سکولاریسم رضاشاهی

با نگاهی به کتاب «از کاوه تا کسروی؛ تامل درباره دین و نقد باورهای دینی ایرانی‌ها»

زینب عیوضی، دانشجوی دکتری تاریخ
پس از انقلاب مشروطه و در دوران سلطنت رضاشاه، اصلاح طلبان مذهبی میدان مانور وسیعی داشتند: «واقعیت این است که حکومت رضاشاه با گرایش‌های ناسیونالیستی، باستان‌گرایی، اقتدارگرایی، سکولاریسم، و غرب‌گرایی در مسیر نوسازی و پیشبرد برنامه‌های اصلاحی خود به جنگ نهادهای مذهبی و سنتی شتافت تا صورت‌بندی جامعه ایران را تغییر دهد.» « برنامه اصلی رژیم این بود که کارکرد دین را به حوزه‌ی روابط خصوصی انسان و خدا محدود کند و از نقش اجتماعی دین و روحانیت بکاهد.» ...
پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵
زمینه تاریخی این پژوهش، ایران قرن نوزدهم میلادی است. ویژگی اصلی این سده در تاریخ ایران، آشنایی با غرب و ورود مدرنیته غربی به ایران است. علاوه بر ساختارهای سیاسی و نظامی که تحت تاثیر ورود تفکرات غربی قرار گرفتند؛ ساحت فکر و فرهنگ ایرانی نیز دستخوش دگرگونی عظیمی شد.
خواست برای اصلاح و تغییر در اعتقادات، باورها، و زندگی دینی از سوی برخی روشنفکران و دگراندیشان مطرح شد. این آغازی بود برای تضاد و درگیری روشنفکران با سنت گراها در ایران که تاکنون نیز ادامه داشته است.
پس از انقلاب مشروطه و در دوران سلطنت رضاشاه، اصلاح طلبان مذهبی میدان مانور وسیعی داشتند: «واقعیت این است که حکومت رضاشاه با گرایش‌های ناسیونالیستی، باستان‌گرایی، اقتدارگرایی، سکولاریسم، و غرب‌گرایی در مسیر نوسازی و پیشبرد برنامه‌های اصلاحی خود به جنگ نهادهای مذهبی و سنتی شتافت تا صورت‌بندی جامعه ایران را تغییر دهد.» « برنامه اصلی رژیم این بود که کارکرد دین را به حوزه‌ی روابط خصوصی انسان و خدا محدود کند و از نقش اجتماعی دین و روحانیت بکاهد.»
رضاشاه در عین حال که میدان عمل روحانیت شیعه را محدود کرد، دگراندیشان مذهبی را آزاد گذاشت تا اعتقادات خود را آزادانه در جامعه منتشر کنند.
مطالبه گروه‌های دگراندیش دینی چه بود؟ و آنها چه هدف یا اهدافی را پیگیری میکردند؟ «این نیروها با نقد پاره‌ای از باورها، رفتارها، و اعمال شیعیان از لزوم بازاندیشی آشکار در آن‌ها سخن گفتند، و خواستار زدودن پیرایه‌ها و خرافه‌های دینی شدند. آن‌ها در آثار و گفتارشان، تفسیرهای عقلانی و جدیدی از دین و آموزه‌های آن ارائه کردند. هدف آن‌ها این بود که دین را با آنچه دنیای جدید اقتضا می‌کند ـ ‌به ویژه با دموکراسی، عقلانیت و سکولاریسم ـ تطبیق دهند.
جریان دگراندیشی از دو بستر فکری و اجتماعی متفاوت شکل می‌گرفت: «نخست از سوی روشن‌فکرهای سکولار و دوم از سوی روحانی‌های نوگرا. نقاط مشترک هردو جریان، راز زدایی از دین و توسعه‌ی عرفی شدن یا دنیا گرایی بود. همچنین هر دو جریان در تحکیم مبانی فکری و نوسازی حکومت رضاشاه از یک سو و تضعیف دین و روحانیت سنتی از سوی دیگر موضع مشترکی داشتند.
این متفکران و گروه‌های دگراندیش از طریق رسانه‌های خود یعنی مطبوعات به نشر افکار انتقادی پرداختند. از جمله این مطبوعات ـ که اساس پژوهش حاضر نیز هست ـ می‌توان به روزنامه‌های کاوه، آینده، ایرانشهر، پیمان و ... اشاره کرد.
