نگاهی به وضعیت اردوی دولتی در جریان محاصره تبریز

بررسی چرایی عدم موفقیت نیروهای دولتی در شکست مقاومت مجاهدین تبریزی

همواره یکی از سوالات مهم در جریان استبداد صغیر چونگی عدم موفقیت نیروهای دولتی در شکستن مقاومت مردم شهر تبریز بوده است.مقاومتی که نه ماه به طول انجامید و نیروهای دولتی با تمامی تجهیزات و استحکاماتی که در اختیار داشتند نتوانستند بر مقاومت مردم محلی شهر تبریز فائق آیند.
در این نوشتار به بررسی ۷ سند از اسناد مخابره شده میان عین الدوله حاکم نظامی که از سوی محمدعلی شاه برای سرکوب مقاومت تبریز انتخاب شده بود با دربار قاجار از کتاب «روز شمار محاصره تبریز و اعاده مشروطه بر اساس اسناد منتشر نشده» به کوشش سجاد جمشیدیان و نادر پروانه که به بررسی و معرفی اسناد مقاومت تبریز پرداخته اند،می پردازیم....

پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
همواره یکی از سوالات مهم در جریان استبداد صغیر چونگی عدم موفقیت نیروهای دولتی در شکستن مقاومت مردم شهر تبریز بوده است.مقاومتی که نه ماه به طول انجامید و نیروهای دولتی با تمامی تجهیزات و استحکاماتی که در اختیار داشتند نتوانستند بر مقاومت مردم محلی شهر تبریز فائق آیند.
در این نوشتار به بررسی ۷ سند از اسناد مخابره شده میان عین الدوله حاکم نظامی که از سوی محمدعلی شاه برای سرکوب مقاومت تبریز انتخاب شده بود با دربار قاجار از کتاب «روز شمار محاصره تبریز و اعاده مشروطه بر اساس اسناد منتشر نشده» به کوشش سجاد جمشیدیان و نادر پروانه که به بررسی و معرفی اسناد مقاومت تبریز پرداخته اند،می پردازیم.

سند شماره ۱
[تلگراف عین الدوله به صدراعظم در مورد چرایی عدم حمله و کمک او به دوه چی ها و نارضایتی از اوضاع اردوی دولتی]۱
[نشان شیر و خورشید]
از قراچه میدان به طهران
اداره تلگرافی دولت علیه ایران
نمره جزو حضوری
خدمت حضرت مستطاب اجل اشرف آقای صدراعظم دام اقباله؛ تلگراف حضرت عالی شرف وصول بخشید. اگر حضرت عالی در تحیرید، هزار چندان این مخلص متحیرترم. چنان چه جواب به تلگراف شریف عرض نکنم، مطلب مبهم می نماید. هرگاه عرض کنم به کلی باید از حد اعتدال خارج شوم ولی ناگزیر در دو فقره از عرض جواب هستم.
اولاً کی بنده داوطلب کار آذربایجان شدم و چه وقت عرض تقاضا نمودم. وقتی که احضار به تلگراف خانه فرمودید. کجا اوضاع توپ و تفنگ جدال و جنگ بود تا رایی بدهم و فکری بکنم و تا رسیدن تبریز و انفصال از کار، در کدام موقع از این بنده صلاح اندیشی فرمودید، که عرض کرده باشم و برخلاف واقع شده باشد. بلکه از روز ورود به باغ صاحب دیوان تمام این واقعات را عرض کردم و استعداد خواستم و خاطر نشان کردم که وضع تبریز غیراز این هاست؛ همه را به دیده حقارت نگریستید و اعتنا نفرمودید و بلکه عرایض بنده را از راه دیگر تصور و از این و آن تحقیقات مخفی فرمودید و همان وعده های عمر و زید، فریفته، که کار تبریز دو ساعت و چهار ساعت و دو روز بیشتر طول ندارد و سرانجام می شود. آنچه عرض کردم اینها بر صلاح خودشان است و همچه [این چنین] نیست به خرج نرفت و این بنده را جزء اشخاصی که می خواهد کار را بزرگ کند، برای خودنمایی به خرج بدهد، محسوب دانستید. آن فرمایشاتی که در اول مرحله فرمودید، کدام یک را وفا نمودید. بعد از ورود به باغ صاحب دیوان هیچ خائنی نبود که بتواند در عقیده و نیت بنده تصرفی کند و بعد از هفتاد سال عمر و چهل و پنج سال نوکری و امتحانات، زاید می داند که حالا با دلایل عرض شاه پرستی و ثبات قدم و عزم راسخ، خود را در جان نثاری ثابت نماید و خدا رحم کرده است که شکستی به قشون دولت روی نداده و قتلی واقع نشده که این طور بنده مقصر باید بشوم. اگر خدای نکرده قبول فرمایش را کرده و به محله شتربان می رفتم و تمام این قشون را به معرض تلف می آوردم، آن وقت برای این بنده چه باقی می ماند. یا اینکه در حضور بنده، حجج الاسلام رای به رفتن بنده به محله دادند و مخصوصاً گفتم در آن تلگراف قید نمایند، این رای ما با حضور عین الدوله است از خود او هم سوال نمایید، اگر عرضی دارد، به عرض برساند. به امید این که از بنده که نماینده دولت، به عقل خودم نوکر صدیق هستم البته تحقیق می شود.[ولی در جواب] تو چه می گویی بدبختانه برخلاف این رسید. فوراً امر شد که باید یا بروی به محله با اردو و حتی محل اردو را هم معین فرمودید صغه صفا و یا اینکه استعفا بدهید. بکلی مایوس شدم و دیدم اگر عرض کنم، پذیرفته نمی شود. با آن حال باز تلگراف مفصلی عرض کردم، مفید نیفتاد و خوب می دانستم که اهالی محله در باطن با متمردین سازش و به محض ورود اردوی دولتی به محله آنچه باید بکنند، خواهند کرد و همین طور از مأمورین دولت مثل ماکویی و یورتچی و سرابی و غیرها هم در باطن سازش و معاهده کرده، در موقع حمله فرار و سنگرها را تخلیه نمایند. یک کلمه از بنده سوال نشد، ای نوکر خاین حرام زاده، علت این تحاشی تو از ورود به محله چه چیز است. ناچار دیدم که هر چه بگویم قبول نمی شود، بر استعفا و اطاعت امر حاضر شدم. قشون دولتی شکست خورده این امر شد از اول ورود حسن و قبح عیب و نقص را با تمام عرض کرده تلگرافات حاضر رجوع بفرمایید، ببینید چه عرض شده [است]. نوکر، خائن به ولی نعمتم نبوده و نیستم و به فضل الله نخواهم بود. بلی اگر بنده در این موقع بی تمهید مقدمه استعفا می دادم و نمی ماندم خیانت کرده بودم و با اشرار متفق بودم و با اینکه به آن طور و امر موکد استعفا دادم، باز تا سه ساعت به غروب مانده، محض حقوق ولی نعمت در باغ صاحب دیوان ماندم که شاید امری صادر شود. دراین موقع از این جا حرکت نکنم که اسباب افتضاح دولت نشود، فرمایشی نشد. با جناب مستطاب آقای امام جمعه متفقاًً حرکت کردم و بحمدالله نزد خدا و خداوند اگر انصاف شود رو سفیدم. سست عنصر در مدت عمر نبوده ام و خوب می دانید از دروغ گفتن و دروغ شنیدن به چه اندازه مقیدم و حق این است از اصل حرکت خراسان تا به ساعتی که استعفا و از خدمت معاف شدم، وجهاً من الوجوه در یک کار به این مهمی تقویتی ندیدم و عجب است که هنوز بنده نمی دانم مقصود دولت چیست و وقتی که بنده را مأمور فرمودید چه دستورالعملی دادید، که برخلاف او رفتار کرده باشم. کدام نیت دولت را فرمودید که مطابق او رفتار نکرده باشم. اگر محرم نبودم چرا می‌فرستادید و اگر محرم بودم چرا نفرمودید و از تلگراف خانه ملاحظه داشتید.