هجوم افغانهای غلزایی به اصفهان و از هم پاشیده شدن شیرازۀ دولت صفوی، فرصتی شد تا "نادر" خود را به شاهزادۀ گریختۀ صفوی (طهماسب دوم) بشناساند و با نبوغ و پشتکار ویژه اش، اصلی ترین عامل سرکوب و اخراج یاغیان شود. پوستین دوز خراسانی در زمانه ای در قامت یک سرباز رشید ظهور کرد که کشور به سبب اشغال و کشتار بی رحمانه افغانها و سایر گردنکشان داخلی در کنار دست اندازیهای روس و عثمانی در شرف فروپاشی قطعی قرار داشت. با شکست و فرار افغانها به آنسوی مرزهای هند و بی توجهی محمدشاه گورکانی به هشدارهای شاه جدید ایران، دو کشور در نهایت وارد جنگی شدند که عواقب بسیار تلخی برای هندیان داشت. اما نادر با همه رشادت و حقی که به گردن ایرانیان دارد، فرماندهی بسیار قصی القلب و خونریز بود و به ویژه هندیان هنوز هم خاطرات کشتارها و سطوت بی رحمانه او را از خاطر نبرده اند. شکست در جنگ کرنال و اشغال دهلی، علاوه بر فروریختن هیمنه "امپراتوری مغول"، کشتار و غارت گسترده هندیان را در پی داشت که در اینجا به گوشه هایی از آن پرداخته می شود.
زمینه های جنگ
پس از استقرار نادر بر اریکۀ سلطنت، این احساس برای دربار و مردم وجود داشت که با وجود گوشمالی سرکشان ، هنوز ریشه های خطر پابرجاست و عوامل طغیان و خرابی های بی شمار به مجازات اعمال زشت خود نرسیده اند. از این رو سفیری به هند فرستاده شد تا حامل نامه ای مبنی بر گزارش درخشش نادر در قلع و قمع یاغیان و تصمیم او بر نابودی آنان برای همیشه باشد. اما هندیان توجه شایسته ای به سفیر و پیغام نادر نکردند و تنها با دادن وعده هایی مبنی بر همکاری او را بازگرداندند. ارسال سفیر برای بار دوم و سوم هم تکرار شد اما ظاهرا دولت هند بنای بر تغییر رویه نداشت!
نادر در نامه هایش همواره از شاه هندوستان درخواست داشت که یا فراریان را تحویل دهد و یا خود در مجازاتشان پیش قدم باشد. برخی از مورخان ارسال سفرا و پیغام دادنهای نادر را نشانه توجه و تسلط او به اصول دیپلماسی دانسته اند ولی گویی طرف هندی تمایلی به حرف شنوی از یک سرباز تازه به دوران رسیده نداشت. از این رو اگرچه در پاسخ به نامه ها، قول های مبهم همکاری داده می شد؛ اما در عمل بی میلی آنها به همکاری به وضوح مشهود بود. بی توجهی هندیان نادر را که در شرایط ممتد جنگی به سر می برد خشمگین می ساخت تا آنکه در آخرین مورد سفیر او را که حاوی نامۀ اعتراضی علیه آنهمه تعلل دولت هند بود به قتل رساندند و نادر این حرکت را در حکم اعلان جنگ دانست و به هند لشگر کشید.
معطل کردن سفرای نادر و بی توجهی شاه هندوستان در انجام اقدامات اعتماد بخش، صرفنظر از تجسم بی لیاقتی و کودنی امپراتور و وزرای او، مغولان حاکم بر هند را از لحاظ سیاسی و آداب سفارتی دچار خطای بزرگی کرد. به عقیده یک مورخ هندی : نادر استاد سیاست و سیاستمداری برای اعلام جنگ به هند حالت مناسبی ایجاد کرد. او به راهی قدم گذاشت که مطمئناً هیچ یک از ملل بیطرف و دوستدار قوانین بین المللی، هجوم وی به هندوستان را نمی توانند به عنوان یک اقدام تجاوزگرانۀ بی دلیل، محکوم کنند.