مسئله‌ی اصلی و به تبع آن هدف این پژوهش: طرح آرا، دغدغه‌ها و دیدگاههای انتقادی در حوزه‌ی دین از مجله‌ی کاوه تا آثار احمد کسروی است. این پژوهش درصدد است به این پرسش‌ها پاسخ دهد که مهمترین نقدهای منتقدان دینی به باورها و رفتارهای مذهبی ایرانی‌ها در آستانه‌ی کودتای ۱۲۹۹ تا نخستین سال‌های پس از سقوط رضاشاه چه بود و آن‌ها چه راه حل‌هایی برای عبور از بحران تفکر دینی آن عصر ارائه کردند؟ مهم ترین محورهای اصلاح دینی از نگاه آن‌ها چه بود؟
منظور از دگراندیشی دینی چیست؟ تلاش برای انجام اصلاحات گسترده و عمیق دینی است که با هدف انطباق دین با اقتضاهای دنیای جدید صورت می‌پذیرد و در حقیقت معنایی جز سازگاری با مدرنیته غربی و دستاوردهای نظری و عملی آن ندارد. در این عرصه، دین به حوزه‌ی زندگی خصوصی انسان محدود می‌شود و از حضور در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی بازمی‌ماند و متولیان آن آرمان اصلاح زندگی این جهانی را کنار می‌نهند و دین به روند سکولاریسم و عرفی شدن تن می‌دهد و راه پذیرش دموکراسی، علم، فناوری و عقل‌گرایی را هموار می‌کند. البته این دگراندیشی از دو زاویه‌ی متفاوت شکل می‌گرفت: نخست، تفسیر درون‌دینی توسط روحانی‌ها و دوم، تفسیر برون‌دینی که توسط روشن‌فکرها انجام می‌شد.
نمونه‌های بررسی شده برای این موضوع: مجله کاوه، مجله آینده، مجله ایرانشهر، و آیین پاک‌دینی کسروی است.
در بخش اول«نقد باورها و رفتارهای دینی ایرانی‌ها از نگاه دو مجله‌ی کاوه و آینده» و دوم« مجله ایرانشهر: آسیب‌شناسی دینی و آرمان عرفان‌گرایی در ایران» این سه مجله مورد بررسی قرار گرفته است.
گروه برلنی‌ها ـ روشنفکران ایرانی مقیم برلین در چند دهه نخستین سده بیستم میلادی ـ مجلاتی را منتشر کردند که کاوه، آینده و ایرانشهر ازین جمله‌اند.
مجله کاوه:
کاوه از مهم‌ترین و بحث انگیز ترین نشریه‌های تاریخ ایران است. این مجله در دوره‌ا‌ی متفاوت منتشر شد: دوره‌ی دوم این مجله در فضای پس از جنگ جهانی اول و با رویکردی فکری و انتقادی آغاز به کار کرد و انتشار آن طی دو سال و هر سال دوازده شماره ادامه یافت. هدف این مجله نظریه پردازی برای نوسازی ایران و فراهم کردن بسترهای نظری و عملی اصلاحات غرب‌گرا در ایران بود. به همین دلیل رهیافتی نقادانه به مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران داشت.
مجله‌ی کاوه سخت مرعوب دنیای جدید بود و از این منظر نه‌تنها همه‌ی عناصر و مواریث تاریخی و فرهنگی ایرانی‌ها را قابل نقد، بلکه حتی قابل تغییر می‌دانست و به خاطر همین، کاوه به نقد برخی از رفتارها و باورهای دینی ایرانی‌ها که به زعم او راه غرب‌گرایی را ناهموار می‌کرد همت گماشت.
موضع کاوه در این بررسی‌های انتقادی بر نگاهی برون‌دینی مبتنی بود و از منظر روشنفکری قرن هجدهمی اروپا در هنجارها و نگرش‌های دینی ایرانی‌ها نظر می‌کرد. کاوه در این ملاحظه‌ها، گذشته از رهیافت‌های تاریخی و جامعه شناختی از عقلانیت و دانش‌های جدید هم بهره می‌گرفت و تا حد زیادی تحت تاثیر روشن‌فکران سکولار عهد قاجار بود. همچنین کاوه علاوه بر نقد رویکردهای دینی عصر خویش، می‌کوشید از تجارب غرب و ایده‌های اصلاحگرانی چون سیدجمال، سید احمدخان و مارتین لوتر هم بهره‌مند شود و با تکیه به عقل و علم جدید به منظور برون‌رفت از وضعیت نابه‌سامان تاکید کند.
