دریغ از راه دور و رنج بسیار

خسارتهایی که بابت نادانی و ناکارآمدی دیگران می دهیم

دکتر مجید تفرشی، تاریخنگار و سندپژوه
برای خسارت دیدن و لطمه خوردن حتما لزوما نباید اسیر یک رییس مملکت نابخرد شد. گاهی مسئولان و متولیان سطح پایین تر هم می توانند با خردمندی یا بی خردی خود تاثیرگذار باشند. ایران و خارج هم ندارد. این اتفاق همه جا و برای همه می تواند بیافتد....

سه‌شنبه ۸ فروردین ۱۳۹۶
بیشتر امروز موضوعی توجه مرا بهه خود جلب کرده بود. مساله خسارت های ریز و درشتی که از جهت ناکارآمدی و نادانی دیگران، به خصوص صاحبان مسئولیت، در ایران و جهان داده می شود.
در این جا قصدم اشاره به موضوعات کلان از قبیل ظور پدیده هایی چون جورج بوش و محمود احمدی نژاد و دانلد ترامپ نیست. که البته ب آنها پرداخته ام و بیش از آن باید به آنها پرداخت.
ولی الان مساله ام بیشتر حول تصمیم گیری های ظاهرا کوچکتر مدیریت های سیاسی و اداری و فرهنگی در دو سوی عالم است. در این موضوع به دو مثال بسنده می کنم. یکی موضوعی که امروز برایم تداعی شد و یکی موضوعی که چند هفته قبل به آن فکر کردم.