علل حمله
در این باره که مقصود اصلی نادر از تهاجم به هندوستان، به راستی قطع تجاوزات شورشیان افغان بوده و یا غارت آن کشور؛ میان تاریخنگاران اختلاف نظر وجود دارد. قریب به اتفاق مورخان معتقدند حمایت ضمنی دولت هند از شورشیان علت حمله نادر به هند بوده است در حالیکه عده دیگری به صراحت اقدامات دیپلماتیک نادر را بهانه جویی هایی برای حمله به هند و تاراج ثروت های افسانه ای آن سرزمین می دانند. البته این احتمال دور از ذهنی هم نیست ، بررسی منابع تاریخی نشان می دهد که نادر از مدت ها پیش در فکر حمله به هندوستان بوده است . سال ها آشوب ، نا امنی و جنگ بنیۀ اقتصادی کشور را به کلی نابود کرده بود و نادر که اراده جدی بر برطرف کردن ناامنی های داخلی و تهدیدهای خارجی داشت می دانست برای تداوم لشگرکشی ها و جنگ های ناگزیر خود در آینده نیازمند منبع مالی بزرگی است که تامین آن از داخل کشور ناممکن است. از این رو خود را ناچار دید برای تامین احتیاجات ارتش ، مناطقی را به تصرف در آورد و با توجه به اوضاع همسایگان در آن زمان، هیچ نقطه ای مناسب تر از هندوستان وجود نداشت .
"هند مملکتی است وسیع و عریض که هوایش در مزاج شکسته دلان تأثیر مومیایی دارد، شجرش عرعر و حجرش مرمر، و دیه و قرایش طیرۀ (باعث خجالت) ملک بربر؛ کشوریست پرحاصل و منافع و تمدن آن مرغوب طبایع؛ از وفور ریاحین گوناگون، رشک نگارخانه چین است، نه خطا کردم، بهشت روی زمین است." آیا ممکن است که شنیدن چنین اوصافی "آخرین جهانگشای شرق" را به طمع چنگ انداختن بر ثروت آن سرزمین انداخته باشد؟ یقینا سفیران و نمایندگانی هم که به هند می رفتند نادر را از ثروت هنگفت آن دیار در کنار ضعف و سستی مشهود درباریان هند آگاه می کردند. درباریانی که نهرو (سیاستمدار فقید هندی) آنها را عده ای بیکاره زن صفت و شهوتران که در امور جنگی هیچ سررشته ای نداشتند توصیف می کند.
عموم مردم گمان می کنند که نادر در اواخر عمر دچار لئامت نفس شد و به ثروت اندوزی و سخت گیری های بی رحمانه برای اخذ مالیات روی آورد اما حقیقت چیز دیگری است و دربارۀ مال دوستی او تا پیش از آن هم روایاتی وجود دارد. مثلا زمانی که یکی از جاسوسان از اردوی هندوان به نزد او آمد و ضمن دادن اخبار مربوطه، برای نشان دادن اوج بی لیاقتی و بی تفاوتی هندیان خبر از ربودن مقداری جواهرات از چادر فرماندهان هندی داد ، نادر با خنده سهم خود از جواهرات سرقتی را طلبید و چون حدس می زد که جاسوس تمام آنها را لو نداده باشد، او را زیر چوب فراشان به حرف درآورد! از سوی دیگر وی به سبب نیاز بسیار به منابع مالی فرمانهای سخت گیرانه ای به حاکمان ایالات و شهرها مبنی بر اخذ مالیات داده بود. مثلا پیش از جنگ در قندهار دستوری مبنی بر دریافت ۱۸۰۰۰تومان به حکمران اصفهان داد. همزمان در گمبرون، ماموران اقدام به مصادرۀ گسترده اموال کردند و چنان شدت عملی به خرج دادند که تقریبا همه مردم آنجا به افلاس دچار شدند. کرمانیان را هم چنان لخت و همه چیزشان را مصادره کردند که به مدت چندین سال مردم با قحطی روبه رو شدند. آنچه در اصفهان، گمبرون و کرمان انجام گرفت، بلاشک در سایر مناطق ایران هم با همان بی رحمی صورت گرفته بود.
