شکست قداست

بست نشینی در دوره قاجار

جمشید کیان‌فر، پژوهشگر تاریخ ایران دوره اسلامی؛ مصحح و نسخه شناس
دعت گذاری سوم را گروهی نخستین بار از آن میرزاتقی خان امیرکبیر می دانند که در زمان بست نشینی میرزاآقاخان نوری اقدام به شکستن بست او کرد. معروف است که در آن هنگام امام جمعه تهران از محل عبور می کرد و به کنایه به امیر گفت: آن زنجیر آخر را برای فردای خود نگه دار، شاید لازمت شد. ...

چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۵
تاریخ معاصر ایران مملو از سنت شکنی ها و بدعت گذاری ها است. می توان گفت در دوران جدید، نخستین بدعت در عهدنامه ترکمانچای پدید آمد چراکه بالاترین نهاد قدرت کشور ایران خدشه دار و وابسته به بیگانگان شد. براساس ماده هفتم همان عهدنامه، ما دست بیگانه را در سلطنت ایران باز گذاشتیم و به نوعی برای رسیدن به قدرت دست نیاز به کشور زورمند همسایه دراز کردیم. از آن روزگار به بعد دست اندازی بیگانگان به امور داخلی ایران به مرور افزونتر شد، تا
جایی که جلوس پادشاهی پس از مرگ سلف خود، نیازمند حمایت و تایید دولتین روس و انگلیس شد .
بدعت دوم، مساله کاپیتولاسیون (حق قضاوت کنسولی) بود که بر اساس همان عهدنامه ترکمانچای به روسیه دادیم و بر اساس قانون دول متحاربه نصیب انگلیس و دیگر کشورها هم شد.
بدعت گذاری سوم را گروهی نخستین بار از آن میرزاتقی خان امیرکبیر می دانند که در زمان بست نشینی میرزاآقاخان نوری اقدام به شکستن بست او کرد. معروف است که در آن هنگام امام جمعه تهران از محل عبور می کرد و به کنایه به امیر گفت: آن زنجیر آخر را برای فردای خود نگه دار، شاید لازمت شد. این کنایه بیانگر عدم ثبات مشاغل دولتی و عدم امنیت جانی رجال عصر قاجار بود . گفته امام جمعه زود رخ نمود و امیر معزول شد، اما به بست نرفت و زمانی هم که سفیر روسیه درصدد تامین جانی امیر برآمد، امیر فورا رد کرد و جانش را بر سر همین امر نهاد. دو نکته مهم در این واقعه نهفته است؛ نخست مخالفت امیر با بست نشینی که امری عادی بود و رجال و مردم عادی در مواقع تنگنا و گرفتاری به اماکن مقدسه از قبیل امامزاده ها و مساجد و تکایا یا در منزل رجال پناه می بردند و در جست وجوی مفری برای رهایی از تنگنا و اقدام امیر در از بین بردن این امر .
دوم تحت الحمایگی دول خارجی که بعدها در تاریخ ایران رخ نمود و چهره خود را آشکارتر کرد که از بست نشینی در اماکن مذهبی در انقلاب مشروطه و نقض حرمت این اماکن از طرف دولتیان، منجر به بست نشینی در سفارت انگلیس و دول خارجه شد. در گذشته ای نه چندان دور، ایران به ویژه پایتخت و دربار آن، همواره پناهگاهی برای ناراضیان کشورهای همجوار بود. شاهزادگان عثمانی به محض احساس عدم رضایت و امنیت از طرف حکومت خود به دربار سلاطین صفوی پناهنده می شدند و چنین بودند شاهزادگان تیموری دربار هندوستان یا شاهزادگان و امرای ناراضی افغانستان و توره ها (شاهزادگان ماوراءالنهر در دوره قاجار)(۱ )اماکن مذهبی از امامزاده تا بقاع متبرکه و مساجد و مزارات که از قداست خاصی نزد مردم ایران
برخوردار بودند جای امنی برای گریز مردم از ظلم و جور و ستم حکام و درباریان و دادخواهی از ایشان محسوب می شدند و حتی گاهی خاطیان و مجرمان هم در این اماکن مأمن می گرفتند و بست می نشستند.
