ظل السلطان؛ از سودای سلطنت مشروطه تا پرداخت فدیه برای خلاصی

تلاش مشروطه خواهان برای بهره بردن از رقابت خاندان قاجار بر سر تاج و تخت

مجید علیپور، سردبیر مورخان
ظل السلطان از جمله حاکمانی بود که دو خصلت بی رحمی و تملق را در حد اعلا در خود جمع کرده بود. در عین حال که طی بیش از ۳۴ سال حکومت مطلقه در اصفهان با اعمال خشونت و زور، اموال و املاک بسیاری برای خود فراهم آورده بود به گونه ای که او را بزرگترین ثروتمند ایران می دانستند، با برخی از رهبران مشروطه طلب ارتباطاتی برقرار کرد. با شروع تظاهرات مشروطه خواهی فرصت را مغتنم دانست و به سرعت ارتباطات گسترده ای با مشروطه طلبان برقرار و خود را هوادار جدی نظام جدید نمایاند. اوج تلاشها بعد از بر تخت نشستن محمدعلی شاه صورت گرفت .
وی که از سویی با توجه به وصیت آقامحمدخان و از سوی دیگر حمایت سنتی و قاطعانه روسها از ولیعهد رسمی قاجاریه ، امکان نشستن بر تخت سلطنت در شرایط معمول را نداشت، همواره در پی ایجاد یا استفاده از فرصتهایی بود تا بتواند به آرزوی دیرین خود جامه عمل بپوشاند. برای این منظور تلاش کرد ضمن جلب نظر منتفذان سیاسی داخلی، با نزدیک شدن به انگلستان، حمایت این دولت مقتدر را نیز جلب کند تا بتواند از حمایت آنها در جنگ قدرت به نفع خود بهره برداری کند. از جمله زمانهایی که ظل السلطان فرصت را رسیدن به مقصود مهیا دید، وقایع مشروطیت بود که پایه های اقتدار سلطان را به شدت متزلزل می کرد و کارشکنی های درباریان در مقابل تحوا خواهان، به ظل السلطان امکان می داد با نزدیک شدن به رهبران مخالف، خود را جایگزین مناسبی برای شاه بنمایاند.


عکس از مجموعه شخصی «شاهزاده گمنام قجری» (شرح در ماهنامه)
...

