خاندان فروغی
محمدعلی فروغی نمایندۀ برجستۀ نسل دومِ روشنفکری ایران است. بهتر است بگوییم وصلۀ روشنفکری بر ساختارهای مندرس و پارهپارۀ سیاسی ایران. فروغیِ پدر(محمدحسین)، فروغیِ پسر (محمدعلی) و فروغیِ برادر (ابوالحسن) نمونه ای از خاندان ایرانی بودند که قرار شد کسری طبقاتی این جامعه ما را جبران کند و چه دشوار. جامعه ایران آن طور که در جوامع کلاسیک اروپایی میبینیم، جامعه ای طبقاتی نیست، طبقات مستقل اقتصادی چندانی در او تکوین نیافته است و گاهی خاندانها بودند که به جای طبقه، در تحولات کشور تأثیر گذاشتهاند.
تبار خاندانی فروغی به بازرگانان اصفهانی برمیگردد که ضمن کارتجاری، علائق فرهنگی، مطالعات و آثاری علمی داشتند. نزدیکترین جدش آقا محمدمهدی ارباب تاجر اصفهانی بود که سالها در هندوستان زیست، با علوم و پیشرفتهای اروپایی آشنا شد و تألیفاتی داشت. در اصفهان فیزیک جدید را ترویج میداد و در عین حال شاهنامه فردوسی را. فروغی در ماههای اواخر عمر خود زندگینامه خودنوشتی نگاشت که البته بسیار کوتاه و مجمل است و هیچ تفصیل ندارد. در آنجا از خاندان خود مطالبی آورده است (فروغی، ۱۳۸۷: یک و دو).
این فروغی های پدر وپسر وبرادر ، هرسه از کنشگران مرزی در تاریخ معاصر ایران به شمار میآیند(برای «کنشگرهای مرزی» بنگرید به فراستخواه، ۱۳۹۶). پدر در مرز میان دولت با فرهنگ وادب فعالیت کرد. حیات برادر نیز همینطور عمدتآً در مرز دولت با تعلیم و تربیت مدرن بود اما محمدعلی فروغی تاحدزیادی ناخواسته به درون و مرکز دولت و سرای قدرت کشیده شد و این از سوانح ایام او بود. بدین ترتیب «حیاتِ» روشنفکری در «حیاطِ» سیاست ورزیِ آشفتة ایران با انواع پارادوکس ها دست به گریبان شد.
این کنشگران مگر چه دردی داشتند که در این مرزهای پرخطر و مشکلدار تردد می کردند؟ شاید برای این که امکان چندانی در بیرون دولت نمییافتند. اقتصاد غیردولتی ما ضعیف بود وجامعة مدنی و اجتماع حرفهای مستقل از دولت نیز چنان نداشتیم که میدانی برای پویشها و ابتکارات کنشگران باشد. شاید این است که آنان تنها از فضاهای میانی بود که مکانی برای ایستادن وکوشیدن و اثر گذاشتن سراغ می گرفتند ومیانجیگری تغییرات می کردند.
روشنفکری در ایران شعر دلکشی بود اما زیست اجتماعی، ناگزیر به نثر سنگینِ دشوار و پرتکلف نوشته میشد. کارنامه فروغی گواهی میدهد که روشنفکران آن دوره اگر میخواستند کارهای ناب فکری و علمی و روشنگر در متن جامعه و مستقل از محوطة بزرگ و البته ناکارآمد و ناپایدارِ دولت داشته باشند شاید درجة خلوص آثار آنها بیشتر میبود. این بود که آثار فروغی به شعر نوشته شد و حیات سیاسی اش به نثر.