پست و چاپار بود چه به بنده نوشتید که امروز میل دولت این است و من بیچاره مثل آدم کر و کوری بوده به هر حال اگر بخواهم تمام عرایض عرض کنم، زحمت زیاد و اسباب تصدیع است و حالا هم این تلگرافی که فرموده اید، مثل این است که بنده باز باید ابقا شوم. نمی دانم آن انفصال چه و این ابقا کدام و واصل و مقصود را بفرمایید. خوب است با بنده به طور ابهام فرمایشی نفرمایید. صاف و ساده چه چیزی را متقبل شوم. آن وقتی که تقبل نکرده بودم این روزگارم شد. وای بر آن وقتی که برعهده بگیرم. یک فقره مطلبی است، که ناگزیر هستید، بعد از تقبل بفرمایید، چه چیز است، شما را به خدا استخوان لای زخم نگذارید. فرمایش را صاف و ساده بفرمایید. به خدا هیچ صحیح نیست با نوکر این طور رفتار[نمایید]، خاصه به نوکری مثل بنده که بالمره باید از همه چیز خود مأیوس شود. هنوز می فرمایید تفنگچی محله، کدام تفنگچی، از وجود این تفنگچی چه ثمری شد. تجربه حاصل نشد. هرچه به سر دولت می آید، از این ها بوده و حالا یکی می خواهد برای خود اسباب تجمل و دخل درست کرده یا یک عرضی بکند، فوراً قبول[می کنید]. اگر هزار مرتبه عرض کنم ،صلاح نیست. بعلاوه آن‌که به درجه اجابت مقرون نمی‌شود، بلکه مردود و خاین می شوم. سلطان عبدالمجید شب ۲۳ رمضان المبارک ۱۳۲۶
[مهر] عباس بن حسین

سند شماره ۲
[تلگراف عین‌الدوله به محمدعلی شاه در مورد وضعیت اردوی دولتی و عدم رضایت از عملکرد نیروهای دولتی]
[نشان شیر و خورشید]
از قراچه میدان به طهران
اداره تلگرافی دولت علیه ایران
نمره حضوری
قربان خاک پای جواهرآسای اقدس مقدس همایون مبارک شاهنشاهیت شوم. دستخط آفتاب نقط مبارک دایر به مسئله تبریز زیارت شد، واضح است تجدید مسائل گذشته تضیع وقت موجوده است. این غلام خانه‌زاد امروز خود را حاکم و فرمانفرمای آذربایجان نمی‌داند. زیرا که قابلیت این امر مهم را در خود سراغ ندارد. ولی در عالم خانه‌زادی و جان نثاری [خود را] به رتبه سربازی در این اردو می‌داند و باید تا هستم وظیفه شاه‌پرستی و جان نثاری را از دست ندهم و آنچه را که می‌توانم با تدبیر و یا به شمشیر، موفق به اجرای مقاصد مقدسه شاهنشاهی بشوم و در این مدت هم هرچه سعی کردم و بی‌نتیجه ماند، برای بعضی ضدیت‌ها و اختلاف آرا و جهالت و خودپسندی و اغراض نفسانی اشخاصی معلوم و مجهول‌الحال پیش آمد. اگرچه به یک اندازه اکنون تخفیف پیدا کرده ولی باز هستند مردانی که آن و دقیقه را در اختلال امر و پیشرفت مقاصد مضره خودشان و دادن راپورت‌های دروغ و مشوب ساختن خاطر اولیاء دولت و به همین واسطه خود را دولت‌خواه معرفی نمودن، متروک و مجهول نمی‌گذارند و از اول هم که به این کار از هر طرف سکته وارد آمد، به این لحاظ بود و حالا هم در عالم خانه‌زادی عرض می‌کنیم چه این غلام باشم و چه دیگری این پیکره و زمینه تا در پیش است و هر روز به واسطه راپورت اشخاص مختلف با صدور دست خط مبارک و یا ابلاغ اوامر شاهنشاهی راساً به هر عالی و دانی بشود، در پیش نمی‌رود و بلکه تضییع شأن و مقام سلطنت و موجبات تجری مردم و یاس مقربین امور خواهد بود. شاید در خاک