بنابراین مجله کاوه، نه از براندازی اسلام و نه از دراندازی دین جدید سخن گفت، بلکه هدفش را نوسازی جامعه ایران بر اساس الگوهای غربی ـ که چیزی جز عرفی و دنیایی شدن (سکولاریسم) نبود ـ معرفی کرد. در واقع آرمان اصلی کاوه در عرصه‌ی دین پژوهی همان کنار گذاشتن دین از عرصه‌ی اجتماع و سیاست و راندن آن به حریم خصوصی زندگی انسان بود، تا دین با دموکراسی، حقوق بشر و نیازهای جامعه‌ی جدید همساز شود و همه‌ی فرقه‌های دینی با هر آیینی بتوانند در ایران کنار هم زندگی کنند؛ به عبارت دیگر دعوی حقانیت دینی و انحصار گرایی مذهبی کنار گذاشته شود و برای هواداران همه‌ی مذاهب اعم از ادیان الهی و غیر‌الهی حقوق یکسانی وضع و دعاوی مذهبی به فراموشی سپرده شود.
مجله آینده:
انتشار این مجله از تیرماه ۱۳۰۴ آغاز شد و بی وقفه تا اسفند ۱۳۰۶ در دوازده شماره ادامه یافت. از آن پس، انتشار آن متوقف شد. در سال‌های پس از شهریور ۱۳۲۰ باردیگر انتشار آن از سر گرفته شد و در چند دوره‌ی متفاوت با فراز و فرودهایی در دسترس مخاطبانش قرار گرفت.
مجله‌ی آینده از نشریه‌های روشن‌فکری و نوگرای آغاز دوران پادشاهی رضاشاه است. که بی‌تردید در پی‌ریزی اندیشه‌ی اصلاحات و مبانی نظری ناسیونالیسم عهد رضاشاه تاثیر ماندگار و بسزایی داشت. ایجاد هم‌بستگی ملی بر بنیاد زبان فارسی و ملیت ایرانی و ایجاد یکپارچگی فرهنگی، اخلاقی و زبانی در سرزمین ایران، آرمان اصلی گردانندگان آینده بود تا از این رهگذر هویت ملی و نوین ایران پدیدار شود.
با عنایت به همین جهت‌گیری می‌توان مدعی شد، مجله آینده اساسا دغدغه دین و اصلاح دینی نداشت؛ زیرا اولویت و رسالت اصلی‌اش دفاع از وحدت و هویت ملی ایرانی‌ها بود. در واقع مهم‌ترین و شاید منسجم‌ترین مبحث مجله آینده در حوزه‌ی اجتماعی و اعتقادی نقد وضعیت زن‌های ایران و تعلیم و تربیتشان و بررسی موانع حضور و نقش‌آفرینی آن‌ها در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی و مخاطرات ازدواج با بیگانگان بوده است.

مجله ایرانشهر:
حسین کاظم زاده ایرانشهر در سال‌های اقامت خود در برلین، مجله ایرانشهر را به صورت ماهانه منتشر کرد. این مجله طی سال‌های ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۶ و در چهل و هشت شماره منتشر شد.
توجه و تمرکز مجله ایرانشهر که در سال‌های پس از جنگ جهانی اول چاپ می‌شد بر مقوله ایران‌مداری و ایران‌گرایی است. ایده‌ی ایرانیت و لزوم تبدیل آن به یک ابزار سیاسی فرهنگی نیرومند و اثربخش برای هم‌گرایی و هم‌بستگی ایرانی‌ها محور اصلی اندیشه‌های ایرانشهر است. گردانندگان این مجله کوشیدند این تفکر را در مجله ایرانشهر مطرح و تبلیغ کنند؛ یعنی همه چیز را در ذیل ایرانیت قرار دهند و ایران گرایی را بالاتر و والاتر از هر هدفی بنشانند و آن را کعبه آمال ایرانی‌ها بخوانند. طوری که هیچ چیزی قادر به جانشینی و جایگزینی آن نباشد.