پنج حرفۀ فروغی
حرفه( Profesion)، کمبود بزرگ تاریخی ایران است. حرفه در ایران همواره ضعیف مانده بود و نیاز به تقویت داشت وهنوز هم این ضعف به قوت خود باقی است. بدون حرفه وحرفه گری، نمیتوان جامعهای مستقل و پویا داشت. فروغی کوشش هایی برای کار به سیاق حرفه ای به عمل آورد. اگر بخواهیم حوزههای کنش حرفه ای فروغی را دستهبندی کنیم شاید پنج خوشة حرفهای بارزتر است:
حرفه روزنامه نگاری
اولین خوشه، حرفۀ ژورنالیسم است که در نخستین نشریه غیردولتی ایران یعنی «تربیت» میبینیم. نشریهای که فروغی پدر در عهد مظفری به وجود آورد و فروغی پسر به او پیوست وتا سال پیروزی مشروطه قلم زدند. نشریهای که طالب آزادی و حقوق بشر است ولی با مضمونی فرهنگی و تربیتی البته با انواع تعارفات و نرم زبانی و احیاناً چرب زبانی مرسوم در جامعة ایران. این نیز از دیگر تناقض نماهای تاریخ معاصر ما بوده است. محمد علی فروغی در مکتب پدر تربیت یافت و نویسندۀ پای ثابت و مدیر مجله تربیت شد. از این طریق فروغیها از مروجان مشروطیت در اواخر دوره قاجار و پیش از پیروزی این قیام بودند(واردی،۱۳۹۱: ۵۷).
حرفه آکادمیک
دومین خوشه، حرفۀ آموزش و آکادمیک است. پدر از استادان دارالفنون و خود از دانشآموختگان و سپس مدرسان آن بود. در مدارس ادب و علمیه درس داد. بزرگانی مثل فروزانفر از محضرش بهرهگرفتهاند. اوج این نقش را در استادی و مدیریت مدرسه سیاسی(تأسیس،۱۲۷۷) میبینیم. فروغی در دارالفنون تاریخ و علم سیاست درس داد و در مدرسه سیاسی نیز تاریخ و حقوق بین الملل. طولی نکشید که معاون پدرش در مدرسة سیاسی شد و بعد از او ریاست مدرسه را برعهده گرفت. کتابهایی برای مدرسه از انگلیسی و فرانسه ترجمه کرد . حلقه علمی به وجود آورد. کتاب درسی تألیف کرد: هم در علوم پایه و هم در تاریخ ملل شرق. (واردی،۱۳۹۱: ۶۲-۵۷). این ها در تاریخ آموزش مدرن ما اولین کارهاست. فروغی در این مدرسه حقیقتا آفرینش علمی پیشرو و با ارزشی داشت؛ یک استاد وظیفهگرای خالی نبود. اما کشیده شدن فروغی به مرکزِ سرای قدرت، این حرفه را در او به حاشیه برد.
حرفه مترجمی ونویسندگی
سومین خوشه، حرفۀ مترجمی ونویسندگی است. کنش حرفهای علمی در فروغی از دورۀ جوانی آغاز شد وقتی که از طریق پدر وارد دارالترجمه وزارت انطباعات شد و متون تاریخی را از زبان فرانسه و انگلیسی به فارسی برگردانید. بعد که وارد مدرسه سیاسی شد از فعالترین اعضای هیأت علمی و مدیران آن در ترجمه و تدوین متون درسی بود. در چند حوزه: ۱. تاریخ ایران(تاریخ روم، تاریخ ملل مشرق، ۱۲۷۸) ۲. علوم پایه ؛ کتابی با عنوان «چرا؟ به این جهت» که کتاب درسی فرانسوی بود و قبلا بخشی از آن را میرزاکاظم به فارسی برگردانیده بود. فروغیِ پسر، ترجمه را تکمیل، و فروغیِ پدر آن را ویرایش کرد. ۳. اقتصاد سیاسی ( کتاب اصول علم ثروت ملل یا اکونومی پلتیک، ۱۲۸۳). محمد علی فروغی در آغاز مشروطه(۱۲۸۵) نیز کتاب مهم «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دُوَل» را گردآوری و منتشر کرد( فروغی، ۱۳۸۲)
گیر ودار فعالیتهای اجرایی در مقامات مختلف دولتی و وزارتی تا سال ۱۳۱۴ فروغی را یکسره از کار حرفهای علمی منصرف نکرد: به گواهی آثاری مثل ترجمه رسالاتی از افلاطون با عنوان حکمت سقراط به همراه مقدمهای از تاریخ فلسفه و علم یونان (۱۲۹۸) و کتاب گرانسنگ «سیرحکمت در اروپا» (۱۳۰۱) که مطمئناً نخستین تاریخ فلسفه جدید و آموزش آن به زبان فارسی روان در تاریخ معاصر ایران به شمار میرود و در سالهای بعد با فراغتی که یافت آن را توسعه داد: جلد دوم، ۱۳۱۸؛ جلد سوم ۱۳۱۹. (فروغی ، ۱۳۱۷ و افلاطون، ۱۳۸۴)
او همچنین درضمن فعالیت دولتی آثار دیگری خلق کرد مثل «اندیشههای دور و دراز» (۱۳۰۶) که از اولین آثار آیندهگرایی تکاملی در تاریخ معاصر ما به شمار میآید و در آن گمانههایی به میان میآورد درباره آینده بشر مبنی بر ظهور نیازهای فرامادی به جای درگیریهای مادی اقتصادی ومعیشیتی. با اقتباس از نظریه داروین گمان می برد که در آینده وبا پیشرفت تمدن، برخی از اعضای بدن و اندام جسمانی حاشیهای بشوند و به جای آن ها بخشهای مغزی، فکری و معرفتی و معنوی توسعۀ بیشتر پیدا بکنند( فروغی، ۱۳۸۷: ۱، ۲۷-۶۰).
