دستخط های متفاوت برای یک فرمان

وسواس جمعی یا دوراندیشی حقوقی؟!

امید کفیل کاشانی، پژوهشگر تاریخ
امسال که سال ۱۳۹۶ است ۱۱۱سال از دوران جنبش مشروطیت می گذرد،دوره ای که مردم برای نخستین بار پس از اسلام،پادشاه را از سلطنت آسمانی به زیرکشیدند و سلطنت زمینی برای او خواستند، خود را از رعیتی به ملت بودن رساندند، با نام قانون و مجلس شورا آشنا شدند،مجلس شورای ملی خواستند، در برابر حکومت ایستادند و حقوقی مطالبه کردند، از شاه دستخط گرفتند، جشن گرفتند و......

شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶
اختصاصی مورخان
امسال که سال ۱۳۹۶ است ۱۱۱سال از دوران جنبش مشروطیت می گذرد،دوره ای که مردم برای نخستین بار پس از اسلام،پادشاه را از سلطنت آسمانی به زیرکشیدند و سلطنت زمینی برای او خواستند، خود را از رعیتی به ملت بودن رساندند، با نام قانون و مجلس شورا آشنا شدند،مجلس شورای ملی خواستند، در برابر حکومت ایستادند و حقوقی مطالبه کردند، از شاه دستخط گرفتند، جشن گرفتند و...
وقتی داشتم کتاب تاریخ بیداری ایرانیان جلد نخست اثر ناظم الاسلام کرمانی را می خواندم نکات بسیاری نظرم را جلب کرد که یکیشان درباره روزهای منتهی به صدور فرمان مشروطه بود، نکته ای که شاید کمتر کسی به آن دقت کند. همان روزهایی که مردم معترض در سفارتخانه انگلیس بست نشسته بودند و منتظر حکومت برای تایید خواسته هایشان بودند. حالا مطلبم را با کمک روایت ناظم الاسلام کرمانی میخواهم به پیش ببرم.*(۱)
روز ۱۳ مرداد (روز پیش از صدور رسمی فرمان مشروطه) پسر بزرگ صدراعظم، میرزاحسین خان مشیرالدوله، با دستخطی به سفارتخانه انگلیس می آید و می گوید که مجلس را افتتاح میکنیم اما فقط در تهران نه در دیگر شهرها و دیگر اینکه مجلس تابع خواست و تصمیم نهایی شاه است نه بالعکس. کسبه و تجار حاضر در سفارتخانه این دستخط را رد کردند و گفتند که شاه باید تابع دستور مجلس باشد.
بدین ترتیب دوباره دستخطی دیگر صادر شد؛ میدانیم که روز ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ ش همزمان با ۱۴ جمادی الثانیه سال ۱۳۲۴ق مظفرالدین شاه قاجار، با صدور فرمان مشروطه دوره ای نوین را در تاریخ ایران آغاز کرد. شاه روز تولد خود یعنی همین روز ۱۴ مرداد، دستخط دیگری برای تاسیس مجلس شورای ملی صادر کرد. اما جالب اینجاست که این دستخط هم مثل دستخط پیشین مورد قبول مردم قرار نمی گیرد و روز بعد اعلان های مشروطگی را مردم کندند و پاره کردند. ایرادی که آنها به دستخط داشتند به قول ناظم الاسلام بر سر واژه «به موقع اجرا» بود.جمله مورد نظر اینبود:
«...ودر کمال امنیت و اطمینان عقاید خودشان را در خیر دولت و ملت و مصالح عامه و احتیاجات مهمۀ قاطبۀ اهالی مملکت به توسط شخص اول دولت به عرض برسانند،که به صحۀ مبارکه موشح و به موقع اجرا گذارده شود....»
مردم ترسیدند و اشکال گرفتند که:
۱-عبارت به موقع اجرا یعنی اشراف و شاه میتوانند از این واژه مصادره به مطلوب کرده از آن معنای [هر وقت ما صلاح دانستیم،هرموقع ما اجزای دربار لازم دانستیم] کرده و زمانی بگویند ما صلاح ندانستیم.
