امواج حمله مغولان، پهنه عالم را از آسیا تا اروپا درنوردید و از گزند آن کمتر کسی جان بدر برد. مغولان با خود نظام تازهای در تاریخ جهان رقم زدند. میتوان گفت پس از جهانی سازیهای امپراطوریهای باستانی، این مغولان بودند که با درنوردیدن مشرق و مغرب و پل زدن میان آنها، جهان را کوچکتر ساختند. حمله مغول در خاطره قربانی طبیعتاً تنها با زشتی و سیه روزی برجای میماند در حالی که جدای از بررسی ویرانی و رنجی که بر مردمان حاصل نمود، تأثیرات دیگر آن مانند همین جهانیسازی، سقوط خلافت عباسی، برچیده شدن اسماعیلیه از تخته شطرنج سیاست منطقه و ورود ایران و جهان به دور جدیدی از مناسبات سیاسی و تمدنی شایان توجه است.
مغول طوفانی بود که درخت فرتوت جهان را تکاند. البته ایلغار مغول، به قول شهابالدین محمد خرندزی زیدری نسوی «بریق حسام سر رُبای» بود که «تلاطم امواج فتنه، کار جهان بر هم شورانیده و سیلاب جفای ایام سرهای سروران را جفای [خاشاک] خود گردانیده، طوفان بلا چنان بالا گرفته که کشتی حیات را گذر بر جداول ممات [مرگ] متعین گشته است». عزالدین بن الاثیر در کامل التواریخ تأثیر این ایلغار و خرابیهای گستردهاش را این گونه بیان میدارد که: «چند سال از ذکر این حادثه خودداری میکردم و به مناسبت عظمت آن از نوشتن آن کراهت داشتم و با قدم تردید پیش میرفتم، کیست که بر او نوشتن خبر مرگ اسلام و مسلمین آسان آید و این کار را امری سهل پندارد. کاش از مادر نزاده بودم و قبل از این واقعه مرده و در عدد فراموش شدگان معدود شده بودم... اگر کسی بگوید که از بدو خلقت آدم تاکنون عالم به نظیر چنین حادثهای گرفتار نیامده راه خلاف نرفته است.»
مغولان تنها در پهنه ایران وحشتآفرینی نکردند بلکه آوازه سپاه مغول تا به انگلستان نیز رسید. شاید هیچ مردمی به اندازه ایرانیان از ایلغار مغول و بعد از آن رنج نبرده باشد. این حمله چنان بر ذهن مردم تأثیرگذار بود که حکایتی معروف از تصرف بخارا میتواند روشنکننده آن باشد، هنگامی که به قول عطا ملک جوینی «ائمه و مشایخ و سادات و علما و مجتهدان عصر به طویله آخورسالاران به محافظت ستوران قیام نمود» و «اوراق قرآن در میان قاذورات لگدکوب اقدام و قوایم گشت» و سواره وارد مسجد شده و مصحف را پراکنده میکردند، امام جلالالدین علی بن حسن رندی از امام رکنالدین امامزاده ترکه پرسید: «مولانا چه حالت است اینکه من میبینم، بیداری است یا به خواب؟ مولانا امامزاده گفت: خموش باش! باد بینیازی خداوند است که میوزد. سامان سخن گفتن نیست». چنگیز خود در بخارا به بزرگان شهر گفت:
«ای قوم بدانید که شما گناههای بزرگ کردهاید و این گناههای بزرگ بزرگان شما کردهاند. از من بپرسید که این سخن به چه دلیل میگویم. سبب آنکه من عذاب خدایم. اگر شما گناههای بزرگ نکردی، خدای چون من عذاب را به سر شما نفرستادی» پس میان مردم این فکرت بود که مغول عذاب خداوندی است بر گناهانی که کردهاند و میزان استیصال به حدی بود که باید آن را «باد بینیازی خداوند» میخواندند.
حمله مغول تا همین امروز در ذهن مردم ایران، سهمگینترین حمله نظامی خارجی قلمداد میشود، حملهای که اندیشه ایرانی را نیز تحت تأثیر گرفت که مفاهیمی چون تقدیر، تصوف و انحطاط تاریخی، با تمام پیچیدگیها و مخالفان و موافقان این نظریات، با ایلغار مغول گره خوردهاند و اما بعد، این باد نه تنها بر بخارا که بر بید پایدار نیشابور نیز وزیدن گرفت و طومارش را در هم پیچید.
علاءالدین ابوالمنظر عطاملک بن بهاءالدین محمد جوینی، در «تاریخ جهانگشا» در «ذکر واقعه نیشابور» مینویسد: «اگر زمین را نسبت بفلک توان داد، بلاد بمثابت نجوم آن گردد و نیشابور از میان کواکب زهره زهرای آسمان باشد و اگر تمثیل آن بنفس بشری رود بحسب نفاست و عزب انسان عین انسان تواند بود.»
