پادشاه بی‌تاج و تخت

لطفعلی خان زند؛ آخرین حاکم دوره زندیه

منابع تاریخی معاصر دوره زند با تعریف و تمجید از او نوشته‌اند و شکست‌هایش را عمدتاً بر اثر بداقبالی و تقدیر و خیانت اطرافیان نوشته‌اند. آنها اقدام کلانتر بر ضد لطفعلی خان را ناشی از جاه طلبی و نمک‌نشناسی و دنائت او و دلیل اصلی شکست و سقوط لطفعلی خان می‌دانند اما در مقابل مورخان دوره قاجار پیروزی‌های او را خفیف و دلاوری‌هایش را کمرنگ نشان داده و بیشتر از غرور و لجاجت و تندی‌اش نوشته‌اند. این منابع مخالفت حاجی ابراهیم و روگردانی بعضی از فارسیان از رکاب لطفعلی خان را ناشی از کج‌تابی و بدرفتاری او با آنها و شکست‌هایش را ناشی از بی‌تدبیری دانسته‌اند....
سه‌شنبه ۱۴ دی ۱۳۹۵
دکتر سعید میرسعیدی (پژوهشگر تاریخ)

لطفعلی خان در تاریخ ما به شجاعت و دلاوری و زیبارویی شهرت دارد، اما چهره و کارنامه‌اش همواره در معرض قضاوت‌هایی توأم با افراط و تفریط بوده است.مورخان دوره قاجار همواره در اشاره به خصایل مثبت وی احتیاط کرده و بر نقاط تیره شخصیت او دست گذاشته‌اند.در مقابل بعضی مورخان و رمان نویسان بخصوص در قرن حاضر از او چهره‌ای افسانه‌ای و فراتر از واقع ساخته‌اند.هر چند او هیچگاه پادشاهی بزرگ و مقتدر نبود و در مدت زمانی کوتاه تنها بر بخشی باقیمانده از قلمرو زندیه حکومت داشت، اما دارای مجموعه‌ای از خصایل و شرایطی بود که چه در آن دوران و چه بعدها مورد علاقه و اقبال مردمان بوده است.
شهرت لطفعلی خان
گمان می‌رود که لطفعلی خان در پیش از سلطنت بسیار به خلق و خوی خوش و رفتار نیک شهرت داشته است.خوش چهرگی و زیبایی او نیز با توجه به نقاشی‌ها و تصاویری که ازاو وجود دارد بیشتر به دوران نوجوانی و نورستگی‌اش برمی‌گردد. لطفعلی‌خان که در دوران سلطنت پدر،‌گاه به نیابت ازاو در شیراز حکومت می‌کرد با عموم ملایمت و ملاطفت داشت و مشهور است که مردم تصویری از کریمخان جوان را در او می‌دیدند.زیبارویی و جوانی‌اش به همراه آینده‌ای که برای او به‌عنوان پادشاه بعدی پیش‌بینی می‌شد در محبوبیت او بی‌تأثیر نبود. چنانکه در تاریخ می‌خوانیم این محبوبیت و اقبال عمومی در شروع سلطنتش در نوزده سالگی بسیار مؤثر افتاد و با قتل پدرش عموم ایلات و مردم فارس به حمایت از او برخاستند. مهارت او در سوارکاری ، شمشیرزنی، تیراندازی ، فنون رزمی شخصی و نیز جنگاوری و تسلطش بر امور لشکر‌داری و سپاهیگری در بسیاری از منابع تاریخی مورد اشاره قرار گرفته است.به قول مؤلف ذیل تاریخ نگارستان جنگ دیده و لشکر کشیده بود. شهرت جنگاوری و شجاعتش به فتح لار در زمان پدر، مقاومت و شجاعت در جنگ با آقامحمدخان در سال۱۲۰۳ه.ق، پیروزی‌های پی در پی با وجود نیروی کمتر بر نیروهای حاجی ابراهیم کلانتر و سرداران قاجار در سال۱۲۰۶ه.ق در بوشهر و کازرون و اطراف شیراز و در نهایت شبیخون بر سپاه عظیم قاجار در ابرج برمی‌گردد. وقتی آقامحمدخان در سال۱۲۰۶ه.ق با سی هزار سرباز به سوی فارس حرکت می‌کرد تصور نمی‌شد که لطفعلی خان با سه هزار سوار دست به حمله‌ای ناگهانی بزند و حتی تا آستانه پیروزی پیش برود: «هرچند خرد خرده بین و رأی صحیح متین اقتضا می‌نمود که لطفعلی خان به محض استماع خبر... عزیمت آن دریای لشکر به صوب فارس، از سبیل مجرای آن سیل خونخوار، خود را به گوشه و کنار کشد، لیکن چون طبع غیورش جز به سلطنت روی زمین تن در نمی‌داد، وجود را با فرمانروایی راغب و بدون سلطنت، عدم را طالب و به امر بین‌الامرین خود را رضا نمی‌کرد... به کلی از جان و حیات دست شسته، در سعی و کوشش کوتاهی نمی‌کرد.»(۱)
