مساله کرد و کردستان در کنار چالش ها و منازعات متعدد سیاسی ، فرهنگی و نظامی منطقه پرآشوب خاورمیانه، در دهه ها و خصوصا سالهای اخیر ، یکی از مهمترین و قابل توجه ترین موضوعات طرح شده در محافل علمی و مهمتر از آن ، جزو تصمیم گیری ها و تصمیم سازی های درجه اول قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای بوده است.به طوری که رشته بسیاری از تحولات و دگرگونی های منطقه و نحوه تعامل بازیگران و بازیگردانان سیاسی، همواره به نحوی با مساله کردستان گره خورده است.
در این نوشتار اشاره مستقیمی به مسائل مربوط به مناطق کرد نشین ایران ، ترکیه و سوریه نخواهد شد و علی رغم اینکه در ارائه و تشریح برخی از چالش های موجود در خاورمیانه ، شرح و بسط مقایسه ای مناطق کرد نشین که به طور عمده در چهار کشور مهم خاورمیانه قرار دارند ، امری لازم و ضروری است ( و گاه بدون در نظر داشتن این دیدگاه مقایسه ای ، تحلیلی ناقص و سطحی به دست خواهد آمد ) ، تکیه و تاکید کامل نگارنده بر تصمیم اخیر سران اقلیم کرستان عراق بر انجام همه پرسی استقلال کردستان و بررسی پیامدهای احتمالی آن خواهد بود.
نگارنده بر خود لازم می داند که قبل از ورود به ساحت اصلی متن ، به دو موضوع کلیدی و اساسی اشاراتی داشته باشد.
نخست اینکه معتقد است ارائه تحلیل و واکاوی مسائل مهمی از این دست جز با نگرشی همه جانبه به تمامی اجزاء مساله و قرار دادن هر جزء بر اساس وزن و اهمیت آن و سپس ارائه تحلیل نقادانه و موشکافانه از این کل متکثر ، ممکن نیست.در غیر این صورت ، تحلیل گر یا به علت نگرش یکسونگرانه و علاقه ذاتی و حب قلبی خود به مساله تشکیل کشور کردستان ، در دام غلیان احساسات قوم گرایانه خواهد افتاد و یا برعکس به علت بغض شدید نسبت به امکان حدوث چنین واقعه ای که به زعم او مخاطرات امنیتی جدی برای کشورش خواهد داشت ،مساله را در حد یک مشکل حاد امنیتی فرو می کاهد.موضوعی که اخیرا ، و پس از اعلام رسمی موضوع همه پرسی استقلال کردستان عراق ، در نشریات مختلف و نشست های علمی ، مشاهده شده است.
دوم اینکه ، خواننده مطلب، پس از به انتها بردن آن در خواهد یافت که نویسنده با تمسک به پاره ای دلایل که عمدتا ناظر به شرایط خود منطقه اقلیم کردستان عراق است ( و نه تاثیرات امنیتی-سیاسی مناقشه آمیز آن در تقابل با همسایگان ) ، جدائی کردستان عراق از پیکره کشور عراق را به سود کردهای این کشور نمی داند.گریز به این نکته ، آنهم پیش از ارائه بحث ، صرفا به این دلیل است که نگارنده معتقد است ، بررسی دلایل ،علل ، پیامدها و بازتاب های تشکیل یک کشور جدید در یک منطقه عمیقا استراتژیک و حساس که سر فصل های مهمی از تاریخش با جنگ ها ، انقلاب ها ، گسست ها و بهم پیوستگی های متعدد گره خورده ، کاری عظیم ، زمانبر و نیازمند احاطه و تسلط بر گستره وسیعی از علوم است که بهره برداری از همه آنها در تخصص و توان اندک نویسنده نیست.لذا نگارنده به هیچ رو ادعا ندارد که در زمینه مورد بررسی ، به تمامی موارد و جوانب پرداخته و موردی را از قلم نینداخته است.بدون شک ، یکی از راههای برون رفت از وضعیت فعلی خاورمیانه که منطق سرکوب ،حذف و سلب به بهانه قومیت ، زبان ، مذهب ، نژاد و تفکر بر اصل گفتگو و احتجاج کاملا پیشی گرفته است ، تمرین و ممارست بر ارائه نظرات و عقاید متباین و گاه متضاد ، بدون عصبیت و برچسب زنی و ارائه اتهام به طرف مقابل است تا بتوان امیدوار بود از رهگذر شیوع این تفکر در بین اهل فکر و قلم و سیاست ، فرهنگ تحمل و رواداری در متن جامعه نیز گسترش یابد.