سه‌شنبه ۵ دی ۱۳۹۶
پیش درآمد
مسعود میرزا ظل السلطان شاهزاده قدرتمند و خشن قاجاری، از اوان کودکی تا پایان عمر سودای شاهی در سر داشت؛ از این رو برای هر چهارپادشاه قاجاری معاصر خود (*) مدعی و رقیبی نیرومند محسوب می شد که نه تنها امکان نادیده گرفتنش وجود نداشت بلکه لازم می دیدند فعالیت ها و مراوداتش با مقامهای دولت های دیگر با حساسیت زیاد زیر نظر داشته باشند.
ظل السلطان که از سویی با توجه به وصیت آقامحمدخان و از سوی دیگر حمایت سنتی و قاطعانه روسها از ولیعهد رسمی قاجاریه (**) ، امکان نشستن بر تخت سلطنت در شرایط معمول را نداشت، همواره در پی ایجاد یا استفاده از فرصتهایی بود تا بتواند به آرزوی دیرین خود جامه عمل بپوشاند. برای این منظور تلاش کرد ضمن جلب نظر منتفذان سیاسی داخلی، با نزدیک شدن به انگلستان، حمایت این دولت مقتدر را نیز جلب کند تا بتواند از حمایت آنها در جنگ قدرت به نفع خود بهره برداری کند. از جمله زمانهایی که ظل السلطان فرصت را رسیدن به مقصود مهیا دید، وقایع مشروطیت بود که پایه های اقتدار سلطان را به شدت متزلزل می کرد و کارشکنی های درباریان در مقابل تحوا خواهان، به ظل السلطان امکان می داد با نزدیک شدن به رهبران مخالف، خود را جایگزین مناسبی برای شاه بنمایاند.
ظل السلطان مشروطه خواه!
ظل السلطان از جمله حاکمانی بود که دو خصلت بی رحمی و تملق را در حد اعلا در خود جمع کرده بود. در عین حال که طی بیش از ۳۴ سال حکومت مطلقه در اصفهان با اعمال خشونت و زور، اموال و املاک بسیاری برای خود فراهم آورده بود به گونه ای که او را بزرگترین ثروتمند ایران می دانستند، با برخی از رهبران مشروطه طلب ارتباطاتی برقرار کرد. با شروع تظاهرات مشروطه خواهی فرصت را مغتنم دانست و به سرعت ارتباطات گسترده ای با مشروطه طلبان برقرار و خود را هوادار جدی نظام جدید نمایاند. اوج تلاشها بعد از بر تخت نشستن محمدعلی شاه صورت گرفت چنانکه به نوشته ناظم الاسلام کرمانی " شاهزاده ظل السلطان ... این روزها اظهار همراهی و هواخواهی از مشروطیت می نماید و در مجلسِ خود علنا از «مجلس» تعریف می کند." همو در جایی دیگر از تاریخ خود می نویسد:«در این ایام شاهزاده ظل السلطان ... مثل ریگ، پول خرج می کند.» بی تردید همین خرج های هنگفت بود که باعث شد پاره ای از مطبوعات پایتخت به جد خود را هواخواه او نشان دهند و از سپردن مناصب و کارهای مهم کشور به او جانبداری کنند. این تحرکات از دید محمدعلی شاه دور نمی ماند و گمان شاه مبنی بر زمینه سازی ظل السلطان جهت نشستن برجای او را تقویت می کرد. اختلاف میان برادرزاده تاج دار و عموی مقتدر به حدی بالا گرفت که از ظل السطان خواسته شد کشور را ترک کند که البته به بهانه هایی از انجام آن شانه خالی کرد تا آنکه محمدعلی شاه علیه مشروطیت کودتا کرد و مجلس و تعدادی از پایگاههای مشروطه خواهان را به توپ بست. از جمله مکانهایی که در «یوم التوپ» گلوله باران و غارت شد یکی هم عمارت مسعودیه (کاخ ظل السلطان) بود و در پی آن پسرش جلال الدوله را نیز دستگیر و راهی محبس کردند. بعد از آن محمدعلی شاه در تلگرافی تند و تمسخرآمیز به ظل السلطان که در این زمان در شیراز بود نوشت : «عموجان! آن قصری که در آن سودای شاهی می پختی و لانه آشوبگران و دزدان شده بود با خاک یکسان گردید.» ظل السلطان نیز شاه را با تهدیدی تند پاسخ گفت: «در همراهی ملت و خلاص جلال الدوله ... اگر مسامحه شود نه خسرو بماند نه خسرو نشان»
بدگمانی محمدعلی شاه نسبت به عموی بزرگ خود تا اندازه ای بود که همه تظاهرات مشروطه خواهی را نقشه های ظل السلطان برای دستیابی به تاج و تخت می دانست. به همین جهت بود که بعد از کودتا و فرار عده ای از مشروطه طلبان به سفارت انگلیس در تلگرافی به صورت مستقیم شاه انگلستان را خطاب قرار داده از او گله کرد که : «دسته ای از آشوبگران را ظل السلطان برانگیخته می خواست مرا از تاج و تخت بی بهره گرداند و من چون به سرکوبی آنان برخاستم، سفارت انگلیس آشوبگران را به پناهیدن در سفارت خواند و این دخالت در امور ایران ایران است!» با این حال اندکی بعد با وساطت دولت انگلستان و همراهی روسها، ظل السلطان به همراه پسرانش با گرفتن تامین جانی و مالی از کشور خارج شد و به اروپا رفت تا خیال شاه قاجاری از برنامه های او علیه سلطنت آسوده گردد.
بازگشت به ایران
هنوز مدت زیادیی از حضور ظل السلطان در اروپا نگذشته بود که از سطح تنش ها میان عمو و برادرزاده تاجدار کاسته شد. بهانه این نزدیکی، ازدواج نوه او با پسر نایب السلطنه وقت بود اما هنوز تصمیم قطعی برای بازگشت به ایران گرفته نشده بود که از ایران خبر انقلابی دیگر به گوش رسید. مقاومت تبریزیان علیه کودتای محمدعلی شاهی، با همراهی مجاهدان گیلانی و بختیاری همراه شد و رشت و اصفهان به دست مشروطه طلبان افتاده زمزمه های حمله به تهران بلند شد. انگلیسی ها که پیش از این به وقایع مشروطیت به چشم فرصتی برای افزایش نفوذ خود در ایران می نگریستند، مدتی بود که مذاکراتی محرمانه با روسها را در پیش گرفته بودند که براساس آن با تقسیم ایران میان خود، به اختلافات قدیمی میان این دو قدرت استعماری خاتمه داده می شد و چون خواهان به وجود آمدن هیچ اتفاقی که توافق آنها را به خطر بیاندازد نبودند، قاطعانه با حرکت ظل السلطان به سمت ایران مخالفت کردند.
