راویتی دیگر از آخرین تاملات، تفکرات و اندیشه گی شریعتی

از «امت و امامت» تا «عرفان ،برابری ،آزادی»

حسین میرزانیا
درحقیقت شریعتی قربانی انقلاب ۵۷ شد .کسی که هرگونه انقلاب وبراندازی سیاسی وتغییر رژیم هارا نفی می کند در هیجان انقلاب به شکلی پوپولیستی برمسند معلم انقلاب نشانده میشود و در دوره ی پساانقلاب و فرونشستن گردوغبار و هیجانات انقلابی همان مردم به محاکمه معلم انقلاب فرضی می نشینند و با رفع مسولیت ازخود و مقصریابی همیشگی و نوعی فرار به جلو و گاه خودزنی بار دیگر به پاکسازی حافظه تاریخی خود می پردازند...
پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶
دانشمندان اسلامی که هزاروچهارصدسال است تصاویر ومعانی مذهبی همچنان جامد ویکنواخت درمغزشان یخ بسته است ،چگونه می توانستندحرف مرابفهمند که ازآن روز که اسلام شناسی رابه چاپ داده ام(مهروآبان ۴۷)تاحالاکه پنج شش ماه گذشته است نظریاتم عوض شده است ونظریه ی تازه ای پیداشده است واصلا چهره ی اسلام ومعنی مذهب درذهنم دگرگون شده است وهرروز معنایی تازه واحساسی بدیع وبی سابقه درمغزم وروحم می جوشد وآن اندیشه ها وگفته های پنج ماه پیش کهنه شده وپنج قرن برآن گذشته است !..نظریاتی که پس ازاسلام شناسی برایم پیداشده است چنان تازه و ظریف وزیبا است که حتی برای خودم لذت آوروگاه باورنکردنی است .اینها رادرایران وشرایط فعلی نمی توان منتشرکرد ؛ آخوندها ومتولیان اسلام ازطرفی ، دولت ازطرفی ومردم کالانعام ازطرف دیگر چنان ازسه طرف برمن فشارمی آورند که داردنفسم بندمی آید ...» (ص ۲۶۴ و۲۶۵ .م-آ ۲۳ بازشناسی هویت ایرانی –اسلامی)
شریعتی وسیرزندگی او در عمر کوتاه ۴۴ ساله اش از پس چهاردهه همچنان محل مناقشه است .او داده هایی را از گفتمان زمانه ی خود دریافت کرد و خودنیز تاملاتی در باره ی سیروسلوک تفکر ایرانی و سرنوشت ایرانی انجام داد و هیچ گاه نیز ادعایی مبنی بر کامل بودن یاجامعیت تفکر خودرانداشت .نه جهان اندیشه با اوآغازشده و نه بااو پایان یافته است.
او فقط دروادی اندیشه ،اندیشید وقلم زد و تجربه ای دیگر بر تجربیات انسان ایرانی افزود.تفکر او نیز درکنار دیگر اندیشه گران ایرانی راهی شد برای دقت ها وظرافت های بیشتر ایرانیان جهت نیل به توسعه.
شریعتی اوایل سال ۴۸ گفتاری تحت عنوان :«جامعه شناسی امت وامامت “درحسینیه ارشاد ایرادمی کند .حاصل گفتار وی دراین کنفرانس چنین است :
نخست اینکه او یک ایده ای را طرح می کند که نیاز به حک واصلاح دارد وآخرین سخن یا ایده نیست ونمی تواند باشد - او دراین طرح درصدد به نوعی تبیین دوره ی امامت امامان شیعه است واینکه اگر آنها می توانستند درجایگاه امامت وراهبری مسلمانان اولیه قرارمی گرفتند میشد ازبسیار انحرافات وتباهی ها ی قرون بعدی جهان اسلام جلوگیری کرد-همچنین با برگزاری کنفرانس باندونگ وطرح ایده ی «دموکراسی متعهد » عنوان میکند که برای جلوگیری از انحراف وانحطاط انقلابهای آزادیبخش می توان از ایده ی دموکراسی متعهد بهره برد .
