سایۀ سیاه سلطان

تیشۀ تخریب اصفهان در دستان ظل السلطان

الهه باقری، دبیر بخش تاریخ ماهنامه برای فردا
بی‌شک نام مسعودمیرزا ظل‌السلطان برای اصفهان و اصفهانی نامی آشناست. او آن چنان نامی از خود به جا گذاشت که هنوز هم بعد از گذشت سال‌ها از یاد نرفته است. خاطرۀ او هنوز نه‌تنها در کتاب‌های تاریخی، بلکه در روایت‌های شفاهی و... به جا مانده است؛ مردم این شهر ستمگری او را مثل می‌زنند و به خاطر ویران شدن این‌همه کاخ او را لعن و نفرین می‌کنند. به‌یقین اهمیت شخصیت و اعمال و رفتار ظل‌السلطان بر اهل تاریخ پوشیده نیست. از ‌او گفتن شاید حدیث مکرر باشد؛ اما این تکرار از اهمیت موضوع مورد بحث نمی‌کاهد....
چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۶
بی‌شک نام مسعودمیرزا ظل‌السلطان برای اصفهان و اصفهانی نامی آشناست. او آن چنان نامی از خود به جا گذاشت که هنوز هم بعد از گذشت سال‌ها از یاد نرفته است. خاطرۀ او هنوز نه‌تنها در کتاب‌های تاریخی، بلکه در روایت‌های شفاهی و... به جا مانده است؛ مردم این شهر ستمگری او را مثل می‌زنند و به خاطر ویران شدن این‌همه کاخ او را لعن و نفرین می‌کنند. به‌یقین اهمیت شخصیت و اعمال و رفتار ظل‌السلطان بر اهل تاریخ پوشیده نیست. از ‌او گفتن شاید حدیث مکرر باشد؛ اما این تکرار از اهمیت موضوع مورد بحث نمی‌کاهد. این نوشتار به اهمیت حکومت ۳۵سالۀ ظل‌السلطان بر اصفهان می‌پردازد.
ظل‌السلطان در ابتدا روزنامه و مدرسۀ همایونی و ارتش مدرن را تأسیس کرد؛ اما در ادامه بی‌رحمی‌اش زبانزد خاص و عام شد. او از نظر خونریزی و بی‌رحمی شباهت کاملی با آغامحمدخان قاجار و سلاطین سابق داشت. گفته می‌شد بی‌رحمی را از پدربزرگ مادری‌اش به ارث برده است که در زمان محمدشاه میرغضب بود. مظفرالدین‌شاه هروقت می‌خواست قساوت و بی‌رحمی کسی را بیان کند، می‌گفت: این آقا مثل ظل‌السلطان آدم بی‌رحمی است. مظفرالدین‌شاه می‌گفت در ایام طفولیت که با هم درس می‌خواندیم، عصرها که به اندرون می‌رفتیم، ظل‌السلطان قبلاً غلام‌بچه‌ها، کنیزها وخواجه‌ها را وادار به گرفتن گنجشک کرده بود و آنان نیز از او اطاعت می‌کردند و برایش گنشجک می‌آوردند و او با میخ و چاقو چشم گنجشگ‌ها را درمی‌آورد و آن‌ها را در هوا رها می‌کرد و می‌گفت داداش ببین حالا چطور پرواز می‌کنند!
