در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛

بررسی انتقادی دوگانه‌انگاری هویت در نگاه احمد اشرف

محمد افقری، مدیر مسئول مورخان
نه فقط احمد اشرف بلکه اغلب نویسندگان و روشنفکرانی که تاریخ ایران را از دریچه تاریخ غرب دیده‌اند (آشوری، بی‌تا)، همواره درگیر کشف و تبیین و یا حل کردن و آشتی‌دادن «هویت تاریخی ایرانی» و «هویت ملی ایرانی» بوده‌اند.

به باور این متن چنانچه از منظر تاریخ و فرهنگ ایران به ایران نگاه کنیم، نه آنسان که نظریه‌پردازان و تحصیلکردگان آکادمیای غربی از دریچه اروپا و جهان غرب به ایران نگاه کرده‌اند، در عین سیالیت، تداوم آشکاری در هویت تاریخی ایرانی و تحول آن به هویت ملی ایرانی می‌یابیم که لاجرم رابطه این‌همانی بین این دو را تایید می‌کند. همچنان که ایرانیان در طول تاریخ خود مطابق شرایط زمانه گاه از زبان، خط و عروض عربی برای حفظ و انتقال میراث فرهنگی خود استفاده کرده‌اند، از مفاهیم مدرن غربی مانند ناسیونالیسم و ویژگی‌های دولت-ملت مدرن نیز چنین بهره‌ای برده‌اند. هویت ملی نتیجه طبیعی برخورد و تعامل هویت تاریخی ایرانیان با دنیای مدرن است....

آدینه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
مقدمه
احمد اشرف، از جمله جامعه‌شناسان برجسته‌ای است که در حوزه هویت ایرانی قلم زده است. شهرت وی در بین محققان علوم اجتماعی، مورخان و پژوهشگران علوم انسانی بیش از آن است که نیازی به معرفی وی و آثارش باشد. نوشته حاضر به طور متمرکز به سیر تحول مفهوم هویت ملی و نقد دوگانه‌انگاری در دو اثر وی می‌پردازد.
اشرف در سال ۱۳۷۳ مقاله نسبتاً مفصلی در مجله «ایران‌نامه» با عنوان «بحران هویت ملی و قومی در ایران» منتشر نمود (اشرف، ۱۳۷۳) که در زمان خود توجهات بسیاری را برانگیخت. هسته اصلی این مقاله که عبارت است از «تحول تاریخی هویت ایرانی»، بیش از دو دهه بعد به ضمیمه دو مقاله از گراردو نیولی و شاپور شهبازی در قالب کتابی مجزا با عنوان «هویت ایرانی، از دوران باستان تا پایان پهلوی» (اشرف، ۱۳۹۵)، منتشر شد. نظر به رشد روزافزون مطالعات هویت و ملاحظات ملی در ایران معاصر استقبال از این کتاب به حدی بود که طی یک سال به چاپ پنجم رسید و تا سال ۱۴۰۲ سیزده بار تجدید چاپ شد.