فروغی خلاصهای جالب به صورت نمونهای نمایا از شاهنامه در ۱۳۱۳ برای هزاره فردوسی که خود این هزاره را ابتکار کرده بود، به دست داد( فروغی، ۱۳۸۷: ۲، ۳۰۹-۴۷۶). اوج کنش علمی و پژوهشی فروغی را در دورهای چندساله ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ میبینیم که با دسیسههای بخشی از مقامات در تهران و مشهد، مغضوب رضاشاه و از همه پستهایش برکنار شد و این بعد از برنامههای لباس اجباری و کشتار فجیع مسجد گوهرشاد بود. فروغی در این دوره بیشتر به توسعه نهاد زبان و ادبیات فارسی توجه دارد که آن را مهمترین عنصر هویتی ایران میداند.آثاری مانند«اصلاح زبان فارسی»(برای فرهنگستان، ۱۳۱۶) و «آیین سخنوری، ۱۳۱۶» که در آن انواع رتوریکها مثل رتوریک سیاسی، قضایی، هنری، علمی و منبری را شرح میدهد و خیلی هم بیشباهت با بازیهای زبانی ویتگنشتاین نیست. چون از تفاوت گرامر و واژگان و عبارات وسیاق ها و دلالت ها در هر یک از این حوزههای زبانی مختلف بحث میکند و از جمله میگوید رتوریک منبری بر فرهنگ و جامعة ما مستولی است. این نوع زبان به نظر فروغی هر چند در نوع خودش زبان مهمی است ولی در شکلی که در جامعه ایران غالب شده است زیانبار بود و از جمله اینکه روح ملی ایران را به حاشیه رانده است(فروغی، ۱۳۹۰).
ترجمه بخشهایی از طبیعیات شفا(سماع طبیعی، آسمان و جهان، کون و فساد) در سال ۱۳۱۶ از دیگر آثار به پایان رسیده در این دوره است(فروغی ،۱۳۸۷: ۲، ۱۳۲-۱۴۴). همچنین فروغی به تصحیح متون اصیل فارسی از فردوسی، سعدی، خیام و حافظ همت گماشت که در طول ا ین دوره انتشار یافتند بخشی از آثار فروغی را کسانی مثل حبیب یغمایی از همراهان او در بعد از مرگش منتشر کردند.
نگاهی به عناوین و محتویات برخی مقالات فروغی گواهی میدهد که او میکوشد از تحقیقات تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و علمی خود راهی برای برون شدن از مشکلات جامعه ایران پیدا کند. مقالات با عناوینی از این قبیل: ترجمه لغات فرنگی، آثار ملی، انتخابات، جامه ملل، ایران را چرا باید دوست داشت، تقلید و ابتکار، موزه چیست، مردمشناسی چیست، حقوق در ایران، ادارات ما، تأثیر رفتار شاه در تربیت ایرانی و ... (فروغی ،۱۳۸۷).
برای مثال در نقد بورکراسی دولتی آن دوره میگوید: «اگر معنی کار در ادارات این باشد ماشین در روی میز بگذارند خیلی بهتر است تا اعضا پشت میزها بنشینند» (همان ۱/۳۲۵). در مقاله دیگرش میگوید: «باید کاری کرد که ملت ایران ملت شود و لیاقت پیدا کند والا زیر دست شدنش حتمی است» (همان ۲/۶۸) « ایران ملت ندارد، افکار عامه ندارد اگر افکار عامه میداشت به این روز نمیافتاد و همۀ مقاصد حاصل میشد. اصلاح حال ایران و وجودتان متعلق به افکار عامه است ... ملت ایران باید صدا داشته باشد، افکار داشته باشد. ایران باید ملت داشته باشد» (همان، ۱/۶۱-۷۹).