البته عده ای از پژوهشگران معتقدند شریعتی از ایده ی کنفرانس باندونگ برای تبیین نظریه امامت که ایده ای تاریخی است بهره گرفته است وقصد ارائه نظریه ای سیاسی برای امروز نبوده است .چه ایده ی دموکراسی متعهد رابرای تبیین وتوجیه نظریه امامت شیعی بدانیم وچه برای دنیای جدید تلقی کنیم اکنون نیاز آن است که با تاملی دراین نظریه ببینیم او چه گفته و حاصل تاملات او درپایان عمرچه بوده است .
شریعتی در تبیین نظریه جامعه شناسی امت وامامت براین امر تاکید میکند که برای جلوگیری از خروج جامعه از چاله وافتادن به چاه در دوره ی پسا انقلابها باید با به دست گرفتن سرنوشت انقلاب دریک دوره محدود ومشخص (که البته تاکیدمیکند که این روندمتعلق به جوامع عقب مانده است ونه همه جوامع) جامعه را با دانش وبینش وتربیت درست آنان را از دوره ی «دموکراسی راس ها» به دوره ی «دموکراسی رای ها » انتقال دهند تا مانع از بازگشت جامعه به دوره ی پیشا انقلاب و ارتجاع شوند.
پیش از ادامه روند فکری شریعتی جای تذکراست که شریعتی این ایده را باتوجه به تجربه شکست انقلاب ها وبازگشت استبداد و ارتجاع طرح کرده و البته این ایده در کشورهای مستثنایی چون کشور سنگال باموفقیت تجربه شد.با این حال جای این پرسش ها ازشریعتی هست که :
۱-این انقلابیون پیشرو چه کسانی هستند وچه کسانی آنان رابرمی گزینند ؟
۲ -چگونه وباچه ابزاری باید آنان را پس ازسوارشدن براسب قدرت پایین آورد و دوره وزمان پایان حکومت این افراد را چه کسانی تعیین واعلام می کنند ؟
۳ -راه تشخیص انحراف یا عدم انحراف انقلابیون از راه درست چه چیز یا چه کسانی خواهند بود؟
اکنون همه شاهدیم که این ایده کاملا شکست خورده و به تاریخ پیوسته است، اما در دهه شصت وهفتاد بسیار مترقی به شمارمی رفت . باتمام این احوال اصل طرح ایده ی دموکراسی متعهد نشان از آن داردکه شریعتی اصل دموکراسی را پذیرفته و فقط در چگونگی تحقق ایده دموکراسی چون و چرا دارد و روش عملیاتی شدن دموکراسی را(دموکراسی های معمول در جهان ) در زمان طرح سخنرانی امت وامامت را ناقص و دارای اشکال می داند.
گرچه هیچ فرد یا گروهی شوربختانه در دوره ی شریعتی ، او را مورد چالش قرار نداد تا از او نحوه تحقق «دموکراسی متعهد» را جویا شود و او را وادار به تامل و پاسخ های دقیق تر بکند اما خود وی در سیر اندیشه و تحول فکری خود بدان چالش ها وقوف یافت و درنهایت از آن نظریه و ایده عدول و عبور کرد و تفکر خود را تا لحظه حیات به سال ۵۶ اصلاح کرد.
اگر تاریخ را وارونه خوانی نکنیم ( و ضمن درک و دریافت شرایط ، اقتضائات و گفتمان مسلط زمانه) ، تاریخ را از آغاز به امروز بخوانیم و نه از امروز به دیروز ، آنگاه پی می بریم که شریعتی به گفته ی خود هر روز و هرسال در حال تصحیح خود و تفکر خویش بوده است . او هیچ گاه در لحظه و زمان متوقف و منجمد نشد و به گفته ی استادش که بارها از قول او نقل کرده است همچون یک کنسرو منجمدشده ی در تاریخ حیات خود نبوده است.