۱- نقد مبانی فکری اشرف در تحلیل هویت تاریخی
گرچه نه مقاله «بحران هویت ملی و قومی در ایران» و نه کتاب «هویت ایرانی» احمد اشرف رویکرد نظری مشخصی را اتخاذ نمی‌کند اما در هر دو اثر نام اریک هابسبام و اثر وی با عنوان «ملت‌ها و ناسیونالیسم پس از ۱۷۸۰، برنامه، افسانه و واقعیت» (هابسبام، ۱۴۰۰) به میان می‌آید. چنین می‌نماید سیطره فکری این مورخ بریتانیایی بر اشرف در طی بیست سال پژوهش همچنان باقی مانده، چرا که اشرف در هیچ یک از این دو اثر خود نقد خاصی به تاریخنگاری هابسبام وارد نمی‌آورد. در عوض روایت وی را در تاریخی دانستن ملت ایران در کنار چین، مصر، کره و ویتنام، به عنوان «موجودیت‌های سیاسی به‌نسبت همیشگی» (هابسبام، ۱۶۴:۱۴۰۰؛ Hobsbawm, ۲۰۰۰:۱۳۷)، معیار کار خود قرار می‌دهد. همچنین، اشرف این ایده را که «مفهوم سیاسی ملت و هویت ملی را دولت‌ها ایجاد می‌کنند و برای آن قباله سیاسی تدارک می‌بینند» در مقاله خود مطرح نموده و آن را ذیل مفهوم «ابداع سنت» هابسبام تحلیل می‌کند (اشرف، ۱۳۷۳). اشرف معتقد است ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست.
جدای از اینکه تاریخ‌پژوهشی هابسبام، مبتنی بر انگیزه‌های ایدئولوژیک و غیرعلمی برای اثبات این فرضیه بود که «ناسیونالیسم دیگر برنامه‌ای جهانی نیست» (هابسبام، ۷:۱۴۰۰)، چنین می‌نماید که احمد اشرف نتوانسته تبیین کند که «ابداع سنت» توسط دولت‌ها چرا و چگونه شکل می‌گیرد؟ آیا اساساً سنت‌ها را می‌توان ابداع کرد، یا آنکه سنت حاصل فرآیندی پیچیده، دامنه‌دار و طویل‌المدت و نتیجه انباشت تجربه تاریخی، خواه سیاسی و خواه اجتماعی است؟ به نظر می‌رسد از آنجا که اشرف توفیق نیافته تا به لحاظ نظری مفهوم «ابداع سنت» و چگونگی خلق هویت ملی توسط دولت را (اگر فرض کنیم چنان توضیحی وجود داشته باشد)، توضیح دهد، به دوگانه‌ای رسیده که هم در مقاله سال ۱۳۷۳ و هم در کتاب منتشر شده در سال ۱۳۹۵ تکرار شده است. این دوگانه عبارت است از «هویت تاریخی ایرانی» و «هویت ملی ایرانی». به باور اشرف هویت تاریخی از دیرباز وجود داشته اما هویت ملی ایرانی محصول دوران مدرن است.