۲-اشکال دیگر وجود عبارت توسط شخص اول بود و
۳دیگر-این دستخط هم شاید مثل دستخطی شود که ماهها پیش در حضرت عبدالعظیم داده شد و کسی به آن عمل نکرد بنابراین باید وزیرمختار انگلیس ضمانت اجرایی آن را بکند.
عوام و حتی خواص به این اشکالات توجه کرده و نسبت به این دستخط اعتراض کردند.تا اینجای کار ۲تا دستخط از دربار رد شده و هنوز بسیاری از تحصن درنیامده اند.
دستخط بعدی در ۱۶ جمادی الثانیه یعنی ۱۶ مرداد می آید که در تکمیل دستخط سابق است و اصلاحات و تغییراتی طبق خواست معترضان داده میشود اما باز عبارت مجلس شورای اسلامی در این دستخط به چشم می خورد و هنوز ضمانت اجرایی مدِ نظر مشروطه خواهان تأمین نشده که این قضیه مورد مخالفت تاجرین و بست نشینان معترض قرار می گیرد.
مظفرالدین شاه نمیداند که این آخرین دستخط نیست و برای یک امضای فرمان مشروطه بایستی دستخط های بیشتری هم صادرکند و قلمش را بیشتر به کار گیرد!!.تا اینجا سومین دستخط هم مثل پیشینیانش رد شده.
دستخط چهارمی می آید که درآن عبارت مجلس شورای ملی + اصلاحیه دستخط های قبلی ذکر می شود.نیز با رضایت کاردارانگلیس برای مصالحه و ضمانت اجرایی به خانه صدراعظم می روند.
این همه اصرار بر تغییر دستخط و اصلاحات در آن به راستی برای چه بود؟!به گونه ای که بعد از این دستخط چهارمی! از علمای قم ِ بست نشسته در عبدالعظیم تلگراف به بست نشینان سفارتخانه فرستاده می شود «که مقاصدمان انجام شد دیگر زیاد ماندن به صلاح نیست،از آنجا برخیزید که مفاسد دارد.»
دستخط در هجدهم یعنی ۴روز پس از روز معروف فرمان مشروطه صادر می شود ولی برای این که مطابق با روز تولد شاه باشد که معلوم بود، تاریخ دستخط آخری را چهاردهم نوشتند.یعنی اگر بخواهیم روزی را که فرمان آخری و تکمله دستخط مشروطه بیرون آمد به عنوان روز مشروطه در نظر بگیریم بایستی روز هجدهم مرداد یا هجدهم جمادی الثانی سالگرد مشروطه باشد.این نکته جالبی است که از روایت ناظم الاسلام کرمانی می فهمیم.
اما مسئله جالب اینجاست که عوام باز به دستخط گیر داده و اشکالشان در عبارت به موقع اجرا است که اینبار البته به قول نگارنده تاریخ بیداری «اشخاص دانا و چیزفهم» آنان را ساکت و قانع کردند.
فکرمیکنم شما هم مثل من احساس وجود نوعی وسواس در این افراد و نسل آن زمان کرده اید،وسواسی که ریشه در اضطرابشان نسبت به حکومت دارد.اضطراب و تشویش پیوسته از اینکه مبادا حکومت مانند گذشته به راحتی قول خود را زیرپاگذارد،مبادا درباریان دوباره سوء استفاده ای مانند گذشته ها بکنند،مبادا از کلمات سوءتفسیر کرده و از آن به سود خود بهره ببرند.
