از آنجایی که دروننگری ابزار مهمی در بررسی انگیزش تاریخی هست زندگی شخصی یک روانشناس تاریخی هم باید با موضوع انتخابیاش بطور تنگاتنگی درگیر باشد. ضربالمثل (( اگر چیزی مورد علاقه یا نفرت قرار نگیرد فهمیده نمیشود))[۱] در علوم روانشناختی، واقعیتی تردیدناپذیر است. جای تعجب نیست که در آن دهه از زندگیم که این بخشها را تحقیق و مکتوب کردم با همه موضوعات آن زیستهام، تکامل کودکی را در زمان کودکی پسرم، ریشههای جنگ را در زمان طلاق و ریشههای جنینی تاریخ را در دوران بارداری همسر جدیدم نوشتم و میتوانستم تاثیر روانکاویشدنهای اول و دومم را بر این مقالات، شکلگیری انستیتوی روانشناسی تاریخی یا مجله روانشناسی تاریخیمان یعنی محل نشر این مقالات ببینم. همه اینها به کاوش مربوطند اما نهایتا مهم اینست که نظریه شواهد را تا چه اندازه خوب تبیین میکند. من رویاهایم را روشمندانه بررسی میکنم تا هم نقشم را در گروههای روانشناسی تاریخی و هم محتوای تاریخیام را بفهمم چرا که تاریخ مثل رویاها زمانی کاملا معنادار میشود که قوانین تغییر نمادین آن را بشناسیم. بااینوجود نظریههای روانشناسی تاریخی من ارزش حقیقیشان را نه از رویاهایم بلکه از قدرتشان در تبیین انگیزههای مشترک افراد در گروههای تاریخی میگیرند.
(( نظریه روانزاد تاریخ)) [۲]که در این کتاب ارائه میکنم ساده فهم است اما غالبا به سختی میتوان آنرا پذیرفت. در یک کلام میتوان آنرا نظریهای تعریف کرد که از دید آن تاریخ شامل بالفعل کردن تخیلات گروهی توسط بزرگسالان است و این تخیلات مبتنی بر انگیزشهاییاند که در ابتدا در اثر تکامل کودکی ایجاد شدهاند.
من این نظریه را نه (( اقتصادی)) یا (( سیاسی)) بلکه (( روانزاد)) [۳] مینامم زیرا انسان را بیش از آنکه موجودی اقتصادی یا موجودی سیاسی ببیند موجودی رابطهجو [۴] میبیند- یعنی در جستجوی رابطه و عشق بیشتر از پول یا قدرت. این نظریه بیان میکند که نه ((طبقه اقتصادی)) و نه ((طبقه اجتماعی)) بلکه ((طبقه روانی)) [۵]، سبکهای فرزندپروری مشترک، مبنای واقعی درک انگیزش در تاریخ میباشد. نتیجتا فارغ از اینکه دستیابی به شعار مجله روانشناسی تاریخی [۶] ما (( بدون کودکی هیچ روانشناسی تاریخی هم وجود ندارد))[۷ّ] چقدر سخت باشد علت شعار اینست که در حین شکلدهی به دانش جدیدمان هدف روانزادمان را در اولویت ذهنمان قرار بدیم.
روانشناسی تاریخی به عنوان شاخهای از روانشناسی علمی درواقع روانشناسی بزرگترین گروههاست و مبتنی بر روانکاوی است چراکه پرمعناترین روانشناسی عمق قرن بیستم میباشد- برخلاف نظریه جامعهشناختی که مبتنی بر تداعیگرایی قرن هجدهمی یا شکل دیگر آن یعنی رفتارگرایی قرن نوزدهمیست. بااین وجود همانطور که روانشناس تاریخ رودولف بینیون [۸ّ] دایما تاکید میکند قوانین روانشناسی تاریخی منحصربفردند و برگرفته از کار بالینی نیستند بلکه فقط از مشاهده تاریخی به دست میآیند. در هنگام ترسیم اصول متقن روانشناسی فردی از آن فراتر رفته تا به پویاییهای خاص گروههای بزرگ میرسند و درست مثل ستارهشناسی که قابل تقلیل به فیزیک اتمی نیست آن هم قابل تقلیل به روانشناسی بالینی نیست. بنابراین اثر من، ((تاریخچهی روان)) [۹] را به طور کامل ترسیم میکند نه اینکه فقط ((کاربرد روانشناسی در تاریخ)) [۱۰] باشد یعنی نوع روانشناسی تاریخی مکتوب توسط آندسته از ما که مرتبط با انستیتوی روانشناسی تاریخی [۱۱] هستند کمتر از اثر معروف ویلیام لانگر [۱۲] (( وظیفه بعدی )) [۱۳] برای مورخان جهت (( کاربرد روانشناسی در تاریخ)) بلکه بیشتر از امید اولیه فروید سرچشمه میگیرد که میگفت: (( ما میتوانیم منتظرباشیم روزی کسی جرئت کند و یک آسیبشناسی برای اجتماعات فرهنگی راه بیندازد)).[۱۴ّ]
این احتمال فروید که همه گروهها میتوانند آسیبشناسی داشتهباشند مورخان را میرنجاند. مورخ انگلیسی ای.پی.هِناک [۱۵] (( حماقت محض و ناپختگی)) اثر من را برپایه نسبیت گرایی تاریخی محکوم میکند:
این باور که انسانهایی در اعصار دیگر ممکن بود جور دیگری رفتار کنند ولی رفتارشان احمقانهتر و نادرستتر از ما نباشد مفهومی اساسی در میان مورخان از دوران قدیم تا کنون بوده است. این ربطی به جهان روانی دماز ندارد... رفتارهای طبیعی جوامع گذشته همیشه در قالب عبارات مربوط به روانپریشیها توضیح داده شدهاند.