سیاحان خارجی که نیز هرکدام با زبان و قلمی دربارۀ ظل‌السلطان نوشته‌اند. ساموئل بنجامین آمریکایی دربارۀ او می‌گوید: ظل‌السلطان حاکم مقتدر اصفهان و فردی خونخوار و سفاک است. خونریزی و بی‌رحمی او شباهت زیادی با آغامحمدخان قاجار دارد. قتل ایلخانی بختیاری را که ظل‌السلطان به منزل خود دعوت کرده بود، با آنکه خلاف اصول جوانمردی و میهمان‌نوازی بوده است، شاید بتوان به خاطر مصالح مملکت دانست؛ هرچند ظل‌السلطان به‌تنهایی نمی‌توانسته تصمیم به قتل ایلخانی بگیرد و این کار بی‌تردید به دستور شخص شاه و با در نظر گرفتن ملاحظات سیاسی انجام گرفته است؛ اما دربارۀ قتل آن بازرگان ثروتمند اصفهانی چه عذری می‌توان آورد و چه مصلحتی وجود داشت؟ یا کشتن غلامی که به اتهام سرقت گردن‌بند اسب ظل‌السلطان در اصفهان محکوم و به چهارمیخ کشیده شد، چیزی جز شقاوت و بی‌رحمی بود؟
ظل‌السلطان در دورۀ ناصری بسیاری از کاخ‌ها را ویران کرد. او در مدت حکومت در اصفهان کوشید آثار دورۀ صفویه را نابود کند؛ به‌طوری‌که برخی از عمارت‌های باقی‌مانده از آن دوره، مانند عمارت آیینه‌خانه در کنار زاینده‌رود را کاملاً نابود کرد و برخی دیگر را به مرز نابودی کشاند. ظل‌السلطان از عمارت هشت‌بهشت به‌عنوان اصطبل استفاده می‌کرد و آیینه‌کاری‌های روی ستون‌های عالی‌قاپو و چهل‌ستون را از میان برد. بسیاری از آیینه‌کاری‌ها و گچ‌بری‌ها هم برای ساخت عمارت مسعودی به تهران منتقل شد. ظل‌السلطان همچنین دستور داد روی نقاشی‌های نفیس داخل چهل‌ستون را با گچ بپوشانند و نقاشان قاجاری نقاشی‌های کم‌ارزش خود را جایگزین آن‌ها کنند. این سنت حاکمان این دیار است که در هر برهه از زمان، تمام وجوه مثبت دورۀ پیش از خود را نفی و نابود کند تا شاید اعمال مثبت خویش را جلوه‌گر سازد. آلبوم‌های شخصی ظل‌السلطان که بناهای قدیمی اصفهان را به تصویر کشیده است، از جنبه‌های بسیاری درخور بررسی است؛ به‌ویژه از این رو که برخی از این آثار ارزشمند تاریخی دیگر وجود ندارد و این عکس‌ها گوشه‌هایی از چهرۀ قدیم شهر اصفهان را در دوران قاجار نشان می‌دهد.
در خاطرات حاج سیاح آمده است که روزی خود او همراه با سید جمال‌الدین اسدآبادی به اصفهان آمده بودند و سید جمال یقۀ ظل‌السلطان را گرفت که در همۀ جهان آثار تاریخی را قدر می‌دانند؛ شما چرا آن‌ها را تخریب می‌کنی؟ ظل‌السلطان نامه‌هایی از پدرش نشان داد که قبلۀ عالم از وی خواسته بود این آثار را تخریب کند تا نام صفویه نماند. ظل‌السلطان و ناصرالدین‌شاه هر دو رفتند، اما بدنامی به ظل‌السلطان ماند؛ چراکه تیشۀ تخریب به دست او بود. درواقع، اصفهان عصر صفویه که به اوج و شکوه خود رسیده بود و بسیاری از سیاحان را متحیر کرده و لقب «نصف جهان» گرفته بود، در زمان ظل‌السلطان به نابودی و ویرانی کشانده شد. همین نابودی کاخ‌ها ظل‌السلطان را در تاریخ این شهر منفور کرد و موجب شد او را حاکمی مستبد و دیوانه بخوانند؛ اما وی ازلحاظ پزشکی دیوانه‌ نبود (بنگرید به نوشتار دکتر سیمین کاظمی در همین پرونده).