حرفه سیاست ورزی
چهارمین خوشه، حرفۀ سیاست ورزی بود. سیاست یک حرفه است ونه تفنن. نظام هنجارینی می خواهد. نخستین تجربههای کارسیاسی حرفه ای فروغی را به معنای اخص کلمه و در بیرون از دولت در چهار دوره می بینیم:
یک.آستانة مشروطه که همراهی با پدر داشت در فعالیتهای انجمنی و کمیتههای انقلابی. فروغی پدر عضو انجمن میکده در خیابان قزوین بود با کسانی چون میرزا سلیمان میکده، دولت آبادی، رشدیه، اسدالله خرقانی، حاجی سیاح و صور اسرافیل.
دو.اوایل پیروزی مشروطه به صورت عضویت در جامعه آدمیت به رهبری عباس قلیخان آدمیت که مشی لیبرالی محافظهکار را دنبال میکرد و دیگر اعضای آن کسانی مثل مصدق وکمالالملک و سیدنصرالله تقوی بودند. دوستی «فروغیِ پدر» با میرزا ملکم خان را در تأثیر او بر «فروغیِ پسر» و گرایش محمدعلی به جامعه آدمیت و سپس فراماسونری نباید نادیده گرفت. فروغی پدر به سبب مراوده با ملکم مدتی در دوره ناصری از سرای قدرت به حاشیه رانده شد.
سه.پایهگذاری لژ فراماسونری در خانة ظهیرالدوله با رویکرد مقاومت در برابر استبداد صغیر و جلب حمایت رؤسای ایلها برای دفاع از مشروطه. این خانه در استبداد صغیر تخریب شد و محل لژ به خیابان فردوسی انتقال یافت. لژ اهداف فرهنگی و اجتماعی با گسترش علمآموزی جدید، ترویج مشی لیبرالی و فعالیت سیاسی به دور از خشونت داشت. در دوره رضاشاه فعالیت لژ برچیده شد(واردی،۱۳۹۱: ۶۶-۶۲).
چهار. یک تجربه درخشان دیگر از سیاستورزی فروغی با مضمون عمیق فرهنگی آموزشی و اجتماعی و ادبی را در «شرکت فرهنگ» از سالهای نخست بعد از مشروطه یعنی اواخر دهة ۱۳۸۰ میبینیم. فروغی با تعدادی دیگر از اصحاب مدرسه سیاسی (اعم از استادان و دانشآموختگان) این شرکت را به وجود آورد. ریاست شرکت با خود فروغی بود و روشنگری اجتماعی و فرهنگی را از طریق ترویج علم آموزی، مدارس جدید، نشرکتب جدید، ترجمه و اجرای نمایشها در شهر (مثلاً از مولیر) دنبال می کرد. عنوان شرکت حاکی از نگاه واقعبینانه بانیان بود که میخواستند این نهاد مدنی و اجتماعی و فرهنگی را با نوعی عقلانیت اقتصادی اداره بکنند مثلاً از طریق فروش بلیت نمایش در آمدی به عنوان پشتوانه فعالیتهای بعدی به دست بیاورند. هر چند که از هدایای مردمی نیز استفاده میکردند. از جمله اعضای شرکت عبدالله مستوفی بود که در «شرح زندگانی من» (جلد دوم) از این شرکت روایت کرده است. محل شرکت در دروازه قزوین بود که بعدأ از طریق وزارت معارف در اختیار دارالمعلمین مرکزی در ابتدای تأسیس با مدیریت «فروغیِ برادر» قرار گرفت(واردی،۱۳۹۱: ۶۸-۶۶).