این وسواس که ریشه در اضطراب آن نسل داشت فکرمیکنم ریشه تاریخی-سیاسی هم داشته باشد.مردمی که طی سده ها و حداقل دهه ها حکومت قاجاریان با چیزی به نام ناسخ و منسوخ روبرو بودند یعنی حکومت امروز فرمانی صادرمیکرد که مثلا در فلان دعوای ملکی حق با فلان شخص است و این ملک باید به او برسد اما چند روزی یا چندهفته ای نمی گذشت که شخص دیگری با دادن پول بیشتر حکمی در نقض آن حکم قبلی می گرفت.این مسئله آشوب حقوقی و بی قانونی که مرسوم آن زمان بوده تاثیرگذاری بسیاری در ناخودآگاه نسلهایی داشت که درزمان قاجار تربیت میشدند.اینست که می بینیم یک فرمان مشروطه را تا چند بار تجدید دستخط می کنند و بازهم خشنود نیستند که چرا دوباره عبارت «به موقع اجراء» نوشته می شود.این عوام و حتی خواصی که باز خود محصول اجتماع و روانِ زمان خود بودند این وسواس کارشان را به جایی می رساند که به فرعیات می چسبند و هویت مشروطه و اصالت مشروطگی را در تغییر عبارت «به موقع اجراء » می بینند که اگر این عبارت عوض شود مشروطه را میتوان حفظ کرد در حالی که مشروطه سازوکار ویژه خود را دارد که با این واژه پردازی ها نمیتوان آن را حفظ یا نابود کرد.اما این پایان کار دستخط ها نیست.
وکلایی از طرف روحانیون و متحصنین نزد درباریان می روند و خواستهایشان را که در دستخط چهارم بود امضاء و مهر شاه را میگیرند و کار را تمام می کنند.اما شگفت آنکه پس از تکمیل کار دستخط چهارمی بعضی افراد دستخطی دیگر می نویسند!! و برای دیگران در سفارتخانه می خوانند که باید اینطوری دستخط نوشته شود و به امضاء شاه برسد اما روسای تجار پاسخ میدهند و رد میکنند.البته در پاسخشان معنای طنز بودن این همه دستخط تغییر دادن آشکار میشود و حالت وسواسی اینان بهتر آشکار میشود.پاسخشان اینست« دیگر کار گذشته است و هر ساعت نمی توان شاه را مجبور نمود که دستخط را عوض کنند»
غیر از پاسخ طنز گونه ای که میدهند نکته ی روانشناختی دیگری روشن میشود.میدانید که در اختلال وسواس فرد می داند که کارش غیرمنطقی و اشتباه است اما نوعی احساس اجبار و زور در انجام دوباره آن کار می کند تا اضطراب خود را برطرف کند و به خود آرامش بخشد.
پاسخی که این تجار می دهند(همان تجاری که خود در تجدید دستخط های پیشین نقش مهم و اصلی داشتند) نشان میدهد که خودشان هم آگاه بودند که این کارشان دارد به زیاده روی و افراط میکشد و به بی منطقی رسیده است.از اینروست که آن عده به دیگران که هنوز وسواس یا حساسیت به دستخط دارند میگویند که «نمیشود هر ساعت شاه را مجبور نمود که دستخط را عوض کنند».این غیر از آن که پاسخی به حساسیت مفرط دیگران باشد پاسخی به حس وسواس درونی و جمعی خودشان است تا آن را آرام کرده به راه منطق بیاورند.
شگفت تر از همه اینست که نگارنده و راوی این واقعیت های تاریخی که خود اینها را با دقت بازگو کرده،ناظم الاسلام کرمانی،با جمعیت در این وسواسِ اعتراض همراه است و ابراز تأسف میکند که چرا دستخط آن دانشمندان (دستخط خود نوشته پنجم)تایید نشد وگرنه خیلی کار بهتر پیش میرفت و صورت دستخط آن دانشمندان بهتر از همه دستخط های قبلی است.
میبینیم که این وسواسِ جمعی همه را درگیر خود کرده حتی تاریخ نویس ما ناظم الاسلام را که بسیار از عوام زمان خود عمیق تر به مسائل نگاه میکرده.
در اینجا صحبت بر سر ِ مفهوم و محتوای بهتر قانون و فرمان یا سوءاستفاده گربودن درباریان در دستخط های اولیه نیست.مسلما تصویب و صدور دستخطی با محتوای متناسب تر با روح ِ مشروطگی و قانون گذاری کاری عقلانی و دوراندیشانه است و نیز درباریان هم در آن دستخط های نخستین اندیشه شاه-سایه-خدا را داخلِ در دستخط به نحوی (خودآگاه یا ناخودآگاه) کرده و از این راه می توانستند سوء استفاده کنند.