در این مقال ، فرض بر آن قرار گرفته که خواننده ، اطلاعات اولیه بالنسبه کافی در خصوص وضعیت کردستان عراق ، سابقه تاریخی آن ،مناسبات کردهای عراق با حکومت های مرکزی عراق پس از قرارداد سایکس پیکو و چینش احزاب سیاسی مختلف و گروه های قدرت در کردستان عراق را داراست تا از اطاله بی مورد کلام و احیانا خستگی پرهیز شود.
• آرامش از دست رفته
کشور عراق پس از تشکیل در دهه دوم قرن بیستم میلادی ، همواره کانون تنش ها ، منازعات و درگیری ها بوده است .در این بین ، حجم آسیب ها ، خرابی ها و لطماتی که از رهگذر این درگیری ها نصیب مناطق کردنشین شمال عراق شده ، بسیار شدید و جدی بوده است.
کردهای عراق از میانه دهه هفتاد میلادی و در پی توافق قبلی با شاه ایران که پس از قرارداد الجزایر به نتایجی هولناک برای آنها انجامید ، تا کنون به طور مداوم در حال نبرد و منازعه بوده اند.تحریم های تجاری بخصوص در مورد اقلام غذائی و داروئی در دورانی که خود عراق تحت قطعنامه های شدید سازمان ملل و در حال دریافت ملزوات اولیه از طریق برنامه نفت در برابر غذا بود ( و در واقع باعث اعمال تحریمی دو چندان بر این منطقه می شد ) ، نسل کشی سازمان یافته موسوم به طرح انفال ، جنگ های داخلی گروه های سیاسی رقیب در سالهای پایانی منتهی به هزاره و نبردهای تمام عیار خونین با داعش در چند صد کیلومتر نوار مرزی ، ناخودآگاه هر ذهنی را به این سو خواهد کشاند که سرنوشت این منطقه با آشوب ، ناآرامی و تلاطم همیشگی گره خورده است.نگانده معتقد است ، تصمیم اخیر سران اقلیم ، مسیری کاملا هموار برای آغاز دور جدیدی از مناقشات با دامنه های گسترده نظامی علیه حکومت مرکزی عراق و در کنار آن بروز مشکلاتی کاملا غیر قابل پیش بینی با همسایگانی چون ایران و ترکیه ایجاد خواهد کرد.
حال این سوال مطرح است که از منظر منطق و استدلال ،و کسب منافع حداکثری برای توده های مختلف ساکن درکردستان عراق ،انجام مذاکرات ( ولو طولانی مدت) از طرف سران سیاسی کردستان عراق ( که در طی دهه های گذشته به هر حال توانسته اند برای خود یک وزن سیاسی ، نظامی و اجتماعی قابل قبول ایجاد کنند) مطلوب تر است یا صحنه آرائی مجدد جنگ و تغییر جهت نیروهای چند ده هزار نفری بی رمق پیشمرگه که به تازگی از یک منازعه تمام عیار با خطرناک ترین و مجهزترین گروه تروریستی جهان (که موفق به تشکیل دولت در همسایگی آنها نیز شده است) ، به سوی نیروهای رسمی ارتش عراق که به احتمال فراوان ، جنگ جویان شیعه نیز آنها را در نبرد با کردها همراهی خواهند کرد؟
این مساله هنگامی اهمیت دوچندان می یابد که متوجه باشیم یکی از دلایل پایه ای اختلاف بین اقلیم کردستان و حکومت مرکزی عراق ، مناطق مورد مناقشه ای است که مدتهاسات گفتگوی سازنده ای بر سر آنها صورت نگرفته و حتی بحث بر سر حل و فصل مسائل مربوط به آنها ، موضوع برخی از بندهای قانون اساسی عراق است.یکی از پیامدهای فوری اعلام استقلال کردستان عراق ، که عدم پذیرش قطعی دولت بغداد را در پی خواهد داشت ، شعله ور شدن آتش جنگ خصوصا بر سر منطقه کرکوک است که یکی از غنی ترین مناطق نفتی عراق بوده و آماج مهمترین موج پروژه تعریب شهرهای شمالی عراق در زمان حکومت بعث بوده است.
