هر بار که نوروز از راه می‌رسد

به قلم استاد عبدالحسین زرینکوب

دکتر عبدالحسین زرینکوب
هر بار که نوروز از راه می‌رسد، احساس می‌کنم که من نیز با «سرمدیت» آن دنیایی که ممکن است بهترین دنیایِ ممکن هم نباشد و در عین حال، بهترین بودنش هم غیر ممکن نیست، تولّدی دوباره پیدا می‌کنم...
سه‌شنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶
هر بار که نوروز از راه می‌رسد، احساس می‌کنم که من نیز با «سرمدیت» آن دنیایی که ممکن است بهترین دنیایِ ممکن هم نباشد و در عین حال، بهترین بودنش هم غیر ممکن نیست، تولّدی دوباره پیدا می‌کنم و خود را برای مرور بر گذشته ای که نوروز بارها آن را پسِ پشت گذاشته است و ردّ پای خود را در چین پیشانی من نقش کرده است، آماده می‌یابم و هم‌اکنون نیز که توالی شصت نوروز را دارم پشت سر می‌گذارم، به رغم محنت‌ها و مصایبی که یاد آنها در غربت بیشتر از هرجا و به هنگام تجدید سال بیشتر از هر وقت بر دل سنگینی می‌کند، همچنان مثل نوروزِ پیر وجودم را در گذرگاه این نفحۀ ایزدی تسلیم جاذبۀ حیات سرمدی می‌یابم و دل پیرم را بعد از گذشتِ سالهای دورِ جوانی هنوز از وسوسۀ عشق خالی نمی‌بینم. این عشقی است که جان مرا با هرچه زیباست و هرچه انسانی است پیوند می‌دهد و بقایِ آن بعد از فنای من نیز همچنان ممکن است، غیر ممکن نیست.
بقلم: استاد زنده یاد دکتر عبدالحسین زرینکوب، پاریس ۱۳۶۱/۱۲/۲۹
منبع: بخارا
نظر شما