اما بحث اصلی در اینجا اینست که چرا اینقدر به عبارات خاص آنهم برای چندبار توجه مفرط شد و حتی میتوانست این موضوع به دستخط پنجم بکشد؟
از دید من این موضوع به همان علل تاریخی-سیاسی گفته شده و اضطراب جمعیِ در نسل آن زمان برمیگردد که نشان از وجود نوعی وسواس جمعی در نسل معترضین آن زمان نسبت به اعتراض دارد.
از طرفی دیگر هم میتوانیم به دوراندیشی و آینده نگری مردم معترض آن زمان دقت کنیم که البته در جای خود ستایش انگیز است و نشان می دهد که نسل معترضان آگاهی خوبی از ماهیت درباریان و ماهیت تفسیرپذیر دستخط ها و مواد حقوقی دارند که به شکلی ریزبینانه ایراد و اشکال به آن گرفتند.افرادی در میان معترضان و عوام بودند که از قانون و حفره های حقوقی در فرامین حکومتی آگاهی داشتند و می دانستند که وجود برخی واژگانِ ویژه در دستخط ِ شاه تا چه اندازه تحولات آینده را تحت تأثیر قرار می دهد.مثلا صحبت از تغییر عبارت مجلس شورای اسلامی به ملی یا حذف عبارت شخص اول که در یکی از دستخط ها بود و غیره می کردند و شناختی متناسب با طرز فکرشان نسبت به بارِ معنایی این واژگان داشتند.
اما در مجموع باید بگویم که این آینده نگری و دوراندیشی با وسواس جمعی آمیخته شده و از حالت منطقی و واقع بینانه بدر آمده و دچار افراطی گری شده بود.چرا که به فرض عبارات دارای بارِ حقوقی داخل در دستخط اگر هم درست و کاملا موافق میل مردم باشند،دلیل برآن نیست که قانون کاملا اجرا خواهد شد و نوعی تضمین قطعی به اجرای قانون و مسئولیت پذیری سیاستمداران است چرا که ما دو نوع حقوق داریم.حقوقِ نوشته شده که تکنیکی*(۲)است و بر روی کاغذ نوشته می شود و حقوق ِ خودجوش و از دید جامعه شناختی که وابسته به شرایط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی است و اصل تضمین اجرای قانون هم به این دسته برمیگردد.
مسلم است که اجرا و تأمین هردو دسته حقوق یعنی (نوشتن درست و ابهام ناپذیر قوانین از یک طرف و نظارت و اجرای تخطی ناپذیر برآن)لازم و مفید به حال جامعه است ولی چیزی که تضمینی براجرای درست قوانین مصوب یا فرامین صادرشده در جامعه ای است به بسترهای اجتماعی-فرهنگی و اقتصادی برمیگردد تا صرفاً نوشتنِ درست قوانین.
چه بسیار قوانینی که به درستی نوشته شده ولی به خاطر کمبود فرهنگ اجتماعی و نبود بسترهای مناسب،به اجرا درنیامده و چه بسیار قوانینی که میتوان از آن تفسیر یا برداشت دیگری مخالف با برداشت رایج کرد اما به سبب بودن فرهنگ مطالبه گر و بستر مناسب اجتماعی-سیاسی به موقع اجرا در آمده و کسی نمیتوانسته به راحتی از آن سوء برداشت یا سوء تعبیرکند.این نکته،نکته مهمی بود که بست نشینان سفارت انگلیس آن را به خوبی در نظر نداشتند و دوراندیشی شان گرفتار نوعی وسواس ِ جمعی و فرع نگریِ افراطی شد.

بنمایه
*(۱)برای داستان دستخطهای مکرر، رجوع شود به تاریخ بیداری ایرانیان ج۱،ناظم الاسلام کرمانی،صص۵۸۱-۶۰۲
*(۲)برای حقوق تکنیکی و خودجوش، رجوع شود به جامعه شناسی خودکامگی،رضاقلی،صص۱۸۱-۱۸۲
منبع: اختصاصی مورخان
نظر شما