جنگ جهانی دوم مصادف با حمله ارتش شوروی به مرزهای ایران شد. ارتش شوروی و انگلستان به دلیل آنکه از ایران به عنوان راهی برای رساندن ابزار جنگی از خلیجفارس به شوروی استفاده می شد، این کشور را پل پیروزی نامگذاری کرده بودند. گرچه در تاریخ ۲۴آذر۱۳۲۰ میان سه دولت شوروی، انگلستان و ایران پیمانی مبنی بر به رسمیت شناختن حق حاکمیت ملی ایران و خروج نیروهای متفقین حداکثر ۶ماه پس از پایان جنگ جهانی امضا شده بود اما با پایان جنگ، دولت استالین با هدف دست اندازی بر منابع نفت شمال ایران، نیروهای خود را خارج نکرد و با ایجاد جنبش های جدایی طلبانه، مترصد جدایی بخش هایی از ایران به نفع شوروی شد. یکی از آن گروه های جدایی طلب، فرقه دموکرات آذربایجان بود که با اخذ برنامه های دقیق و منسجم از شوروی، تمام زمینه های جدایی را پدید آورده بود. قائله حضور نیروهای شوروی در ایران با شکایت ایران در سازمان ملل متحد علیه شوروی توسط پیگیری های مرحوم تقی زاده، اعتراضات مردمی و در نهایت با حمایت ارتش وقت از تمامیت ارضی ایران پایان یافت و در روز ۲۱آذرسال۱۳۲۵ عملیات نجات آذربایجان به پیروزی رسید و نیروهای فرقه دموکرات آذربایجان از مرزهای ارس فرار کردند.
تاریخچه نفوذ شوروی در ایران
احسان هوشمند، پژوهشگر مطالعات قومی در خصوص سیاست های دولت شوروی و میزان تاثیر آن بر پیدایی جریان جدایی طلبانه در ایران درگفت و گو با «قانون» گفت: «امروز سالروز نجات آذربایجان از دست نیروهای اشغالگر شوروی است. نیروهایی که برای الحاق آذربایجان به مناطق تحت نفوذ شوروی در قفقاز و اخذ امتیاز نفت شمال برنامههای گستردهای داشتند. بنابراین ۲۱آذرماه برای ما ایرانیها روز سرنوشت ساز و مهمی بهشمار میآید. با آغاز جنگ جهانی دوم در شهریور سال۱۳۲۰ قسمت شمالی ایران تحت اشغال نیروهای شوروی و قسمت جنوبی به اشغال نیروهای انگلیسی درآمد. در بازخوانی تاریخی این اشغال گسترده میتوان مشاهده کرد که نیروهای شوروی در بسط ایدئولوژی لنینیستی و گسترش تسلطشان بر منابع و ذخایر ایران برنامههای جامعی داشتند. شاهد مثال این مدعا اسنادی است که اکنون در اختیار ما قرار دارد،یعنی دستور استالین برای تاسیس جریان های جدایی طلب با هدف زیر فشار قرار دادن دولت ایران برای اخذ امتیاز نفت شمال. علاوه بر آن بعد از وقوع انقلاب اکتبر سال۱۹۱۷میلادی به تدریج گروهی از کمونیستهای ایرانی که تحت تاثیر اندیشههای شوروی قرار گرفته بودند، سعی کردند تا اندیشه کمونیستی شوروی را به ایران منتقل و آن را بسط دهند. نخستین بار نیزمفهومی به نام خلقهای ایران را همان شخصیتهای سیاسی مارکسیست وارد ادبیات سیاسی ایران کردند. گفتمان چپگرایانه این نیروها تحت تاثیر مفهوم حق تعیین سرنوشتی بود که لنین برای ملتهای تحت سلطه جماهیر شوروی تبیین می کرد که البته هیچگاه نه تنها این حق به ملت ها داده نشد بلکه با شدیدترین برخوردها صداهای متفاوت را خفه کردند. در حقیقت از موضوع حق تعیین سرنوشت در ادبیات لنینیستی به عنوان یک ابزار ایدئولوژیک برای پیشبرد اهداف شوروی استفاده می شد. ناگفته نماند که در دروه پیش و پس از جنگ جهانی اول، گرایش های پانترکی در میان تاتارهای کریمه و روسیه تزاری و سپس ترکیه متولد شد و از آن منطقه نیز گروهی به اشاعه این ایدئولوژی در ایران پرداختند. به عبارت دیگر ایران از دو سمت یعنی شمال و شمال غربی در معرض اندیشه های پان آذری با تفکر کاملا