مسعود میرزا ظلالسلطان در قاب روزگار
روایتی متفاوت از سالهای حکمرانی ظل السلطان در اصفهان
چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۶
مسعود میرزا ظلالسلطان از آن شخصیتهایی است که هنوز به ترازوی نقد صحیح توزین نشده است. شاید ازآنجاکه او مخرب گنجینههای تاریخی اصفهان بود، دور از انتظار نباشد که اصفهانیها از دست او سخت عصبانی باشند. هنوز هم معلوم نیست چه شد که او در دورۀ دوم حکمرانی خویش، اینگونه تیشۀ جفا برگرفت و آثار تاریخی این شهر را نابود کرد. این مقاله قصد دارد اندکی خشم خویش را فرونشاند و با نگاهی همهجانبه به بررسی دوران حکمرانی او بپردازد.
در تمام ایل و تبار قاجار، بهجز عباس میرزای مرحوم، هیچ شاهزادهای نیست که در سازندگی و درستکاری تاجی بر سر نهاده باشد؛ اما وقتی کارنامۀ او را در کنار همگنانش مینهیم، به نتایج خوبی میرسیم. کارنامۀ سیزدهسال از دوران فرمانروایی او را میتوان در روزنامۀ «فرهنگ اصفهان» جستوجو کرد.
اصولاً در روزگار او، انتشار روزنامه در شهرستانها چندان معمول نبود. جز تهران که پایتخت بود و تبریز که ولیعهدنشین بود، در شهرهای دیگر کسی دست به کار روزنامه نمیبرد؛ اما مسعود میرزا چنین کرد. او روزنامۀ فرهنگ اصفهان را در این شهر به راه انداخت و سیزده سال به طور مداوم آن را منتشر میکرد. در این روزنامه میتوان اقدامات مثبت او را مشاهده کرد. نگارنده با انتشار کتاب «تاریخ اجتماعی اصفهان در عصر ظلالسلطان از نگاه روزنامۀ فرهنگ اصفهان»، مطالب روزنامۀ فرهنگ را در دسترس همگان قرار داده است. در این کتاب از برپایی «انجمن شهر» در سال ۱۲۹۸ق سخن به میان میآید. اعضای این انجمن همه به حکم ظلالسلطان بر منصب خود نشستند و مصوبات این مجمع نیز باید به تصویب وی میرسید؛ اما بههرحال مجمعی بود که ذهنها و فرایندها را برای تأسیس نهادهای دموکراتیکتر در آینده مهیا میکرد. او در سال ۱۲۹۹ق مجلس تجار را در اصفهان بنیان نهاد و در سال ۱۲۹۸ق نخستین مدرسه به سبک جدید را در عمارت هشتبهشت پایهگذاری کرد. این مدرسه دو-سه سالی بیشتر برپا نبود و به دلایلی که هنوز بهدرستی مشخص نیست، تعطیل شد؛ اما به مردم اصفهان آموخت که دانشآموزان بهتر است بهجای زمین، روی نیمکت بنشینند و با تابلو و آزمایشگاه و کتابخانه درس بخوانند. ظلالسلطان در سال ۱۲۹۶ق دستور تشکیل «انجمن پزشکان اصفهان» را داد. وظیفۀ این انجمن رسیدگی به بیماریهای واگیر و معضلات بهداشتی شهر بود و در این میان به تعمیر ابنیۀ عمومی شهر نیز میپرداخت. مرمت پل خواجو در سال ۱۲۹۷ق، خالی کردن میدان نقش جهان از کاسبان مزاحم و مرمت آن، مرمت میدان چهار حوض، بازسازی چند چشمه از سیوسه پل که بر اثر سیل تخریب شده بود، مرمت بازارچۀ بلند و کاروانسرای آن (هتل عباسی کنونی) و اختصاص آن به سربازان، مرمت چهلستون و هشتبهشت و همچنین تأسیس موزهای برای چهلستون از جملۀ اقدامات این انجمن بود.