در حالی که ظل السلطان قصد از دست دادن فرصت را نداشت و چون حدس می زد وقایع پیش رو به سرعت هرچه تمامتر اتفاق خواهند افتاد و برای مقصودش هم اهمیت حیاتی دارند بدون فوت وقت راه ایران و تهران را در پیش گرفت. و چون به درستی حدس می زد وقایع پیش رو بسیار سریع اتفاق افتاده و در جهت نیل به مقصود او حیاتی هستند به سرعت عازم تهران شد تا کاشته های پیشین خود را درو کند!
اسارت در گیلان
ورود ظل السلطان به انزلی تنها ۱۶ روز پیش از فتح تهران اتفاق افتاد . وی که پیش از این تلگرافهایی از هوادارن خود دریافت کرده بود که براساس آن به محض ورود به ایران دستجات هوادار به سرعت گرد او جمع می شدند و ضمنا امید داشت حمایت های مالی بسیارش از مشروطه خواهان در این موقعیت به کارش بیاید به محض پیاده شدن در انزلی راه تهران را در پیش گرفت. غافل از اینکه مشروطه طلبان خاطرات سیاهکاری های بسیار او در اصفهان را فراموش نکرده و گول حمایت های مزورانه او را نخورده اند و همانگونه که حمایت او از مشروطیت دروغین و فرصت طلبانه بود، مشروطه خواهان نیز به او به چشم ابزاری می نگریستند که می تواند در اعمال سلطه مطلقه شاه خلل ایجاد کند. این مطلب پیش از این در مخالفت نمایندگان مجلس با عضویت او در مجلس شورای ملی اثبات شده بود چرا که آنها یقین داشتند در صورت باز شدن پای او به مجلس، آنجا را به پایگاهی برای مشروعیت بخشیدن به هوس های قدرت طلبانه خود تبدیل خواهد کرد.
این بود که مجاهدان گیلانی او را در رحمت آباد (***) دستگیر و تحت الحفظ به رشت برگرداندند. با دستگیری و طولانی شدن ماجرا ظل السلطان دریافت همه برنامه های پیشین او برای نزدیک شدنش به مشروطه خواهان و هوادار نمایاندن خود بی تاثیر بوده و هیچ یک از جناحهای مشروطه خواه از او در جنگ قدرت پشتیبانی جدی نخواهند کرد. با اینحال هدف از دستگیری او تنها محروم کردنش از تاثیرگذاری در معادلات قدرت نبود، مجاهدان هدف دیگری نیز از این گروگانگیری داشتند.
در خاطرات رجال آن دوره به کمبود بسیار بودجه دولت انقلابی اشاره شده است و با توجه به امکانات محدودی که جهت تامین نقدینگی وجود داشت، چاره را در اجبار پاره ای از ثروتمندان مخالف مشروطیت به پرداخت پول در ازای حفظ جانشان یافتند.
مدیریت امور در این زمان به دست هیاتی بود که حسن تقی زاده در آن نقشی محوری داشت. وی این هیات را «کمیسیون عالی» می نامید و میزان و چگونگی گرفتن پول از متمولان، ذخیره و هزینه کرد پولها توسط آنها مدیریت می شد. به همین جهت بر روی ظل السلطان که به مدت ۳۴سال حاکم مطلق العنان اصفهان بود و در زمان ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه، متمول اول ایران بود تمرکز ویژه ای صورت گرفته بود.
در گزارش های سفارت انگلستان نیز به ماجرای دستگیری ظل السلطان در گیلان با هدف گرفتن باج از او پرداخته شده است: «از طرف دولت ایران چندین پیشنهاد به بانک شاهی برای واگذاری بعضی از جواهرات سلطنتی شده ولی تا به حال نتیجه قطعی حاصل نگردیده است. دولت [نیز] به همان طریق قدیم به واسطه اخذ وجوه اجباری از اشخاص متمول پولی تحصیل نموده است. ظل السلطان، [...] نظام السلطنه، سعدالملک و معین التجار هرکدام مبالغی را کارسازی نمودند. عین الدوله نیز ماهی دوهزار لیره می پردازد! [...] ظل السلطان که خلاف نصایح دولتین [روسیه و انگلستان] به ایران مراجعت نموده است، در منجیل توقیف و به رشت بازگردانده شد. با او بدرفتاری نمی شود و می تواند آزادانه گردش کند ولی ۲۵توسط نفر که نام خود را گارد افتخار گذارده اند مواظبت می شود.»
دستگیری ظل السلطان در گیلان ابتکار مجاهدان گیلانی بود اما چون میان گیلانیان و «کمیسیون عالی» هماهنگی و مساعدت بسیاری وجود داشت، خبر این شکار بزرگ به تهران فرستاده شد. تقی زاده نیز به سرعت یکی از افراد مورد اعتماد خود به نام اسدالله خان ابوالفتح زاده را به گیلان فرستاد تا هرچه سریعتر مبلغ مناسبی از ظل السلطان اخذ شود. ظاهرا گیلانیان علی رغم همدلی با مرکز، علاقه ای به از دست دادن استقلال خود در امور منطقه نداشتند، از این رو ضمن حفظ احترام فرستاده تهران، مانع از مواجهه او با ظل السلطان می شدند و چون ناراضایتی مشروطه خواهان مرکز نشین از کار خود را دیدند ضمن ارسال تلگرافی به تقی زاده، علت عدم همکاری با ابوالفتح زاده را قصد او در شکنجه اسیر نامدار خود اعلام کردند: «اگر مساله ماموریت اسدالله خان است که این همه انقلاب و اظطراب در مملکت انداخته و ریشه نظم را گسیخته، گویا مطلب بکلی سهو باشد [...] اینکه [او را] تحویل اسد الله خان نداده اند، جهت این بود که مشارالیه خیال داشت به قانون سابق با شکنجه و غیره، آن مبلغ را وصول نماید ولی انجمن [گیلان] می خواهد با خوشی، بیشتر از آن را بگیرد!»