مارکسیستی از سوی شوروی و پانترکی با تفکر کاملا ترکیستی از سوی ترکیه قرار داشت. با وقوع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران، فرصت نفوذ در ایران برای ارتش و دستگاه های امنیتی و جاسوسی شوروی بیش از پیش ایجاد شد. از پس این نفوذ گسترده، هزاران نفر از قفقاز به ایران مهاجرت کردند که عموما در شهرهای شمالی ایران اعم از تبریز، مازندران، گیلان و حتی تهران ساکن شدند. نکته دیگر آنکه در دوره اشغال ایران هنگامی که ارتش آلمان در معرض شکست قرار گرفت، سیاستهای شوروی نیز تغییر کرد. اگر بخواهیم دقیق تر شویم ،باید بگوییم که در سالی که ایران اشغال شد، شوروی در وضعیت مناسبی قرار نداشت و نیروهای آلمانی حتی موفق شدند که به جنوب شوروی نیز نفوذ کنند و به سمت قفقاز، چچن و اوستیا نزدیک شوند تا حدی که این احتمال وجود داشت که با اشغال باکو، قفقاز را در دست گیرند. فراموش نکنیم که سازمان جاسوسی آلمان به تدریج برخی از اسرای قفقازی را خدمت گرفت و به عنوان عقبه نیروی نظامی خود از ایشان استفاده می کرد. هنگامی که شوروی در چنین شرایط بغرنجی به سر می برد، طبیعتا نمی توانست سیاست های خود را در ایران به طور جدی پیش ببرد. هنگامی که نشانه های شکست آلمان هیتلری هویدا شد، سیاست های دولت شوروی نیز با جدیت بیشتری در ایران استمرار و ادامه پیدا کرد. اسنادی که از آرشیوهای حزب کمونیست منتشر شده است نشان میدهد که استالین به روشنی مترصد دستیابی به امتیاز نفت شمال بوده است و دست کم از تابستان سال۱۳۲۳ دستور داده است که برای تحت فشار قراردادن تهران، جنبش های جدایی طلب در اقصی نقاط ایران از جمله در مهاباد، تبریز، گرگان، گیلان، مازندران، بخش های ترکمن نشین و حتی در بلوجستان تاسیس و فعالیت کنند.
سیر تحول پیشهوری
هوشمند در خصوص نقش و تاثیر جعفر پیشه وری در پیشبرد اهداف دولت شوروی افزود: «به دلایل متعددی حتی با وجود مهاجرت قفقازی ها به ایران و حضور نخبگان سیاسی طرفدار مارکسیسم ، شوروی به تمام اهداف خود دست پیدا نکرد. در آن دوره شاخه ایالتی حزب توده تا تابستان سال های۱۳۲۳ و ۱۳۲۴ توانست با شعارهای عامهپسند و تحریک روستاییان علیه مالک و ارباب تعدادزیادی از شهروندان را جذب خود کند. در آن دوره جعفر پیشه وری به دلیل اختلاف هایی که با رهبران حزب توده داشت چندان درگیر سیاست های منطقه ای حزب توده نبود و حتی بر اثر فعالیت توده ای ها و مهاجرات در مازندران و گیلان، رقابتی میان نخبه های سیاسی وقت ایران شکل گرفت. به طور مثال تنش ها در مازندران میان هواداران ایرج اسکندری و سید ضیایی هایعنی جانبداران حزب توده و سیدضیا ، بالا گرفت و حتی پیشه وری در نشریه آژیر ورود سیاسی های ایران به بحث های محلی گرایانه یا زبان های محلی را نشانه ای از ارتجاع و عقب ماندگی و بازگرداندن ایران به دوره ملوک الطوایفی دانست. به عبارت دیگر پیشه وری باور داشت که آن هایی که از آذری، ترک، کرد، گیلک، مازنی و امثالهم صحبت می کنند، خائن به سرزمین ایران هستند و قصد دارند که ایران را به گذشته بازگردانند. یعنی به عبارت دقیق تر، پیشه وری که در آن زمان به عنوان یک مارکسیست در تهران فعالیت میکرد باچنین تحرکات محلی گرایانه و قوم گرایانه به شدت مخالف بود. پیشه وری پس از سفر به باکو مانند قاضی محمد به یکباره دچار تغییری بزرگ شد و به ابزاری برای پیشبرد سیاست های دولت شوروی در آذربایجان تبدیل شد».