اگرچه واقعا من هرگز واژه ((روانپریشی)) را در مورد گروهها به کار نبردهام منظورش را میفهمم. این همان نسبیتگرایی تاریخی است که فیلیپ آریس[۱۶] مطرح میکند و میگوید افرادی که در گذشته از کودکان سواستفاده جنسی میکردند طبیعی هستند چرا که (( رواج گسترده ملاعبه با اندام خصوصی کودکان از سنن رایج بود)). این نوع نسبیتگرایی محبوب انسانشناسان در دهه ۱۹۳۰ تا وقوع جنگ جهانی دوم بود: (( هرفرهنگی را فقط با نظام ارزشی خودش میتوان قضاوت کرد )) [۱۷] و پس از آن بود که دیگر عادی به نظرنمیآمد که کسی بگوید (( نازیها صرفا بازتابی از فرهنگیاند که سوزاندن بچهها در کوره را ارزش میداند)). به هیچ وجه امکان حذف ارزشها از روانشناسی تاریخی وجود ندارد- عشق به کودکان بهتر از کتک زدن به آنها در هر فرهنگیست- حتی در صورت همدلی روانشناس تاریخ جهت حذف قوممرکزگرایی[۱۸]. چون لب کلام این کتاب اینست که بلوغ روانشناختی دستاوردی تاریخی است هر صفحه از چیزی که الان در حال مطالعه هستید بدون تردید تماما نظام ارزشی من است و بهتر است برای زیر سوال بردن ارزشهای من و مستنداتم و البته هر نظریه تاریخی دیگری هم آماده باشید.
نظام ارزشی هر علم اجتماعی پایه در اولین اصول آن دارد. کامپته و دورکیم در هنگام آغاز جامعهشناسی معتقد بودند که آنها فقط دارند موضوع علمی خود را با بنای اصل اولشان (( جامعه قبل از فرد)) [۱۹] از محدودیت درمی آورند اما پس از اینکه پوپر نشان داد که این یک مغلطه کلنگر بود که در حقیقت گروه(به زعم من تخیل گروه[۲۰]) را به عنوان واحدی مهمتر از فرد میشناخت جامعهشناسی بدون هیچ پایه نظری به سمتی دیگر چرخیده است. در واقع مفهوم ((جامعه)) ساخته شد تا انگیزشهای فردی در گروهها را رد کند، دورکیم در مورد این دوری از روانشناسی صریح بود و اعلام کرد که هروقت پدیدهای اجتماعی مستقیما به وسیله پدیدهای روانشناختی توضیح داده میشود باید مطمئن بود که آن توضیح غلط است. بنابراین من هرگز واژه ((جامعه))را به کار نمیبرم ( بلکه عبارت ویرایشنشدهی گروه را اقتباس میکنم) چرا که به نظرم جامعه بیشتر از عباراتی شبیه خدا یا عفریته موجب فرافکنی هست و مسئولیت را از شانه فرد خالی میکند. همیشه (( جامعه علت فلان مسئله بود )) به عنوان حشو یا فرافکنی به کارمیرود و آگاهانه قصدم در این کتاب اینست که نظام نظری مبتنی بر فردیتگرایی روششناختی ارائه کنم تا جایگزینی برای جامعهشناسی کلنگر دورکیم و مارکس باشد.