۲- آشفتگی نظری در فهم دوگانه از هویت
نه فقط احمد اشرف بلکه اغلب نویسندگان و روشنفکرانی که تاریخ ایران را از دریچه تاریخ غرب دیده‌اند (آشوری، بی‌تا)، همواره درگیر کشف و تبیین و یا حل کردن و آشتی‌دادن این دوگانه بوده‌اند. انگیزه اولیه نگارش مقاله اولیه اشرف البته چنانچه از نام آن بر می‌آید هشدار دادن نسبت به «بحران هویت ملی و قومی در ایران» است، زیرا به زعم وی: «در آستانه سال ۲۰۰۰ ایران با بحران بزرگ تجزیه روبروست» (اشرف، ۱۳۷۹). با این حال بیست سال بعد، گویی موضوع مقاله ذهن این پژوهشگر را همچنان درگیر پرسشی اساسی‌تر از «بحران بزرگ» کرده باشد، کتاب جامع‌تر مذکور، به منظور واکاوی عمیق‌تر «هویت ایرانی»، این بار با دیدی تاریخ‌نگر نگاشته می‌شود.
اشرف در فصل نخست این کتاب دو روایت «ملت‌پرستانه» و «مدرن و پست‌مدرن» را به میان می‌آورد که اولی بر مبنای نوعی «ناسیونالیسم رمانتیک» ملت را پدیدار طبیعی تاریخ بشر می‌انگارد که منشاء آن را باید در دوران پیش از تاریخ جست و در مقابل روایت مدرن و پست‌مدرن قرار دارد که ملت را مقوله‌ای جدید و ساخته و پرداخته دولت‌های ملی در عصر جدید می‌شمارد. مقوله‌ای که عمر آن از قرن هجدهم پیش‌تر نمی‌رود. صرفنظر از اینکه در هم آمیختن روایت مدرن و پست‌مدرن از هویت ملی، در غالب یک روایت به هم پیوسته و همگن، کاری نه چندان دقیق است اگر یکسره خطا نباشد، اشرف در رد هر دوی این روایت‌ها، روایت سوم خود با عنوان روایت «تاریخی‌نگر» مطرح می‌سازد و معتقد است که مابین هویت ملی ایران با هویت گذشته آن، به استناد شواهد تاریخی بسیار، گسست بنیادینی صورت نمی‌پذیرد.
با این حال به اذعان خود اشرف، راه حل مطرح شده در این کتاب همان است که در مقاله مندرج در ایران‌نامه در سال ۱۳۷۳ آمده بود. تمایز بین هویت تاریخی و هویت ملی ایرانی. با چنین دوگانه‌انگاری، اشرف تاریخ ایران را واکاوی می‌کند و می‌پندارد هویت تاریخی امری قدیم است و هویت ملی ایرانی جایی در قرن نوزدهم و بیستم میلادی قوام یافته: «هنگامی که جامعه پیشامدرن ایرانی با عصر مدرن ناسیونالیسم روبه‌رو شد، بر اساس علایق موجود قومی و سرزمینی، خاطرات تاریخی و بر پایه رویدادهای تاریخی خود، در پی آفرینش یک هویت ملی مدرن برآمد» (اشرف، ۷۲:۱۳۹۵).
مشاهده می‌شود که مهمترین آشفتگی نظری حاکم بر نگاه احمد اشرف همان است که در مقاله بیست سال پیش وی وجود داشت: نگاه به ایران با عینک «اروپامحوری» نه از بطن تاریخ، فرهنگ و هویت ایران. در این نگاه از آنجا که اروپا عصر مدرن ناسیونالیسم خود را پس از پیمان وستفالی آغاز کرده، ایرانیان نیز پیش از آن نمی‌توانسته‌اند چیزی مشابه ناسیونالیسم غربی داشته باشند و لاجرم در در پی برخورد با مدرنیته غربی، ناگهان به فکر آفرینش یک هویت ملی افتاده‌اند.

۳- هویت ایرانی: سیالیت در عین حفظ موجودیت، تمثیلی برای حل مسئله
آیا چنانچه اشرف هویت ایرانی را واکاوی و بازنمایی می‌کند واقعاً نیازمند آن هستیم که بین هویت تاریخی و هویت ملی ایرانی تمایز ماهوی قائل شویم؟ آیا این دو پدیده دو امر مجزا هستند و آیا هویت ملی چنانچه هابسبام ادعا کرده و اشرف پذیرفته مصداق «ابداع سنت» توسط دولت‌هاست؟ اجازه بدهید پیش از آنکه به مثالهایی از تاریخ بپردازیم از مصادیق ملموس و عینی‌تری در این زمینه استفاده کنیم.
بازرگانی در دوران قاجار را تصور کنید که روش‌های محاسبه سنتی خود بر مبنای چوب‌خط را کنار گذاشته و پس از آشنایی با چرتکه روسی، از این ابزار برای حساب و کتاب خود استفاده می‌کند. آیا نفس «محاسبه»، در روش مبتنی بر چوب‌خط و چرتکه برای بازرگان متفاوت است؟ نسل‌های بعدی این بازرگان را متصور شوید که با ماشین حساب، کامپیوتر، لپتاپ و یا در عصر حاضر با یک اپلیکیشن موبایل همان محاسبات نیای خود را در همان بنگاه تجاری انجام می‌دهند. آیا برای فهم بهتر مفهوم محاسبه در بین این نسل‌ها نیاز داریم که تاریخ بازرگانی را به دوران محاسبه بر اساس چرتکه و دوران محاسبه بر اساس اپلیکیشن تقسیم کنیم؟ نتیجه عبارت ۲+۲ در هر نوع از این محاسبات چیزی به غیر از ۴ است؟
به سراغ مثال‌های تاریخی‌تر برویم. می‌دانیم که ایرانیان زمانی در سده‌های نخستین پس از اسلام شروع به استفاده از خط عربی برای نگارش زبان فارسی کردند. با این حال آیا می‌توان گفت که ماهیت زبان فارسی به واسطه استفاده از رسم‌الخط عربی به جای دبیره پهلوی دگرگون شده است؟ فراتر برویم، فردوسی برای زنده کردن اساطیر نامه باستان ایرانیان یا خداینامه، شاهنامه را بر وزن عروضی بحر متقارب سرود. آیا تمایز قایل شدن بین خداینامه و شاهنامه (به لحاظ ماهوی و نه صوری)، صرفاً به واسطه استفاده از عروض شعر عربی که ایرانیان آن را از دیگران اخذ کرده‌اند، در ایجاد فهمی جدید از موضوع پژوهشِ استاد توس کمک خواهد کرد؟
آنچه که اشرف با تمایز قائل شدن بین هویت تاریخی و هویت ملی ایرانی انجام می‌دهد چنین خطایی است. بدیهی است که ایرانیان از ناسیونالیسم و سایر ایده‌ها و ایسم‌های غربی تاثیر پذیرفته‌اند، و به وضوح بر مبنای آن هویت جمعی خود را بازشناسی و بازآرایی کرده‌اند. چونان تاجری که چرتکه‌اش را به کناری می‌گذارد و ماشین‌حسابی برای محاسبات تجارتخانه‌اش خریداری می‌کند نه انگیزه محاسبه عوض شده و نه فهم او از حسابداری. معادل هویت در این تمثیل، چرتکه یا ماشین حساب نیست. نفس امر محاسبه است.