نمونه اش میرزا رضای کرمانی است که پس از بازگشت از استانبول برای فرار از دست کامران میرزا نایب السلطنه و ایادی او، در حرم حضرت عبدالعظیم تحصن کرد و در همان محل بود که با استفاده از قداست حرم، ناصرالدین شاه را به قتل رساند.(۲ )
قتل ناصرالدینشاه توسط میرزا رضا سبب شد که وی را که مدتها در آن مکان مقدس از هرگونه تعرض در امان بود، دستگیر کنند. با قتل ناصرالدینشاه و دستگیری میرزا رضا، برای نخستین بار قداست حرم حضرت عبدالعظیم شکسته شد، چنانکه حریم مساجد و تکایا نیز که در آغاز جنبش مشروطه مأمنی برای تجمع انقلابیون بودند، توسط دستگاههای دولتی نقض شد. با از بین رفتن قداست حریم اماکن مقدسه، انقلابیون که در جست وجوی محل امنی بودند خواسته یا ناخواسته خاک اجنبی )سفارت انگلیس( را محل امنی یافتند که ایادی دولت ایران از ترس نیروی نظامی انگلیس ناگزیر به حفظ حرمت آن بودند. از منظر قوانین بین المللی نیز مصونیت هیاتهای سیاسی و محل اقامت نمایندگان سیاسی امری بدیهی شناخته می شود. این عمل برای نخستین بار در
عهد دولت قاجاریه روی داد، به این ترتیب در انقلاب مشروطه، مردم ایران و زعمای آزادیخواهان به جای بست نشینی در اماکن مقدسه در مکان جدید بست نشستند.
سیر حوادث تا بست نشینی در سفارت و خشم شعله ور مردمی که خواهان اصلاحات و تاسیس عدالتخانه بودند، با وعده های عین الدوله یا چوب زدن بازرگانان و ایجاد فضای ارعاب فروننشست.
(۳ )چنان که جمعی از مردم در اعتراض به چوب زدن چندنفر از تجار توسط علاءالدوله حاکم تهران، در مسجد شاه جمع شدند و به مظالم عین الدوله و اطرافیانش اعتراض کردند. گرچه این تجمع با تهدید و وساطت امام جمعه تهران به خواهش عین الدوله پراکنده شد، اما روحانیون در ۱۶ شوال ۱۳۲۳ق به حضرت عبدالعظیم کوچیدند و در آنجا خواهان برکناری عین الدوله و تشکیل عدالتخانه شدند.(۴ )در این زمان، انقلاب وارد مرحله جدیدی شد و مبارزه شکل علنی به
خود گرفت. تلاش عین الدوله برای بازگرداندن علما از حضرت عبدالعظیم بی نتیجه ماند. شماری از رجال درباری نیز به دلیل رقابتهای سیاسی و برای تصاحب مناصب جدید، در خفا از بست نشینان حمایت می کردند. تا جایی که محمدعلی میرزا نیز به تصور آنکه عین الدوله از ملک منصور میرزا شعاع السلطنه پسر دیگر شاه برای ولیعهدی حمایت می کند، به دشمنی با عین الدوله به حمایت از انقلابیون و بست نشینان برخاست.(۵)
سرانجام عین الدوله از بیم آنکه مبادا این کشمکش منجر به عزل وی از صدارت شود، با بخشی از خواسته های انقلابیون موافقت کرد و به موجب دستخطی از شاه، وعده تاسیس عدالتخانه را اعلام کرد. پس از گفت وگو با نمایندگان بستنشینان یعنی ملک المتکلمین و یحیی دولت آبادی، با وساطت سفیر عثمانی، تحصن حرم شاه عبدالعظیم در ۱۲ ذیقعده ۱۳۲۳ به پایان رسید(۶ )و علما به تهران بازگشتند. عین الدوله به وعده ای که داده بود توجهی نکرد، چون اعتقادی به لزوم بهبودی اوضاع و خواسته های مردم نداشت و تنها به فکر حفظ موقعیت خود بود. از این رو جمعی از آزادیخواهان از جمله سیدجمال الدین واعظ اصفهانی را به قم(۷ )و جمعی دیگر همچون حجت الاسلام کرمانی، میرزاآقا اصفهانی و میرزا حسن رشدیه را به کلات تبعید کرد.(۸)