یک- پارسال به فرموده دوستی، برای عکس برداری از یک نسخه خطی به "کتابخانه ملی بریتانیا/ بریتیش لایبرری" رفتم تا یک نسخه خطی فارسی را عکس برداری کنم. یک بار این نسخه را در ازای مبلغی نسبتا زیاد سفارش داده بودم ولی اشتباها یک نسخه دیگر را برای من عکس برداری کرده بودند. از یک دوست و همکار در گروه "کمیته بین المللی کتابداران خاورمیانه ای" شنیدم که پس از سالها و با تاخیر، بریتیش لایبرری هم بالاخره اجازه تصویر برداری از اسناد و کتب با دوربین شخصی را داده است.
من هم با اشتیاق رفتم و با سفارش نسخه مذکور و کسب اجازه اولیه، شروع کردم به عکس برداری از آن. پس از دقایقی، در دو نوبت مسئولان ارشد کتابخانه با برخوردی بسیار نامعمول و نامتعارف سراغ من آمدند. اول گفتند حق عکاسی از همه کتاب را ندارم. بعد گفتند: دوربینت بزرگ و حرفه ای است و استفاده از آن ممنوع است.
هر چه توضیح دادم که موسسات مشابه از قبیل آرشیو ملی بریتانیا یا کتابخانه دانشگاه کیمبریج سالیان سال است از این موضوعات عبور کرده و اجازه تصویربرداری از اصل اسناد و نسخ خطی و چاپی را می دهند و من هر روز در این مراکز، با چند دستیار و همکار از هر سندی که بخواهیم عکس برداری می کنیم، اعتنا نکرده و بدتر لج کردند.
هر چه گفتم، بابا این دوربین نیکون کولپیکس ال-۸۳۰ من برای اهل فن اسباب بازی است، چون طرف مقابل اصلا هیچ شناختی از دوربین عکاسی نداشت و احتمالا فقط دوربین عکاسی فرزند دبستانی اش را دیده بود، به نظرش دوربین ابتدایی من خیلی بزرگ و حرفه ای می نمود.
به هر روی، با تلخی و تندی و عصبانیت مانع کار من شدند. من هم لج کردم و یک سالی با این کتابخانه قهر کردم. تا امروز. امروز برای تمدید عضویتم در بریتیش لایبرری و دیدن یک کتاب که ۹۵ سال قبل به طور خیلی خیلی محدود و خاص چاپ شده و من اخیرا از انتشار آن اطلاع یافته بودم، مجبور شدم قهر خودخواسته و یک طرفه ام را کنار گذاشته و به کتابخانه بروم. به اصل دست نویس کتاب دسترسی داشتم ولی نسخه چاپی آن را ندیده بودم.
باری، صبح رفتم آن جا و کنتاب را سفارش دادم. البته احتیاطا دوربین عکای با خود نبردم و فقط موبایل همراهم بردم. ناگهان نگاهی به اطرافم کردم و آه از نهادم بلند شد. دیدم خلایق ریز و درشت مشغول عکاسی از اسناد و نسخ خطی و چاپی و روزنامه با دوربینهای بزرگ حرفه ای دارای لنز متحرک هستند. بی دردسر، بی مزاحم و بی محدودیت کمی و کیفی.
احتیاطا از مامور مربوطه مجددا پرسیدم واقعا می توانم عکاسی کنم؟ نگاه عاقل اندر سفیهی بهه من کرد و گفت: مگر شک داری یا مشکلی با این موضوع داری؟ داستان سال گذشته را برایش تعریف کردم. خیلی شرمنده شد. گفت جریانی که برای من پیش آمده برای چند نفر دیگر هم رخ داده و مدتی بعد در سیاستهای نابخردانه و بدوی تصویرمحدود کردن برداری تجدید نظر کرده اند. الان فقط مساله حفظ و سلامت آثار مم است ولاغیر. لذا سوای منابعی که شکننده و در معرض خطر هستند، هیچ محدودیتی در عکاسی نیست.
آهی کشیدم و با خودم گفتم: دریغ از راه دور و رنج بسیار.
دو- شش سال قبل ناگهان یک ماه و اندی پایگاه اینترنتی تاریخ ایرانی تعطیل و فیلتر شد. از دوستان مسئول آن سوال کردم. گفتند از طرف دستگاههای امنیتی و انتظامی صورت گرفته. وقتی مدیر و مالک سایت موضوع را پی گیری کرده، گفتهه بودند که مطالب چند نفر باید حذف شود. نفر اول هم دکتر محمد علی (همایون) کاتوزیان بود. خلاصه ظاهرا با حذف مطالب این لیست سیاه، سیاست تاریخ ایرانی از توقیف و فیلتر نجات یافت.
ماه گذشته که در ایران بودم، با چند تن از دوستان شاهد و ناظر برگزاری یک نشست مفصل و پر و پیمان یک روزه در نقد و تجلیل از آقای دکتر کاتوزیان با حضور خود ایشان بودم. فردا و روزهای بعد هم روزنامه ها و هفته نامه ها و ماهنامه ها و دیگر رسانه ها هم این خبر را بهه قدر توان و امکان پوشش مناسب دادند. حتی در یکی دو روزنامه هم تیتر نخست صفحه اول به این موضوع اختصاص داده شد.
از همان موقع تا به حال مدام به یاد توقیف شش سال قبل سایت تاریخ ایرانی و تبعات و جزییات ناگوار و ناخوشایند آن افتادم. با خودم گفتم: تا جایی که من خبر دارم و می دانم آقای دکتر کاتوزیان که عوض نشده است. شاید معیارهای حضرات در سخت گیری و کوته نگری عوض شده یا الحمدلله درس تجربه و سیلی روزگار تاثیرگذار بوده؟

می بینید که برای خسارت دیدن و لطمه خوردن حتما لزوما نباید اسیر یک رییس مملکت نابخرد شد. گاهی مسئولان و متولیان سطح پایین تر هم می توانند با خردمندی یا بی خردی خود تاثیرگذار باشند. ایران و خارج هم ندارد. این اتفاق همه جا و برای همه می تواند بیافتد. مهم عبرت گرفتن و روند رو به جلو و در مسیر ترقی و تعالی است.
نظر شما