پس از واقعه بسته شدن حسینیه ارشاد و سپس حبس او و آزادی و شروع زندگی توام با خانه نشینی که همزمان بود با پایان عملیات چریکی گروه های مسلح مخالف حکومت پهلوی که با دستگیری و زندانی و یا اعدام آنان همراه بود و بعدها به عملیات ایذایی گاه به گاه ترور محدود می شد ،شریعتی در اندیشه ی خود تجدید نظری انتقادی کرده و کلیه ی آثار و گفتارهای خانگی او پس از تعطیلی حسینیه ارشاد و دوره ی حبس و خانه نشینی نشان از این تغییرات دارد. شریعتی در دوره ی پایانی زندگی خود که دوران خانه نشینی پسا زندان اوست لبه ی تیز انتقادات خود را نسبت به ۱-روحانیت و تفکر دگماتیک آنان ۲-مارکسیسم وگروه های چپ و تفکر متصلب آنان۳- و تایید وتاکید و اثبات ضرورت آزادی و دموکراسی و تکثرگرایی را بیش از پیش آشکار میسازد و حجم تولیدی آثار او در این زمینه بیش از تمامی عمر اوست.
شریعتی در این دوره به شدت نقاد تفکرات جزمی و دگماتیک میشود و با هرگونه رفتار و عملکرد رادیکال و براندازانه و یا به اصطلاح انقلابی (که خواهان تغییرات سیاسی و سرنگونی رژیم ها یا تغییر آدم ها هستند، را بیهوده وسطحی و نابخردانه می داند ) مخالفت صریح وعلنی و بی چون وچرا می کند.
شریعتی به سال ۱۳۵۵ در مخالفت و نفی هرگونه روش های رادیکال سیاسی _انقلابی جهت تغییر حاکمیت ها و سرنگونی رژیم ها و افراد چنین می گوید:
« تمامی تاریخ به سه شاهراه اصلی می پیوندد: آزادی ، عدالت و عرفان .نخستین شعار انقلاب کبیر فرانسه بود و به سرمایه داری و فسادکشید. دومی شعارانقلاب اکتبربودوبه سرمایه داری دولتی وجمود. وسومین شعار مذهب بود و به خرافه وخواب.
کاراصلی هر روشنفکری ، دراین جهان و در این عصر، یک مبارزه ی آزادی بخش فکری وفرهنگی است ،
برای :نجات آزادی انسان ازمنجلاب وقیح سرمایه داری ،واستثمارطبقاتی، نجات عدالت اجتماعی ازچنگال خشن وفرعونی دیکتاتوری مطلق مارکسیستی و نجات خدا از قبرستان مرگ آمیز و تیره ی آخوندیسم.
واین رسالت بزرگ پیامبرانه را ، روسنفکران راستین ومسئول وبزرگ اندیش ، نه با میتینگ و داد و قال ، نه باسیاست بازیهای رایج وسطحی ، نه با انقلاب ها وتغییر رژیم ها ، وعوض کردن آدم ها وخلق ماجراها،
بلکه ،دریک کلمه :باکاری پیامبرگونه ،درمیان قوم ودرعصرونسل خویش ودرهرگوشه ای ازاین جهان که هستند، بایدآغازکنند:با ابلاغ وسلاح اش «کلمه» ( بامخاطب های آشنا .مجموعه آثار۱ ص ۹۷)
شریعتی در این نوشتار ودیگر آثار پنج سال پایانی عمر بارهاو بارها این چنین بر ترسیم خطوط واصول تفکر جدیدوروبه تغییرواصلاح خود تاکید می ورزد و اندیشه ی خودرا آسیب شناسی می کند.
اگربپذیریم که طبق قاعده ،عرف وشرع وعقل آخرین وصیت یک انسان ، آخرین ایده ها و نظرات اوست وباید ملاک عمل قرارگیرد و دیگر گفته ها ونوشته های پیشین رابه طورطبیعی منسوخ می کند، به طبع اندیشه های پنج سال پایانی دوره شریعتی باید ملاک داوری و قضاوت خوانندگان و پژوهشگران آثارشریعتی قرارگیرد.
اما مهمترین اثر و میراث پایانی عمرشریعتی که به نوعی مانیفیست فکری زندگی اوست ، ایده و نظریه «عرفان ،برابری ،آزادی » است که به سال ۱۳۵۵ به صورتی منسجم و دقیق بیان و ارائه شده است .