اقدامات جدید عین الدوله بار دیگر خشم مردم را برانگیخت و بار دیگر، ازدحام و غوغای مردم در اعتراض به اقدامات او بالا گرفت و سید عبدالحمید طلبه جوان به دست ایادی حکومت، مقابل مسجد شاه جان باخت، صحن مسجد نیز به سیاست آلوده شد و جمعی در آن زیر دست و پا رفتند. مردم خشمگین، پیکر شهید را سردست گرفتند و در خیابانهای اصلی شهر به گردش درآوردند.(۹ )
روحانیون در اعتراض به قتل طلبه جوان و بی توجهی عین الدوله به انجام وعده های خود به طرف قم حرکت کردند و در میانه راه عریض های به شاه بیمار نوشتند که در آن گوشزد کردند که »چنانچه وعده ها عملی و عین الدوله از صدارت عزل نشود، از کشور خارج شده و به عتبات عالیات خواهند رفت.« از طرف دیگر مردم و به ویژه بازاریان، به حمایت از خروج علما از طهران، در باغ تابستانی سفارت انگلیس متحصن شدند و تقاضای بازگشت آنان را کردند. تحصن دسته جمعی بازاریان در ۲۴ جمادی الاولی ۱۳۲۴ق موجب شد که عامه مردم به تدریج به آنان بپیوندند، تا جایی که در زمان کوتاهی جمع متحصنان به ۱۴هزار نفر رسید. این عمل برای نخستین بار بود که روی می داد، به این ترتیب، به جای بست نشینی در حرم اماکن مقدسه که قداست آن را از قبل شکسته بودند، سفارت انگلیس مأمنی شد برای خواسته های مردم که از این تاریخ به بعد بارها و بارها توسط افراد و رجال تکرار شد.
با اجتماع دسته جمعی مردم در باغ سفارت و بالا گرفتن اعتراضات مراجع شیعه، چون آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، ملاعبدالله مازندرانی و حاجی میرزا حسین نجل حاجی میرزا خلیل که دل با انقلابیون و خواسته های مردم داشتند، با صدور فتاوی از نجف اشرف، با جنبش همصدا شدند. تقاضای متحصنان در ایام بست نشینی افزایش یافت و از مجلس و عدالتخانه به حکومت مشروطه تبدیل شد. سرانجام مظفرالدینشاه به خواسته های مردم تن در داد و عین الدوله را ازصدارت عزل کرد و میرزا نصراهلل مشیرالدوله نایینی را که در میان مشروطه خواهان مقبولیت داشت به صدارت برگزید.(۱۰ )مظفرالدینشاه در ۱۴ جمادی الثانی ۱۳۲۴ فرمانی دایر بر تاسیس »مجلس
شورای ملی« جهت... »مشاوره و مداقه« در »مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه« صادر کرد. متن آن در باغ سفارت برای متحصنان قرائت و موجب خوشحالی و شعف عامه شد. متعاقب آن مردم رفته رفته باغ سفارت را خالی کردند و به تحصن خاتمه دادند.
ذکر چند نکته در اینجا ضروری است: نخست اینکه بست نشینی دریک سفارت خارجی در آن روزگار هرگز به عنوان تابعیت، خودباختگی و وابستگی نبود، بلکه سفارت فقط جایی امن شناخته می شد که افرادی توانستند حرفشان را بزنند و خواسته شان را بگویند، بدون آنکه مغضوب دستگاه حکومت شوند و کارشان به ضرب و جرح و حبس و تبعید و احتماال قتل و مصادره کشیده شود. دو دیگر اینکه تحصن و بست نشینی در سفارتخانه ها ادامه یافت، چنانکه پس
از بمباران مجلس توسط محمدعلیشاه در برقراری استبداد صغیر به دلیل نبود امنیت در اماکن مقدس، جمعی به سفارت عثمانی گریختند، از جمله دهخدا و عده ای به سفارت انگلیس و یکی، دو نفر به سفارت فرانسه و هلند. چند سال بعد هم فرخی یزدی به سفارت شوروی. امروز هم کسی نه فرخی را مزدور شوروی می داند، نه دهخدا را وابسته سفارت انگلیس. آنان فقط به این دلیل به سفارتخانه ها پناهنده شدند، چون قداست اماکن مقدسه شکسته شده بود و جای امن دیگری
نبود.