ظل السلطان هم نیک می دانست که همه این گرفتاری ها به برنامه های تقی زاده بازمی گردد و در واقع مرد پشت پرده اتفاقات اوست. بنابراین در تلگرافهای خود او را خطاب قرار می داد و از او می خواست هرچه زودتر زمینه های خلاصی از اسارت را فراهم سازد:
« جناب قدسی القاب آقای تقی زاده!
به حضرت عالی و کمیسیون عالی عرض می کنم، رحمت و نوع پرستی تقاضا می کند که بعد از شصت سال دیگر قوه این نوع چیزها را ندارم. اگر ممکن است تلطف کرده و مرحمت نموده، مرخص کنید تا در طهران یا اصفهان در خانه خودم مشغول نظم و ترتیب کارهای شخصی خودم باشم. هرنوع اطمینان و قول هم بخواهید حاضر هستم بدهم...»
اما تقی زاده بنا نداشت در ان شرایط کمبود پول، این "اول متمول" ایران را به آسانی رها کند. وی در خاطرات خود نوشته است :"هیات مدیره به واسطه تنگدستی در دستگاه دولت حکم کرد از عده ای از مستبدین با ثروت، جریمه ای نقدی برای بودجه دولت گرفته شود و گرفته شد! و از آنجمله شاهزاده ظل السلطان که به شنیدن خبر خلع محمدعلی شاه به عجله از اروپا راه طهران را در پیش گرفت... ولی گرفتار شد و مجاهدین گیلانی او را محبوس نمودند.»
وساطت انگلستان
حضور دیرینه و پرنفوذ انگلیسی ها در جنوب ایران، منطقه ای که ظل السلطان سالها در آنجا حکومت قدرتمند خود را اداره می کرد باعث نزدیکی هرچه بیشتر آنها شده بود؛ در مقابل همین موضوع اسباب نگرانی نمایندگان دولت روسیه را فراهم می کرد. بنابراین ظل السلطان و فرزندان او گمان داشتند می توانند در این زمان بر دوستی و حمایت انگلیسی ها حساب کنند.
فرزند او چندین بار با بارکلی (وزیر مختار انگلستان در تهران) مکاتبه کرد تا در نهایت سفیر انگلستان با بی میلی بسیار وارد ماجرا شود. وی در گزارشی به سر ادوارد گری (وزیر امور خارجه انگلستان) در شرح ماجرا می نویسد: «پسر ظل السلطان دومین باری است که از من درخواست دخالت می کند چون دولت ایران می خواهد به اجبار از آنها وجه نقد بگیرد. اگرچه به عقیده من ظل السلطان که برخلاف نصایح ما عمل نموده، قانونا نمی تواند از ما تقاضای حمایت کند؛ با این وجود خیال دارم به دولت ایران اطلاع بدهم که خوب است بگذارند به سلامت از ایران برود. در موقع ارسال این نوشته قصد دارم از همکار روسم نیز استمداد نمایم.»
فرزندان ظل السلطان به جلب همکاری انگلیس ها اکتفا نکرده و مستقیما از گردانندگان ماجرا نیز سراغ پدر محبوس را می گرفتند و در این راه به اصول متعدد قانون اساسی و یادآوری خسارات در جریان بمباران کاخ پدری نیز متوسل می شدند :
« خدمت جناب مستطاب، یگانه فیلسوف زمان آقای تقی زاده دام علاء!
آیا این معامله با حضرت مستطاب اقدس والا ظل السلطان مطابق با اصول دهم و دوازدهم و چهاردهم متمم قانون اساسی است؟ از روی عدل و مشروطیت است یا خیر؟ آیا مشتبه است که حضرت اقدس والا در راه هواخواهی مشروطیت چه وارادات دیدند و این از نقش و نگار و در و دیوار شکسته معلوم نیست؟»
بالاخره مجموعه رایزنی ها نتیجه داد و ظل السلطان بعد از نزدیک به ۵۰روز اسارت با گذشتن از مواجب سالیانه خود و پرداخت مبلغ سیصدهزارتومان اعانه رهایی یافت و و فورا به اروپا بازگردانده شد . یکصدهزارتومان از مبلغ یادشده به صورت وجه نقد و باقی نیز با تعهد کتبی که از عواید املاک او در اصفهان قابل پرداخت باشد کارسازی می شد: « این سیصد هزارتومان که ملت محترم عزیزم از من خواستند، با کمال میل قلبی و افتخار که شایسته توجه این ملت غیور محترم شدم؛ قسط اول آن را که یکصدهزار تومان باشد نقدا پرداختم و باقی آن را هم انشاءالله به خواست خداوند و توجه امام زمان (روحی و جانی فداه) به اقساط می پردازم. چون امروز از وجود من برای ملت و دولت خدمتی ساخته نیست، نمی خواهم هموطنان مواجب بی جهت به من بدهند. مبلغ دوازده هزارتومان مواجب شخصی من است که به انجمن معارف و مدارس و مریض خانه گیلان تقدیم کردم و اسم آن را خیرات مسعودی نام نهادم»
جالب آنکه ظل السلطان در خاطرات خود کمترین اشاره ای به این واقعه نکرده. گویی نقل آن اسارت و مکاتبات ملتمسانه را دون شان خود می دیده که حاضر به یادآوری و تشریح آن نبوده است.
به هرروی در ازای یکصدهزارتومان فدیه، هم آزادی مجدد به او بازگردانده شد و هم برای مدتی در امور کشور کارگشایی به وجود آمد. گزارشهای کتاب آبی پایان ماجرا را چنین شرح می دهند: «ظل السلطان یکصدهزار تومان پرداخت و آزاد شد. این پول و مصادرات امسال، عجالتا اداره دولت را تا افتتاح مجلس به صورت دست به دهان راه خواهد انداخت[...] هرچند مسایلی وجود دارد که ممکن است زشت دانسته شوند و از آنجمله به زور پول گرفتن از بعضی مستبدین!... اما مطمئنا این اقدامات، ظلمی در حق آنها محسوب نخواهد شد به ویژه آنکه دولت در این زمان عایدی چندانی هم ندارد»

