پیشوای آلمان

نگاهی به عوام‌زدگی تاریخ در دریچه دوربین یک مستند

علیرضا عسگری، کارشناس تاریخ جهان
مستند ها یکی از جذاب ترین منابع مطالعات تاریخی هستند. بسیاری از علاقمندان به تاریخ که حتی راه آکادمیک مطالعات تاریخی را پیش گرفته اند، ابتدا مفتون مستندهایی درباره مصر باستان، ایران باستان، جنگ دوم جهانی و از این دست بوده اند...

آدینه ۱۱ فروردین ۱۳۹۶
مستند ها یکی از جذاب ترین منابع مطالعات تاریخی هستند. بسیاری از علاقمندان به تاریخ که حتی راه آکادمیک مطالعات تاریخی را پیش گرفته اند، ابتدا مفتون مستندهایی درباره مصر باستان، ایران باستان، جنگ دوم جهانی و از این دست بوده اند. با این حال مستند ها از خطرناک ترین منابع ارجاعی نیز به شمار می روند چرا که بر زمین سست عوام زدگی، تفنن و جهت‌گیری ساخته می شوند (البته شمار مستند های دقیق و منصف اندک است). در مستند ها معمولا روایت یک طرفه عرضه می گردد و هدف، آگاهی تاریخیِ صرف نیست (خصوصا درباره تاریخ معاصر جهان) بلکه در ضمیر ناخوداگاه مستند پیش زمینه های سازندگان و نویسندگان جای گرفته است. برخی توصیه می کنند که مورخ بایستی از دنیای رسانه بگسلد، اما این نیز پاسخی تفریطی است به افراط غرقه در رسانه گشتن. سخت تر از متن ادبی، مستند ها ادعای تاریخ نگارانه «وثاقت» دارند که همین امر تحلیل و بررسی آنها را دشوار می سازد. با این وجود مستندها به دلیل مصاحبه با شاهدان عینی یک واقعه، نشان دادن فیلم ها و عکس های آرشیوی کم یاب و البته بردن دوربین به مکان هایی که احتمالا به آسانی اجازه بازدید عمومی نداشته باشند، اهمیت وافر دارند اما همین نقاط قوت، نقاط ضعف نیز می باشد؛ آیا این فیلم و عکس وثاقت تاریخی و سندی دارد؟ آیا جعلی نیست؟ آیا بخشی از صدای فیلم سانسور نشده؟ آیا این شاهد عینی هولوکاست به قصد بازسازی منصفانه تاریخی سخن می گوید؟ آیا خاطراتش دست خوش نسیان نشده؟ چه سوالاتی پشت دوربین از او پرسیده اند؟ می بینید که چقدر بهره وری از مستند ها در کار تاریخ نگاری دشوار است، اما این همه ماجرا نیست، مخاطب این آثار عموم جامعه هستند که به دلیل نداشتن تخصص در تاریخ می توانند به آسانی تحت تاثیر پیام های فیلم قرار بگیرند و فرض کنید چه کار دشوار تری است اصلاح ذهنیت غلط عمومی!
« پیشوای آلمان» مستندی است درباره چند پرده از تاریخ آلمان نازی. این مستند با روایت هولوکاست در اردوگاه آشویتس – بیرکناو در لهستان آغاز می شود، به روایت کوتاه کودتای هیتلر می پردازد، راجع دادگاه نورنبرگ صحبت می کند، به مساله اتانازی، جنبش مقاومت رز سفید و توطئه سرهنگ اشتافنبرگ می پردازد و نهایتا از نسل جوان آلمان درباره گذشته شان سوال می کند. روایت این مستند آن چنان آشفته و بی هدف است که هیچ ارتباطی با نام خود یعنی «پیشوای آلمان» ندارد. مخاطب در طول فیلم منتظر است روایتی یکدست و پیوسته از سرگذشت آدولف هیتلر و کارهایش ببیند اما جز چند دقیقه کوتاه کودتای ۱۹۲۳ به هیتلر پرداخته نمی شود، گو که ابتدا مجموعه ای از فیلم برداری ها انجام شده و سپس یک اسم جذاب برایش انتخاب کرده اند (کاری که بسیاری از مستند ساز ها انجام می دهند). نکته دیگر درباره این مستند غیر متخصص بودن راوی است. راوی این مستند در رشته تاریخ تحصیل نکرده (آن طور که در ویکی پدیا اطلاعاتی از او هست) و این تفنن در سوالات سطحی ای که از میهمانان گفت و گوها می پرسد معلوم است، البته برای یک مستند عمومی هم لازم نیست راوی مورخ حضور داشته باشد اما خب از این مستند ها فایده ای مترتب نمی شود. بازی احساسی که یک ویژگی مستند های تاریخی است، در این فیلم نیز حاضر است؛ استفاده از موسیقی متن غم انگیز و پر احساس در پس روایت راوی می تواند ناخوداگاه مخاطب را با خود «همراه تر» سازد. برخی اشکالات نیز از سوی مصاحبه شوندگان وجود دارد مانند صحنه گفت و گوی راوی با فرد مسئول در دادگاه نورنبرگ که صحبت از روان شناس حاضر در جلسات می کند اما نام وی را نمی برد. یا در گفت و گو با مسئول مرکز یادبود مقاومت آلمان وی با گفتن این جمله که جنبش های مقاومت داخلی برای توقف هولوکاست فعالیت می کردند، تعجب را در پژوهشگر تاریخ بیدار می کند. آیا تمام حرکت های ضد هیتلری بدلیل هولوکاست بود؟ نه به خاطر مصیبت و فاجعه جنگ؟ به خاطر دیکتاتوری داخلی هیملر و سازمان های گشتاپو و اس. دی و اس.اس؟ آیا اشتفانبرگ بدلیل توقف هولوکاست بمبی کنار هیتلر منفجر کرد یا بخاطر لطماتی که خودش و هم قطارانش ورماخت او در جنگ دیده بودند و آینده سیاهی که پیش روی وطنش قرار داشت؟ نکته دیگر همان روایت یک طرفه ماجرا در این فیلم است؛ پرده آخر که گفت و گو با جوانان دبیرستانی آلمان است چهره ای از نسل حاضر نشان می دهد که مخالف هیتلر و ناسیونال سوسیالیسم هستند، اما پس آن روی دیگر جامعه چه؟ فاشیسم نو و نازیسم نو در حال خیزش دوباره است و گرچه اکنون آن را جدی نمی گیرند ( همان طور که هیتلر و حزبش را جدی نگرفتند نه در ۱۹۲۳ نه در ۱۹۳۰ نه در ۱۹۳۳ نه در ۱۹۳۶) اما گشت و گذاری در ویدیو های منتشره آن و اخبار نشانگر اقبال بخشی از نسل جوان به ایده های ناسیونال سوسیالیسم می باشد. عصاره این مستند که با آشویتس آغاز و با دموکراسی کنونی آلمان پایان می یابد این است که آلمان نازی دوره دوازده ساله ای بود که تمام شد و اکنون همه مردم آلمان آن را طرد و نفی می کنند ( البته اکثریت جامعه چنین عقیده ای نیز دارند) اما حتی اگر یک درصد جمعیت نیز «آن روی دیگر تاریخ» را پسندیده باشد باید در مستند راجع آنها سخن گفت.
آلمان نازی عرصه ای است که نه تنها پس از هفتاد سال کهنه به نظر نمی آید بلکه هر روز شاهد پوست انداختن تاریخ آن می باشیم. در گوشه گوشه جهان، از سریال کارتونی family guy تا کتاب های تحقیقی آکادمیک، به طنز یا به جد، باز آفرینی می شود و اکنون با مشکلاتی که در قرن بیست و یکم شرق را دوباره در برابر غرب نهاده است، بعد از جنگ صلیبی جرج بورش اکنون نوبت به بازگشت به ایده های هیتلر و موسولینی رسیده است. در هر کشور اروپایی جمعیت های کوچک و بزرگ فاشیستی و نازیستی با اسم های گوناگون فعالیت و سخنرانی می کنند. به هیچ وجه رایش سوم در خاکستر جنگ دفن نشد، بلکه تنها انکار شد، و به قول ریچارد تِدور در کتاب انقلاب هیتلر۱ «ناسیونال سوسیالیسمِ آلمان، دوره ای نسبتا جدید در گاهشماری وقایع تاریخیِ مهم است. این پدیده که بشدت جذاب و با روحی پر هیبت و ترس ظاهر شد، تاثیری بسیار عمیق بر زمانه ی خود گذاشت. در قرنی که شاهد پیروزی دموکراسی بود، آلمان به ورطه مخالفت و مبارزه با ارزش های دموکراتیک فرو افتاد. وظیفه ثبت و ضبط تاریخ این دوره اما، کاملا به دست دشمنان پیشین این کشور افتاد که یکی از ایراد های تحلیل های آنان این پنداشت سرسری است که ناسیونال سوسیالیسم برنامه سیاسی ای بی ریشه و محصول جهان بینی یک فرد است. اما در واقع ناسیونال سوسیالیست ها تلاشی زیرکانه و آگاهانه داشتند تا سیاست هایشان را با آداب و سنن و روال اروپایی و آلمانی هم تراز کنند. بر این باور بودند که اهداف شان مطابق با پیشرفت قاره اروپاست، فلذا مفهوم کاملا غربی دموکراسی را امری خلاف اخلاق و بیگانه می دانستند.» آیا این تصور درست است که هیتلر و تمام آن هم قطارانش از دل جهنم برخاستند و فراموش شدند؟ آیا این کتاب های کمیک و فیلم های هالیوودی راه گشاست یا راه بر خطاست؟ انکار هیتلر با انتشار دوباره نبرد من ( و پر فروش ترین شدن این کتاب در آن سال) شکسته شد اما همچنان بشر نادانی خود را کنار نگذاشته که چشم بر گذشته نبندد چرا که خود زاده گذشته است. در ایران نیز اقبال به تاریخ آلمان نازی ( از همان زمان هیتلر و اقبال به آلمان از زمان ویلهلم) همیشه بالا بوده و این دلایل بسیار جالبی دارد که اگر عمر کفاف و وقت دست دهد می توان درباره آن ها مجلدات نوشت.
یادداشت
۱. Richard Tedor, Hitler’s Revolution: Ideology, Social Programs, Foreign Affairs, ۲۰۱۳
منبع: اختصاصی مورخان
نظر شما