جان گوتفرید هردر (۱۸۰۳-۱۷۴۴ میلادی):
هردر از متفکرین قرن هجدهم میلادی، آغازگر جریانی است که با نام تاریخ گرایی یا Historicism شناخته میشود. او در اصل فیلسوف بوده است امّا تاملاتش او را الزاما به سمت تاریخ، تاریخ گرایی و نکاتی در مورد تاریخ نگاری کشاند. در این گفتار، سیر تفکر هردر از فلسفه به تاریخ باوری را بیان خواهیم کرد. اینکه چگونه هردرِ فیلسوف متوجه لزوم بررسی ریشههای تاریخی پدیدهها شده است.
تفکر تاریخی هردر چند وجه یا رانه اساسی داشته است، که عبارتند از: ۱ـ هامان، ۲ـ کانت، ۳ـ فلسفه انسانیت، ۴ـ Anthropology، ۵ـ رویکرد ارگانیکی، ۶ـ علم زیبایی شناسی، ۷ـ عینیت، ۸ـ تفرد و فردیت.
هردر شاگرد هامان و کانت یعنی شاگرد دو جریان متضاد قرن هجدهم بوده است. اینکه هردر شاگرد هامان بوده است، استلزامات و مسائلی را به دنبال خواهد داشت. مهم ترین تاثیری که هردر از هامان گرفت این بود که گفت: فلسفه مجموعهای از گزارهها و احکام نیست، بلکه فلسفه باید فلسفه انسانیت باشد و به ما بگوید که چه طورانسان باشیم و چه طور زندگی کنیم. در واقع فلسفه برای فلسفه از نظر هردر بی معناست، بلکه: فلسفه برای زندگی است.
برای توضیح این مطلب باید حملاتی که هامان به کانت داشته را بررسی کنیم. به نظر هامان کتاب نقد عقل محض کانت یک کاخ عظیم ولی بی بنیاد و پوشالی است. چرا هامان چنین نظری داشته است؟ هامان پروسه شناخت را آن طور که کانت مطرح کرده است، مورد انتقاد قرار میدهد.
پروسه شناخت از نظر کانت در کتاب نقد عقل محض:
شناخت با حس آغاز میشود. این حس فاقد بار معرفتی است. در مرحله بعد، این حسن در دستگاه فاهمه ما تبدیل به موارد گوناگونی میشود. و شناخت در نتیجه این پروسه حاصل میشود.
نقد هامان به کانت آن جایی است که میگوید حس فاقد فهم است. در صورتی که هامان معتقد است اصلا چنین انسانی نداریم. هردر متاثر از این نقد و نظر هامان به کانت است.
در اینجا اولین وجه اساسی تفکر هردر مشخص شد: فلسفه باید فلسفه انسانیت باشد. فلسفه نباید تاملات صرف عقلانی اسکولاستیک و فلسفه کانتی باشد.
گفتیم تاملات و تفکرات فلسفی هردر بود که او را به سمت تاریخ و تاریخ گرایی سوق داد، اینجا ربط فلسفه انسانیت با تاریخ و تاریخ گرایی را بیان میکنیم: هردر همان طور که شاگرد هامان و متاثر از او بود از کانت هم تاثیر پذیرفت.
علم Anthropology در سده هجدهم میلادی در اسکاتلند توسط کسانی چون هیوم و آدام اسمیت پی نهاده شده بود. موضوع این علم، مطالعه در سرشت، ماهیت و ذات انسان است.
هردر آنجا که از فلسفه انسانیت و فلسفه زندگی سخن میگوید بلافاصله متوجه این علم جدید به نام anthropology میشود. در زمان هردر، علوم انسانی هنوز شکل نگرفته بود و آنچه که بود فلسفه غیر طبیعی بود که یک شاخه از آن، همین anthropology بود. این علم میخواهد طبیعت و nature انسانی را مطالعه کند. و ازین جاست که نقش کانت درین بحث مشخص میشود. کانت هم به بررسی nature پرداخت است. او nature را نه امری ثابت بلکه امری در حال تحول میدید.
وقتی از تحول امور در طی زمان سخن بگوییم تفکر تاریخی و تاریخ گرایی مجال ظهور و بروز مییابد.
و اینجاست که کانت با اینکه تاریخ گرا نیست، معتقد است جهان در طی زمان و نه یک باره به وجود آمده است( این تفکر در مقابل نگرشی قرار میگیرد که معتقد است خداوند این جهان را همین طور که هست دفعتا آفریده است)
این سبک تفکر کانت درباره نحوه پیدایش جهان بر هردر تاثیر گذاشت و هردر دانش Anthropology و متعاقب آن، فلسفه را علومی دید که موضوع شان مطالعه درباره ماهیت متحول انسانی است.
ایده «تحول» و زمان مندی امور از نیمه دوم قرن هجدهم مطرح و با اقبال رو به رو میشود. حتی در علوم طبیعی هم رویکرد ارگانیکی جانشین رویکرد مکانیستی میشود.
از اینجا به بعد به طور مشخصتری عقاید هردر با تاریخ گرایی درهم میآمیزد و میتوان زمینههای تاریخ گرایی هردر را مشخص کرد. فلسفه از نظر هردر: «تامل در تغییراتی که در طبیعت آدمی ایجاد میشود.» بر اساس این گزاره فلسفه از نظر هردر تاریخ است. و اینگونه تمام تفکر تاریخ است. و این تفکر چیزی فراتر از تاریخ گرایی را به ظهور میرساند. ایده اصلی تفکر تاریخ بیان میکند که: تصویری اولیه و از پیش تعیین شده وجود دارد که عنصر اولیه در طول زمان به سمت آن حرکت میکند.