شریعتی دراین اثرخود ودرکلیه آثار پنج سال پایانی خود نه دیگر سخنی از امت وامامت به میان می آورد ،نه از انقلاب و رادیکالیسم و سرنگونی وتغییر رژیم ها سخنی می گوید (گواینکه از آغازهم شریعتی هیچ گاه از این نوع روش ها نه دفاعی کرده ونه بدان باورداشته است) شریعتی به طرز شگفت انگیزی ازسویی بر نقد بیش ازپیش تفکرسنتی وحاملان آن یعنی روحانیت و مارکسیسم و چپ گرایان متصلب و دگماتیست پای می فشرد وازسوی دیگر بر بسط و تبیین بیشتر آزادی و حق رای وانتخاب مردم و دموکراسی تاکید می ورزد.

شریعتی در نوشتار «عرفان ،برابری ،آزادی » درنقد سوسیالیسم این چنین می گوید:« نقطه ضعف سوسیالیسم این است که آن رابه ماده گرایی وصل کرده اند و در عمل هم به صورت «دولت پرستی» و اصالت دولتش درآورده اند ، و اصالت دولت هم بعدا به صورت اصالت «رییس دولت » و «رهبر» درآمده است واکنون اگر رهبر یک آدم «عمله ی بی شعوری » مثل استالین باشد باید تمام افکار فلسفی مان را در رابطه ی با سوسیالیسم که یک بحث علمی است از آقای رهبرمان بیاموزیم ! وهر چیز نوشت دیگر وحی منزل است .(خودسازی .مجموعه آثار۲ ص ۷۸)

شریعتی خود تعریف خاصی ازواژه ی انقلابی دردوره ای که این عنوان افتخار هر مبارزی بودو آنان گوی سبقت راازیکدیگر برای انقلابی بودن (بخوانید رادیکالیسم سیاسی و براندازانه) می ربودندارائه می کند . «انقلابی شدن پیش ازهرچیز مستلزم یک انقلاب ذهنی ،یک انقلاب دربینش ویک انقلاب درشیوه ی تفکرماست» (.خودسازی .م.آ.۲ )
شریعتی درباب حکومت مذهبی هم نظر صریح خودرادرمجموعه آثار۲۲ ص۲۰۶ بیان کرده است و تکلیف خودرا با آن روشن کرده است و نقد دو حکومت ساسانی وصفوی هم جهت گیری اورا عیان می سازد.

در نوشتار عرفان برابری آزادی تصریح می کند: «من سوالی در ارشاد مطرح کردم واز بچه ها پرسیدم ، چند نفر جواب دادند، گفتم نه! می خواستم درگیری فکری ایجادکنم و به این دلیل جواب نمی دادم . یکی ازاین مومنین ولایتی اعتراض کرد. شخصی بلند شد و خواست که از همان اول جواب را بگویم و همه را راحت نمایم. من گفتم آقاجان من نیامده ام که همه را راحت کنم ، من آمده ام که راحت ها را ناراحت کنم، مگر من تریاک و هروئینم که همه را راحت کنم. من از آدم هایی نیستم که جوابهای نوشته دارند... در میان مردم شک ایجادکردن خدمتی است هزارمرتبه بزرگتر از ایجاد یقین» (خودسازی م.آ۲ ص۸۰)