نکتۀ مثبت دیگر در کارنامۀ ظلالسلطان، امنیت حاکم بر این منطقه در طول سه دهه حکمرانی او بود. پیش از حکومت ظلالسلطان، اصفهان دائماً مورد هجوم دو ایل بزرگ قشقایی و بختیاری قرار میگرفت. در سال ۱۲۶۸ق در روزنامۀ میخوانیم: «از سمت فارس، رضاخان رحیمی که از طایفۀ قشقایی است، گوسفند زیادی از محال جرقویه علیا برده بود، از او استرداد نموده و در سمت یزد هم چهل رأس قاطر از تجار در شش فرسخی یزد برده بودند، عالیجاه چراغ علیخان آدم فرستاده و قاطرها را از پشت کوه بختیاری از سارقین استرداد کردهاند و مالی هم که چند سال پیش از این از اسفرجان بختیاری برده بودهاند، این روزها فرستاده و استرداد نموده است» (وقایعاتفاقیه، ش۸۸، ۲۲ذیحجه ۱۲۶۸). یکیدو سال بعد در همین روزنامه میخوانیم: «در منزل مورچهخورت نوشته بودند که چندی قبل از این پارهای از قطاعالطریق بختیاری که در فریدن سکنی دارند، مالی از تجار سرقت کرده بودند. مستحفظین عرض راه که عالیجاه چراغ علیخان نایبالحکومه تعیین کرده بود، مخبر شده آنها را تعاقب کرده بودند تا رفته دزد و مال را پیدا کرده، بعضی از مال را استرداد کردهاند و بعضی را هم محصل در آنجا گذاشتهاند که استرداد کنند و به صاحب مال برساند» (وقایعاتفاقیه، ش۱۸۴، ۱۵ذیقعده ۱۲۷۰).
ده سال بعد در روزنامۀ ایران این خبر به چشم میخورد: «جمعی از سوارۀ بختیاری در میانة جزو مورچهخورت و سایر منازل، دستبردی به قوافل و مترددین زده، چند نفر از آدمهای مرحوم ناظمالملک را که عازم دارالخلافه بودند، در حوالی نطنز، سوارهای بختیاری بر سر آنها ریخته، اموال آنها را غارت و یک نفر را مقتول ساختند. به حکومت اصفهان اطلاع رسیده، بیست نفر سوار با احمد خان به تعاقب آنها مأمور گردید...» (ایران، ش۴۷، ۳شعبان ۱۲۸۸) یکیدو ماه بعد در این روزنامه آمده است: «چون مدتی است که چند نفر دزد در میانۀ مورچهخورت و سُه، که راه دارالخلافه است، اموال قوافل و مترددین را میبرند و اذیت مینمایند، مجدداً از حکومت مأموری با چند نفر سوار روانه شد و حکم هم به دهات نطنز و برخوار نوشته شد که مأمورین از هر جا استمداد نمایند، بدون عذر امداد کرده، سارقین را دستگیر نمایند» (ایران، ش۶۴، ۲۸شوال ۱۲۸۸).