نتیجه عملکرد اعضای حزب توده ایران
این پژوهشگر مطالعات قومی باور دارد که نتیجه عملکرد اعضای حزب توده پیروی از سیاست های جداییطلبانه شوروی بود. او افزود: «باید دو بحث را از یکدیگر جدا کنیم. نخست آنکه باید بررسی شود که نیت اعضای حزب توده ایران چه بود و آیا آن ها خواستار تجزیه ایران بودند یا خیر و دیگر اینکه عملکرد ایشان چه نتیجهای را در پی داشت. در عمل، آنچه توده ای ها انجام دادند دقیقا حمایت از پیشبرد سیاست های شوروی بود و به عنوان اعضای شعبه محلی دولت شوروی در ایران عمل می کردند. ارزیابی تغییر سیاست های پیشه وری و سایر اعضای حزب توده در بازخوانی این موضوع بسیار حایز اهمیت است. به نظر می رسد که نقش سازمانی حزب به صورت سیستماتیک توسط دولت شوروی تعریف و مشخص شده بود. در آن دوران مشاهده می شود هنگامی که دولت وقت و مجلس با اعطای امتیاز نفت به شوروی مخالفت کردند، احسان طبری علیه دکتر مصدق موضع گرفت و نوشت که در شرایطی که انگلستانپ نفت جنوب را می برد، باید شوروی نیز برای توازن قدرت نفت شمال را در اختیار بگیرد. همین دیدگاه در میان گروهی از هواداران شوروی در تبریز ،مهاباد، ، ارومیه، میانه و خوی تا اصفهان و تهران نیز وجود داشت و تعدادی از توده ای ها برای اعطای نفت شمال ایران به شوروی در خیابان ها تجمع کردند. تمام این هماهنگی ها نشان می دهد که از جای دیگری غیر از ایران دستورها داده می شد».
علل خروج شوروی از ایران و پایان کار فرقه دموکرات آذربایجان
هوشمند در پایان درباره زمینه های خروج شوروی و پایان کار فرقه دموکرات آذربایجان گفت: «در دوره ای که فرقه دموکرات آذربایجان حاکم شد، نارضایتی های مردمی به شدت افزایش پیدا کرد. به این معنی که عملکرد تند فرقه و کشتن برخی از مخالفان به خصوص در زنجان، تبریز و اردبیل باعث بالاگرفتن نارضایتی شدید مردم شد. البته عشایر شاهسون که همواره در دفاع از ایران پیش قدم بودهاند، در آغاز این مقاومت ها جدی بودند و مبارزات مهمی را صورت دادند. ضمن آنکه مردم زنجان و به ویژه با رهبری ذوالفقاریها نیز مقاومت جدی در برابر این جریان جدایی خواه داشتند. در آن دوره امکان تحرکات مردمی علیه اشغالگران بسیار سخت بود زیرا اولا، قوای شوروی در آنجا مستقر بودند، ثانیا، ساماندهی برای مقابله با اشغالگران وجود نداشت و ثالثا شخصیت های برجسته سیاسی هیچگاه پیشقدم ایجاد یک جنبش ملی یا یک جنبش خیابانی نشدند. به جز اعتراض های مردمی که منشأ خروج شوروی از ایران شد، نباید نقش برخی نخبگان سیاسی آن عصر مانند تقی زاده را نادیده بگیریم. او کسی بود که به عنوان نماینده ایران در سازمان ملل متحد، پیگیر دایمی حق مردم ایران بود. البته نقش قوام نیز بسیار مهم است و او به عنوان یک سیاستمدار با تجربه توانست عملکرد مهمی داشته باشد. علاوه بر این موارد، فشارهای آمریکا و انگلستان در خروج شوروی از ایران نیز بی تاثیر نبود و چنین فشارهایی شوروی را وادار به خروج از ایران کرد. به محض آنکه شوروی از ایران خارج شد و پایه های لرزان پیشه وری بر همگان مشخص شد، اعتراض های مردمی شکل عینی به خود گرفت و پیش از آنکه ارتش به تبریز برسد، مردم کار فرقه دموکرات آذربایجان را یکسره و پیشه وری و دیگر رهبران فرقه را مجبور به فرار کردند و بدین تریب عمر فرقه دموکرات آذربایجان به سرآمد».