نگارنده به طور جدی معتقد است ، توجه به همین موضوع ( که در صورت وقوع میتواند پای کشور همسایه شمالی عراق که بر اساس تنوع قومی استان کرکوک ، تمایلات توسعه طلبانه خود نسبت به آنجا را مخفی هم نکرده است ، به آشوب ها باز کند ) لزوم بازنگری در ایده همه پرسی توسط سران اقلیم را به طور جدی مطرح می کند.
اولین و ریشه ای ترین نیاز یک کشور تازه تاسیس ، ساخت نهادها و نظام های سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و اداری و جذب سرمایه گذاری های داخلی و خارجی برای اداره صحیح و اصولی کشور و تامین رفاه شهروندان و برقراری ارتباطات سازنده سیاسی و اقتصادی با سایر کشورها ( و در درجه اول همسایگان ) خواهد بود.امری که با اعلام یکجانبه استقلال کردستان عراق ، در شرایط فعلی ، به هیچ رو قابل تصور نیست.
• سراب نفت
مناطق شمالی عراق که بخش های مهمی از آن در حال حاضر تحت حاکمیت محلی اقلیم کردستان قرار دارد ، از غنی ترین و مهمترین مناطق نفت خیز عراق و حتی خاورمیانه است.این امر ، در کنار دلایل مهم دیگر ، شاید مهمترین دلیلی است که سران اقلیم را بر آن داشته که با توجه به کنترل بخش های مهمی از حوزه های نفتی عراق ، به طرح مساله استقلال بپردازند.
در این میان چند موضوع اساسی وجود دارد که شاید برخی ازآنها در بادی امر به ذهن خطور ننماید.اولین جنبه ، خطای مهم و اساسی اکثر کشورهای صاحب نفت به اتکای بیش از اندازه ( و در واقع تام و تمام) به درآمدهای حاصل از فروش نفت در امر کشورداری است.خطائی که شاید ابعاد و حدود و ثغور آن در نزد دول این کشورها (لااقل در دهه های اخیر) مشخص شده و گام های مهمی در جهت خلاصی از وابستگی به درآمدهای هنگفت و سهل الوصول نفت برداشته شده است ، اما در میدان عمل به نتیجه قابل ذکری منتهی نشده و سهم نفت در کسب درآمدهای ملی این کشورها ،کماکان با فاصله حیرت آوری بالاست.به دلایل مهمی ، تبعات این امر در مورد اقلیم کردستان بسیار بیشتر است.
در صورت تحقق موضوع استقلال ، کردستان کشوری خواهد بود که عملا راهی به دریاهای آزاد و بنادر صادراتی ندارد و این موضوع منابع نفت اقلیم را به بهشتی برای تاراج کمپانی های بزرگ بین المللی مبدل خواهد کرد.مشکلات امنیتی ، سیاسی و خصوصا نظامی بسیار محتملی که پس از اعلام استقلال کردستان روی خواهد داد ، از طرفی امنیت سرمایه گذاری خارجی را به شدت تقلیل خواهد داد و از سوی دیگر سران اقلیم را به خام فروشی نفت برای مدتهای مدید ( آنهم با قیمت های بسیار نازل تر از قیمت جهانی برای ماده ای که هم اکنون نیز با افت تدریجی قیمت روبه روست) وا خواهد داشت.
