به مناسب هشتاد و چهارمین سالروز صدور فرمان صدارت عظمی هیتلر در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳
میخواهم از فقر زبان فارسی در شناخت تاریخ آلمان نازی بنویسم. از مهمترین دوره های تاریخی در تاریخ معاصر اروپا و جهان، ظهور و سقوط رایش سوم است. ۱۲ سال حکومتی که دنیا را تکان داد و اندیشه های ما را نسبت به اخلاق، انسانیت، امید و آزادی تغییر داد. آلمان نازی نقطه عطف تاریخ غرب در قرن بیستم است؛ ۳۰ ژانویه تنها روز بدست گرفتن قدرت سیاسی توسط یک حزب نبود، روز پیروزی ایده ناسیونال سوسیالیسم بود. ایده ای که قرار بود رایشی هزار ساله بسازد، ملت آلمان را ترقی و عظمت بخشد و از خاکستر جنگ، عقاب ظفر برخیزد اما تنها دوازده سال عمر کرد و در آخر همان دستاوردها و عظمت اقتصادی و نظامی که کسب کرده بود را در آتش جنگ از بین برد و از آلمان ویرانه ای برجای گذاشت دهشتناک تر از جنگ بزرگ.
پس از رایش سوم و پس از لو رفتن داستان های وحشتناک اردوگاه های کار اجباری یا آنچه بر سر کلیساها و معلمان و لهستانی ها رفت، نگاه ما نسبت به مساله اخلاق دچار تکانه هایی شدید شد. چه شد که بقول ویلیام شایرر، مردمانِ بتهوون و گوته و شیللر پاسخ آری به مردی دادند که از آنان سلب آزادی فکری کرد، مردی که کتاب سوزی به راه انداخت و فاخرترین آثار هنری اروپا را بعنوان هنر منحط در یک گالری جمع آوری کرد. مردی که سبب غربت نخبگانی چون آینشتاین، فریتس لانگ، زیگموند فروید و بسیاری دیگر شد. داستان آلمان نازی، داستانِ عظمت و انحطاط مردمی بزرگ است، آلمان زبان ها در تاریخ شان شاید کمتر امپراتور یا جهانگشای بزرگ و نام آور داشتند اما دستاوردهای فرهنگی و علمی شان سرنوشت غرب را رقم زد. یک جنبه مهم از فرهنگ آلمانی ها، میلیتاریسم است که در دوره هیتلر به اوج عظمت خود رسید اما همین ارتش آلمان مقابل پیشوایش ایستاد، بزرگان ارتش (ورماخت و لوفت وافه) دلشان کمتر با هیتلر بود و عمدتا او و استراتژی هایش را مسخره می کردند.
با این اوصاف، چقدر ما در شناخت آلمان نازی کوشیده ایم؟ زبان فارسی بنظر من فقیر است، ترجمه های اساسی مانند آثار شایرر یا یواخیم فست یا کتاب معروف نبرد من دهه ها پیش انجام شدند. تعداد کتب تحقیقی که ما در این باره ترجمه کرده ایم اندک است. در حالی که ما رشته اندیشه سیاسی و تاریخ اروپا داریم اما از تهیه منابع اساسی برای یکی از مهم ترین ایده های سیاسی معاصر غافل بوده ایم. از ترجمه آثار تجدیدنظر طلبانه دیوید اروینگ گرفته تا پیتر لانگریش و ایان کرشاو. سال ها پیش کتابی از روژه گارودی تحت عنوانِ تاریخ یک ارتداد ترجمه شد اما این مسیر ادامه پیدا نکرد. آثار اروینگ از اهمیت وافری برخوردارند چرا که بر اساس اسناد دست اول نگاشته شدند و به موضوعات کمتر توجه شده پرداخته اند.