آیا این یعنی روانشناسی تاریخی همه موضوعش را به (( انگیزههای روانشناختی)) تقلیل میدهد؟ بله. فقط یک روان میتواند انگیزه داشته باشد ولی گروه نمیتواند، کارخانه نمیتواند و اسلحه هم نمیتواند. پس آیا روانشناسی تاریخی (( تاریخیست که صرفا به انگیزههای صرفا شخصی تقلیل یافته؟ )) باز هم بله. همه انگیزهها شخصیند گرچه عبارت ((صرفا)) فقط باعث انکار اهمیت آنهاست. نیز اتهام (( تقلیلگرایی)) که غالبا علیه روانشناسی تاریخی به کارمیرود اشتباه است چرا که نه فقط ناکامی بلکه هدفی علمیست تا فرایندهای ظاهرا ناهمخوان و پیچیده را به نیروها و اصول اساسیتر و سادهتر کاهش دهد. علوم دیگر از مدتها پیش آموختند که جهان ((واقعیات))[۲۱] موجود تقریبا بینهایت است؛ فقط مورخان هنوز باوردارند که میتوانند صرفا با تلنبارکردن پی در پی ((واقعیات)) روایی چیزی بیاموزند.
مورخان با منحصربفرد دیدن هر رویداد تاریخی آموزشدیدهاند. اکثر مورخان روایی[۲۲] به این اصل در تاریخ انسان معتقدند همانگونه که مردمان قرون وسطا در زمینه تاریخ طبیعی همینگونه باور داشتند. مورخان معاصر در بهترین حالت غالبا برخی رویدادهای سیاسی و سپس برخی رویدادهای اقتصادی را روایت میکنند و در نتیجه با ربط دادن محض آنها فکرمیکنند دو روایت یک نظریه را میسازند اما تاریخ روایی علم نیست؛ حتی نمیخواهد که علم باشد. تاریخ روایی زنجیره رویدادهای تاریخی را شرح میدهد؛ روانشناسی تاریخی قوانین انگیزشهای تاریخی را کشف میکند. تاریخ روایی پر از (( حوادث)) و (( اشتباهات)) است؛ روانشناسی تاریخی فقط با قانونمندی به ویژه قانون (( حوادث)) و (( اشتباهات)) سروکار دارد. تاریخ روایی دورهمحور[۲۳] است و از همه مورخان انتظار میرود که درباره برخی کشورها و دورهها متخصص باشند؛ روانشناسی تاریخی تطبیقی است و نمیتوان در یک قسمت از تاریخ بیش از تخصص یک ستارهشناس در قسمتی از آسمان داشت. وقتی دانشجوها در کنفرانسهایم من را در حالت عقب و جلورفتن بین دورههای تاریخی میبینند غالبا گله میکنند که (( به نظرنمیآید الان شما کار تاریخی بکنی )). راست هم میگویند!
اما این مدل علمی جدید چه تفاوتی در نگاه فرد به تاریخ ایجاد میکند! محتویات کتاب پیشروی شما هر باوری درباره چگونگی نگریستن به تاریخ که تاکنون درهرجایی آموختید را واژگون میکند. شما به جای اینکه تاریخ را چگونگی تاثیرگذاری رویدادهای عمومی بر زندگی خصوصی ببینید آنرا بیشتر به عنوان چگونگی عملیشدن تخیلات خصوصی در عرصه عمومی خواهید دید، به جای اینکه صرفا درباره فعالیت مردان بزرگسال ببینید میبینید که چگونه تاریخ در ابتدا توسط زنان و کودکان و مردان در خانوادهها تعیین میشود و فقط پس از مدتی در فعالیت عمومی بزرگسالان بازتاب مییابد. به جای اینکه چگونگی دستیابی عدهی کمی از رهبران به اعمال قدرت بر تودهی افراد را ببینید بررسی خواهید کرد که چگونه گروهها وظایف را به رهبران منتقل میکنند به شکلی که مسئله اصلی خودآزاری گروه[۲۴] خود ((قدرت)) به جای صاحب قدرت میشود. به جای اینکه جنگها را ((اشتباهات)) وحشتناک ببینید کشف خواهید کرد که آنها میل[۲۵] هستند. به جای اینکه پیشرفت ما را نه با جادو و خرافات بلکه به علت کسب اطلاعات ببینید آن را بلوغ بیشتر در اثر تحول کودکی خواهید دید. به جای اینکه انسان سنتی را آسودهخاطر و انسان مدرن را بیگانه ببینید خواهید دید که چگونه انسان سنتی خیلی بیشتر شبیه به اسکیزوییدهاست و انسان مدرن خیلی بیشتر شاد و یکپارچه است. به جای اینکه خانواده سنتی را قوی ولی اکنون نهادی ضعیفشونده ببینید رشد خانواده با عشقش به کودکان و همسر را به عنوان دستاوردی مدرن خواهید دید که همیشه روزافزون است. به جای اینکه تمدن را تسلیمِ حداکثریِ لذتِ غریزی ببینید آنرا ارضای حداکثریِ نیازها خواهید دید و در آخر به جای اینکه تاریخ را پیروزی اخلاقیات ببینید کشف خواهید کرد که چرا تاریخ در واقع پیروزی میل و خرد، اید[۲۶] و ایگو[۲۷] بر سوپرایگو[۲۸] میباشد.