بعضی منابع ناکامی در این شبیخون را ناشی از بی‌تجربگی و اشتباه لطفعلی خان می‌دانند، اما مورخینی چون سرجان ملکم این حرکت را «تدبیری به قاعده» و او را «مستحق فیروزی» نوشته‌اند. همچنین مقاومت در کرمان در سال۱۲۰۸ه.ق هم نشان از دور بودن او از ملاحظه و ترس دارد. وقایعی چون خروجش از کرمان در میان محاصره قشون پرتعداد قاجار و مقاومت یک تنه‌اش در بم در مقابل مهاجمان پرتعداد با اینکه با جزئیاتی داستان‌وار و اغراق شده همراه هستند، بر شهرت شجاعت او افزوده‌اند. مؤلف تاریخ کرمان در وصف او نوشته است: «در شجاعت و جرأت ثالث بهرام چوبینه و سلطان جلال‌الدین مینکبرنی بود، با شهریار قاجار محاربت‌ها نمود که در قوه بشر نبود.»(۲) او اسب سیاه مشهور و مخصوصی داشته که به‌قول یکی از مورخان مانند آن دیده و شنیده نشده است.البته در داستان‌ها و رمان‌های تاریخی درباره این اسب نیز همچون سوارش اغراق فراوان کرده‌اند.

لطفعلی خان از دید منابع دوره زندیه
منابع تاریخی معاصر دوره زند با تعریف و تمجید از او نوشته‌اند و شکست‌هایش را عمدتاً بر اثر بداقبالی و تقدیر و خیانت اطرافیان نوشته‌اند. آنها اقدام کلانتر بر ضد لطفعلی خان را ناشی از جاه طلبی و نمک‌نشناسی و دنائت او و دلیل اصلی شکست و سقوط لطفعلی خان می‌دانند. به نوشته مؤلف تاریخ زندیه لطفعلی خان در ایام سلطنت پدرش «در مراسم انصاف و رعیت پروری یگانه و در لوازم عاجز نوازی و مروت فرزانه بود.»
در اوایل دوره سلطنت هم در «کمال رأفت و التفات با عموم اهالی فارس رفتار و آنها نیز از روی نهایت ارادت و اخلاص او را خدمتگزار می‌بودند.» اما مدتی بعد «ورق حسن سلوک را برگردانیده با قاطبه عمال بلکه عموم ارباب رجوعی که داشت بنای سختگیری و ستیزه را پی‌گذاشت.»
مجمل التواریخ می‌نویسد: «لطفعلی خان با صغر سن به شجاعت و جلادت مشهور بود.»(۳) تاریخ گیتی گشا او را چنین توصیف می‌کند: «انوار جهانگیری از صورت حالش ظاهر و هویدا و آثار دلاوری ناصیه احوالش آشکار و پیدا بود»‌. و در جایی دیگر در مورد محبوبیتش می‌نویسد: «جوهر ذاتی او کالشمس فی رابعه النهار بود در نظر اولوالابصار هویدا و آشکار و سکان بلاد و امصار را بآن حضرت ارادتی خاص بی‌اختیار بود.»(۴)

لطفعلی خان از نگاه دشمن
اما مورخان دوره قاجار پیروزی‌های او را خفیف و دلاوری‌هایش را کمرنگ نشان داده و بیشتر از غرور و لجاجت و تندی‌اش نوشته‌اند. این منابع مخالفت حاجی ابراهیم و روگردانی بعضی از فارسیان از رکاب لطفعلی خان را ناشی از کج‌تابی و بدرفتاری او با آنها و شکست‌هایش را ناشی از بی‌تدبیری دانسته‌اند.
تاریخ محمدی با یکجانبه نگری و جانبداری معمول تواریخ دیوانی و فرمایشی، در شرح پریشانی اردوی لطفعلی خان در سمیرم چنین نوشته است: «چند نفر از ملازمانش چند تفنگ خالی کرده ساخت شورش و فساد و اظهار مخالفت و عناد نموده در اردویش غلغله و در میان لشکریان ولوله در انداختند. لطفعلی خان... مضطرب گشته تمامت چادر و اسب و قاطر و مهتر و شاطر و کارخانجات و عمله و عساکر را گذاشته با دویست نفر از خواص به دارالعلم شیراز... روی آورد.»
