«فضل راه انحراف در پیش گرفت و با ادعاهای جسورانه و بی اساس پا در ورطه انحراف نهاد و منفور و مطرود علما شد. هرچند در بین مردم رنج کشیده و تحت ستم با وعده رهایی از ظلم طرفدارانی یافت.»
این جملات را از یک مقاله درباره تاریخ و عقاید فرقه حروفیه انتخاب کردم
هنگامی که میخواندم لحظهای درنگ کردم و با خود گفتم چرا و چگونه میتوان چنین سخنی گفت؟
یک جای کار ایراد دارد: ایراد در بنیاد تفکر نویسنده مقاله یا به عبارت بهتر در بنیاد نحوه مواجهه ما با تاریخ است. که البته هرچه در تاریخ به قبل برمیگردیم نحوه مواجههمان شکل عجیبتری به خود میگیرد و ما بیشتر «خودمان» را از یاد میبریم.
تاریخ فرقه حروفیه و سرنوشت فضل الله نعیمی استرآبادی را خوب میدانیم. تصوف و خانقاه نشینی که از قرن سوم و چهارم آغاز شده بود، در قرون بعدی شتاب بیشتری به خود گرفت. تا اینکه در قرن هشتم و نهم هجری به اوج خود رسید. یکی از فرقههای متصوفه که میراثدار عقاید و اعتقادات پیشینیان خود نیز بود، فرقه حروفیه است. اساس اعتقاد این فرقه بر ارزشگذاری حروف و تاویل و تفسیر آنها استوار بوده است. فضل الله استرآبادی پایه گذار این فرقه در نیمه قرن هشتم هجری بعد از دیدن خوابهایی عجیب، ادعای مهدویت کرد و پیروانی یافت. توجه و اقبال مردم و عقاید التقاطی او سبب شد تا به خواست علمای دین و به دست فرزند تیمور به قتل برسد. پس از او خلفا و پیروانش در مناطق مختلف ایران، آسیای صغیر و هند به حیات خود ادامه دادند هرچند همیشه مغضوب صاحبان قدرت بودند. تمرکز فرقه حروفیه بر شهرنشینان پیشهور که از حکومت تیمور نیز ناراضی بودند سبب شد تا نویسندگان مارکسیست در سده بیستم میلادی این جنبش را یک نهضت مارکسیستی تمام عیار تلقی کنند و با آب و تاب به شرح آن بپردازند.
حال به جمله آغازین این نوشته بازگردیم، «منفور و مطرود علما شد هرچند در میان مردم طرفدارانی یافت» از ادامه مقاله مذکور نیز چنین بر میآید که نویسنده عقیدهای همسان با عقیده علمای قرن هشتم هجری درباره فضل الله و پیروانش اتخاذ کرده است! اما پرسش اینجاست آیا پژوهشگر تاریخ باید خود را در کنار علمای دین و صاحبان قدرت قرار دهد و به بررسی و گاهی قضاوت تاریخ بپردازد یا نه در میان مردم برود و از دریچه دید آنها به مسائل بنگرد؟
آیا مهم اینست که فضل الله مورد تایید کانونهای قدرت باشد یا مردم؟ مطابق نظر نویسنده مقاله مورد بحث، باید مورد تایید اصحاب قدرت سیاسی و مذهبی بود، و مردمان نیز در طول تاریخ فرفیتگان سادهلوحی بیش نیستند. نویسنده از خود نمیپرسد چرا فضل الله استرآبادی در میان مردم طرفدارانی یافت! اگر از خود این پرسش را پرسیده بود با پرسشهای متعدد دیگری نیز رو به رو میشد که تامل در آنها، قطعا نظر و موضع او را به طور کل دگرگون میکرد. اما او ترجیح داده است تا یک انگاره مسلط بر تاریخنگاری ایران را بپذیرد و درباره درستی یا نادرستی آن حتی شک هم نکند.
وظیفه پژوهشگر تاریخ است که از خود بپرسد چرا همواره در تاریخ ایران افرادی به جرم اعتقادات منحرف مورد تکفیر علما واقع میشدند و سپس به دست اصحاب حکومت به قتل میرسیدند.
آیا نویسنده این مقاله یا پژوهشگران تاریخ، هرگز درباره «ائتلاف دربار - علما» اندیشدهاند؟
آیا هرگز به این نکته توجه شده است که هزاران سال است که این ائتلاف قدرتمندانه در برابر مردم قرار گرفته است؟
نکته دقیقا اینجاست که باید بگوییم فضل الله استرآبادی از آن جهت که تایید عموم را به دست اورد مورد تکفیر ائتلاف دربار _ علما واقع شد.
متاسفانه باید به این واقعیت اذعان کرد که این تفکر منحصر به نویسنده مذکور نیست و روح مسلط بر نحوه مواجهه ما با گذشته خودمان را شکل داده است.
و اکنون بیش از هر زمان دیگری نیازمند یک تغییر بنیادی در نحوه مواجهه و قضاوت درباره گذشته تاریخی خودمان هستیم. یکی از ابعاد این تغییر - چنانچه در این نوشته به آن اشاره شد - تجدید نظر در تمام آن چیزهایی است که تا به امروز مسلم دانستهایم و یکی ازین مسلم انگاشتههای در ظاهر صحیح و در باطن اشتباه این است که به همه وقایع را از دریچه منافع اصحاب قدرت بنگریم.
وقت آن رسیده است که تاریخنگاری ایرانی با این مسئله مواجه شود که تاریخ واقعی نه تاریخ نخبگانی بلکه تاریخ مردم است.
تاریخ خودمان یا تاریخ آن دیگری
تا به امروز مشغول نگارش کدام یک بودهایم!؟
سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵
منبع:
اختصاصی مورخان
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