مطالعه ای گذرا در حوزه انرژی به خوانندگان نشان خواهد داد که دنیای امروز با شتاب حیرت آوری در حال خلاص نمودن خود از قید وابستگی به نفت است.اکثر قریب به اتفاق خودروسازان عظیم و معتبر جهان ( که عمده نفت استخراج شده در جهت تامین سوخت محصولات آنها مصرف می شود) سالهای حدود ۲۰۲۰ را سال پایان تولید خودروهای با سوخت فسیلی اعلام نموده اند و بسیاری از کارشناسان حوزه انرژی معتقدند که با این روند ، قیمت نفت در آینده ای نه چندان دور ، با کاهشی بسیار شدید و جدی مواجه خواهد شد.حتی در صورت تحقق نیافتن این موضوع ، این سوال مطرح است که اتکاء کامل به فروش نفت برای کشوری که بجز منابع هیدروکربوری خدادادی ( که در بهترین شرایط و با بهره گیری از مدرنترین فناوری ها بیش از ۷۰ الی ۸۰ سال دوام نخواهد داشت) مورد قابل عرضه آنچنانی در اختیار ندارد ، چقدر منطقی و عقلانی است؟در حالی که جمعیت بیش از ۵ میلیونی اقلیم ،از طریق اتصال بنادر مهم جنوب عراق به آبراهه های بین المللی ، هم در بخش نفت و هم در حوزه تجارت بین المللی دریائی ، می تواند همواره حق طبیعی و قانونی خود از قبل این ارتباطات تضمین شده را مطالبه نماید.
در کنار همه این مسائل ، سوالی که قبل از همه این موارد شآنیت طرح را داراست و در این واکاوی به آن اشاره نشد اینست که آیا اساسا اقلیم کردستان با جمعیتی کمتر از یک چهارم جمعیت کشور عراق ، حق تملک یکجانبه منابع زیرزمینی این کشور که به طور طبیعی و قانونی متعلق به همه مردم عراق است را داراست یا خیر؟
سوالی که نحوه پاسخگوئی به آن از طرف هر کدام از طرفین ( اقلیم و دولت مرکزی ) موجد ایجاد درگیری ها و منازعات پیش گفته قبلی خواهد شد.
• یک کل برای همه اجزاء
یکی از سوالات مهمی که در بررسی وقایع اینچنینی ( تنش های مذهبی یا قومی که موجودیت سیاسی یک کشور را تهدید می کند) به ذهن متبادر می شود اینست که چرا همواره بسامد صداهائی که طرفین دعوا را به نشستن دور میز مذاکره و حل و فصل مشکلات ولو در طول بازه های طولانی مدت دعوت می کنند در قیاس با بی تفاوتی های غالبا عمدی و یا تحریک مستقیم و غیر مستقیم طرفین به خصومت و منازعه و در نهایت نبرد نظامی ، تا این حد پائین و کم رمق است؟سوالی که نگارنده سعی خواهد کرد در بخش دیگری از این نوشتار به آن پاسخ دهد.اما قبل از آن این سوال هم قابل طرح است که آیا اساسا هیچ راهی برای سازش و مسالمت جهت حفظ موجودیت یکپارچه کشوری بزرگ و پهناور که با داشتن امکانات طبیعی فراوان ، جمعیت قابل توجه، بسترهای بسیار مناسب گردشگری زیارتی و سیاحتی ، منابع عظیم هیدروکربوری ، اتصال به آبهای آزاد بین المللی و ... که قطعا می تواند رفاه، آسایش و پیشرفت بسیار بیشتری از آنچه پس از تقسیم آن به واحدهای خردتر و بسیار کم رمق تر سیاسی نصیب مردمانش می کند ، برای آنان فراهم نماید ، وجود ندارد؟پاسخ این پرسش از دیدگاه نویسنده مثبت است.
نگارنده این متن خود را عمیقا از تحلیل ها و نگرش های توطئه محور که افول ، سقوط و خرابی کشورها را ناشی از بازیگردانی همیشگی و بلاانقطاع صحنه گردانان ناپیدا و قدرتمند( که عرصه جهانی را همچون تآتر کارگردانی می کنند ) می دانند و هیچ شآنی برای جنبش های درونی جوامع ، کنش ها و واکنش های نیروهای سیاسی و اجتماعی داخلی ، بروز و حدوث مسائل غیر قابل پیش بینی و ... قائل نیستند ، مبرا می داند ولی به هر حال طرح این سوال را به جا می داند که چرا فی المثل نبردهای های متمادی دوران جنگ های داخلی آمریکا یا نبردهای بی امان گروه های جدائی طلب ساکن در سن ساستین ( گروه اتا در باسک) اسپانیا با آن حجم از ترور و خشونت و یا مناقشات مربوط به جدائی ایرلند و اسکاتلند از بریتانیا ، به فروپاشی نظام سیاسی و یا حتی تقسیم کشور به واحدهای خردتر نمی انجامد و این نسخه ، عموما در نواحی دیگر دنیا در حال تبلیغ و اجراست؟
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، پاسخ تفصیلی تر به این دست سوالات در بخش دیگری از این نوشتار آمده است ولی آن چیزی که واضح و مبرهن است اینست که امکان بهره مندی همه مردم عراق از همه مواهب و امکانات طبیعی و غیرطبیعی این کشور به نحوی که هم کردهای سنی عراق از منافع سرشار توریسم مذهبی شهرهای شیعه نشین این کشور بهره مند باشند و هم درآمد سرشار فروش نفت مناطق شمالی کشور مصروف آبادانی تمام شهرهای عراق شود ، هرگز امری تخیلی ،ماورائی و دور از ذهن نیست و صرفا کوبیدن بر طبل نزاع عای قومی و مذهبی آن را به محاقی دوردست پرتاب نموده است ، به طوری که طرح آن در شرایط کنونی ، به احتمال بسیار ، عنوان کننده ر در مظان اتهام نا آشنائی کامل با وضعیت سیاسی و اجتماعی عراق قرار خواهد داد.