پای مبارک این طور معلوم شده باشد که این خانه‌زاد بی مقدار پس از انفصال از کار، بیکار بوده، در زمره تماشاچی‌ها به حساب آمده و حال آن که از آن روز تا حال دقیقه[ای] را باز در عالم خانه‌زادی متروک نگذاشته و به وسایل مقتضیه آن‌چه دانسته، پیغام فرستاده و فهمانده که من استعفا دادم و می‌روم. ولی بدانید که با دولت تاب مقاومت ندارید. قشون استعداد متوالیاً می‌آید و خدا دانا است که تمام شما را چه می‌کشند و چه اسیر می‌کنند. جهالت و نادانی بس است. باز من دلم بر حال شما می‌سوزد. گو آن که از کار خارج شدم و می‌روم ولی در عالم خانه‌زادی شاهنشاه می-توانم با این حال عرض و عجز استدعا ‌کنم، اغماض و ترحم بفرمایید ممکن است که موقع قبول یابد. به همین زمینه آن‌چه توانسته‌ام تهدید کرده و به یک اندازه هم موثر واقع شده و بلکه هیجانی هم پیش آمده و جمعیتی یک دل و یک جهت شده بر اینکه به هیئت اجماع می‌رویم پیش فلانی و به توسط او عریضه تلگرافی عرض می‌کنیم، با دولت یاغی نبوده، رعیت مطیع و شاه‌پرست دولت هستیم. این وضعی که پیش آمده برای ضدیت مابین خودمان بوده، نه آن بوده است که با دولت خدای نخواسته طرف بشویم. فلانی را که به حکومت فرستاده‌اید قبول داریم و اجازه مرحمت بفرمایید به شهر ببریم و مطابق امر دولت مشغول رسیدگی امور شود. در این بین باز چند نفر مجاهد و پدرسوخته قفقازی بلندشده نطقی کرده و گفته‌اند خیر. می‌شود این وضع از راه تدبیر و پولتیک باشد. اولاً موقع این کار نیست و ثانیاً راضی به این وضع نمی‌شویم. باز مطلب ناقص [است]. بعضی قهر کرده و رفته‌اند، بعضی‌ها ساکت مانده‌اند و مخصوصاً امروز مجدداً آن‌چه لازم بود، پیغام فرستاده‌ام و سخت گفته‌ام به همان وضع نصیحت و صلاح اندیشی آن‌ها تا نتیجه چه شود. با وجود این تفصیلات، باز عرض و جسارت می‌کنم، وضع تبریز را نباید سهل شمرد و اگر در اول روز عرض چاکر را قبول و متعاقباً اردو و فوج و قشون از سواره و توپخانه می‌رسید، هیچ این اتفاقات نمی‌افتاد. بالمره از قشون آذربایجان در این مورد باید مأیوس شد. اولاً دعوا نمی‌کنند و ثانیاً بقدری بی‌نظمی و چپاول می‌کنند که رعیت مطیع را مجبور به یاغی‌گری می‌نمایند. ولی قشونی هم که می‌آید مثل این قشون نباشد که فشنگ و تدارکاتش، باید یک ماه بعد به او برسد و تا یک ماه این جا ماند، فوراً اظهار گرسنگی نمایند و فرار کند. مانند سواره ایلات قزوین و حالا اگر آن‌ها هم برگردند، فایده ندارد. اما برای سایر نوکر که بداند، دولت مواخذه می‌کند، بی فایده نیست. اقلاً دو هزار سوار آراسته خوب لازم است و هرقدر زود بیاید، دیر است. اشهد بالله به نان و نمک شاهنشاه بدون رعایت و ملاحظه چیزی عرض می‌کنم. سواره بختیاری و خوانین آن‌ها استحقاق همه قسم مرحمت را از دولت دارند. جواب این دستخط مبارک با آن همه اظهار مراحم و تقبل این غلام خانه‌زاد در خدمت و جان نثاری، چون ملاحظه اطراف کار و شرایط انجام خدمت لازم است، ان‌شاءالله تعالی فردا عصر و شب به عرض می‌رساند و البته بر این غلام خانه زاد پیشتر فرض است که جان خود را در راه خدمت دولت نثار نماید؛ ولی تحقیق این مسئله هم از