۲۴ اکتبر ۱۸۱۳ میلادی مصادف با ۲۹شوال ۱۲۲۸ هجری قمری، انعقاد عهدنامهای برای صلحی ناپایدار بین ایران و روسیه، پس از سالها جنگ و کشمکشهای بسیار به سرانجام رسید؛ سرانجامی ناموفق برای ایرانیان؛ عهدنامهای که بسیاری از ایرانیان یازده فصل آن را تحمیلی، ننگین و خفتآور تعبیر میکنند و روز امضای پیمان را یکی از بدترین روزهای تاریخ خود میدانند.
این عهدنامه در لشکرگاه گلستان واقع در کرانه رود سیوا در قره باغ توسط نمایندهای از ایران «میرزا ابوالحسن ایلچی» و نماینده روسها «ژنرال رتیشچف» فرمانده نیروهای گرجستان و نماینده میانجی از انگلستان «سر گور اوزلی» سفیر این کشور صورت گرفت. براساس این قرارداد بنا شد لشکریان هر دو طرف بعد امضای قرارداد، هرجایی که هستند در همان محل بمانند و در حقیقت آن مکان مرز نامرئی بین روس و ایران محسوب میشد تا بعد نقشه دقیقتر ترتیب بدهند و مرز را مشخص کنند. همین بند از قرارداد که حدود مرزی را به صورت دقیق مشخص نمیکرد، بعدها باعث بروز اختلاف دیگری میان دو کشور که منجر به از سرگیری و برافروختگی دوباره جنگ شد. ایران کرانههای غربی رود ارس همراه با بسیاری از خان نشینها یا ایالتهای تابع همچون باکو، گنجه، دربند، شیروان و قره باغ را از دست داد. همچنین دولت ایران از گرجستان، داغستان و آبخازی باید صرف نظر میکرد و چشمداشتی به این سرزمینها نمیداشت. این عهدنامه دارای یازده فصل جداگانه بود که یکی از مهمترین بخشهای آن به مقررات کشتیرانی در منطقه دریای خزر مربوط میشد. طبق این تعهد ایران پذیرفت حق استفاده و بهرهبرداری از کشتیهای جنگی در این دریا را ندارد و در عوض هرگاه نیاز به کمکی داشته باشد، دولت روس از هیچ کمک و امدادی مضایقه نکند.
درباره چرایی آغاز جنگ میان ایران و روسیه باید به سالها پیش و اواخر دوره صفویه بازگشت. طی همه این سالها، روسها هرگاه احساس کردند اوضاع ایران دچار تشتت و پراکندگی است، به نواحی شمال ایران دستاندازی میکردند. در زمان آقامحمد خان قاجار، پادشاه گرجستان از امپراطور وقت روسیه درخواست حمایت کرد و خود را به روسها نزدیک ساخت در حالی که مردم تفلیس مخالف اتحاد با روسها و طرفدار نزدیکی بیشتر با ایران بودند. از جمله یکی از طرفداران اشراف تفلیس «ملکه درجان» بود. زنی جاه طلب و بااراده و مصمم که به تاج وتخت فرزندانش اهمیت میداد و این دوستی با ایران را وسیلهای برای رسیدن به اهداف خود میدانست. گمان میرود که «پتر کبیر» خواهان گسترش روسیه و راهیابی به آبهای گرم و هند بود اما در طول پادشاهی خود نتوانست به آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند. پس از او «کاترین دوم» به قدرت رسید و وی با «آرایکلی دوم» حاکم وقت گرجستان عهدنامهای مبنی بر حمایت از او بست تا روسیه را در امور قفقاز صاحب حق جلوه دهد. بدین منظور «مارشال گودوویچ»را روانه منطقه داغستان کرد. «سرجان ملکم»درباره این معاهده این گونه مینویسد: «لهذا کاترین قبول کرد که هراکلیوس، مملکت او را اداره و حمایت کند و عهدنامهای مقرر بر این مطلب فی ما بین رد وبدل شد که والی گرجستان از جانب خود و در کشور خود مستقل شد تا از والی گرجستان و رعایای او حمایت کند و مخصوصاً در آن عهدنامه ذکر شد که ملکه روسها نه تنها از آنچه در تصرف والی گرجستان است حمایت میکند بلکه ممالکی را که بعد از این در قسمت او افتد هم در تحت حمایت روسها باشد.»