در ادامه پیروزی‌هایش را مسکوت گذاشته و تکاپوهای او را از «سراسیمگی و خانه بدوشی» می‌نویسد و از «شکسته حالی و بی‌سامانی و دربدری او» یاد می‌کند اما با اینکه او را خان جاهل می‌نامد نمی‌تواند شجاعتش را انکار کند و در جایی می‌نویسد «در شجاعت اسمی و در فنون رزم رسمی داشت.»(۵)
مؤلف همچنین تلاش دارد گناه واقعه کرمان و قتل و غارت مردم آن دیار را به عهده لطفعلی خان و حاصل آمدن او به کرمان بداند. منابع بعدی دوره قاجار هرچه از آن زمان فاصله می‌گیریم احتیاط کمتری در نوشتن از لطفعلی خان دارند و به شجاعت و پیروزی‌های او اشاره کرده و کمتر از کنایه‌ها و عبارات تحقیرآمیز استفاده کرده‌اند.
روضة الصفای ناصری از او به‌عنوان جوانی دلیر یاد می‌کند که در «شجاعت و مناعت» نظیر نداشته است اما او را مغرور و بی‌تجربه می‌داند: «فی الواقع لطفعلی خان امیرزاده‌ای جسور و سرداری غیور بود ولیکن به اقتضای عهد شباب و غرور جوانی سرد و گرم گیتی ندیده و شیرین و تلخ روزگار نچشیده کار جهان ستانی و اسباب کامرانی را به محض راندن شمشیر و تاختن بارگیری همی دانست.»(۶) همچنین شبیخون او به سپاه قاجار در ابرج را به «تاختن جلال‌الدین منکبرنی بر لشکر مغول و چنگیز و بهرام چوبینه بر جیوش خسرو پرویز» تشبیه می‌کند و در دو جا او را همپایه این افراد می‌داند. فارسنامه او را دارای «دل گرگ و زور شیر و چالاکی یوز» و «هژبری دلیر و جوان رستم توان و شیر بیشه دلاوری» نوشته و در عین حال او را دارای غرور دلاوری می‌داند و در شرح شروع سلطنتش می‌نویسد: «با صولت رستم و شوکت نادری وارد شیراز شده با عموم بزرگان طریق مودت پیمود.» (۷) مؤلف ناسخ التواریخ نیز با اصطلاحات جالبی به شجاعت او اشاره کرده است: «چون سیاهی شب جهان بگرفت لطفعلی خان چون دیو از بند رسته و دیوانه زنجیر گسسته بر سر ابراهیم خان تاختن کرده او را به حمله اول مقتول و مانند سیلاب بلا تا کرانه لشکرگاه پادشاه عنان باز نکشید.»(۸)
مؤلف تاریخ کرمان که البته بشدت از زاویه دشمنی به زندیه نگاه داشته از سختگیری او با مردم کرمان و تصاحب اموال بزرگان شهر یاد کرده است و بعضی اقدامات او از جمله اخراج افراد پیر و ناتوان از شهر را نکوهش می‌کند. به نوشته سرجان ملکم آقامحمدخان با وجود عداوت شدید «در همه حال بمزیت لطفعلی خان اعتراف می‌کرد» و وقتی که به او خبر دادند زنان باباخان در یک شب چند پسر به دنیا آورده‌اند گفته بود کاش یکی از آنها مانند لطفعلی‌خان شود. همچنین به روایت سرهارفوردجونز و سرجان‌ملکم آقامحمدخان پس از نبرد ابرج گفته بود که سه کار شایسته است که در تاریخ ایران ثبت شود و یکی از آنها دلاوری و جسارت لطفعلی خان در شبیخون به اردوی او بوده است.