• دوستان دوردست
منطقه خاورمیانه ناحیه ای است که شماری از قدیمی ترین و مهمترین تمدن های بشری را در خود پرورده است.رشد و نمو ، افول و سقوط و قبض و بسط هر کدام از این تمدن ها در طی روزگاران ، روابط انسانی ، اجتماعی و فرهنگی مردمان را در گوشه و کنار این قسمت از جهان قوام بخشیده است ، به طوری که هم اکنون کشورهای باسابقه و قدیمی خاورمیانه ( علی رغم تمام رقابت ها و برتری جوئی هائی که گاه بنابر اصول قواعد نانوشته سیاسی در جهت کسب منافع حداکثری با هم ابراز می کنند) به این باور کلی رسیده اند که مهمترین اصل استقرار حاکمیت ملی پایدار و رسیدن به رشد و توسعه متوازن ، برقراری ارتباطات موثر با کشورهای جهان و در درجه اول همسایگان است.به بیان واضح تر ، هر قدر کشوری در جهت تعمیق روابط همه جانبه خود با کشورهای قدرتمند و درجه اول جهانی کامیاب باشد ولی در حوزه منطقه ای خود دچار چالش ها و شکاف های بنیادین و تعارض های اساسی با همسایگان و هم مرزانش باشد ، به احتمال بسیار بالا ، راهی به سوی پیشرفت و ثبات واقعی و اصیل نخواهد یافت و بالاجبار به سمت اتحاد و هم پیمانی با واحدهای سیاسی دوردست خواهد رفت و صد البته در این زمینه هر قدر که از جنبه های امنیت ملی، اقتدار نظامی ، روابط صحیح و اصولی با همسایگان و دهها مولفه دیگر ضعیفتر باشد ، نه در یک سطح برابر ، که در یک موضع ضعیف و اجباری ، مجبور به وادادگی در مقابل قدرت هائی خواهد شد که به زعم او ، موجودیتش را در مقابل معارضان منطقه ای حفظ خواهند کرد.مثال بارز این موضوع جمهوری آذربایجان است که در مقایسه با کردستان عراق هم از موقعیت ممتاز دستیابی به دریای خزر برخوردار است و هم شبکه ترانزیت خطوط انتقال نفت در منطقه بسیار راهبردی قفقاز را به نحو مطلبوبی مدیریت می کند و همچنین از حمایت های آشکار و پنهان دولت ترکیه بهره می برد.اما در کنار همه اینها ، این جمهوری به علت ماهیت ساختاری خود ( که در بخش مربوط به ناسیونالیسم قومی تشریح خواهد شد) ، با همسایگان مهم خود یعنی ایران ، روسیه و ارمنستان در تضاد و کشمکشی دائمی است و این موضوع به نحو بسیار تآثیرگذاری بر وضعیت داخلی و روابط خارجی این کشور موثر واقع شده و فی المثل دولت این کشور را وادار به همکاری های همه جانبه بسیار سطح بالا با اسرائیل برای مقابله با ایران نموده است.در واقع این کشور برای بازتعریف هویت خود ، همواره ناچار به انکار هویت ایرانی منطقه قفقاز است و در کنار آن با مهمترین همسایه مسیحی خود نیز در یک حالت آماده باش جنگی دائمی قرار دارد.با این تفاصیل آیا وضعیت کردستان عراق در صورت استقلال ، که موجودیت آن یک زنگ خطر همیشگی را در مولفه های راهبردی سیاست خارجی همسایگان قدرتمندش به صدا در خواهد آورد و از داشتن یک متحد منطقه ای نیرومند هم نژاد/هم زبان ( در سطحی که ترکیه برای آذربایجان ایفای نقش می کند) نیز محروم خواهد بود و برای مبادلات تجاری عموما نفتی خود نیز راهی جز باج دهی نخواهد یافت ، به مراتب بدتر از مثال پیشین نخواهد بود؟ و آیا اقلیم ناچار نخواهد شد برای تعدیل این ناهمترازی سیاسی ، رو به هم پیمانی و اتحاد با کشورهای دوردست ( ولو قدرتمند) که چرخش و تغییر زاویه دیدگاههای سیاسی آنها در طول زمان قابل پیش بینی هم نیست ، بیاورد؟
سوالاتی که پاسخ آنها از دیدگاه راقم این سطور البته مثبت است.