حرفه کارگزاری دولتی
پنجمین خوشه، کارگزاری حرفه ای در دولت بود. فروغی عمدۀ حیات سیاسی خود را خصوصا طی نیمه دوم عمرش به جای تشکیلات های حزبی بیرون دولت، از طریق ورود به دولت و با کارگزاری حرفه ای در دولت دنبال کرد. هوش کارگزاری پدر وپسر هردو در مکان دولت تاحدی هم از ابتدا شناسایی شد. لقب فروغی را ناصرالدین شاه به محمد حسین خان داد. هردو ذکاءالملک نام یافتند. اما فروغی بسیار کوشید به کارمندی و مقام دولتی فروکاسته نشود و آدم سازمانی نباشد وبه جای آن کارگزاری حرفه ای در مکان دولت باشد. در دومین دوره مجلس به پشتوانه منزلت اجتماعی حاصل از خانواده و پدر و معلمی و مترجمی و روزنامهنگاری و مدیریت مدرسه سیاسی، نماینده تهران شد و بعد از اتمام دوره نمایندگی نیز وارد دولت شد و در دولتهای مختلف، سمتهای متنوعی را در وزارت خانههای مختلف برعهده گرفت؛ وزارتخانههایی مثل مالیه، عدلیه، ریاست دیوان عالی تمیز، عضویت در هیأت نمایندگی ایران در کنفرانس صلح ورسای، وزارت خارجه. و سه دورۀ تصدی نخست وزیری در سخت ترین شرایط.
کارگزاری شاید سخت ترین و خطر خیزترین خوشه حرفه ای بود که فروغی خود را به آن موج بلا زد. با رضاخان قبل از رسیدن به سلطنت در کابینههای مستوفی و مشیرالدوله آشنا شد. نرمخویی و اعتدال فروغی در کنار دانش و ادب وحرفه گریِ وسیعش کافی بود که رضاخان اقتدارگرا ضمن اینکه به کارگزاری چون او احساس نیاز بکند، از جانبش تهدیدی نیز متوجه خود نبیند. فروغی نیز مثل بسیاری دیگر از روشنفکران، صفت آمرانۀ رضاخان را که اکنون دیگر از او حضرت اشرف نیز یاد می شد برای امنیت، نظم و نوسازی کشور به فال نیک گرفت؛ غافل از اینکه روزی با وجود همه خدماتش، از سوی او مغضوب خواهد شد. فروغی در دوره احمدشاه ابتدا تلاشی برای تبدیل نظام سلطنت قاجار به نظام سیاسی جمهوری مصروف داشت اما با عدم توفیق در این مسیر، جزو واسطههای تغییری شد که سلطنت را از قاجار به رضا شاه منتقل کردند. این چنین بود که فروغی نخستین رئیس الوزرای دولت شد. اکنون گویا او در باب رضاشاه نوعی خیال افلاطونی در سر می پرورانید و میخواست او را با نرمی و تعارف و مجامله به منش زیبندة پادشاهی از تبارشاهان بزرگ ایرانی تربیت کند و از او حاکمی حکیم بسازد. کما اینکه عنوان شناسنامهای پهلوی (از واژگاه ایران باستانی) را او برای رضاشاه انتخاب کرد (واردی،۱۳۹۱: ۸۱).
فروغی در کسوت کارگزار عالی دولتی، مشی معتدل لیبرالی در داخل به همراه تنشزدایی در روابط بینالملل و منطقهای در پیش گرفت. نمونهاش را در عهدنامه ودادیه و تأمینیه ملاحظه میکنیم که در دوره رئیسالوزرایی او سال ۱۳۰۵ میان ایران و ترکیه منعقد شد. بعدها نیز به سفارت ایران در ترکیه انتصاب یافت و از دستاوردهایش ترتیبات سفر رضاشاه به ترکیة آتاتورکی و اقتباس از مدل نوسازی آمرانه او در ترکیه جدید بود. از دیگر کارهای فروغی در دوره رضا شاه میتوان به کوششهای او با همراهی کسانی مثل حسین علا برای عضویت ایران در سازمان ملل اشاره کرد که در دورة ریاست هیأت نمایندگان ایران به عمل آورد (واردی،۱۳۹۱: ۸۲-۹۰).
فروغی هر چند از عهده تعدیل خودکامگی رضا شاه برنیامد و خود قربانی آن نیز شد اما تا حد توان بنا به مشرب لیبرالی و اعتدالی خود دست به کار میشد؛ چه انواع خطابها و بیانات که با شاه میکرد تا بلکه او را به منش معتدل سوق دهد و چه وقتی که برای کسانی پا درمیانی میکرد مثل بازگردانیدن احمدقوام از تبعید (۱۳۰۶) آزادی محمد تقی بهار از زندان (۱۳۱۳) و رفع حصر از محمد مصدق (۱۳۲۰).