همچنین گزارشهایی وجود دارند که تایید می کند قصد نادر از این لشگرکشی چیزی جز کسب غنایم از هندوستان نبوده است. نویسنده کتاب حدیث نادرشاهی که از نزدیکان او هم بوده، ضمن شرح فساد موجود در دربار هند و خرابی اوضاع و ضعف درونی هندیان می آورد: "والی ایران که نادر شاه است از استماع کیفیت خرابی سلطنت هندوستان و بی اتفاقی امرایان آنجا فی الفور قصد مبهم نموده، جمعیت بسیار به سان مور و ملخ فراهم آورد که: "هفت اقلیم ار بگیرد پادشاه/ همچنان در بند اقلیمی دگر"
از خود نادر هم به هنگام حرکت دادن سپاه برای جنگ نقل شده: "شکست و خرد شدن دشمن در این نبرد عظیم که در پیش داریم نه تنها ما ، بلکه همه قشرهای مردم را از گنجینه های پر ارزش هندوستان بهره مند خواهد کرد . " همچنین پس از شنیدن اقدامات محمد شاه برای جمع آوری سپاه و آماده شدن برای جنگ از آنجا که نهایتا هندیان را به دام انداخته ابراز خرسندی کرده و گفته بود: "این، آن بود که ما می خواستیم."
جنگ و اشغال دهلی
اگرچه به لحاظ تاریخی حاکمیت بر قندهار با حکام ایرانی بود اما بر سر این مساله اختلافاتی میان ایران و هند وجود داشت. هندیان در دوران آشوب بعد از شورش افغانها این منطقه را تصرف کردند و نادر که تاب طغیان و دست اندازی از هیچ دشمن داخلی و خارجی را نداشت با هجوم به این شهر و بعد از جنگی سخت آن را فتح کرد. در همین حال نامه ای به دربار هند فرستاد که در آن امپراتور را به عهدشکنی در بستن مرز بر روی افاغنه و زندانی کردن سفیرش متهم کرد. اما چنین نامه ای هرگز به دهلی نرسید چرا که سفیر او را در جلال آباد کشتند و خبر قتل او باعث شد که نادر به صورت رسمی به دولت هند اعلان جنگ بدهد و در فاصلۀ کوتاهی کابل، غزنین و پیشاور را تسخیر کند. این نامه آخرین فرصتی بود که نادر به امپراتور داده بود با این حال محمدشاه به جای توجه به نگرانی های دولت ایران مشغول جمع آوری عِدّه و عُدّه و تجهیز لشگریان برای جنگ با مردی شد که قریب به اتفاق مورخان او را از جمله نوابغ جنگی در طول تاریخ می دانند. بسیاری از مورخین غربی او را با فاتحان بزرگی چون اسکندر مقدونی، ناپلئون و یا تیمور مقایسه کرده اند. هانوی که نادر را از نزدیک دیده او را در زیرکی همچون "هانیبال" در دلیری همچون "سیپیون" و در علاقه به لشگر کشی و نام آوری همسنگ "اسکندر" معرفی می کند و دیگر هموطن او فریزر می نویسد."شنیده ام در وقت جنگ، هنر او عجیب است. باور نمی توان کرد که به چه زودی طرف غالب و مغلوب را تشخیص می دهد و به چه اهتمام به قشون خود مدد می رساند." یکی از جلوه های نبوغ او را در جنگ کرنال می بینیم که چگونه سپاه پرشمار هند که به وسیله تعداد زیادی فیل جنگی هم همراهی می شد را شکست داد و پراکنده ساخت!
نگاهی گذرا به اوضاع و استعداد جنگی دو طرف در صحرای کرنال، شکست ایرانیان را قطعی نشان می داد. سپاه ۹۰هزار نفری ایرانیان که در طول مسیر صدمات بسیاری هم خورده بود، در سرزمینی بیگانه با ارتشی شامل ۲۵۰هزار جنگجو ، سه هزار توپخانه و دوهزار فیل جنگی روبرو شده بود. به خرطوم فیل های آموزش دیده که در خط اول سپاه قرار داده شده بودند، شمشیرهای عظیمی بسته شده بود تا در موقع حرکت و به هنگام جنباندن سر، هر موجود زنده ای را با شمشیرهایشان بدرند و یا زیرپا له کنند. نادر برای مقابله با این سلاح دستور داد شتران بارکش را در خط دوم و به دور از انظار نگه دارند و به دم و پالان آنها هیمه آغشته به روغن ببندند و وقتی که جنگ آغاز شد با آتش زدن هیمه ها به ناگاه این هیولاهای آتشین را با صدای غرش توپها به سمت فیلها برانند. تدبیر نادر کارگر افتاد و فیلها با دیدن این منظره غریب و موحش، رم کردند و به صفوف خودیها زدند و عده زیادی از نظامیان هندی را زیر لگدها و ضرب شمشیرها قتل عام کردند. شیرازه سپاه هند به کلی از هم پاشید و ایرانیان نیز با هجوم بی امان به صفوف باقی مانده مدافعین تعداد بسیاری را کشته و در نهایت شاه هند را اسیر کردند. پس از آن نادر سربازان تسلیم شده را در جای نامناسبی خارج از دهلی تحت نظر نگه داشت، به گونه ای که ارتش مغول حتی از لحاظ تأمین خوراک هم کاملاً وابسته به او بود.