نمونه مهم دیگر کتاب ویلهلم رایش روان شناس آلمانی درباره روان شناسی توده ها و فاشیسم است که به ابعاد روانی ماجرا می پردازد. کتاب هانس مومسن تحت عنوان ظهور و سقوط جمهوری وایمار و اثر دیگرش آلمان ها علیه هیتلر بسیار اهمیت دارد. پیتر لانگریش عمری بر زندگانی هاینریش هیملر، رهبر اس.اس و گشتاپو کار کرده است و کتابی دقیق پدید آورده است. همچنین باید ذکری کنم از ضمیمه نبرد من تحت عنوان کتاب دوم هیتلر که خلاصه ای از آن را سالیانی دور مرحوم مهدی سمسار ترجمه و در انتهای کتاب ژاک بنوا مشن تحت عنوان جهان در میان دو جنگ به چاپ رساند. این کتاب دربردارنده ایده های اساسی هیتلر در سیاست خارجی وی است. کتاب دیگر گفت و گوهای دور میز است که در سالهای آخر حکومت هیتلر معمولا در ستاد فرماندهی برگزار شده است. همچنین مجموعه سخنرانی های وی در یک مجلد هزار صفحه ای با ترجمه انگلیسی گرد آمده است.
اینها نمونه های اندکی از اقیانوس مطالعات آلمان نازی در غرب است که هیچ کدام به فارسی ترجمه نشده اند. دانش ما در زبان فارسی محدود به ویلیام شایرر است حال آنکه شایرر تنها مشاهدات شخصیش دارای اهمیت است زیرا وی روزنامه نگار و نه مورخ بوده است. کار اساسی را مرحوم سمسار با ترجمه کتاب مهم فست انجام داد اما فست کتاب های مهم دیگری نیز دارد مانند سقوط، چهره رایش سوم و خاطرات کودکیش. ترجمه کتاب روزنبرگ تحت عنوان تاریخ جمهوری وایمار، کتاب تیلور درباره جنگ جهانی دوم، کتاب دیوید کراو تحت عنوان هیتلر و نازی ها، زندگی نامه هیتلر نوشته جان تولند، توتالیتاریسم اثر هانا آرنت، تاریخ داخائو اثر پل بربن، کتاب دوازده سال فرمانروایی هیتلر نوشته شف بوخ، دموکراسی بدون دموکراتها از هندریک تس، زنان بر صلیب شکسته اثر کیت هیست، جنگ جهانی دوم اثر چاردین،زنان هیتلر از اریش شاکه، کتاب پیتر بوروسکی تحت عنوان آدولف هیتلر، جاسوسی اتمی در آلمان نازی اثر آرنولد کرامیش، جهان میان دو جنگ اثر بنوا مشن، اینها نمونه ای از ترجمه های ما در باب تاریخ آلمان نازی است. در اهمیت برخی از این کتابها شکی نیست اما منابع فارسی به نحوی رقت انگیز ضعیف اند. کتاب های تالیفی را که کنار می گذارم برای نمونه کتاب پیدایش فاشیسم تنها از یک منبع انگلیسی بهره برده است. به راستی زمان آن است تا اهل تاریخ و اندیشه سیاسی وارد این حیطه از تاریخ شوند و دست به ترجمه آثار اساسی زنند. من تالیف اثر در داخل ایران راجع این موضوع را بی فایده می دانم چراکه ما در ایران به بسیاری از مقالات و کتابها دسترسی نداریم چه رسد به اسناد دولتی و شواهدی مانند فیلم ها و عکس ها و موزه ها. پس مسلما ترجمه یک اثر ارزشمند مانند کتاب مومسن بهتر از تالیف است و راهی می گشاید به درک به روز آوری شده ما از تاریخ آلمان نازی. هم چنین باید از دو سر طیف یعنی تجدید نظر طلبان و مخالفان ترجمه کرد مانند کرشاو و اروینگ چرا که درک درست تاریخی تنها با دیدن ابعاد و روایت های مختلف ممکن است.
تاریخ یک عظمت، تاریخ یک انحطاط
فقر زبان فارسی در شناخت تاریخ رایش سوم
دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵
منبع:
اختصاصی مورخان
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