لطفعلی خان از نگاه منابع خارجی
سرهارفوردجونز نماینده کمپانی هندشرقی در بصره که با لطفعلی خان دیدار و دوستی داشته او را شیر واقعی میدان جنگ نامیده و بسیار از شجاعت و شرافت او یاد کرده است: «مردم لطفعلی خان را به خاطر صفات شایسته‌اش بسیار دوست داشتند. شهامت پایداری و شجاعت و کفایتی که او به هنگام بلا و سختی از خود نشان می‌داد هنوز موضوع ترانه‌هایی‌ است که شاید تا زبان فارسی زنده است زنده بماند. لطفعلی خان به وقت نعمت، جوانمرد خوشایند و دست و دلباز و به وقت سخت‌ترین مصیبت‌هایی که بتواند بر آدمی روی آرد باوقار و خوددار و با عزم بود.»(۹)
بعضی مورخین تصمیم او برای فروش جواهرات سلطنتی را مورد نکوهش قرار داده‌اند اما جونز این مسأله را ناشی از افکار بلند او برای تبدیل مظاهر منقول پول به پول نقد برای صرف در امورات جنگی بر ضد قاجارها می‌داند. سرجان ملکم می‌نویسد او از «کیاست و حذاقتی که لازمه امارت و سرداریست» بهره کامل و آقامحمدخان نیز از بهادری‌های او اندیشه تمام داشت.
چون در ایام پدر همیشه به اشغال ملکی و امور دولتی اشتغال داشت تجاربی وافر اندوخته بود و نیک و بد امور راآموخته بود و هم به اتفاق دوست و دشمن از جمیع اهالی مملکت به شجاعتی زایدالوصف امتیاز داشت.همانا حسن طلعت و جمال اوصاف و شمایل اخلاقش بجهت کشش خاطر و جلب قلوب ایجاد شده بود. قامتی کشیده و اندامی خوشایند و اگرچه تن و توشی باریک داشت اما قوی و چالاک بود. در فنون سواری و قوانین سپاهیگری کس با وی دم مبادات نزدی و هم در تدابیر لازمه مملکتداری از همگنان پای کم نداشتی و در بسیاری از اوقات لوازم حذاقت و فراست یا مراتب شهامت و جلادت از وی ظاهر شده بود.» او در جایی دیگر نیز اشاره به لیاقت لطفعلی خان دارد: «اگر در مملکتی مستقل و در زمانی بود که مردم از روی رسوم و عادت طاعت سلاطین را فرض می‌دانستند نامش چون چنگیز و تیمور بلند آوازه می‌گشت.» اما ملکم نیز به تغییر رفتار او در سال‌های بعد از سلطنت اشاره می‌کند: «چون بر تخت برآمد مزاجش تغییر یافت و عاداتش را تبدیل پدید آمد غرور و استبداد جای حلم و سکونت گرفت.» البته باید توجه کرد که ملکم بواسطه دوستی و نزدیکی با حاجی ابراهیم و پسرش بعضی اطلاعات خود را از آنها به‌دست آورده است. او در ادامه درباره لطفعلی خان این‌طور می‌نویسد: «در زمان او وضع ملک به نوعی بود که جز شجاعت شخصی و حذاقت امارت جمیع صفات وی برخلاف مصلحت وی بود. دانشی بدون حزم و عقلی مغلوب خشم و تنمر و تجبری در نهایت داشت چنانچه در شداید و مصایب نیز از استمالت قلوب ابا داشت. اما امروز نقایص وی فراموش است و فقط محسنات و صفات و اعتدال اندام و شهامت ذاتی و وقایع بدبختی‌های وی در افواه اهالی ایران مذکور است.»(۱۰) کاپیتان فرانکلین انگلیسی که در سال ۱۷۸۶میلادی به شیراز آمده است او را در پیش از سلطنت جوان برومندی می‌بیند که ظاهری امیدبخش دارد و مورد علاقه خاص مردم است.(۱۱)
هنری پوتینجر ضمن توصیف کرمان در سفرش در سال۱۸۱۰م او را لطفعلی خان بزرگ می‌نامد و از شجاعت و پایمردی‌اش در دفاع از شهر می‌نویسد: «اکثر مردم ایران در حال حاضر از فقدان او متأسف و متأثرند چرا که او مرد دلیر و شجاعی بود... او حتی در زمان کامیابی و قدرت نیز کریم و بزرگوار بود.»(۱۲) موسیو اولیویه فرانسوی که یکسال بعد از قتل لطفعلی خان به ایران آمده از لطفعلی خان به‌عنوان جوانی لایق و سزاوار و محبوب و مقبول عالیه نام می‌برد.(۱۳)

چهره واقعی لطفعلی خان
به نظر می‌رسد از ورای برخی بدگویی‌های مورخان دوره قاجار و با گذر از اوصاف افسانه وار و داستان‌های عامه پسند، می‌توان به تصویر و تصوری نزدیک به واقعیت از لطفعلی خان زند رسید. او پادشاهی در ابعاد زمان خود و چون دیگران در پی قدرت و سلطنت بوده و حتی گاه دست به مجازات‌های سخت نیز می‌زده است، چنانکه به همراه مجازات قاتلان پدر بسیاری از اقوام خود را که فرزندان و وابستگان علیمرادخان زند بودند کور و حبس و مطرود کرد. در عین حال مواردی از بخشش و سهل گیری‌های وکیل در مورد دشمنان را در او نیز می‌بینیم. چنانکه بسیاری از افراد دخیل در قتل پدرش را بخشید و رضاقلی خان سردار قاجار را که اسیر کرده بود بدون هیچ آزاری رها کرد. او محبوبیت زیادی داشته است و به نوشته اسکات وارینگ حتی تا سال‌ها پس از مرگش مردم ترانه‌ای محلی در وصف او می‌خواندند.