دو سال بعد طایفۀ قشقایی هم وارد شد. «از طوایف ایلات قشقایی و غیره که در راه اصفهان و فارس مشغول راهزنی بودند، سهامالملک که در اردوی گندمان متوقف است، مستحضر شده که جمعی از آنها به قدر یک صد نفر متجاوز، در درۀ سقناق قرار دارند و اموال منهوبه را آنجا ریخته، باز درصدد دزدی هستند. لهذا بیتأمل با جمعیتی که مناسب دانسته بر سر سارقین رفته...» (ایران، ش۱۷۹، ۲۲ربیعالثانی ۱۲۹۰). این وضعیت ناامن ادامه داشت و اخبار هر روزه از دزدی و غارت قافلهها تا پیش از حکومت ظلالسلطان همواره به گوش میرسید. شاید یکی از دلایلی که دولت بهتدریج تا سال ۱۳۰۰ق حکومت ایالات فارس، یزد، کردستان، لرستان و خوزستان را به ظلالسلطان داد، این بود که با یککاسه شدن مدیریت این مناطق، دزدان بعد از انجام عمل مجرمانۀ خویش، به سرزمین دیگر فرار نکنند. وقتی در سال ۱۲۹۶ق میرزا حسینخان سپهسالار، صدراعظم راجع به دزدی و فرار دزدان به فارس به ظلالسلطان اعتراض کرد، ظلالسلطان با کمال قلدری به وی نوشت: «کمال اطمینان داشته باشید اینگونه اشخاص نه اینجا هستند، نه خواهند آمد، نه من میگذارم بیایند. لیکن مکرر عرض کردهام سؤال و جواب حکومت فارس و عربستان وکرمان را با اینجانب نفرمایید یا فرمان حکومت آنجاها را هم مرحمت فرمایید.»
ظلالسطان در سال ۱۳۰۵ق حکمرانی قسمت وسیعی از ایران به دست گرفت و یک ارتش منطقهای قوی شامل ۲۱هزار نفر نیرو تشکیل داد. این ارتش امنیت را به منطقه بازگرداند. وقتی در سال ۱۳۰۵ق ناصرالدینشاه بهعلت ترس از ظلالسلطان حکمرانی تمام این مناطق را، بهجز اصفهان، از وی ستاند، ناامنی دوباره به منطقه برگشت. البته شهر اصفهان همچنان امن بود.
اشرار داخلی
اشرار داخل شهری اصفهان هم کم نبودند. نهاد ناآرام اصفهان سه تن از شاهان قاجار را وادار کرد به اصفهان لشکر بکشند: فتحعلی شاه شش بار به اصفهان آمد.
محمدشاه یکبار در سال ۱۲۵۵ق به اصفهان لشکر کشید. روضهالصفای ناصری دربارۀ علت آمدن محمدشاه به اصفهان میگوید: «برخی از اجامره و اوباش در آن شهر پای از اندازۀ رعیتی برتری نهاده بودند و با ضعفا و فقرا و عجزه و مساکین بیمروتی و بیاعتدالی گزیده احیاناً به قتل و غارت تنی چند ضعیف پرداخته.» محمدشاه سه ماه در اصفهان بود و هفتاد نفر از سرکشان را کشت و بالاخره منوچهرخان گرجی، حاکم مقتدر اصفهان را منصوب کرد و حکمرانی بختیاری و خوزستان را نیز به او داد. اصفهان تا مدتها آرام بود.
در دورۀ ناصرالدینشاه، دودستگیها شهر را دوباره به آشوب کشید و سایۀ سیاه ناامنی بر شهر افتاد. در این زمان سلیمانخان معروف به خان خانان، دایی ناصرالدینشاه، حاکم اصفهان بود. اختلاف میان عبدالوهاب گلستانه از سادات اصفهان و میرزا عبدالحسین از مستوفیان قدیمی شهر موجب شد چراغعلی خان زنگنه برای اصلاح کار به اصفهان فرستاده شود. او شرح مسافرت خود را در رسالهای به نام «وقایع اصفهان» نوشته است (این رساله در کتاب رجال دورۀ قاجار از حسین سعادت نوری، چاپ شده است). او اصفهان را در زمان ورودش چنین توصیف میکند: «صدای تیر و تفنگ چنان شدتی داشت که تا عصر آن روز نتوانستم عبور نمایم. هنگام عبور از صحن مسجد جمعه جمعیت زیادی دیدم که همیانهای سرب و باروت را در میان گذاشته به تقسیم آن مشغولاند» (نوری، ۱۳۶۴: ۱۹۲). او شهر را اندکی آرام کرد. خان خانان عزل و غلامحسین خان سپهدار حاکم اصفهان شد؛ اما آتش نزاع به جدال او و امامجمعه سید محمد کشید و مردم «بااستعداد و تفنگچی حرکت نموده، به اطراف میدان شاه آمدند و دارالامارۀ سپهدار را محاصره کردند» (هدایت، ۱۳۳۹: ۴۶۵ـ۴۵۹). در ۱۲۶۷ «از دارالخلافه الباهره حسبالامر قشون دولتی و توپ برای نظم آنجا مأمور شد» ؛ اما پیشازآن، فتنه با کشتن الواط و اشرار پایان یافته بود. سپهدار احضار و چراغعلی خان زنگنه، ملقب به سراجالملک، حاکم اصفهان شد. چندی بعد نیز ناصرالدینشاه به همراه امیرکبیر برای اتمام کار بهطرف اصفهان حرکت کردند. موکب شاه در ۱۵رمضان ۱۲۶۷ به اصفهان وارد شد و ۴۵ روز در این شهر بود.