شاه مغول، وزیر مورد اعتماد خود (نظام الملک) را برای مذاکره به اردوی نادر فرستاد. در مذاکرات اولیه توافق شد که نادر در ازای دریافت پنج میلیون روپیه غرامت به ایران بازگردد؛ اما درگیری و رقابت درباریان و مقامات هندی با یکدیگر سیر تحولات را در مسیری دیگر انداخت. "سعادت خان" سردار شکست خورده و اسیر هندی که دشمنی و حسادت پیشینی نسبت به وزیر داشت به نادر اطلاع داد که فریفته نشود زیرا اگر به دهلی وارد شود تنها از همان شهر می تواند بیست کرور روپیه تحصیل نماید. این خبر تصمیم نادر را عوض کرد و وی با فراخواندن محمدشاه به مهمانی و در اصل گروگان گرفتن او تصمیم به ورود به دهلی گرفت. (هر کرور در ایران برابر با عدد پانصدهزار بوده اما هندیان آن را به عنوان ۱۰ میلیون به کار می برده اند.)
در پاسخ به این پرسش که چرا نادر هندوستان را رها کرد و به ایران بازگشت اعتقاد بر این است که واقعه "شاه جهان آباد" به او فهماند حفظ و نگهداری شبه قاره هند کاری است بس مشکل که از عهدۀ او خارج است. لذا سیاست عاقلانه ای در پیش گرفت و در عهدنامۀ صلحی که با محمدشاه امضا کرد با ضمیمه کردن بخش هایی به ایران و گرفتن غرامتی بسیار سنگین، او را کماکان به عنوان امپراطور هند ابقا کرد و خود راه وطن را در پیش گرفت.
واقعۀ شاه جهان آباد
به هنگام ورود نادر به دهلی، شهر را آذین بسته و جشنی بزرگ برپا کرده بودند. از شاه فاتح با نهایت جلال استقبال شد . نادر طبق وعده محمدشاه را در مقام خود ابقا و شاه گورکانی نیز در همان مجلس جمیع نفایسِ خزاینِ اجدادی را نثار نادر کرد. پرواضح است که چنین بذل و بخشش عظیمی نمی توانسته با میل و اختیار صورت گرفته باشد.
اما سه روز پس از آن اتفاقی بس ناگوار روی داد. در شهر شایع شد محمدشاه در مجلس مهمانی نادر را مسموم و مقتول کرده است. این خبر به هندیان جسارتی داد و آنها در قسمتهای مختلف شهر بر سر سربازان ایرانی ریختند و عدۀ زیادی را به کشته و مجروح کردند. خبر به نادر رسید که بلوای بزرگی در شهر به راه افتاده و مردم خشمگین کمر به قتل سپاهیان ایرانی بسته اند. نادر سعی کرد با دادن پیغام و حتی حضور در میان مردم، بلوا را بخواباند اما از میان جمعیت تیری به سوی او شلیک شد و این اقدام باعث شد کاسه صبر نادر لبریز شود. یک تاریخنگار ایرانی که از نزدیک شاهد آن اتفاقات بوده، ماجرای کشتار را چنین شرح می دهد: "موافق حکم والا [سربازان] در کوچه ها و راسته ها منتشر شدند و در تمام ضلعها قتل عام را شروع کردند و از زن و مرد و جوان و پیر و تندرست و بیمار و بچه و معصوم هیچکس را زنده نگذاشتند. هرکس به مقابل آنان می رسید فی الفور از ضرب شمشیر وتیر و تبر بر خاک عدم می غلطید. شمار مقتولان قریب نیم لک (پنجاه هزار) تن رسید و نقد و جنس و زر و زیور بسیار از طلا و نقره و جواهر و ظروف مسی و برنجی و پارچه های زری و کرورها از غنی و مفلس به غارت بردند"
