گفتمان عاشورا و واکنشهای تاریخی

تغییرات تاریخی گفتمان عاشورایی

دکتر آقاجری با الهام از فوکو، "گفتمان" را به‌مثابه یک چارچوب زبانی و اندیشه ایی و روایتی در بافتی مشخص که با قدرت نسبتی دارد یعنی یا همگرایانه و باز تولیدی و یا نسبتی واگرایانه و نقش گون دارد تعریف می کند. به عبارتی گفتمان همیشه با قدرت نسبت دارد اما گاهی در مقام ضد قدرت ظاهر میشود در اینصورت گفتمان، یک "قدرت بدیل" در مقابل "قدرت مستقر" می شود. ...

پنجشنبه ۴ آذر ۱۳۹۵
سخنرانی دکتر هاشم آقا جری *
به کوشش: راضیه بیکی

دکتر آقاجری با الهام از فوکو، "گفتمان" را به‌مثابه یک چارچوب زبانی و اندیشه ایی و روایتی در بافتی مشخص که با قدرت نسبتی دارد یعنی یا همگرایانه و باز تولیدی و یا نسبتی واگرایانه و نقش گون دارد تعریف می کند. به عبارتی گفتمان همیشه با قدرت نسبت دارد اما گاهی در مقام ضد قدرت ظاهر میشود در اینصورت گفتمان، یک "قدرت بدیل" در مقابل "قدرت مستقر" می شود.
آنچه امروز به عنوان عاشورا می شناسیم، رخدادی تاریخی است که با آن چهارده قرن فاصله زمانی وجود دارد. نخستین و قدیمی ترین روایت از عاشورا ابومخنف به دست داده است اما در دوره های مختلف گفتمان تفسیرها و روایات متفاوت بوده به طوری که اگر کسی از عاشورا سخن گفت باید از او پرسید: " کدام عاشورا؟" راویِ روایت و بافت و زمینه روایت کیست؟ گفتمان در خدمت موقعیت اجتماعی، سیاسی و تاریخی زمان خود می باشد و اعم از متن نوشته شده، پراتیک های اجتماعی و سیاسی، آیینها و مناسک خاص در این گفتمان موثرند.
نخستین گفتمان از عاشورا جنبه شورش گرایانۀ انقلابی و ضد قدرت آن است مثل قیام توابین، علویان ،زیدیه ، نفس زکیه و جنبش عباسی؛ در تمام این جنبشها تمایلات ضد امویان و ضد قدرت مشاهده می شود. هر چند جنبش عباسی بعدها در یک انحراف و استحاله از پیشینه و عقبه انقلابی و علوی خود برید و مانند بسیاری از موارد مشابه، نهضت تبدیل به نظام و حرکت تبدیل به نهاد شد و گفتمان انقلابی استحاله و به گفتمان ارتجاعی تبدیل گشت.
از قرن دوم و طی قرن سوم در تشیع سه انشعاب اصلی به وجود آمد: تشیع زیدی، تشیع اسما عیلی و تشیع امامی (اثنی عشری). این سه جریان در طول تاریخ یا موقعیت واگرایانه یا هم گرایانه با قدرت داشتند به عبارتی نسبت به قدرت حاکم یا موقعیتی همسازگرایانه و آشتی جویانه پیدا کردند و یا در موضع انقلابی و ضد قدرت قرار گرفتند و با توجه به این موقعیتهاست که تفسیر و برداشت آنها از عاشورا تفاوت پیدا کرد.