(*) وی معاصر ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه و احمدشاه بود.

(**) براساس یکی از بندهای عهدنامه ترکمانچای، روسها تضمین کرده بودند تا از ولایتعهدی قاجارها در خاندان عباس میرزا حمایت کنند. این بند به روسیه امکان می داد به بهانه حمایت از ولیعهد مراقب تعلیمات و گرایش های او باشند و تلاش کنند مراقبت کنند تا از وابستگی و علاقمندی ولیعهد قاجاری به دولت تزاری روسیه کاسته نشود.

(***) از توابع رودبار

منابع:
۱. ـــــــــ (۱۳۷۷) کتاب آبی، انقلاب مشروطه ایران به روایت اسناد وزارت خارجه انگلیس، به اهتمام رحیم رضازاده ملک، تهران انتشارات مازیار
۲. افشار، ایرج( ۱۳۵۶) تقی زاده و ظل السلطان، مجله یغما،شماره پیاپی ۳۵۰
۳. بامداد، مهدی (۱۳۸۷ ) شرح رجال ایران، ج۴، چاپ ششم، تهران، انتشارات زوار
۴. براون، ادوارد (۱۳۸۰ ) تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه:مهری قزوینی، چاپ دوم، تهران، انتشارات کویر
۵. کرمانی، ناظم الاسلام( ۱۳۷۱) تاریخ بیداری ایرانیان، ج۲، چاپ چهارم، تهران، انتشارات امیرکبیر




نظر شما