نادر دانست که بیش از هفتصد کس از همراهان او در این شورش به قتل آمده و احدی از امرای هند در کار خواباندن انقلاب کوششی ننموده اند بنابراین حکم قتل عام دهلی را صادر کرد و لشگریان او از سپیده صبح تا نزدیک غروب آفتاب به این عمل زشت مشغول بودند که در نتیجۀ آن کثیری از مردم شهر قتل عام شد. شدت کشتار تا بدان حد بود که آن را تنها می توان با ایلغار و کشتار لشگریان تیمور در این شهر مقایسه کرد. با این همه تاکنون کسی از مورخان ایرانیان را متهم ننموده که به عمد شورش و بلوای مذکور را برای غارت شهر به وجود آورده باشند. به ویژه آنکه نادر با شنیدن خبر اولیۀ شورش نه تنها آن را باور نکرد بلکه فریاد کشید که "این توطئه ای از جانب برخی سربازان برای غارت شهر است." اما پس از اطلاع از واقعی بودن شورش و بی تفاوتی و حتی همدستی چندتن از امرای هندی با شورشیان، فرمان کشتار و غارت را صادر کرد. با این وجود زمانی که بزرگان هندی خود را به پای نادر افکنده ، التماس کردند که جان هموطنانشان بخشیده شود؛ فرمان پایان کشتار صادر شد. در منابع آمارهای متفاوتی از میزان مقتولان این فاجعه آمده است؛ اما صرف نظر از صحت میزان خسارات و حجم غارتها، نفس این اقدام و شدت وحشی گری به کار گرفته شده ، اهالی هندوستان را به عمق بی پناهی و ناتوانی خود در مقابل ارتشی جرار آگاه کرد و نشان داد حتی از سران آنها هم در حوادث اینچنینی به جز عجز و لابه و التماس برای اتمام کشتار کاری بر نمی آید.
غرامت و تاراج
نادر پس از وارد کردن تلفاتی سنگین بر هندیان به دریافت غرامت از آنان پرداخت. غرامتی که نادر از هند ستاند افسانه ای بود. ( این غرامت علاوه بر ضبط جمیع مخازن اجدادی شاه مغلوب بود) سیل هدایا و مالیاتها از هر سو سرازیر شد و مبلغ ۱۵ کرور روپیه به نادر رسید. مرگ سعادت خان، سردار محمد شاه گورکانی (کسی که اشغال دهلی را به نادر پیشنهاد کرده بود) هم باعث شد که یک کرور از دارایی های او هم به نادر برسد! تاراج دهلی در پی واقعۀ شاه جهان را هم باید بر موارد فوق افزود. فهرست کامل تاراج در کتاب های مربوطه آمده است اما خلاصه اش را می توان در این سطور از کتاب "جهانگشای نادری" از مورخ رسمی دربار نادر دید: "الحاصل در عرض چند روز که ضابطان خزاین و بیوتات از انجام شغل مقرر فارغ شدند، حاصل بحروکان و ظروف زرین و سیمین و اوانی و اسباب مرصع به جواهر ثمین و اجناس نفیسه چندان بقلم آمد که محاسبان اوهام و دفتر نویسان افهام از حصر و احصای آن عاجز آمدند. امراء و خوانین دولت و اعیان دار الخلافه نیز کرورها و لکها از نقود و جواهر و مرصعآلات و نفایس اسباب برسم پیشکش هدیه بارگاه حضور ساختند.» مشهورترین این غنایم یکی الماس گران بهای "دریای نور" و دیگری تخت معروف "طاووس" بود که به واقع خود گنجی بود غیر قابل قیمت گذاری! این تخت مخصوص جلوس پادشاهان هند بود و به روایت استرآبادی « از جمله غنایم تخت طاوسی بود که در ایّام سلاطین سابقه هندوستان دو کرور جواهر که باصطلاح اهل هندوستان هر کروری صد لک و هر لک عبارت از صد هزار روپیه است صرف ترصیع آن شده بود، و همچنین لالی غلطان و الماس رخشان، که نظیر آن در خزاین هیچیک از ملوک سلف و سبق وجود نداشت» اکنون به مخزن دولت نادریه منتقل می شد.