• کشور بر پایه نژاد
هدف اصلی نگارنده این نوشتار از تقریر این متن ، شرکت در جلسه ای با موضوع " بررسی پیامدهای استقلال کردستان عراق" بود که در طی آن یکی از اساتید مدعو ، ضمن بر شمردن موارد مختلف در موضوع بحث ، ناسیونالیسم قومی و نژادی را به عنوان اصل و مستمسک اصلی سران اقلیم در پیش کشیدن بحث استقلال و همراه نمودن بخش های مهمی از جامعه کردی عراق بر شمرد و در همان جلسه ضمن پرسش و پاسخ حضار ، متهم به ناآگاهی به شرایط اجتماعی و سیاسی اقلیم شده و کار تا آنجا پیش رفت که از سوی برخی دانشجویان بسیار کم و سن و سال حاضر درجلسه ( علی رغم دو دهه کار علمی و پژوهشی) به شتابزدگی در تحلیل و بی دانشی متهم شد.
صرف همین جمله معترضه و تعمقی اندک در حواشی و جوانب آن بروشنی میرساند که البته اشاره آن استاد دانشگاهی به تبعات ویرانگر و فاجعه بار اصل و مبنا قرارگرفتن ناسیونالیسم قومی ( که رگه های افراطی آن در خاورمیانه روز به روز قطور تر می شود) چقدر صحیح و هوشمندانه بوده است.
البته ، ناسیونالیسم مانند بسیاری مکتب های سیاسی و نحله های اجتماعی دیگر ، واژه ایست چند تعریفی و شرح و بسط آن به هیچ وجه در حوصله این نوشتار نیست ولی در اینجا ، به طور خاص و دقیق ، آن وجه از ناسیونالیسم که مبنای جداسازی و بازتعریف جامعه به اکثریتی خودی ( بر مبنای نام یک نژاد) و دستجات اقلیتی متعدد دیگری غیر خودی ( که عمدتا ظالم ، غاصب، جعلی ، آواره و بی وطن و در یک کلام غیر شمرده می شوند) است ، مد نظر می باشد.تعریف دهشتناکی که البته سابقه عواقب ویرانگر آن هنوز بر دامان خاورمیانه خود نمائی می کند و علت اصلی و ریشه ای کینه ورزی ها و عداوت های برخی از دول منطقه نیز هست.در واقع وقتی نام کشور با اسم یک نژاد یا تیره خاص و یا یک گروه زبانی منحصر به فرد گره می خورد ، به طور طبیعی مابقی ساکنان ( ولو قدیمی و ریشه دار ) آن دیار برای ادامه حیاتد عادی خود دو راه بیشتر پیش رو نخواهند داشت.یا اینکه باید هویت جدید خود را بر مبنای تفکرات ناسیونالیستی قومی که سران کشور برگزیده اند بازتعریف کنند و یا اینکه تبعات عدم همسانی با آن نژاد برگزیده و برکشیده را پذیرفته و منتظر اقدامات بعدی دست اندرکاران ( که لااقل تاریخ معاصر خاورمیانه شاهد مقاطع عمیقا خشونت بار آن بوده است ) بمانند.