ابوالحسن فروغی برادر کوچکتر محمدعلی فروغی بود و از حمایت فروغی در نیل به اهداف فرهنگی و آموزشی خود بهرهگرفت اما از حیث خط مشی سیاسی تفاوتی با او داشت. این «فروغیِ برادر» در مرزهای بیرونی دولت و جامعه به کنشگری پرداخت و بیشتر اهتمام خود را به تعلیم و تربیت و مدیریت دارالمعلمین مصروف داشت در حالی که «فروغیِ پسر» علاوه بر شخصیت علمی و فرهنگی خود، به سرای قدرت هم نزدیکتر شد و در واقع از مرزهای کناری دولت و جامعه به سمت درون دولت و مرکز سلطنت سوق یافت. شاید یک علتش دلسوزی بیشتر به علاوه استعدادهای سرشار «فروغیِ پسر» بود که دلش میخواست با اثرگذاری روی نهاد دولت و قدرت، بلکه قدمی در اصلاح آن بردارد و از طریق اصلاح آن به اصلاحات اجتماعی و پیشرفت فرهنگ و جامعه ایرانی براساس مشی اعتدالی و محافظهکارانۀ لیبرالی کمک بکند. ابوالحسن فروغی در روابط خصوصی خانوادگی خود به برادربزرگش خرده میگرفت که چرا از رضاشاه حمایت کردید تا چنین بر ملت مسلط بشود و محمدعلی فروغی به و پاسخ داد نظر ما این نبود بلکه میخواستیم از طریق او قانون در این کشور اجرا شود (واردی،۱۳۹۱: ۱۹۵) به این نشان که در پایان کار وقتی به نخستوزیری شاه رسید، زندانیان سیاسی را آزاد کرد، به آزادی در دین قائل شد، سانسور از مطبوعات برداشت و سبک زندگی و لباس را به خود مردم وانهاد.
شاید از مهم ترین دستاوردهای حرفۀ کارگزاری فروغی را در این بدانیم که الگویی متمایز از خط مشی عمومی را پدید آورد و برجای گذاشت. نوعی برکنار نگه داشتن خود از موج سواری پوپولیستی و نوعی محافظه کاری برای مراقبت از مسأله ایران در موقعیت های حادّ بحرانی. اوج این را در شهریور ۲۰ و نحوه مواجهه با ورود متفقین به کشور و موضوع انتقال قدرت در ایران. او از پدیدآورندگان مشی لیبرالی معتدل و محافظه کار بود. از دو کارگزار بزرگ دورۀ رضاشاه، اگر داور درخط تجدد خواهی اقتدارگرا بود، فروغی تجددخواهی لیبرالی می خواست. همچنین خط مشی سازی او را در تنش زدایی روابط ترکیه وایران، ترتیبات سفر رضاشاه به ترکیه آتاتورکی و نیز راه اندازی خط کشور ثالث(آمریکا) برای تعدیل مداخلات روسیه وانگلیس در ایران آن روز بود(برای تفصیل بنگرید به : فراستخواه، ۱۳۸۷).
کوشش فروغی در ساختن نهاد
فروغی در ایجاد نهاد برای ایران یا برای اصلاح وتوسعه نهادها کوشش هایی کرده است:
۱.نهاد دولت: ذکاء الملک دوم به این نتیجه رسید که:«ایران نه دولت دارد نه ملت»(فروغی،۱۳۸۷: ۱/۶۱-۷۹). با همین تحلیل بود که او روشنفکر دولت ساز (به معنای نسبتاً مدرن دولت) شد. هر چند نتوانست برای این دولت جدید در ایران، هنجارهایی پایدار نیز تولید و نهادمند بکند.