موقعیت تشیع امامی
در قرون سوم ، چهارم و پنجم؛ تشیع امامیه در وضعیتی خاص قرار گرفته بود! آثار شیخ مفید ، سید مرتضی ، ابن شهر آشوب یا طبرسی بیانگر دیدگاه علمایی است که در یک موقعیت ویژه تاریخی قرار گرفته اند. "امام شیعه" امامی به غیبت رفته است و تشیع امامیه به لحاظ تئوریک در نوعی بن بست قرار دارد. بن بست تئوریکی که حاصل آن ارایه نظریه ای بود که طبق آن "حکومت مشروع تنها از آنِ امام عادلِ معصوم می باشد و هر حکومتی غیر از حکومت امام معصوم، حکومت جور است و نامشروع." در نتیجه وقتی امام معصوم در غیبت است، عملا تشیع امامیه هیچ آلترناتیو مشروعی ندارد. لذا می بینیم علماى این عصر نه تنها با حکومت‌های زمانه، رابطه ای براساس مصالحه ، همکاری و همسازگاری داشته اند بلکه این همکاری را تئوریزه هم می کردند. کتاب "العمل مع السلطان" سید مرتضی یکی از موارد تیپیک تئوریزه کردن همکاری فقها و علماى شیعه با حکومت های وقت است.
بنابراین روایتی از تاریخ که در آن ادعا می شود علماى شیعه در طول تاریخ با حکومتها مخالفت می کرده اند کاملا نادرست است. در این سه قرن شاهد همکاری علمای شیعی با حکومتهای وقت هستیم. شیعه یا سنی بودن حکومت هم تفاوتی در این رویه ایجاد نمی کرد؛ چه خلیفۀ سنی مذهب عباسی و چه حکومت شیعه مذهب ال بویه؛ علما با اینها مصالحه می کردند. علمای این عصر اعتزالی مسلک بودند و یک روایتِ همساز گرایانه و عقل گرایانه از عاشورا به دست می دادند. در آثار سید مرتضی و شیخ طبرسی یک عقلانیت همگرا با قدرت حاکمه از عاشورا روایت می شود؛ روایتی عقل گرایانه و محافظه کارانه. به عنوان مثال شیخ طبرسی می گوید امام بعد از شنیدن اوضاع مسلم می خواست برگردد و یا می گوید اگر عبدالله ابن زیاد صادقانه گفته بود امام را نزد یزید می برد تا آشتی کنند امام قبول می کرد. این گفتمان از عاشورا روایتی محافظه کارانه و عقل گرایانه است.
در قرن هفتم در ایران یک تحول عظیم تاریخی اتفاق می افتد که بر اثر آن گفتمان علما را هم تغییر می دهد. یک ایدئولوژی دورگه ، تلفیقی ، ترکیبی و خاص از آمیزش تشیع و تصوف در این قرن به وجود می آید. هرچند فقهایی چون علامه حلی و خواجه نصیر طوسی همچنان موضع همسازگرایانه و مصالحه با مغولان و ایلخانان را در پیش گرفته بودند اما در جریان حاصل از این سنتز بین تشیع و تصوف، در ابتدا تصوف با اتخاذ مفاهیم و داشته هایی از تشیع، به یک نظریۀ بدیلِ قدرت دست پیدا می کند ولی به تدریج کارکردهای «امام معصوم غایب» طی چند قرن آرام آرام به فقها و مجتهدین منتقل می شود. مجتهد ابتدا در زمینه مرجعیت مذهبی، نایب امام زمان شد و بعد کم کم به صورت کامل به نیابت امام رسید. به عبارت دیگر ابتدا دارای مرجعیتِ امور حصبه غیر دولتی اما سیاسی و اجتماعی شد ، به مرور به جایگاه نیابت امام در همه امور از جمله در مرجعیت سیاسی رسید و بالاخره در زمان ما تبدیل شد به نظریه ولایت مطلقه فقیه. این یک فرایند طولانی بود و اینگونه نبوده که بلافاصله بعد از غیبت امام در قرن سوم و اوایل قرن چهارم اتفاق بیافتد. این جریان یک محصول تاریخی بود در پیوند میان تشیع و تصوف.
زمینه های اجتماعی، تاریخی و اقتصادی ایران را با یک سری جنبش‌هایی مواجه کرد که خصلت موعود گرایانه و هزاره گرایانه خصلت مشترک این جنبشها بود. جنبش‌هایی مثل نقشبندیه و مشعشیان، نقطویان، حروفیان، نور بخشیان، نعمت الهیان.. و درنهایت صفویان. این جنبشها که بر اساس موعودگرایی و براساس وعده های هزاره گرایانه و تحولات آخرالزمانی اتفاق می افتادند، توده های محروم روستایی و فرودستان شهری را علیه قدرت حاکمه و صاحبان قدرت و سرمایه، علم می کردند و بالاخره این صفویه بود که حاصل تمام این ها را درو کرد. در واقع صفویه را می توان میوه چین تمام جنبشهای تاریخ ایران از قرن هفتم تا نهم دانست.