نتیجه این بحث ها این است که هردر مفهوم Development را مطرح میکند. اگر به پروسه Development یا رشد توجه کنیم بازگوکننده عناصر تفکر تاریخی است:
۱ـ زمان مندی: پروسه رشد در بستر زمان اتفاق میافتد.
۲ـ محقق شدن: یک ایده یا تصویر اولیه در طول زمان تحقق پیدا میکند.
۳ـ غایتمندی: تفکر تاریخی ناگزیر است که غایتی را در نظر بگیرد.
در نیمه دوم قرن هجدهم، علم زیبایی شناسی شکل میگیرد. هردر به این علم زیبایی شناسی توجه نشان میدهد. در این علم پرسشی مطرح است: آیا در نقد شعر باید به زبان و زمان توجه کرد؟
دو پاسخ برای این پرسش وجود دارد: معنا پیش از زبان وجود داشته است و معنا را در قالب زبان میریزیم رویکرد دیگر میگوید معنای پیشا زبانی نداریم.
هردر میگوید در شعر و ادبیات وجود حقیقت با وجود زمان یکی است و فردیت تامی بر این عرصه ها حاکم است.
منشا زبان چیست؟ هردر میگفت زبان داده خدا نیست بلکه کلمات در طول زمان تغییر میکنند و شکل میگیرد.
با مسئله تاریخ در دو سطح مواجه بوده است:
۱ـ امکان علم تاریخ و مسائل تاریخ
۲ـ تاریخ به مثابه کل تفکر
هردر معتقد است تاریخ در سه سطح برای مورخین فهم میشود:
۱ـ وقایع نگاری
۲ـ واکاوی علت وقایع
۳ـ هنر روایت کل
تاریخ به مثابه کل تفکر ناظر به این مورد سوم است.
هردر از Artist سخن میگوید. یعنی مورخی که هنر روایت کل را دارد. در این جا و در مفهوم Artist ، فیلسوفـمورخ در حال زاده شدن است.
یک بعد اساسی دیگر تفکر هردر، علوم طبیعی است. او به نوعی میخواست که عینیت را فراهم کند.
از نظر هردر پدیده x را وقتی میتوانیم بشناسیم که نحوه تکوین آن را بشناسیم. یعنی پدیده را تا origin آن پیگیری کنیم.( این تفکرش ریشه در ناتورالیسم داشت که میگفت: سلسله علل تا علت اولیّه مشخص شود.)
دقیقا اینجاست که کلید تاریخ گرایی در تفکر هردر به طور جدی زده میشود. و بعضی پایه گذار تاریخ باوری را هردر میدانند(بعضی این شان را برای جامباتیستا ویکو قائل اند و او را پایه گذار تاریخ باوری میدانند.)
بعضی تعریف ساده و قابل فهمی از تاریخ گرایی و تاریخ باوری(Historicism) ارائه کردهاند، که عبارت است از: بازشناسی اینکه همه پدیدههای اجتماعی و فرهنگی از لحاظ تاریخی تعیین میشوند، و بنابراین باید در چارچوب عصر و زمان خود درک شود. هر پدیده مکان و زمان خاص خود را دارد و بنابراین نمیتوانند تحت شمول قوانین یا تعمیمهایی فراتر از مرزهای عصر یا جامعه خود قرار گیرند.
حتی خیلی سادهتر میتوان در تعریف مفهوم تاریخ باوری گفت: «تاریخی دیدن یک پدیده یعنی در پروسه دیدن آن.» و «ذات تاریخ تغییر است.» و با نتیجه از همین گزاره است که هردر معتقد است که: فهم هر پدیدهای مستلزم فهم تاریخ آن پدیده است.
در حالی که، هردر تاریخ را به مثابه کل تفکر میدید و این فراتر از آن چیزی است که از این تعریف میفهمیم.
یک پرسش در اینجا مطرح است: آیا اگر اندیشه تاریخ گرایی هردر را ادامه دهیم به هگل میرسیم؟ احتمالا میتوان به این پرسش پاسخ مثبت داد. این اندیشه که برای فهم هر پدیدهای باید تاریخ پدیده یا origin آن را شناخت در هگل به اوج میرسد.
هردر این بحث را فقط تا آنجا مطرح کرد که: شناخت هر پدیدهای یعنی شناخت سرگذشت و منشا آن پدیده. البته این تفکر با مشکلی مواجه شد که برای حل آن پدیدار شناسی به میدان آمد.
در دنیای طبیعیات میتوان سرگذشت و origin را به طور کامل مشخص کرد، اما در دنیای انسانی این امر نشدنی است و origin همه پدیدهها را نداریم.
اما بعد از هردر و در راستای حل این مشکل، این تفکر گسترش پیدا کرد.
درمورد مسائل مربوط به جهان انسانی و معناها یافتن origin سخت و تاحدی نشدنی است. ادموند هوسرل گفت: «origin امور مربوط به معنا، در تاریخ نیست و منشا آن ها همان معنای آن هاست.»
پدیدار شناسی چگونه چنین حکمی میدهد؟
پدیدارشناسی عبارت است از: تعلیق همه احکام و رسیدن به اینکه پدیده را فقط از origin آن پدیده بفهمیم. تا اینجا با تفکر تاریخ باوری مشترک است، نقطه گسست در اینجاست که پدیدار شناسی، origin را نه در تاریخ و منشا پدیده بلکه در معنای خود آن مفهوم و پدیده جستجو میکند.
هردر و تاریخباوری
ریشههای تاریخی تفکر هردر
یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۶
منبع:
اختصاصی مورخان
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