شاه جوان به همراه صدراعظم وی میرزا تقیخان امیرکبیر شهر را از اشرار و الواط پاک کردند. «در ایام اغتشاش و انقلاب اصفهان بعضی از الواط و اشرار، زیاد منشأ فساد و آشوب شده بودند. بعد از ورود موکب مسعود همایون هم به خیال اینکه امنای دولت به آنها اعتنایی نخواهند فرمود و بدون واهمه و مخافتی به آزادی راه میرفتند، ولی چون تنبیه و گوشمال الواط و رفع شرارت آنها خیر و آسایش رعایا و کسبه است و برحسب امر همایون اعلیحضرت پادشاهی، عالیجاه چراغ علیخان، چند نفر را که اصل باعث فساد بودند گرفته، محبوس نموده تا تحقیق و غوررسی در آنها شود و هرکدام مقصرند به فراخور تقصیرشان تنبیه شوند» (وقایعاتفاقیه، ش۲۹، ۲۳شوال ۱۲۶۷).
شاه دستور داد چهارده نفر از اشرار اعدام شوند. «از مفسدین و اشرار اصفهان چهارده نفر را که همیشه مرتکب شرارت و قتل نفس و بیحسابی بودهاند و مستوجب سیاست و قتل گردیده، در پانزدهم شهر شوال از مصدر خلافت حکم به قتل آنها صادر شده و همه را به سزای خود رساندند. و همچنین دو نفر دیگر از اشرار آنجا که واجبالقتل بودند، در روز بیست وششم شهر شوال مورد سیاست گردیده، به جزای اعمال خود گرفتار شدند» (وقایعاتفاقیه، ش۳۱، ۷ذیقعده ۱۲۶۷). «اشخاصی که به تحقیق معلوم شد که در آن اوقات و بعدازآن مرتکب قتل نفس و سفک دماء ناحق شده بودند… حکم به سیاست آنها فرمودند» (وقایعاتفاقیه، ش۳۳، ۱۴ذیقعده ۱۲۶۷).
شرارتها بعد از رفتن شاه نیز ادامه داشت. دو سال بعد در روزنامۀ وقایعاتفاقیه میخوانیم: «با اینکه همیشه در اصفهان الواط و اشرار زیاد بیحسابی و شرارت میکردند، از اهتمامات عالیجاه مشارالیه در این اوقات راه شرارت و بیحسابی آنها بهکلی مسدود شده است و اگر جزئی خلاف قاعده از یک نفر صادر شود، فیالفور به مقام غور رسی و رفع آن برمیآید. و از این رهگذر اهالی آن ولایت همیشه مرفه و آسودهخاطر و شاکر و دعاگوی این دولت علیه میباشند» (وقایعاتفاقیه، ش۱۲۸، ۱۴شوال ۱۲۶۹).
بیگمان چنین شهری حاکمی میخواهد که اقتدار و ارادۀ کافی برای امنیت بخشیدن به خیابانها و محلات شهر داشته باشد. مسعود میرزا ظلالسلطان واجد این خصوصیات بود.