با این حال «آقا محمدخان قاجار» در سال ۱۷۹۵م با ارسال نامه به والی گرجستان هشداری در رابطه بااین اقدام فرستاد و او را تهدید به لشکرکشی و انتقامی سخت کرد. این تهدید با حمله غافلگیرکننده ایران عملی گشت و تفلیس تصرف شد. کاترین فرصت کمک به والی گرجستان را نیافت اما بعد از خروج آقامحمدخان، روسها با لشکری سی هزار نفره به فرماندهی گودوویچ مناطق تالش و سواحل غربی دریای خزر، دربند و باکو را به تصرف درآوردند و دست به قتل و غارت مردم زدند. با وقوع این اتفاقات آقامحمدخان برای سرکوب و بازپسگیری سرزمینهایی که توسط روسها تصرف شده بود، تدارک عزیمت به آذربایجان را آغاز کرده بود که در ۹نوامبر۱۷۹۶ متوجه مرگ کاترین دوم شد و در ۱۷نوامبر همان سال «پل اول» به قدرت رسید و به سپاه خود دستور خروج از مناطق تصرف شده را داد. با این حال آقا محمدخان در تدارک سفر به قره باغ و قفقاز بود که توسط چند تن از مستخدمین خود به قتل رسید. پس از قتل آقامحمدخان قدرت به برادرزاده او «فتحعلی شاه» رسید که نسبت به پادشاه قبلی و اجداد خود پادشاهی آرام، هنردوست و خوشگذران بود تا فردی خشن و جنگ آور.
در طول سی و هفت سال سلطنت فتحعلی شاه، ایران به سرزمینی تبدیل شد که صحنهای از روابط پیچیده و رقابتهای سخت دولتهای اروپایی بود و از این اوضاع لطماتی بسیار بر ایران و ایرانیان وارد آمد. با پیچیدن خبر مرگ آقا محمدخان، روسها فرصت را غنیمت شمرده به شهرهای دربند، باکو، تالش، شماخی و گنجه حمله کردند و حتی خواهان گرفتن شهرهای دیگر شمال از جمله انزلی و رشت هم بودند که فتحعلی شاه با ارسال نامه تهدید آمیزی خواهان خاتمه دادن به اوضاع شد: «بهتر است فرزندان آرایکلی را به حال خود بگذارید و برای حل مسأله جانشینی با ما توافق کنید. زیرا چنانچه خواسته باشید حاکمیت خود را در گرجستان اعمال کنید مسئول خونهای ریخته خواهید بود.» اما این نامه پاسخی بهتر از غرش توپهای ارتش روسیه در گنجه نیافت و به این ترتیب در برابر بهت سربازان ایرانی شهر تصرف شد.
با اشغال مناطق وسیعی از قفقاز، فتحعلی شاه نایب السلطنه خود «عباس میرزا» را به فرماندهی قوای ایرانی برگزید اما با وجود دلاوری و رشادتهایی که او و همرزمانش انجام دادند کاری از پیش نرفت و روسها به پیروزیهای بزرگی رسیدند.
فتحعلی شاه از سر استیصال دست همکاری و نیاز به سوی فرانسه دراز کرد. فرانسویها که خود در جنگ با روسیه و انگلستان بودند بسرعت به این درخواست جواب مثبت دادند و میان دو کشور عهدنامهای مشهور به «فین کن اشتاین» امضا شد که بر اساس آن فرانسه بر حق حاکمیت ایران بر گرجستان اذعان میکرد و در پی آن بود که «ژنرال کلود ماتیو گاردان» را برای راهنمایی فنون نظامی به ایران بفرستد. با این همه اندکی بعد از بستن قرارداد، سپاه روسیه شکست قطعی از فرانسه را پذیرفت و در کنار رود «تیسلیت» با فرانسه قراردادی امضا کرده و دشمنی سرسختانهشان را به دوستی محکمی مبدل کردند. از اینرو فرانسه ایران را به حال خود واگذارد و چندان در پی اجرای دقیق تعهدات خود بر نیامد. البته تعهد روسها هم به دوستی ادعایی با فرانسه جدی نماند و این انگلستان بود که با درک درستی از واقعیت و برای بستن راههای دستاندازی فرانسه به هند، با روسها همدست شد و با ایفای نقش یک میانجی بیطرف در اختلافات روسها و ایرانیان، باعث عقد قرارداد گلستان شد؛ قراردادی که منافع و خواستههای روسها به صورت کاملاً یکطرفه و مطلق در آن پذیرفته میشد. پیامدهایی که امضای این تعهدنامه بر روح و جان ایرانیان برجاگذاشت بسیاراست. با وجود علاقه فراوان بازگشت اهالی مسلمان نشین منطقه قفقاز به ایران و فرستادن نامههای متعدد به دولتمردان ایران، به خاطر نداشتن نیروی نظامی و قدرت کافی برای بازپسگیری مناطق تحت اشغال و همچنین خالی شدن خزانه دولتی برای خرید سلاح و آمادهسازی نظامیان جهت ادامه جنگ، اوضاع بر وفق مراد ایرانیان پیش نرفت. چند سال بعد براثر تحریکات و اتفاقاتی از نو میان این دو کشور جنگ در گرفت و شکستهای سنگین، ایرانیان را در وضعیتی قرار داد که به ناچار قراردادی به مراتب خفت بارتر از گلستان به نام ترکمنچای را پذیرفتند که بر اثر آن سرزمینهای بیشتری به روسها واگذار شد.
منابع: عباس میرزا و فتحعلی شاه، امینه پاکروان
تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، سعید نفیسی
یک پایان تلخ، یک آغاز اندوهبار
به مناسبت سال روز انعقاد عهدنامه گلستان
پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۹۶
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