این امر در مورد کردستان عراق نیز کاملا مصداق دارد و ادعای برخی فعالین سیاسی و صاحب نظران کرد که وضعیت دمکراتیک مناسب فعلی اقلیم ( که البته واقعیتی پذیرفتنی است) را نشانه ای از درک عمیق سران آن و پیشرفت محیرالعقول شاخصه های دمکراسی خواهی در جامعه کردی عراق می دانند و ناسیونالیسم کردی را امری مثبت ، متعالی و غرورآمیز و فی المثل ناسیونالیسم ترکی را خشن ، مهاجم و خونریز تلقی می کنند ، کاملا سطحی و احساسی و یکسونگرانه است.
البته هیچ ناظر منصفی نمی تواند سیاست های خشن ، اقدامات تهاجمی و نسل کشی های سیستماتیک حکومت ترکیه ، خصوصا در اوان تشکیل جمهوری ترکیه توسط ترکان جوان بر علیه سایر گروه های قومی موجود در آناتولی را نادیده گرفته یا انکار نماید ولی وضعیت فعلی کردستان عراق هم به هیچ رو شرایط آنرا ندارد که بتوان آنرا با ترکیه نوین در یک کفه ترازو نهاد و از دل آن یک قیاس منطقی استخراج کرد.
کردستان عراق در حال حاضر یک حاکمیت محلی با ساختارهای کاملا ابتدائی و بدون داشتن ارتش منظم و واقعی و نیز فاقد بسیاری از ساختارهای تعیین کننده امنیت ملی و سرزمینی است.از طرفی هیچ مطالعه انسان شناسی و ژنتیکی هم اثبات نکرده که فی المثل کردها در صورت تشکیل یک حکومت بر مبنای قومیت ، متعادل تر و یا خشن تر از ترک ها، ارمنی ها و یا عرب ها رفتار خواهند کرد ، بر عکس آنچه بیشتر محتمل است آنستکه کردستان پس از تشکیل کشور ، برای حفظ و حراست آنچه ملت کرد و منافع او خوهد نامید ، دست به ایجاد ساختارهای لازم و نهاد های امنیتی و اطلاعاتی خواهد زد و در حد توان و امکانات خود ، مخالفان و معارضان و منتقدان را( که عامل نفوذی، عنصر نامطلوب ، جاسوس و...) خواهد نامید به مجازات های سخت دچار خواهد کرد و در حوزه سیاست خارجی ( به دلایل پیش گفته در قسمت های پیشین) به اتهام زنی های راست و ناراست به همسایگانی که روابط مطمئن و پایداری با آنها ندارد دست خواهد یازید و آنها را ترک ها ، عرب ها و فارس های ظالم و سرکوب کننده ملت کرد نام خواهد داد.
اینها،نه اتهام زنی های پیش از موعد و قصاص های قبل از جنایت بلکه نمودار عینی و واقعی روش و رفتار کشورهائی است که مبنای تشکیل آنها قومیت و نژاد و جداسازی فرهنگی از همسایگانش می باشد.در این رابطه این موضوع از اهمیت بیشتری برخوردار می شود که بدانیم فی المثل در مقایسه بین کردستان عراق و کردستان ترکیه، تاکید و توجه بر اصالت قومی و هویت کردی در کردستان عراق ، از عمق و غلظت بسیار بیشتری برخوردار است و نگاه کردهای ترکیه ( متآثر از نگاه رهبران آنها ) بیشتر بر اندیشه های سوسیالستی و کارگری است تا تکیه بر مسائل هویتی و قومی.
لذا نگارنده معتقد است این موضوع یکی از مهمترین دلایلی است که با توجه به ترکیب جمعیتی داخلی اقلیم کردستان ( که متشکل از کردهای سنی ، ایزدی ها ، ترکمن ها ، اعراب و شیعیان است) و نیز وضعیت خاص همسایگان آن ، شرایط بسیار دشواری را برای آنان و سایر بازیگران منطقه ایجاد خواهد کرد.