بیشک وجود امنیت در پیشرفت شهر و آبادانی آن بسیار مؤثر است. در سال ۱۳۰۳ق روزنامۀ فرهنگ اصفهان در باب تغییرات مثبتی که شهر اصفهان شاهد آن بوده است نوشت: «تا دهپانزده سال قبل به خاطر و خیال کسی نمیآمد که اصفهان بار دیگر روی آبادی خواهد دید. به جهت آنکه اصفهان از شهرهای وَسَطانی ممالک محروسه است و اسباب تجارت خارجه در آن موجود نبود. از خارج کسی از برای تجارت و کسب و نوکری به اصفهان نمیآمد و متصل اهالی اصفهان جلاء وطن نموده، به خارج میرفتند و همچنین به سبب پارهای سوانح و زودزود تبدیل و تغییر یافتن حکام و تعدیاتی که از الواط و اشرار نسبت به اهل شهر واقع میشد، نه حکام به خیال آبادی شهر میافتادند و نه اهالی دست و دلشان به آبادی میرفت. لهذا رفتهرفته آثار عمارات قدیمه، تماماً مشرفِ خراب و ابنیة عمومی و خصوصی شهر منهدم و چندین بیوت عالیه و ابنیه رفیعه غیرمسکون و سکنة آنها از دار و دیار خود محروم و مهجور گشته، خرابی بر آبادی غالب و اغلب محلات خوش آبوهوای اصفهان آشیان بوم و لانة شغالان شده بود» تا آنکه ظلالسلطان حاکم شهر شد. «حدّ امنیت و آسودگی و ضابطه و رابطة ولایت را از این میتوان قیاس کرد که تاکنون نشده است در جایی سرقتی اتفاق بیفتد و دزد گرفتار نیاید و یا ظالــمی بیکیفر و متعدیای بی زجر بماند. همة اهالی از مال و جان در امان، مشغول امور زندگانی خویشاند» (فرهنگ اصفهان، ش۳۶۶، ۵ شوال ۱۳۰۳).
با رفتن ظلالسلطان از حکومت شهر اصفهان در سال ۱۳۲۵ق، شهر اصفهان دوباره گرفتار مدیران نالایق و ناپایداری شد و نتیجۀ آن در راهها و شوارع آشکار بود. نایب حسین کاشی در شمال و رضا جوزدانی در جنوب راههای شهر را مورد چپاول خویش قرار دادند و چنان شد که در سال ۱۳۲۸ق تجار شهر به تهران تلگراف کردند. «پرواضح است که ناامنی، اعم از شهر یا طرق و شوارع چه خسارتها بر عموم مردم، خصوصاً تجار و کسبه، وارد میآورد و چه نتیجههای بد که خواهد داشت! که به توضیح آنها حاجت نیست. پس بر همۀ افراد مردم عموماً و بر دوایر دولتی و انجمنهای ایالتی و ولایتی لازم، بل واجب است اول اقدام در رفع ناامنی نمایند. امروز به این ترتیبی که دارد ناامنی زیاد میشود، ما تجار مجبور هستیم که بهکلی دست از کسب و تجارت کشیده، تعطیل عمومی کنیم. ده روز قبل در هشت فرسخی اصفهان حوالی «باقرآباد» قریب ششهزار تومان مال تجار را به سرقت بردهاند. شکایتی به طهران نمودیم. تلگرافات متعدده، که همة آنها حاضر است...» (زایندهرود، س۲، ش۷، ۲۷صفر ۱۳۲۸).
بدین ترتیب معلوم میشود کارنامۀ سیوپنجسالۀ او در حکمرانی اصفهان بهکلی منفی و شرمآور نبوده است. کمکم درمییابیم که همۀ شخصیتها در تاریخ «خاکستری» هستند. این بر عهدۀ مورخان بیطرف است که نقاط روشن و تاریک هر شخصیت را بازنمایی کنند و تصویر صحیحی از آنها ارائه دهند.
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