با شکل‌گیری و استقرار صفویه، از نو شاهد گفتمانی از عاشورا هستیم که رویکردی همسازگرایانه با قدرت حاکم دارد. "تشیع" مذهب رسمی کشور شده و انتظار می رود مذهب نقشی مشروعیت آفرین برای قدرت بازی کند. لذا کارکرد علماى شیعه و مضمون اساسی ادبیات تشیع امامی در این عصر توجیه کننده و مشروعیت بخش حکومت صفویه است.
در حالیکه در دیوان شاه اسماعیل صفوی (دیوان ختایی) گفتمان غالب انقلابی است و شاه اسماعیل خودش را به عنوان کسی که آمده از دشمنان انتقام کربلا را بگیرد و ستم سوزی و عدالت آفرینی کند، معرفی می نماید؛ با استقرار نهاد و تثبیت قدرت سیاسی، این گفتمان به تدریج سوگ مندانه و عاشورا به یک تراژدی تقلیل داده می شود. موثرترین روایت تراژدیک از حادثه کربلا را در دوازده بند محتشم کاشانی می بینیم که با خوندن آن ابعاد تراژدیک و احساسات انسانی ما تارهایش به لرزه در می آید :" باز این چه شورش هست که در خلق عالم است / باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است...!"
هرچند این گفتمان زمینه هایش در دوره تیموری شکل گرفته بود و میرزا حسین واعظ کاشفی سبزواری که خود سنی مذهب بود کتاب روضه الشهدا را نوشت؛ اما این دوره را می توان یک دوره التقاطی و گذار نامید. در واقع دورۀ نه این و نه آن و در عین حال هم این و هم آن! به عبارتی نمی شود گفت میرزا حسین واعظ کاشفی برای دوره قبل بوده یا بعدی!
در دوره صفویان، روزبهان خنجی کتاب "سلوک الملوک" را نوشت. کتابی سیاسی و با استفاده از فقه سنی شافعی و حنفی. او ضد حکومت صفویان بود و ازبکان و شیبکان را برای جنگ و جدال با صفویه تشویق می کرد و می گفت بیاید این قزلباشان کفره و فجره را از دم تیغ بگذرانید. با این وجود این آدم با اینهمه ضدیت با صفویان شیعه مذهب، کتابی به نام "وَسیلَةُ الْخادِم إلَی الْمَخْدوم در شرح صلوات چهارده معصوم (ع) دارد.
در تمام دوران صفویه گفتمان تراژدیک و سوگمندانه از عاشورا گفتمان غالب است. دوره قاجاریه علاوه بر درون مایه های سوگمندانه، خرافات که زمینۀ آن در دوره صفویه آماده شده بود به سرعت زیاد و فراگیر شد؛ هر چه خرافه بیشتر گریه و اشک هم بیشتر! و اشک بیشتر به امید بهشت بود.
کتاب "اکسیر العبادت فی اسرار شهادت" فاضل دربندی سراسرخرافه بود. مرحوم مطهری در کتاب "حماسه حسینی" و در نقد روایات موجود در باب عاشورا عمدتا به همین کتاب نگاه داشته است. کتاب شیخ عباس قمی خرافات کمتری دارد اما گفتمان تراژدیک همسازگرایانه همچنان پابرجا بود و به قدرت حاکم مشروعیت می بخشید. به صورت غیر مستقیم برای قدرت حاکم مشروعیت خلق می کرد و یا حداقل با قدرت در نمی افتاد مثلا مواردی چون تکیه ناصرالدین شاه را توجیه می کرد
در آستانه جنبش مشروطیت بازهم شاهد تحول تاریخی و اجتماعی همراه با تحول گفتمانی هستیم. گفتمان عاشورایی مشروطیت یکی از لحظه ها و نقطه عطف های مهم تاریخی است که بسیج و انگیزش اجتماعی را از عاشورا می گرفت. شیخ جمال واعظ و ملک المتکلمین در ایام عاشورا با تشبیه قدرت حاکم به بنی امیه و با بهره گیری از ماهیت ضد ظلم و ستم عاشورا مردم را بسیج می کردند. ستار خان نیز در تبریز با اتکا به این گفتمان در مقابل استبداد ایستاد و این روایت از عاشورا بود که انقلاب مشروطیت را در تمام جبهه ها از تهران تا تبریز و اصفهان و رشت و... را سوخت رسانی کرد.