۲.نهاد قانون: فروغی از اصحاب اصلی مدرسه سیاسی(پیرنیا و بقیه) بود. اینان در ساخته شدن مشروطیت و قانون اساسی و حقوق اساسی در ایران نقش داشتند. به گواهی آثار فروغی در نشریه تربیت و نیز ترجمه ها وتألیفاتش مثل«حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دُوَل» در ۱۲۸۵( فروغی، ۱۳۸۲) . در مقاله حقوق در ایران میگوید: «کشوری که قانون نداشته باشد از نظر روابط دولت با مردم استبدادی است» (فروغی ۱۳۸۷: ۱/۳۳۲) «قانون کشور همین که مطابق مقتضیات کشور نشد ورعایت و اجرای آن مشکل شد کم کم حرمت و اعتبارش سست میشود» (همان ۲/۳۳۵). «در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه ... جلوگیری از قانون خواهی و قانون طلبی هم کارش به جایی رسید که بردن اسم قانون مشکل و خطرناک شد» (همان ۱/۳۳۶). «اگر کسی اسم قانون را میبرد، گرفتار حبس، تبعید و آزار میگردید؛ لیکن گواه در آستین باشد؛ چه همین پیشامد برای پدر خودم و جمعی از دوستان و همشهریان او واقع شد و آن داستان، دراز است... پدر من – که دست از طبیعت خود نمیتوانست بردارد- اولین روزنامه غیر دولتی را در همین شهر طهران تاسیس کرده و مندرجات آن را مشتمل بر مطالبی قرار داد که کمکم چشم و گوش مردم را به منافع و مصالح خودشان باز کرد. ... یک روز پرسید: مقالهای که امروز برای روزنامه نوشتهام خواندی؟ عرض کردم: بلی. پرسید: دانستی چه تمهید مقدمهای میکنم؟ من در جواب تامل کردم. فرمود: مقدمه میچینم برای اینکه به یک زبانی حالی کنم که کشور قانون لازم دارد. مقصودم این است که این حرف را به صراحت نمیتوانست بزند و برای گفتن آن، لطایفالحیل میبایستی بکار {می}برد.. » (مجله یغما، شماره ۱۴۲،۱۳۳۹ ش، صص ۶۵ و ۶۶)
۳.نهاد آکادمیک: فروغی در توسعه نهاد آموزشعالی مدرن ایران سهیم شد چه در جای استادی و مدیریت مدرسه سیاسی، بعد از پدر و چه در حمایت از برادرش در تأسیس دارالمعلمین. «مدرسۀ علوم سیاسی هم کار شعبۀ ادبی دبیرستان را می کرد و هم کار دانشکده را، چون که هنوز دبیرستانها به جایی نرسیده بودند که محصلین برای تحصیلات عالی تهیه نمایند.... مشیرالدوله اخیر علاوه بر ریاست آموزشگاه ددرس حقوق بین الملل هم می داد..بنده هم بعد ازفوت یکی از معلمین چون سنم مقتضی شده بود به معلمی تاریخ برقرار شدم. پس از چندی ...ریاست آموزشگاه را به پدرم دادند ومن هم معاونتش می کردم وبعد از وفات او ریاست به بنده تعلق گرفت...اول کتابی هم که در علم ثروت به زبان فارسی نوشته شد آن است که من برای دانش اموزان همین آموزشگاه از فرانسه ترجمه کردم..مدت تحصیل را زیاد کردم واز چهار سال به پنج سال رسانیدم وان را دو دوره کردم. یک دورۀ مقدماتی ویک دوره مؤخراتی...مقصود از این ترتیب این بود که چون دبیرستانها ترقی کنند ..ما از سنوات دوره مقدماتی مستغنی شویم»(فروغی،۱۳۸۷: ۱، ۳۳۹-۳۴۲).
۴.نهاد ترجمه : دوره ای که در ایران هنوز نهادهای مستقل پژوهشی وجود نداشت، نخستین برنامه های پژوهشی و مطالعات تاریخی وادبی را نخبگانی معدود عمدتاً در درون دولت به راه می انداختند و نسل های نخست محققان ما فرصت می یافتند در چنین مکان های دولتی که نوعا موقت وناپایدار هم بودند کار بکنند. نمونه اش «ادارۀ انطباعات»ِ اعتمادالسطنته در دوره ناصری است که نسل های پیشروِ محققان در آن به تصحیح متون یا تصنیف کتب دست می زدند مثل مرآه البلدان، تاریخ اشکانی و ساسانی، منتظم ناصری. فروغی پدر از جمله این محققان بود. فروغی پسر نیز از همین جا آغاز کرد. (واردی،۱۳۹۱: ۵۶). او که از کودکی به تحصیل و آموزش مدرن روی آورد. جزو اولین نسلی در ایران است که زبان انگلیسی آموخته است و این علاوه بر زبان خارجی مرسوم آن دوره یعنی زبان فرانسه بود. به دارالفنون رفت. ابتدا با تحصیل پزشکی آغاز کرد ولی بعد تغییر مسیر به ادبیات و فلسفه داد. به سبب مهارتهای زبان بود که وارد دارالترجمه وزارت انطباعات شد و فعالیتها وابتکاراتی در آنجا از خود برجای گذاشت(واردی،۱۳۹۱: ۶۲-۵۷).