در زمان مظفرالدین‌شاه، به سال ۱۳۲۴ق٫ ۱۲۸۵ش، انقلاب مشروطه روی داد. انقلاب مشروطه یکی از تحولات چشمگیر ایران معاصر بود که بر اوضاع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور تأثیر فراوانی گذاشت. به نظر می‌رسد ظل‌السلطان طرفدار مشروطه بوده و از انقلاب مشروطه حمایت کرده است. تعدادی از اسناد موجود بر این نظر صحه می‌گذارد؛ برای نمونه یک برگ سند آورده می‌شود:
«مقام منیع مجلس شورای ملی شید الله ارکانه
البته خاطر محترم وکلای عظام از خدمات حضرت والا ظل‌السلطان، دامت شوکته، که در ابتدای اساس مقدس مشروطیت و در این دورۀ اخیر هم از بی‌طرفی و بلکه در سر موقع استقبال برای خدمات به‌خوبی مطلع و مستحضر است. در این موقع هم فریضۀ خود دانسته این مختصر را زحمت عرض می دهد که حضرت والا ظل‌السلطان و تمام اولاد و بستگانشان برای هرگونه فرمایش و خدمتی که اولیای امور در راه حفظ استقلال مملکت و مشروطیت صلاح بدانند، با کمال افتخار چنانچه همیشه حاضر بوده‌اند حاضرند.»
نکتۀ درخور توجه دیگر در باب ظل‌السطان دوستی و روابط حسنۀ او با انگلستان و در مقابل، دشمنی علنی با روس‌هاست. لرد کرزن، نایب‌السلطنۀ هندوستان، می‌گفت: ظل‌السلطان بارها با سیاحان انگلیسی مصاحبه داشته و همواره در نزد آن‌ها عقیدۀ آزادی‌خواهی و احساسات انگلوفیل ابراز می‌داشته است. ظل‌السلطان با روحانیون میانۀ خوبی نداشت و می‌گفت: «قدرت آخوندها یک مانع بزرگ برای حسن ادارۀ امور کشور است.»
در اواخر عمر ظل‌السلطان، رفتار بد او باعث می‌شود که مردم به او اعتراض کنند و او را از حکومت عزل کنند. باید توجه کرد امنیتی هم که ظل‌السلطان برقرار کرد، بیشتر ناشی از خشونت بود تا مبادا مردم پا از گلیم خود درازتر کنند. به‌هرحال، این خشونت‌ها سرانجام چشم مردم را به امنیت نسبی روزگار او بست و آن‌ها را علیه وی شوراند. او مثل هر حاکم و شاهزاده‌ای خواهان رسیدن به قدرت و تخت سلطنت بود و در این راستا، به هر کاری دست می‌زد و این خود موجب شد ناصرالدین‌شاه از او واهمه کند و انحلال ارتش وی را خواستار شود، با این عنوان که ایران گنجایش دو پایتخت را ندارد و درواقع «دو پادشاه در اقلیمی نگنجند!»
ظل‌السلطان‌های بسیاری در این شهر بودند و هستند. ظل‌السلطان دورۀ قاجار نام بدی از خود به جا گذاشت و رفت؛ اما حمام بی‌نظیر خسروآقا هم در زمان شهردار سابق اصفهان ویران شد؛ و زمانی که از او علت تخریب را پرسیدند، تقصیر را به گردن این و آن انداخت؛ در حالی که می‌دانیم که او خود شب‌هنگام مأمورانش را کلنگ‌به‌دست برای تخریب این حمام فرستاده بود. مدیران فعلی هم باید بدانند آثار تاریخی و فرهنگی این کشور نشانه‌های هویتی شهر و کشورمان است و با ویرانی این آثار، نام نیکی از آن‌ها به یادگار نخواهد ماند.
گروه تاریخ ماهنامۀ برای فردا بر آن است که پروندۀ ظل‌السلطان را در دو شماره پی بگیرد و این شخصیت تاریخی را که ۳۵ سال بر این شهر حکومت کرد، از زوایای مختلف بررسی و ارزیابی کند. امید است که این پرونده، موردعلاقۀ خوانندگان قرار گیرد و همچنین، ناگفته‌هایی از تاریخ شهر اصفهان را بازگو کند که پژوهشگران تاریخ محلی را به کار آید.
نظر شما