درحقیقت شریعتی قربانی انقلاب ۵۷ شد .کسی که هرگونه انقلاب وبراندازی سیاسی وتغییر رژیم هارا نفی می کند در هیجان انقلاب به شکلی پوپولیستی برمسند معلم انقلاب نشانده میشود و در دوره ی پساانقلاب و فرونشستن گردوغبار و هیجانات انقلابی همان مردم به محاکمه معلم انقلاب فرضی می نشینند و با رفع مسولیت ازخود و مقصریابی همیشگی و نوعی فرار به جلو و گاه خودزنی بار دیگر به پاکسازی حافظه تاریخی خود می پردازند.
شریعتی تجربه ای از دگردسی وتحول و تکامل درساحت اندیشه است چه با او موافق باشیم و چه مخالف او خود تجربه ای جدید در اندیشه ی ایرانی شد . در درستی یا نادرستی تجربه ی اندیشه ی او می توان روایت وقرائت اقتدارگرا نیز داشت همان طور که اکبرگنجی و برخی دیگر از پژوهشگران روایت کرده اند اما حتی المقدور می توان به منتقدین توصیه کرد قرائت دیگر از شریعتی را نیز ببینند وبخوانند (به ویژه آنکه مدعای ما این است که راوی آخرین تاملات و تفکرات و اندیشه گی او هستیم ).
حاصل جد و جهد اندیشه شریعتی در آرمان یا پروژه ای خلاصه میشود که آن را عرفان (نیاز وجستجوی دائمی تکیه گاهی برای آرامش درونی انسان و کاستن از اضطراب آینده و حال و اتصال به مبدا ء وجود) برابری یا عدالت (کاستن ازتبعیض ها وایجادبرابری فرصت ها برای همگان) وآزادی (حق انتخاب و اراده واختیارآدمی در اعمال فردی و اجتماعی ) نامید ،در این پروژه که البته ازسال ۵۵ تاکنون و برای عملیاتی شدن آن قطعا او باید خودمی بود تا روند تکاملی تفکرخودراتکمیل و توضیح می داد ،خبری از کلیشه های تفکر مذهبی یا چپ گرایان دگماتیست و تخیلی نیست .
اوبه واقع اگر بتوان ادعا کرد یک سوسیال دموکرات فارغ از کلیشه های ایدئولوژیک مذهبی یا سیاسی آن بود سوسیال دموکراسی انسان محوری که تبلور عینی آنرا امروزه در کشورهای اسکاندیناوی شاهدهستیم .پروژه ی شریعتی به قطع ویقین به حکومت های توتالیتر مارکسیستی یا مذهبی شباهتی نمی توانست داشته باشد و اسکاندیناوی نزدیکترین قرابت را با پروژه ی او دارد.شریعتی در مرحله پایانی عمر،نظریه ی سیاسی خودرا این گونه بیان می کند : «دموکراسی ، شکل نامحدود،همیشگی وعادی رهبری جامعه است» (مجموعه آثار ۲۶ ص ۶۳۲)

چه باشریعتی همدل وهم رای باشیم وچه نباشیم درباب آرای شریعتی حتی المقدور دو انتظار عرفی و عقلانی رامی توان از همگان داشت که :۱- شریعتی چنانچه به گفته منتقدینش قابلیت قرائت اقتدارگرا یاتوتالیتر رادارد به همان میزان هم قابلیت واستعداد قرائت دموکراتیک و ضد توتالیتر را نیزداردپس نمی توان از او یک قرائت واحد و تمام شده داشت .۲- شریعتی را برمبنای متد پژوهش تاریخی باید آرا و نظریاتش را همپای زمان ازآغاز تاپایان عمرسنجید و تحلیل کرد و نمی توان پاره ی نخستین یامیانی آرا عمر شریعتی را برگرفت وآنرا مبنای تحلیل وتفسیر وشناخت شریعتی قرارداد.شریعتی تاروز ۲۹خرداد۱۳۵۶ زنده بوده ومی زیسته و قاعده عقل وعرف وشرع می گوید که ما پله به پله باید آرا اورا تاروز واپسین عمرش تعقیب کنیم و سپس به داوری بنشینیم.شریعتی در تجربه ی سفر هشت ساله ی خود از سال ۴۸ تا ۵۶ به وضوح وکامل وشفاف از نظریه ی امت وامامت عبورمی کند و این ادعا نه برمبنای قرائت یاتفسیر و فهم نگارنده از آثار شریعتی که بدون شرح و تفسیری از مستندات آثار او وبه گفته شریعتی بانگاه خشک علمی می توان پی برد .درآخرین سند از آثار شریعتی ، آخرین یافته ها وفهم ودرک او را ارائه می کنم :