سه دیگر آنکه پناهنده شدن به سفارت بعد از استبداد صغیر شامل نهاد سلطنت هم شد و این بار کسانی به سفارتخانه های خارجی پناهنده شدند که خود در مصدر عالیترین مقامهای کشور جای داشتند، از جمله اقب الالدوله کاشی حاکم اصفهان به عوض آنکه به یکی از اماکن مقدسه موجود در اصفهان پناهنده شود،به کنسولگری انگلیس پناهنده شد(۱۱ )یا محمدعلیشاه مستبد به سفارت روسیه در زرگنده پناهنده شد و گروهی دیگر از رجال ایران برای رهایی از مرگ یا فرار از(۱۲ )مجازات اعمالشان در دوره استبداد صغیر، سفارت بیگانه را به آنچه از دیرباز حریم مقدس شناخته شده بود، ترجیح دادند.
به این ترتیب از ابتدای سلطنت قاجار و براساس معاهده ترکمانچای، دست دول بیگانه در امور سیاسی ایران باز شد و مهمترین نهاد حکومت – سلطنت تحت حمایت دول خارجی قرار گرفت و حق کاپیتولاسیون که اهانتی به ملت ایران بود به ایشان واگذار شد. در دوره قاجار افزون بر فراز و نشیب های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و حرکت عمومی تاریخ که رو به انحطاط و تنزل داشت، با پدیده نوظهوری مواجه شدیم که در تاریخ ایران زمین بی سابقه بود.
پناهنده شدن به سفارتخانه و کنسولگری خارجی ها به عامه مردم محدود نماند تا به آنجا که به حاکم و شاه و نمایندگان مجلس هم سرایت کرد. این سنت شکنی به جای بست نشینی در اماکن مقدسه و پناهنده شدن به شخصیت های داخلی و بدعت گذاری )پناهنده شدن به بیگانگان در داخل کشور و خارج شدن از ایران تحت حمایت کنسولها و سفرای خارجی( از آثار شوم دوران قاجاریه است که با شکستن قداست اماکن مقدسه و با دخالت روزافزون خارجی ها در امور داخلی ایران و سرشکستگی عمومی برای مردم ایران همراه بود. بدعت گذاشته شده در عصر قاجار، اثر شوم خود را در نسلهای بعدی نیز باقی گذاشت و به جای اماکن مقدس داخلی، لندن، پاریس، برلین و لس آنجلس مامنی امن برای ناراضیان و خاطیان شد و غرب امروزه کعبه آمال عناصر ناراضی شده که بررسی علل بروز چنین کعبه آمالی را در این مقال فرصت نیست.
پینوشت ها:
۱ -رجوع شود به تاریخ های دوره صفوی درباره پناهنده شدن شاهزاده بایزید عثمانی و شاهزاده بابر به دربار شاه طهماسب، و ایضا به منابع تاریخی دوره قاجاریه، درباره امرای افغان و توره های ماوراءالنهر که پیوسته به دربار ایران پناهنده می¬ شدند.
۲ -یحیی دولت آبادی )۱۳۶۱ ،)حیات یحیی، تهران: فردوس، عطار،ج۱ ،صص ۱۴۲ -۱۴۶
۳ -ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی‌اکبر سعیدی‌سیرجانی،تهران، آگاه، ۱۳۶۱ ،ج۱ ،ص۳۳۱
۴ -دولت آبادی، ج۲ ،ص۱۶
۵ -احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۷ ،ج۱ ،ص۱۱۳
۶ -مهدی ملک‌زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، علمی، ۱۳۶۳ ،ج۱ ،صص۲۸۸-۳۱۰
۳۷۲-۳۷۵ صص، ۱ج، ناظم الاسلام- ۷ ۸ -ملک‌زاده، ج۲ ،ص۳۲۶
۹ -همان، ج۲ ،ص۳۵۴
۱۰ -مهدی قلی‌خان مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، زوار،۱۳۶۱،ص ۱۴۱
۱۱- کسروی،ج ۲، صص۶۹۱ -۷۰۴
۱۲ -عبدالحسین نوایی، ایران و جهان، تهران، هما، ۱۳۷۵ ،ج۳ ،ص۱۷۵
نظر شما