۵.نهاد زبان فارسی: فروغی نقش مهمی داشت در تولید نهاد زبان و ادبیات فارسی و هویت تمدنی و فرهنگی ایران با تأسیس فرهنگستان به همراهی علیاصغر حکمت در سال ۱۳۱۴ وعهده داری ریاست آن. فروغی از این طریق سخت برای خلوص زبان فارسی کارکرد . همچنین او هزاره فردوسی (۱۳۱۳) را به راه انداخت و سرانجام به تصحیح متون ادب مثل شاهنامه، سعدی، حافظ، خیام و ... همت گماشت.
۶.نهادهای مدنی و مطبوعاتی مستقل : کوششی هم از سوی فروغی برای تولید نهادهای مدنی و مطبوعاتی مستقل می بینیم. چند نمونه عبارت بودند از : نخستین نشریه غیردولتی «تربیت» که در قبل از مشروطه تا سال پیروزی آن(۱۲۷۴ تا ۱۲۸۵) در کنار پدر برایش فعالیت کرد. محیط طباطبایی خاطره ای از فروغی نقل می کند که پدرش با سید جمال نیز مراوده داشت و سید او را به راه اندازی روزنامه ملی وازاد توصیه می کرد(طباطبایی،۱۳۶۷: ۵۳-۵۴ ). فروغی همچنین باشگاه فردوسی را در ۱۳۱۳ پدید آورد. سومین نمونه شرکت فرهنگ بود که در اوایل مشروطه او با اصحاب مدرسه سیاسی به وجود آورند. وقتی کار فروغی از سطح مدنی به منطقه سیاسی نزدیک میشود و کار او را در تولید نهادهای حزبی و سیاسی ردیابی می کنیم با انواع نقاط ابهام روبه رو هستیم: عضویتش در جامعة آدمیت طی اوایل مشروطه و سپس پایهگذاری لژ فراماسونری که تشکیلاتی با درونمایة تجددخواهانة فرهنگی و اجتماعی و علمی و آموزشی، و مشی لیبرالی و امانیستی بود اما پر از زوایای تاریک و اسرار آلود سازمانی و خط و ربط برون مرزی.
منابع
افلاطون، آریستوکلس(۱۳۸۴). حکمت سقراط. ترجمه و نگارش محمدعلی فروغی. مجموعه آثار افلاطون، ۲. تهران: جامی.
حقدار، علی اصغر (۱۳۸۴). محمدعلی فروغی و ساختارهای نوین مدنی . تهران: کویر.
فراستخواه، مقصود (۱۳۹۶). عبور از پایان ایران. ماهنامۀ اجتماعی، اقتصادی ، فرهنگی « ایران فردا »دورۀ جدید، ش ۳۰، خردادماه ۱۳۹۶: ۲۲-۲۴.
فراستخواه، مقصود (۱۳۸۷). سرگذشت وسوانح دانشگاه در ایران. تهران: آگاه.
فروغی، محمد علی(۱۳۸۷). مقالات فروغی. دوجلد، به کوشش محسن باقر زاده ، تهران: توس.
فروغی، محمدعلی (۱۳۱۷). سیر حکمت در اروپا. تهران: زوار. چاپ دوم
فروغی، محمدعلی (۱۳۸۲). حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت اول، اولین کتاب حقوق اساسی در ایران. به کوشش علیاصغر حقدار. تهران: کویر.
فروغی، محمدعلی (۱۳۹۰). آیین سخنوری، جلد اول و دوم. ویراستة کورش نسبی، تهران: زوار.
طباطبایی ، محیط (۱۳۶۷). تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران. تهران: بعثت.
واردی، احمد(۱۳۹۱). زندگی و زمانه محمد علی فروغی. ترجمه عبدالحسینی آذرنگ. تهران. نامک.
یغما( دورۀ مجله یغما ). شماره ۱۴۲،۱۳۳۹.
تأمل در محمد علی فروغی
محمد علی فروغی؛ پنج حرفه و شش نهاد
یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۶
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