- جمع‌بندی
این نوشته با ایده احمد اشرف در استفاده از روایت تاریخ‌نگر نسبت به هویت ایرانی کاملاً همراستاست بلکه اتخاذ چنین روشی را ضروری می‌داند، لیکن در راه حل پیشنهادی وی در تمایز قائل شدن بین «هویت تاریخی ایرانی» و «هویت ملی ایرانی» برای فهم مسئله سودی نمی‌بیند. به باور این متن چنانچه از منظر تاریخ و فرهنگ ایران به ایران نگاه کنیم، نه آنسان که نظریه‌پردازان و تحصیلکردگان آکادمیای غربی از دریچه اروپا و جهان غرب به ایران نگاه کرده‌اند، در عین سیالیت، تداوم آشکاری در هویت تاریخی ایرانی و تحول آن به هویت ملی ایرانی می‌یابیم که لاجرم رابطه این‌همانی بین این دو را تایید می‌کند. همچنان که ایرانیان در طول تاریخ خود مطابق شرایط زمانه گاه از زبان، خط و عروض عربی برای حفظ و انتقال میراث فرهنگی خود استفاده کرده‌اند، از مفاهیم مدرن غربی مانند ناسیونالیسم و ویژگی‌های دولت-ملت مدرن نیز چنین بهره‌ای برده‌اند. هویت ملی نتیجه طبیعی برخورد و تعامل هویت تاریخی ایرانیان با دنیای مدرن است.

- منابع
- آشوری، داریوش (بی‌تا): درباره هویت ملی و پروژه ملت‌سازی، بی‌نا.
- اشرف، احمد (۱۳۷۳): بحران هویت ملی و قومی در ایران، مجله ایران‌نامه، ش ۴۷، صص ۵۲۱-۵۵۰.
- اشرف، احمد (۱۳۹۵): هویت ایرانی، از دوران باستان تا پایان پهلوی، ترجمه و تدوین حمید احمدی، تهران: نشر نی.
- هابسبام، اریک (۱۴۰۰)، ملت‌ها و ناسیونالیسم پس از ۱۷۸۰، برنامه، افسانه و واقعیت، ترجمه مهدی صابری، تهران: چرخ.
- Hobsbawm, Eric (۲۰۰۰): Nations and nationalism since ۱۷۸۰, Cambridge: Cambridge University Press.

نظر شما