مجله ایرانشهر به دنبال پاسخی برای پرسش‌های زیر است: دین چیست و وضع موجود آن در ایران چگونه است؟ دین مطلوب کدام است؟ چگونه می‌توان تشیع را با تجدد همراه کرد و از ظرفیت‌های آن برای توسعه‌ی کشور بهره برد؟ وضعیت رهبران دینی چگونه است؟ مهم‌ترین کاستی‌های نهاد روحانیت چیست و برای تغییر آن چه باید کرد؟
تردیدی نیست که حسین کاظم زاده ایرانشهر هم مثل روشن‌فکرهای پیش از خود به خاطر پیوندی که با تجدد و غرب داشت، دچار مشکل هویت شد و کوشید برای این مشکل بزرگ پاسخ‌های قانع‌کننده‌ای بیابد. اما مسئله اینجاست که پاسخ‌های او در قیاس با روشن‌فکرهای هم‌نسل و نسل‌های پیش از او بسیار متفاوت بود: او نه راه ملکم‌خان و طالبوف و نه راه آخوند‌زاده و تقی‌زاده را در مجله‌ی کاوه پذیرفت، بلکه کوشید راهی نوین و منطبق با فرهنگ ملی و بومی خویش بیابد که در آن نه شیفتگی به غرب چهره‌ای آشکار داشته باشد و نه غرق شدن و اسارت در سنت‌ها. او می‌خواست راهی آمیخته به علم و تجدد و مبتنی بر عقل و ترکیب شده با عرفان و معنویت بیابد که در چهارچوب ایرانیت(ایران‌گرایی و ایران‌مداری) تعریف می‌شد.
البته ایرانشهر هرگز گفتمان‌های ناسیونالیستی باستان‌گراها یا آریاگرایی روشن‌فکرهای نسل اول را نپذیرفت. این در حالی است که دوره‌ی رضاشاه عصر چیرگی انواع ناسیونالیسم بود و تجددگراها با توجه به تحولات موجود میدان تازه‌ای برای طرح ایده‌های خود در هیئت تازه‌تری یافته و حتی مایه‌های لیبرالی گفتمان‌های اولیه‌ی تجدد را به دلیل اقتضای شرایط سیاسی و اجتماعی جدید حذف کرده بودند. از‌این‌رو در مبارزه‌ی قدرت میان روشن‌فکرها و علما بر سر ساختارهای سنتی جامعه‌ی ایران، رضاشاه و روشنفکرها متحدان طبیعی یکدیگر محسوب می‌شدند.
ایرانشهر برخلاف رویکرد گفتمان‌های ناسیونالیسمی باستان‌گراها ـ که نگرشی خصمانه به اسلام داشتند ـ می‌کوشید هویت باستانی ایران را به نحوی با هویت بومی دوره‌ی اسلامی پیوند دهد و با رویکردی نقادانه به دین، همه‌ی دستاوردهای دوره‌ی پس از اسلام را پیش از آنکه به اسلام منتسب کند به ایران و نژاد ایرانی و در امتداد روح ایرانیت تفسیر کند و حتی مذهب شیعه را به عنوان اسلام ایرانی، ساخته و پرداخته‌ی روح ایرانی معرفی کند و این یعنی دفاع از ایرانیت و دمیدن روح ایرانی در فرهنگ دوره‌ی اسلامی.
در بخش سوم «احمد کسروی، از نقد دین‌ها تا براندازی آیین‌ها» و چهارم «در تدارک پیامبری» به بررسی همه جانبه زندگی و تفکرات احمد کسروی پرداخته شده است.
این پژوهش به خوبی تمایز آشکار میان دو مرحله اساسی از تفکرات کسروی را نشان داده است. مرحله‌ی اول که کسروی در کسوت یک اصلاحگر دینی ظاهر شده و مرحله دوم که مدعی ابداع آیینی نوین شده است: آیا از منظر رهیافت‌های اندیشه‌ای کسروی یک اصلاحگر دینی است یا یک بنیادگرای دینی؟ تردیدی نیست که کسروی دست‌کم در سراسر دوره‌ی رضاشاه در کسوت یک اصلاحگر، نواندیش یا دگراندیش دینی باقی ماند. او به طور مشخص از فروردین ۱۳۱۳ با نگارش سلسله مقاله‌های «من چه می‌گویم» ورود مناقشه آمیزش به عرصه‌ی نواندیشی دینی را آغاز کرد و همواره مدعی بود که او آفریده خاکساری بیش نیست و جز به آبادی جهان و آسایش جهانیان نمی‌اندیشد.
