. با شروع شش ماه پس از وقایع «سفید»، میبینید که شخصیتها میمیرند تا یک قسمت بعد دوباره متولد شوند. شما متوجه نمیشوید که چرا لئو تا پایان قسمت ماقبل آخر انقدر مصمم است که راجر را کنار بگذارد (دوباره، با فرض اینکه میخواهید «سفید» را برای آخرین قسمت ذخیره کنید). پیرها با کمک CGI جوان میشوند و جوانترها بچه میشود یا به کلی از داستان محو می شوند. در اینجا حالت می توانیم به نوعی به ذکر مباحث مربوط به فصل کلیات (چکیده، طرح مساله و...) که در ابتدای پژوهش قرا می گیرد اشاره کنیم.
اگر اول از همه «سرقت» را تماشا کنید یعنی به منبع اصلی مراجعه کنیم
ایده جالب و چالشبرانگیزی است. این راه در واقع تمام معایب تماشای زمانی برعکس سریال را دارد و مزیت خاصی ندارد. شبیه به این است که به راه حل جدول کلمات متقاطع نگاه کنید و سپس سعی کنید معما را حل کنید. این روش زیاد توصیه نمیشود، اما در عین حال نمیتوان مخاطب را از انجام آن منع نمود. و اما در تاریخ اگر ما ابتدا منبع اصلی را بخوانیم و بعد به سایر منابع مراجعه کنیم آیا مزیت خاصی ندارد؟ آیا ما اگر سریع به جواب پرسش اصلی تحقیق خود برسیم از نظر روش تحقیق تاریخی اشکال دارد؟ و اگر بعد از مطالعه منبع اصلی به مطالعه سایر منابع موخر بپردازیم آیا احتمالا جواب سوال و فرضیه ما تغییر خواهد کرد یا نه؟
اگر تنها قسمت (منبع اصلی) «سرقت» را تماشا کنید (مطالعه شود):
با این کار واقعا تمام قوانین این فیلمانه و در واقع تحقیق تاریخی را زیر پا خواهید گذاشت. داستان کلایدسکوپ به گونهای طراحی شده است که هر قسمت به سرقت بزرگی که در قلب آن است نزدیک و نزدیکتر میشود. اما به جای آن فقط دزدی بزرگ را تماشا کنید؟ توصیه نمیشود. در اینجا ما باید تمام پرده ها و علت های رخداد و روایات گفته شده و ثبت نشده حادثه تاریخی را بررسی کنیم تا به فهم و درک صحیح از حداثه تاریخی بصورت صحیح آن برسیم.
سرانجام اینکه مشکل اصلی فیلمنامه این سریال و در واقع تحقیقات تاریخی، نه به این نواقصی که ذکر آن رفت بلکه به باگها، سوراخهای زیاد و قطع سلسله زنجیرهای روایت داستان برمیگردد. یک فیلمنامه (پزوهش تاریخی) قوی حول محور سوژه سرقت(مساله)، باید هوشمندانهتر از این صحبتها نوشته شود و به جزییات، دقت بیشتری شود (دقت در ثبت جزئیات رخداد تاریخی). سازندگان اما تمرکز زیادی روی موضوع سرقت نگذاشتند و همانطور که برای شخصیت اصلی قصه (قهرمان قصه)یعنی لئو، موضوع سرقت و پولها چندان مهم نیست؛ برای سازندگان نیز جزییات سرقت چندان اهمیتی خاصی نداشته است. (فاصله گرفتن و دور شدن مورخ از اصل رخداد و موضوع پژوهش). در واقع به نظر میرسد سازندگان یک سوژه ناب و مهم در دست داشتند و تصمیم گرفتند این فرم را در یک محتوا ارائه کنند، فارغ از اینکه محتوا قرار است چقدر دقیق و حساب شده باشد. که اشاره به موضوع تعصب، پیش داوری جانبدارانه در زمان پژوهش تاریخی توسط پزوهشگر تاریخ دارد و می خواهد هر طور که شده فرضیه ای را که در ذهن خود دارد اثبات یا نفی کند و از اصل واقعیت دور می شود در این حالت تولید محتوا (مثلا قلم فرسایی پژوهشگر)، فدای هدف اصلی تحقیق(فیلم) شده و به همین دلیل هم فیلمنامه باگهای زیادی دارد، البته کارگردان ممکن است هدف دیگری از این روش داشته باشد.
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ
مصطفی کریمی (دانشجوی مقطع دکتری تاریخ)
شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۲
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
سوال یا مساله؟