اگر این مرا خوشبین نشان میدهد باعث {تغییر عقیده و}[۲۹] گمراهی شما نمیشوم. تکاملگرایان[۳۰] همیشه خوشبین نیستند. از آنجایی که من نمیخواهم تاریخ را آرمانی کنم در نتیجه فاقد اولین شاخصه لازم برای خوشبین بودن هستم و چون تفسیر ویگ[۳۱] از تاریخ مبتنی بر باور به پیشرفت حتمی به عنوان پیامد کسب اطلاعات است نظریه من نمیتواند ویگی باشد. به باور من هرچقدر از طریق تحول آهسته کودکی بلوغ کسب کردهایم همکنون از طرف ظرفیت تکنولوژیکی ما برای خودویرانگری، ظرفیتی که الان به پانزده هزار تُن تی اِن تی در ازای هرمرد، زن و کودک ساکن کره زمین رسیده، مورد تهدید قرار گرفته است. اگر ما نفهمیم چگونه باعث همه اینها شدهایم و چرا همچنان نیاز به پاکسازیهای فداکارانه دورهای داریم قطعا تخیلات گروهی نوزادیمان درباره نابودی کامل جهان را بزودی عملی خواهیم کرد.
اگر این کتاب بتواند کمکی در راه این فهم باشد من آنرا موفقیت تلقی خواهم کرد.
پانویس ( از مترجم است)
۱-Nothing loved or hated, nothing understood
۲-psychogenic theory of history
۳-psychogenic
۴-homo relatens
۵-psychoclass
۶- Journal of Psychohistory
۷-no childhood, no psychohistory
۸-Rudolph Binion
۹-history of the psyche
۱۰-using psychology in history
۱۱-The Institute for Psychohistory
۱۲-William Langer
۱۳-Next Assignment
۱۴-we may expect that one day someone will venture to embark upon a pathology of cultural communities.
۱۵- E.P. Hennock
۱۶-Phillipe Aries
۱۷-every culture can only be judged by its own value system
۱۸-ethnocentrism
۱۹-society as prior to the individual
۲۰-the group-fantasy
۲۱-facts
۲۲-narrative historians
۲۳-period-centered
۲۴-group masochism
۲۵-wish
۲۶-مبتنی بر اصل لذت در نظریه زیگموند فروید، پدر روانکاوی
۲۷-مبتنی بر اصل واقعیت در نظریه زیگموند فروید، پدر روانکاوی
۲۸-مبتنی بر وجدان و آرمانهای فراخود در نظریه زیگموند فروید، پدر روانکاوی
۲۹-مطلب داخل کروشه اضافه شده از طرف مترجم است تا جمله انگلیسی بهتر فهمیده شود.
۳۰-Evolutionists
۳۱- ویگ نوعی رویکرد به تاریخنگاریست که گذشته را پیشرفتی حتمی در مسیر رسیدن به آزادی و روشنگری بیشتر میبیند. اوج آن در فرمهای جدید لیبرال دموکراسی و پادشاهی مشروطه است. معمولا مورخان ویگ ( whig historians ) بر ظهور حکومت مشروطه و قانون اساسی، آزادیهای شخصی و پیشرفت علمی تاکید میکنند. نیز در تاریخ علم هم رویکردی به عنوان تاریخ ویگ وجود دارد که اشاره به پیشرفت علمی و روند توسعه نظریات و آزمایشهای موفق علمی و حذف و ابطال نظریات غلط قدیمی و در نهایت جلورفتن قطار علم در تاریخ دارد. مبدع عبارت تاریخ ویگ هربرت باترفیلد (Herbert butterfield ) در کتاب (( تفسیر ویگ از تاریخ)) در سال ۱۹۳۱ بوده (البته با کاربردی منفی). این عبارت ریشه خود را از گروه ویگها، هواداران قدرت پارلمان میگیرد که جلوی توریها، هواداران قدرت پادشاه در انگلستان موضعگیری کردند.
بن مایه:
https://psychohistory.com/books/foundations-of-psychohistory/preface/
مبانی روانشناسی تاریخی (۲)
ترجمه: امید کفیل کاشانی
ترجمه قسمت پیشین این مقاله را در آدرس زیر بخوانید:
http://www.movarekhan.com/blog/foundations_of_historical_psychology/
...
آدینه ۹ اسفند ۱۳۹۸
منبع:
اختصاصی مورخان
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