زمانی که جنبش مشروطه فروکش کرد و پروژه مشروطیت تبدیل می‌شود به یک پروژه ناتمام و اندک اندک دچار استحاله شد؛ در پروژه دولت اقتدارگرا منهای آزادی و دموکراسی رضا شاهی، از نو در تمام دوره حکومت رضاشاه ومحمدرضاشاه شاهد بسط پیدا کردن گفتمان سوگ مندانه و تراژیک از عاشورا هستیم تا بعد از کودتای ۲۸ مرداد.
در دهه ۳۰،۴۰ و۵۰ در ایران ضمن اینکه بقایای گفتمانهای خرافی همچنان وجود دارد و گفتمان محافظه کارانه و عقل گرا هم طرفدارانی؛ اما آن گفتمانی که هژمونیک می شود و تسلط پیدا می کند ، روایت انقلابی از حادثه کربلا و عاشوراست. این گفتمان انقلاب دو روایت تولید میکند: یک روایت انقلابی و مدرن از دکتر شریعتی که عاشورا و حسین(ع) به مثابه شهادت انقلابی که البته بی تاثیر از انقلاب های دهه ۶۰ میلادی و چگورایی و ضد امپریالیستی نیست. این گفتمان با روایت امثال ملا مهدی نراقی و فاضل دربندی که در دیدگاه آنان حسین(ع) فدا شد تا گناه امتش را بخشیده شود تفاوت کلی داشت. این روایت بی شباهت به روایت مسیحایی نیست که انسان به خاطر هبوط نمی تواند خود را به تنهایی رستگار شود و باید یک فدیه و قربانی داشته باشد و مسیحیان بویژه پروتستانها معتقدند خدا عیسی را آفرید تا انسانها آنرا واسطه قرار دهند برای رسیدن به رستگاری.
اما تز شهادتی شریعتی جهانی بود! شریعتی می گفت: حسین به عنوان شهید در مقابل حکومتی که نقاب دین زده بود و ستمکار بود به مبارزه پرداخت. به اعتقاد شریعتی برداشتن پرده ریا و نفاق از چهره حکومت جز با فدا و برزمین ریختن خون حسین امکان پذیر نبود . بدین ترتیب او گفتمان کربلا را شهادت افشاگرانه و رهایی بخش معرفی میکند
روایت دیگر این دوره گفتمان عقل گرایانه بود که در کتاب "شهید جاوید" ایت الله صالحی نجف‌آبادی تبلور یافت.
و اما گفتمان فعلی درباره عاشورا. متاسفانه در حال حاضر مداحان زشت خوی و زشت گوی و پرخاشگر و بی ادب برسازندگان و مروجان گفتمان عاشورا شده اند و گفتمانی خرافی و همساز گرایانه با قدرت در حال شکل‌گیری است. ببینید حسین در سال ۶۱ هجری و حسین در سال ۱۴۳۷ هجری کدام مظلومتر است! در دوره ائمه و آل بویه یک روز از عاشورا می گفتند اما جلوتر که آمد شاخ و برگ بیشتری گرفت. دوره صفویه روضه‌خوانی مرسوم شد و دوره قاجار تحت تاثیر میسیونرهای اروپایی آمیخته شد و عناصر مسیحایی شهادت و فدایی برای رستگاری امت مورد توجه قرار گرفت که در حال حاضر هم شاهد تداوم این گفتمان هستیم.
این چند گفتمان را چه در دوره های مدرن و چه در دوره های پیشا مدرن اگر از هم تفکیک کنیم میتوانیم بگوییم از یک سوی از روی این گفتمانها می توان نقدی زد بر آن دوره ها و از سوی دیگر از روی آن دوره ها و کانتکسها و بافت ها؛ این گفتمانها را توضیح داد.
به هرحال می توانیم نشانه شناسانه بر آمدن روایت‌ها و گفتمانها را در جامعه امروز به نوعی بیش از آنکه زبان گویای گذشته بدانیم؛ نشانه قلمرو تجربه اکنون به افق انتظار آینده بدانیم. این گفتمانها، گفتمانهایی هستند که در در واقع التقا و آمیزش گذشته و قلمرو تجربه و زیست جهان حال و افق انتظار آینده را می شود به نوعی در آنها دید.

*این سخنرانی به مناسبت محرم ۱۴۳۷ ه.ق (۱۳۹۵ شمسی) در انجمن اسلامی پیشرو (دانشگاه شهید مدرس) انجام شده است.
دیدگاه

شیرزاد خزایی
سلام و عرض ادب با تشکر مطالب مفید و ارزشمتد استاد گرامی آقای دکتر آقاجری. اما سخنرانی استاد در این زمینه بسیار مفصل و دارای مصادیق فراوانی است و به طور خلاصه در این کانال ذکر شده است. تشکر با احترام
چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۰۶:۱۰
نظر شما