البته او منتقد دو جریان اصلاحگری دینی و بنیادگرایی مذهبی است: کسروی معتقد است هرچند طی سده‌های گذشته، آشفتگی‌ها و پراکندگی‌های مسلمان‌ها همواره مایه‌ی درد و رنج آن‌ها بوده و بسیاری از اندیشمندان دردآشنای اسلامی را به چاره‌اندیشی و اصلاحگری دینی واداشته است، اما ثمره‌ی تلاش این اصلاحگران به‌جای ایجاد وحدت، موجب ظهور کینه‌ها و کشمکش‌های تازه شده است.
کسروی همچنین شعار بنیادگرایی یا اصل گرایی را که بسیاری از مصلحان دینی مطرح کرده‌اند، یک ادعای بزرگ و غیرواقعی می‌پندارد. به باور او هرگز نمی‌توان دین را به اصلش بازگرداند؛ زیرا دین کالایی نیست که بتوان آن را تغییر داد.
بدین ترتیب، با فاصله‌ی معناداری که کسروی بین خود و اصلاحگران دینی قائل شد، آشکارا در مسیر طرح دیانتی نوین گام برداشت: کسروی پس از نقد اصلاحگران و بنیادگران دینی، راه و روش دین کاوانه‌ی خود را این‌طور تبیین می‌کند که باید اسلام را به بنیاد خود برگرداند و راه خود را بر آن مبتنی ساخت. به اعتقاد او بنیاد اسلام به طور خلاصه عبارت است از: جهان را دستگاهی بیهوده نپنداشتن، به آفریدگار عشق ورزیدن، به زندگی آینده باور داشتن و زندگی به آیین خود کردن. این‌ها نه‌تنها بنیاد اسلام بلکه همه‌ی ادیان الهی است که آن را می‌توان از قرآن درک کرد.
تلاش کسروی برای درگیر شدن با کیش‌های موجود اقدامی ناگهانی نبود: روند پویش فکری و بررسی‌های انتقادی او نشان می‌دهد که این مسیر را پله‌پله پیموده است. نخستین گام او در این مسیر انتقاد از انحراف‌ها و کجروی‌ها در کیش‌های موجود و سپس تلاش برای براندازی آن‌ها بود. به اعتقاد کسروی، چهارده کیش مختلف در ایران وجود داشت که اهم آن عبارت بودند از: سنی، شیعی، شیخی، بابی، کریم‌خانی، صوفی، بهائی، ازلی، علی اللهی، کلیمی، آسوری، زرتشتی، خراباتی، مهدیگری.
اقدام بعدی کسروی دعوت از هوادارن این کیش‌ها به دین اسلام به عنوان کامل‌ترین دین موجود بود. مرحله سوم کار او با نقد آیین اسلام و طرح ادعاهائی درباره‌ی نارسائی‌های آن و سرانجام نفی آن آغاز شد. واپسین مرحله‌ی کار کسروی طرح یک دیانت جدید بود اما برای آن‌که حساسیت‌های جامعه را برنیانگیزد اعلام کرد که درصدد آوردن یک دین نوین نیست.
نقد و بررسی:
در عین حال که پژوهشی است بدیع از نظر موضوع، این اشکال نیز وارد است که موارد بررسی شده آیا به اندازه کافی بازتاب دهنده جامعه ایران بوده‌اند؟ مجلات گروه برلنی‌ها تا چه حد بیان کننده فضای جامعه ایران عصر خود است؟ آیا بهتر نبود حتی برای بررسی تفسیر برون دینی دگراندیشی مذهبی به تفکرات روشنفکران مقیم در ایران ارجاع شود؟
سنخیت مجلات برلنی و تفکرات گردانندگان آن‌ها با تفکرات کسروی در چیست؟ در کنار هم قرار دادن این موارد در یک پژوهش آیا این شبهه را در ذهن خواننده ایجاد نمی‌کند که هر دوی این جریان‌ها و اعتقادات از یک دست هستند؟
*************************************************************

مشخصات کتاب: از کاوه تا کسروی؛ تامل درباره دین و نقد باورهای دینی ایرانی‌ها، علیرضا ملایی توانی، تهران: ، ۱۳۹۵.
منبع: اختصاصی مورخان
نظر شما