به شهادت دوست و دشمن در امورات جنگی و لشکرکشی با وجود سن کم با تجربه و خبره بوده اما به میدان جنگ میل و برای اقدامات نظامی عجله زیادی داشته است. در سیاست ورزی و تدبیرات حکومتی به نظر می‌رسد در مقابل دشمنان و رقبایش چون آقامحمدخان و حاجی ابراهیم یارای برابری نداشته است. مشهور است که تند و مغرور بوده و به مشورت اطرافیان توجه نداشته و این مسأله در لشکرکشی بی‌حاصل او به کرمان در زمستان ۱۲۰۵ بخوبی مشهود است. حتی در قلعه بم وقتی بعضی از نزدیکانش از قصد حاکم مطلع شده و او را تکلیف به فرار کردند به‌قول تاریخ زندیه «از آنجا که غرور و لجاج همفکری طبعش بود» به این حرف توجهی نکرد و همراهان گریخته و او را با دشمن تنها گذاشتند. لطفعلی خان با شعر و شاعری بیگانه نبود و مشهور است که وقتی او را زخم خورده و به حالت اسارت به حضور آقامحمدخان برده بودند بیتی مناسب حال از مولانا خوانده بود.همچنین رباعی مشهوری وجود دارد که منتسب به او و در اشاره به شکست‌ها و ناکامی‌هایش است. شجاعت، زیبارویی، جوانمردی، ساده دلی، جنگ‌های فراوان و روزگارش که گاه بر تخت سلطنت و گاه بر پشت اسب و زمانی در کاخ‌های شیراز و زمانی در بیابان‌های طبس و کرمان گذشته است، سرنوشت غم‌انگیز خانواده‌اش و سرانجام شوم و مرگ دردناکش در اسارت همراه با کینه ورزی آقامحمدخان، همه و همه در ساخته و پرداخته شدن چهره‌ای ویژه از او در تاریخ ما نقش داشته است.
منابع:
۱-تاریخ زندیه، ابن عبدالکریم علیرضا شیرازی، نشر گستره، ۱۳۶۵، ص۹۵
۲-تاریخ کرمان، احمدعلی خان وزیری، نشر علم، ۱۳۸۵، ص۷۵۴
۳-مجمل التواریخ، ابوالحسن بن محمدامین گلستانه، دانشگاه تهران، ۱۳۹۴، ص۳۵۳
۴-تاریخ گیتی گشا، میرزا محمدصادق موسوی نامی، انتشارات اقبال، ۱۳۶۶، ص۳۱۱و۳۹۱
۵-تاریخ محمدی، محمد فتح‌الله ساروی، امیرکبیر، ۱۳۷۱، ص۱۹۷و۲۰۰
۶-روضة الصفای ناصری، رضاقلی خان هدایت، اساطیر، ۱۳۸۰، ص۷۳۲۵
۷-فارسنامه ناصری، میرزا حسن فسایی، امیرکبیر، ۱۳۸۲، ص۶۴۱
۸-ناسخ التواریخ، محمدتقی سپهر، اساطیر ۱۳۷۷، ص۶۲
۹-آخرین روزهای لطفعلی خان زند، سرهارفوردجونز، ترجمه هما ناطق و جان گرنی، امیرکبیر، ۱۳۵۳، ص۸
۱۰-تاریخ ایران، سرجان ملکم، انتشارات سنایی، ۱۳۸۳، ص۴۷۴و۴۸۹
۱۱-مشاهدات سفر از بنگال به ایران، ویلیام فرانکلین، ترجمه محسن جاویدان، تحقیقات تاریخی، ۱۳۵۸، ص۱۰۳
۱۲-ده سفرنامه، مهراب امیری، انتشارات وحید، ۱۳۶۹، ص۳۰۶
۱۳-سفرنامه اولیویه، محمد طاهر میرزا، اطلاعات، ۱۳۷۱، ص۹۵
منبع: روزنامه ایران / 14 دی ماه 1395
نظر شما