اما جریمۀ دهلی هنوز پایان نیافته بود، امر شد که نیمی از مردم موظف به پرداخت مالیات هستند. برآوردها نشان می دهند مبالغ دریافتی از اجرای این فرمان در حدود ۷۰ کرور (۷۰۰ میلیون روپیه) شده است. زمانی که گزارش حسابرسان به نادر تکمیل شد و حجم غیرقابل تصور اموالی که به دست آمده بود به نظر او رسید، فرمان داد که ایالات ایران برای مدت سه سال از پرداخت مالیات معاف خواهند بود. او دستمزدهای عقب افتادۀ سربازان را پرداخت ومعادل شش ماه (به قولی یک سال) به آنها انعام داد. همچنین یکی از شاهزادگان هندی را برای پسرش نصرالله خواستگاری کرد، البته جهیزیۀ عروس از قبل وجود داشت!
نادر سه ماه در دهلی ماند و به تکمیل باج و خراج پرداخت. سپس عهدنامه ای موسوم به شالیمار با شاه هند امضا کرد که براساس آن مناطق وسیعی از شرق هند به ایران ضمیمه شدند. موقع حرکت به سمت ایران نیز با جمع کردن درباریان هند بار دیگر بر ابقای محمدشاه بر مقام خود و لزوم اطاعت سایرین از او و تنبیه متمردین تاکید کرد. محمد شاه هم در تشکر از این عنایت! بخش های دیگری از مناطق غربی سند را به ایران بخشید. به قول نویسنده ای نادر دوباره محمدشاه را بر تخت کشور فقیر و تحقیر شدۀ خود نشانید، هرچند ترس از نادر و بازگشت او تا زمان رسیدن خبر قتلش همواره در دل هندیان باقی ماند.
سخن پایانی:
اگرچه حمله نادر به هند را نمی توان نامشروع دانست اما تاراج این سرزمین در کنار کشتار عظیمی که در دهلی صورت داد او را به یکی از منفورترین چهره ها در تاریخ هند تبدیل کرده است. نفرت هندیان از نادر و زشت کرداری های او، بی شباهت به نفرت ایرانیان از چنگیز و وحشی گری های مغولان نیست. وحشت و ترسی که از نادر و اشغالگران ایرانی در دل هندیان افتاده بود بدان حد بود که بسیاری از آنان نادر را "بلای آسمانی" می نامیدند. نه تنها در آن زمان مثلی میان هندیان رواج داشت که اگر که شخص هراسانی را می دیدند از او می پرسیدند: "چرا ترسیده ای؟ مگر نادر به دنبال توست؟!" بلکه تا به همین امروز هم یکی از تندترین شعارهای آنها در تظاهرات اعتراضی شعار " نادر شاهی مرده باد!" است. به هرروی نادر با این حمله و تاراج ستانی گسترده توانست ارتش خود را به مراتب نیرومندتر از پیش سازد و منبع مالی لازم برای لشگرکشی های آتی خود فراهم سازد، هرچند ارتش مزدور او به فرمانده اش وفایی نداشت و به محض قتل او بر سر همین گنج، دست اندازی ها و خون ریزی های بسیاری درگرفت.
منابع:
۱. استرآبادی، میرزا مهدی خان(۱۳۷۱) "جهانگشای نادری" به اهتمام سید عبدالله انوار، تهران، انجمن آثار و مفاخر ایران
۲. استرآبادی ، میرزا مهدی خان(۱۳۶۶ ) "دره نادره" به اهتمام سید جعفر شهیدی، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی
۳. اقبال آشتیانی، عباس(۱۳۸۴) "تاریخ ایران پس از اسلام" تهران، نگارستان کتاب
۴. ریاض الاسلام (۱۳۷۳) "تاریخ روایط خارجی ایران و هند(دوره صفوی و افشار)" ترجمه محمدباقر آرام و عباسقلی غفاری فرد، تهران، انتشارات امیرکبیر
۵. فلور، ویلم (۱۳۶۸) "حکومت نادرشاه" ترجمه دکتر ابوالقاسم سری، تهران، انتشارات توس
۶. قوزانلو، جمیل(۱۳۰۹) "تاریخ نظامی جنگ ایران و هند" تهران، طبع ثانی
۷. لاکهارت،لارنس و غلامرضا افشار نادری(۱۳۷۷) "نادرشاه آخرین کشورگشای آسیا" ترجمه اسماعیل افشار نادری، تهران، انتشارات دستان
۸. هنوی، جونس(۱۳۴۶) "زندگی نادرشاه" ترجمه اسماعیل دولتشاهی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب
گنج نادر
ماجرای حمله، کشتار و غارت دهلی
سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