تصرف نیشابور، از تراژدیهای بزرگ تاریخ ایران میانه است. حمله مغول به شهر نیشابور در روز دهم صفر ۶۱۸ هجری قمری رخ داد. تولوی، پسر چنگیز، بعد از اشغال مرو به محاصره نیشابور پرداخت. اسماعیل حسنزاده در کتاب «تاریخ ایران در عهد خوارزمشاهیان» مینویسد: «اشغال نیشابور پس از تصرف و به اصطلاح نظامی «پاکسازی» منطقه از طریق نابود کردن شهرهای پیرامون یا ایل ساختنشان انجام پذیرفت. در واقع استحکامات دفاعی و آوازه شهر موجب شد آنها در تصرف این شهر تاکتیک اتخاذشده در تصرف سمرقند را بار دیگر پیاده کنند» سند این مطلب در سخن جوینی نیز آمده: «اهالی نیشابور چون دیدند که کار جدّست و این قوم نه آنند که دیده بودند بازآنک سه هزار چرخ بر دیوار باره بر کار داشتند و سیصد منجنیق و عرّاده نصب کرده و از اسلحه و نفط در خور این تعبیه داده تمامت را پای سست شد و دل از دست برفت» سپاه تولوی حدود سی هزار نفر از مغولان در خدمت داشت که باقی نیروهای محلی «فرصت طلب» یا حشرهای شهرهای دیگر بودند.
سلطان محمد خوارزمشاه پس از ترک نیشابور، فخر الملک نظامالدین ابولمعالی کاتب جامسی، ضیاء الملک عارض زوزنی و مجیر الملک کافی عمر رخی را بهعنوان نمایندگان خود برجای گذاشت. هنگام حمله جبه نویان و سوبوتای، مدافعین شهر هیچ دستورالعملی نداشتند. حسنزاده علل این امر را فرمان سلطان محمد مبنی بر پرهیز از مقاومت بیهوده و گفتمان غالب اشعری حق غلبه بر حکومت میان نخبگان نیشابور میداند. داماد چنگیز، تغاچار، به فرمان تولوی همراه با ده هزار جنگجو رهسپار نیشابور شد اما در جنگی که پیش آمد کشته شد. مغولان پس از این شکست، سبزوار را گشودند و هفتاد هزار نفر را به قتل رساندند و آخرین بقایای مقاومت مردمی در طوس نیز درهم شکسته شد. پس از گذران زمستانی سخت برای نیشابوریان که در آن قحطی غله پیش آمد، تولوی با سپاهی عظیم و مجهز به انواع سلاحهای سنگین، مبادرت به حمله کرد. گرچه مدافعان رنگ باختند و از قاضی رکنالدین علی بن ابراهیم المغیثی خواستند تا وساطت کند اما صحبت بر سر خون داماد چنگیز بود. سپاه مغول پس از تصرف برج و بارو وارد شهر شد و به انتقام تغاچار دست به کشتار برد. دختر چنگیز بجز چهارصد صنعتگر، دستور قتل باقی را صادر کرد. جوینی مینویسد: «تمامت خلق را که مانده بودند از زن و مرد به صحرا راندند و بکینه تغاچار فرمان شده بود تا شهر را از خرابی چنان کنند که در آنجا زراعت نتوان کرد و تا سگ و گربه آن را به قصاص زنده نگذارند و دختر چنگیز خان که خاتون تغاچار بود با خیل خویش در شهر آمد و هرکس که باقی مانده بود تمامت را بکشتند مگر چهارصد نفر را که به اسم پیشه وری بیرون آوردند و به ترکستان بردند و اکنون از بقایای ایشان فرزندان هستند و سرهای کشتگان را از تن جدا کردند و مجلس بنهادند و مردان را جدا و زنان و کودکان را جدا و بعد از آن چون تولوی عزم هرات مصمم گردانید امیری را با چهارصد تازیک آنجا بگذاشت تا بقایای زندگان را که یافتند به عقب مردگان فرستادند، ذباب و ذئاب را از صدورِ صدور جشن ساختند.»
نیشابوریان مانند برگ درخت بر زمین ریختند؛ البته استاد عباس اقبال در کتاب «تاریخ مغول» میگوید عدد مقتولین نیشابور را ۱۷۴۸۰۰۰ نفر نوشتهاند، با این حال این رقم هنگفت باید راستی آزمایی شود. حالی، ویرانی نیشابور از تراژدیهای بزرگ تاریخ میانه ایران و حمله مغول است. به خونبهای داماد چنگیز، هزاران هزار نفر از دم تیغ گذشتند و همین واقعه و امثالهم بود که چنان هراسی به جان ایرانی انداخت تا بگوید «سامان سخن گفتن نیست».
منابع:
اسماعیل حسنزاده، ایران در عهد خوارزمشاهیان، کتاب پارسه، ۱۳۹۲
برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میرآفتاب، علمی و فرهنگی، ۱۳۹۲
شهابالدین نسوی، نفثه المصدور، تصحیح امیرحسین یزدگردی، توس ۱۳۸۹
شیرین بیانی، مغولان و حکومت ایلخانی در ایران، سمت، ۱۳۹۱
عباس اقبال، تاریخ مغول، نگاه، ۱۳۸۹
محمد جوینی، تاریخ جهانگشای جوینی، تصحیح محمد قزوینی، دنیای کتاب، ۱۳۸۲، ج ۱
باد بینیازی خداوند در کوچه باغهای نیشابور
مغولان در سال ۶۱۸ هجری قمری وارد خراسان شدند
پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۶
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