« ازنظر جامعه شناسی ،مارکسیسم که سوسیالیسم رابه سرمایه داری دولتی بدل می کند وآن هم دولتی که خود تزی است بدون آنتی تز ،تمامی جامعه رابه شکل یک اسکلت سازمانی واحدی درمی آورد که هرفردی ،به جای آنکه بتواند درآن آزاد زندگی کند درآن نصب می شود! و بدین گونه یک انسان متفکر و مبتکرکه اراده دارد و باید انتخاب کند، همچون یک ابزار انتخاب می شود و برای هدفی کارمیکندکه تنها یک گروه محدود از رهبران عالی مقام از آن آگاهی دارند و این نمونه ی بارز یک الیناسیون اجتماعی است.
ازنظر سیاسی ،همه ی طبقات ،ازکشاورز و روشنفکر وکارمند و... محکوم طبقه ی پرولتاریای صنعتی اندومی دانیم که براساس وکالت تسخیری حزب است که ازجانب این طبقه حکومت می کند،چه ازنظرایدئولوژی وحقوقی ،حق حکومت در انحصاراین طبقه است ، اماچون صغیر است ، حزب قیمومیت وی راتعهد کرده است ومی بینیم که پس ازشصت سال ،این صغیر ، نه تنها کبیر نشده است که صغیرتر شده وهنوز به سنی نرسیده است که حقوقی را که حتی طبقه ی سرمایه داراستثمارگرغربی به نام حق اعتصاب وسندیکابه وی داده است ازدست “قیم” خویش بگیرد.ونتیجه ی این وکالت و ولایت حزب بر پرولتاریا ، تنهااین نیست که به این نام همه ی حقوق وی راازنظرسیاسی وصنفی ازوی بازگرفته است ، بلکه به نام او، “دیکتاتوری “خودرا توجیه می نمایدوازاین طریق ،یک نوع “توتالیتاریسم” سنگین وخشن وچندبعدی رابرجامعه تحمیل می کند که درآن ، هرکسی فقط دوراه برای انتخاب بیشترندارد: یا “هیچ “بماندویابه صورت یک “عضو کف زننده “حزب درآید واین روشن ترین نمودار “ الیناسیون سیاسی “است.

وبالاخره ،آنچه به عقیده ی من ازهمه فاجعه آمیزتراست ، بااینکه ازآن کمتر سخن می گویند، “حاکمیت مطلق دیاماتیسم “است.
“دیامات” که اصطلاحی است ساخته ی شده ازتخفیف “دیالکتیک ماتریالیسم “، دراین جا نه یک مکتب فلسفی یانظریه ی علمی بلکه یک “مذهب حاکم” است که برتمامی جلوه های فکری وروانی و اخلاقی وعلمی وادبی جامعه چنگ انداخته وهمه را درخود”قالب ریزی “ می کندوهمه ی تحقیقات علمی ، ازپیش بایدبه اثبات عقایدآن منجرشوندوهمه ی نویسندگان بایدبراساس اوامر ونواهی آن بنویسندوهمه ی شاعران ، آن را به نظم آورندوهمه ی هنرمندان ،باالگوهای سفارش شده ی آن خلق اثرکنند وحتی هرعالم جامعه شناس ،تاریخ دان ،زیست شناس، فیزیکدان ،گیاه شناس ،جانورشناس ،دانشمند ژنتیک،روان شناس ،مذهب شناس ،بادقت ومسئولیت وترس ،بایدمواظب باشدکه تحقیقات علمی وآزمایشگاهی اش به نتیجه ای نرسد که بایکی از “اصول موضوعه “ و “فتاوای مراجع رسمی” مذهب حاکم درست نخواند!
واین صریح ترین وخفقان آمیزترین نوع “الیناسیون فکری “ است و نوعی “اسکولاستیک قرون وسطایی “ که به جای “دین “ نقاب تازه ی “علم “ زده است. (م.آ ۲۷ صص ۲۲۱ تا ۲۲۳)

نظر شما