• هر چه کوچکتر بهتر
اساسا یکی از اهداف مهم و سازمان یافته قدرت های جهانی ، تقسیم واحدهای سیاسی بزرگ به قطعات کوچکتر و با جمعیت کمتر و مساحت سرزمینی اندک است و واقعیت این امر در دنیای امروز تقریبا بر کسی پوشیده نیست.قدرت های بزرگ جهانی که خود بزرگترین مصرف کنندگان انرژی در جهان و معظم ترین تولیدکنندگان کالا ( اعم از کالاهای مصرفی ، سرمایه ای و اقلام نظامی ) به شمار می روند همواره آرزومندند که خصوصا در مناطقی از جهان که تراکم جمعیتی بالا ( و به تبع آن تضمین بازارهای فروش) و قابلیت تولید و استحصال منابع انرژی وجود دارد ، بتوانند کشورهای پرجمعیت و دارای وسعت سرزمینی زیاد را به واحدهای خردتر تقسیم کنند.از اینرو دستیابی به منابع غنی انرژی در مواجهه با کشورهائی کوچک با جمعیت های نهایتا ۵ الی ۶ میلیون نفری با عمق استرتژیک کم و کنترل شده که بازار مطمئن فروش مصنوعات مختلف آنها نیز باشد ، سهل الوصول ترین راه برای آنها و منتهای کامیابی آنها در راهبرد سیاست خارجی خواهد بود.از طرفی تقسیم کشورهای بزرگ به کشورهای کوچکتر که عمدتا با ایجاد یا تشدید تنش ها و رقابت ها و منازعات قومی و مذهبی حاصل می شود و عقبه ای از دهها سال جنگ و کشتار و یا دستکم تبلیغات سوء و ایجاد کینه های کور را در پس خود دارد ، وضعیت این مناطق را در حالتی جنگی و در بهترین حالت صلح مسلح دائمی قرار خواهد داد و بازار فروش تسلیحات جنگی گرانقیمت (که حاصل آن رشد اقتصادی بالا و ارزآوری هنگفت و حضور دائمی نظامی و مستشاری آنهاست) این کشورها را برای مدتهای مدید تضمین خواهد کرد.
حمایت های گاه و بیگاه و پنهان و پیدای قدرت های بزرگ جهانی از کردهای عراق ( که برخی تعبیر به حمایت استراتژیک و همیشگی از مبارزات ملت کرد کرده و می کنند) در همین راستاست.در واقع نویسنده به جد معتقد است که وضعیت ایجاد شده برای سوریه و پس از آن عراق ، ناشی از همان نوع نگاه و استرتژی های بلندمدت ابرقدرت ها برای ایجاد یا تشدید شکاف ها و گسل های مذهبی ، قومی و زبانی در بین خرده فرهنگ های کشورها و بهره برداری از آن در مواقع لازم است.در این استراتژی، پیش از همه کشورهای ضعیف تر با سابقه روابط دولت –ملت کم مایه تر که برش و نفوذ این طرح در آنها ساده تر باشد در ابتدا مورد محک قرار می گیرند که نمونه های سوریه و عراق ، مثال بارز و عینی آن است.
• سخن پایانی
در پایان نویسنده متن مایل است مجددا تاکید کند که طرح مسائل گفته شده در سطور پیشین ، به هیچ رو در راستای انکار مسائل موجود اساسی در منطقه خاورمیانه و یا فروکاستن جنبش های ریشه دار در کردستان عراق ( که اتفاقا در طول دهه های گذشته با مقاومت های کم نظیر در مقابل اقدامات خشونت بار رژیم بعث و نیز دفاع از مرزهای خود در مقابل حملات نظامی همه جانبه تروریست های داعش ، سرفصل های مهمی از مقاومت برای این منطقه و مردمانش در بین جهانیان آفریده اند ) به یک مساله صرف امنیتی نیست و اتفاقا کلیت این تحلیل در راستای حفظ منافع حداکثری میلیون ها نفری است که در طول بیش از ۹۰ سال گذشته ( از زمان تشکیل کشورعراق) همواره در معرض تهاجمات ، تجاوزات و آوارگی های ناشی از جنگ بوده اند و اکنون در دوران پسا صدام و پسا داعش ، مستحق بهره مندی ازمنافع و مواهب زندگی در کشوری بهره مند و بالقوه ثروتمند که می تواند در کنار سایر گروه های مذهبی و قومی عراق ، متضمن پیشرفت و رفاه و آسایش آنها شود ، می باشند.
کردستان عراق و استقلال
بررسی پیامدهای یک همه پرسی سرنوشت ساز
یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۶
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