پسزمینه تاریخی شکلگیری فرقه دموکرات
«سالار سیفالدینی»، پژوهشگر اقوام در بازخوانی تحلیلی-تاریخی شگلگیری فرقه دموکرات آذربایجان در گفتوگو با «قانون» گفت: «پیشهوری پیش از ماجرای فرقه دموکرات تا شهریور۱۳۲۴ سیاستمداری بود که در سطح ملی و کلان فعالیت میکرد و همیشه نسبت به آسیبهای قومگرایی و فدرالیسم هشدار میداد. متاسفانه حزب توده به بهانه انتشار آگهی تسلیت در روزنامه آژیر به سردبیری پیشهوری به مناسبت مرگ رضاشاه، درصدد تنبیه وی برآمد و با رد اعتبار نامهاش مانع ورود او به مجلس بیستوچهارم شد. پیشهوری از دوران فعالیت در قفقاز، دوستانی در آنجا یافته بود که پس از انقلاب بلشویکی به قدرت رسیدند. کسانی مانند میرجعفرباقراف و میرزا ابراهیماف که تشنه قدرت بودند و هدف نهاییشان انضمام بخشهایی از شمال ایران در خاک شوروی بود. در اینجا یک نیاز دوطرفه بین پیشهوری سرخورده از عرصه سیاست در ایران و بلشویکها پیدا شد. برخی از تودهایها مانند عبدالصمد کامبخش به گفته خود پیشهوری در این ماجرا نقش اساسی داشتند».
شکست فرقه دموکرات
این کارشناس اقوام در خصوص علل ناکامی فرقه دموکرات آذربایجان افزود: «فرقه دموکرات بهطور کلی ۱۱ماه حضور داشت که بخشی از این مدت به عنوان حکومت خودمختار اداره میشد. پس از مذاکرات قوام و استالین و به تبع آن رفتن سلاما... جاوید و شبستری به تهران و گفتوگو با قوام، وضعیت به میزان کمی تغییر کرد. یعنی پیشهوری تبدیل به استاندار و والی و مابقی اعضای کابینهاش معاونین وی شدند. این وضعیت نیز چندان پایدار نبود و قوای نظامی در آذر۱۳۲۵ وارد منطقه شدند. بسیاری از سیاستمداران وقت بهدلیل تاخیر در اعاده حاکمیت کامل بر منطقه از قوام انتقاد کردند زیرا قوای سرخ در اوایل بهار سال۱۳۲۵ از ایران خارج شدند و قوام شش ماه صبر کرد. بههرحال ورود قوای نظامی به زنجان و سپس آذربایجان با استقبال بینظیر مردم همراه بود. طوری که برخی مورخین آن را با آزادی فرانسه از اشغال نازیها مقایسه کردهاند. بسیاری از خبرنگاران خارجی و داخلی در آنجا حضور داشتند و به گواه ایشان تقریبا هیچ خشونت عمدهای از سوی قوای نظامی رخ نداد. ارتش ایران بنا بر گزارشهای متعدد از جمله گزارشها و اسناد محرمانه کنسولگری آمریکا و انگلستان، خشونتهای مردمی علیه فرقه را ساکت کرد زیرا مردم در طول یک سال از ستم نیروهای فرقه به ستوه آمده بودند. البته برخی از ارتشیهایی که خیانت کرده بودند از سوی دادگاههای نظامی مجازات و گاهی اعدام شدند. در همان سالها شورش مردم دُرسیم در ترکیه از سوی آتاترک با شدت هر چه تمام تر سرکوب شد که چندهزار نفر کشته و ۱۲هزار آواره در پی داشت. به گزارش اسناد موجود مجموع کشتهها و اعدامی فرقه از ۶۰۰نفر تجاوز نمیکرد که بسیاری از اینها در زمره فداییان فرقه بودند که در برابر قوای نظامی کشور مقاومت کردند و بخش مهمی از شبهنظامیان فرقه دموکرات نیز از مهاجران قفقاز تشکیل شده بودند که تبعه ایران نبودند. از اعضای کابینه خودخوانده فرقه دموکرات، هر کس در ایران مانده بود، آزاد شد. وزیر کشور فرقه، رییس مجلس، وزیر دادگستری، وزیر اقتصاد و... دستگیر اما عفو شدند. حتی همسر پیشهوری در ایران ماند و دولت از وی نگهداری کرد. در سال۱۳۲۷، قانونی به نام عفو عمومی مجرمین غائله آذربایجان و زنجان، در مجلس شورای ملی به صورت مادهواحده تصویب شد. به موجب این قانون هریک از اعضای فرقه که مرتکب جنایتی نشده بودند، مورد عفو قرار گرفتند. البته این قانون شامل وزرای فرقه نمیشد، اما آنها چندی بعد با عفو ملوکانه از زندان آزاد شدند. در این میان تنها یک نفر از عناصر اصلی فرقه اعدام شد که فریدون ابراهیمی نام داشت. وی دادستان فرقه بود و به پاکسازی تمام مخالفین و اعدام صدها تن از تبریزیها و آذریهای وطنپرست که حاضر به پذیرش سلطه ارتش سرخ شوروی و فرقه دموکرات نشده بودند اقدام کرد».
وضعیت قومگرایی در دوره های بعدی به ویژه پس از انقلاب
سیفالدینی در بازخوانی وضعیت قومگرایی در دوران پهلوی معتقد است که اگر برخورد قاطعی با اعضای فرقه دموکرات صورت میگرفت، مشکلات پدید آمده پس از انقلاب کاهش مییافت. او ادامه داد: «در دوره پهلوی برخورد قاطعانه و برنامهریزیشدهای با عوامل فرقه دموکرات انجام نشد و عناصر پنهان این فرقه، چه عنصر انسانی و چه گفتمانیاش، هرگز مورد پیگیری و اصلاح قرار نگرفتندو هیچ تمهید مهمی نیز برای تحکیم تفکر قومیتگرایی مورد مطالعه قرار نگرفت. قانون عفو عمومی موجب شد تا بسیاری از خائنین از حداکثر مجازات مصون بمانند و در دورههای بعدی مانند ملیشدن صنعت نفت یک بار دیگر وارد مناسبات شوند. هر چند تا چندین دهه مردم تبریز به قدری از نیروهای فرقه منفور بودند که مجالی برای آنها وجود نداشت اما عناصر فرقه در قالب حزب توده در تبریز فعالیتهای پنهانی داشتند. کسانی مانند سلاما... جاوید و یوسف عظیما زنده ماندند و فعالیتهایی را پیش بردند. این فعالیتها پس از انقلاب و با بازگشت برخی از اعضای سابق فرقه به ایران شدت پیدا کرد. بیشتر افرادی که در دهه۷۰ و ۸۰میلادی به سمت فعالیتهای قومگرایانه حرکت کردند، یا سابقا از اعضای فرقه دموکرات بودند، یا از فرزندان آنها یا در یکی از تشکلهای چپ مانند چریکهای فدایی عضویت داشتند. اگر در دوره پهلوی برخورد برنامهریزیشده و هدفمندی با این افراد صورت میگرفت، قطعا پس از انقلاب شاهد برخی مشکلات نمی شدیم».
آنچه از پس بحث های اخیر می توان به دست آورد، این است که شوروی با حمایت نیروهای جدایی خواه داخلی در صدد پاره پاره کردن تمایمت ارضی ایران بود. خیانتهای شوروی به گواه اسناد تاریخی ایرانی بر هیچکس پوشیده نیست. نکته قابل تامل در این بحث حمایت های برخی گروه های خاص داخلی از پیوستن بخش هایی از ایران به شوروی بود. موضوعی که شاید هیچگاه قابل بخشش نباشد و البته عبرتی است برای امروز که دوست و دشمنان حقیقی را بهتر بشناسیم و بر پایه دانش تاریخی، مناسبات خود با نیروهای داخلی و کشورهای خارجی را تنظیم کنیم. در پایان امیدواریم روزی برسد که تمام اسناد موجود در روسیه، آمریکا و انگلستان در خصوص مظالم آشکار شوروی منتشر شود تا ظلم واردشده بر مردم ایران به روشنی بر نسل های آینده بشر محرز شود.
نجات سر ایران از دهان شوروی
احسان هوشمند و سالار سیف الدینی در گفتگو با «قانون» مطرح کردند
سهشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۶
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