خاک پای مبارک بر این غلام لازم است. به توسط قونسولگری روس به اهالی گفته و خاطرنشان شده و شاید سند کتبی هم تحصیل کرده باشند. به این عبارت شاه به دولت روس اطمینان می‌دهد؛ اعاده مشروطه و انتخاب وکلا و افتتاح مجلس به انضمام بعضی چیزها که ملت قبول در عهده بگیرد. اصل مقصود در این سه لفظ است و اگر به اظهار قنسولگری اهالی مستند شوند، در این مورد این غلام را تکلیف چیست و در همان وقت هم که این غلام خانه‌زاد جسارت کرده و عرض نمودم بایستی اول از جانب دولت به این غلام امر، بعد به توسط قونسولگری اطمینان داده می‌شد. برای همین بود که وقتی که اقوال در یک همچه کار مهمی مختلف شد، غیر از نگذشتن امر و پیش آمدن آشوب و فتنه و گرفتاری اولیاء دولت، فایده نیست. به هر صورت به عقیده این غلام خانه‌زاد این دو روزه در همین حالت حالیه توقف شود و تکلیف نامعلوم باشد، بهتر است. شاید به فضل الله این غلام با این حال بهتر می‌تواند کار را، سرانجام نماید و از آن طرف شرایط انجام خدمت را هم به طور صحت به عرض برساند. نظر به اعلانی که در باب مهاجرین کرده بودند جمعی از اعزه مثل جناب حاجی نظام‌العلماء و سایرین به غلام پیغام فرستاده بودند که تکلیف چیست. جواب گفتم بسیار خوب است و البته به شهر بروید، صلاح است و حالا هر قدر عقلا به شهر بروند و داخل بر مجمع شوند و به نظر این غلام سودمند می‌آید. در تغییر محل اردو هم با ملاحظه اطراف به عرض خواهد رساند. در این محل به واسطه هوا، خوب است ولی آن ملاحظه بندگان اعلیحضرت قدر قدرت همایون شاهنشاهی، ترجیح دارد و آن که توقف سواره سردار نصرت را استعلام در آن وقت عرض می‌کرد، در واقع یکی هم رعایت این نکته بود و تجدید می‌نماید این جسارت خود را به خاک پای مبارک بر فرستادن سردار صحیح معتبری نه سردارلقبی بلکه سردار کاری. غلام خانه‌زادِ بی‌مقدار سلطان عبدالمجید [عین‌الدوله] شب ۲۴ رمضان
[مهر] عباس بن حسین
به‌تاریخ ۲۴ شهر رمضان سنه۱۳۲۶


سند شماره ۳
[تلگراف محمدعلی شاه به عین‌الدوله و دلداری وی]۲
[نشان شیر و خورشید]
از باغ به قراچه میدان
اداره تلگرافی دولت علیه ایران
دستخط مبارک
شاهزاده عین‌الدوله، الان که سه [ساعت] از شب می‌گذرد تلگراف مفصل شما را ملاحظه کردم. فی الحقیقه واقعاً جامع تمام نکات و دقایق بود و اگر مملکت باید منظم شود و اشرار قلع و قمع شود و رعیت فلک‌زده تبریز آسوده شود، همین است که نوشته‌اید و چیزی فروگذار ننموده‌اید. اما این جا هم به همین قرارها مشغول تهیه و فرستادن استعداد هستیم و انشاءالله یقین و صریح تا دوم ماه شوال به فضل خدا این استعداد روانه می-شود. این که می‌نویسید شما بعد از این همه خدمات خائن خواهید شد، تعجب است. گویا به شما هم مشتبه شده است، چگونه می‌توان نسبت خیانت به شما داد. مثل شما کسی که گوشت و پوست او بعد از فضل خدا پرورده مرحمت شاهنشاه مرحوم است و خودتان [از]خانواده سلطنتی، گذشته از خانواده شخصی من هستید. هرکسی این تصور را بکند، بی عقل است. این که نوشته‌اید، در اول کار خوب بود شما به طهران می‌آمدید، از این جا دستورالعمل گرفته به تبریز می‌رفتید من ندامت این کار را دارم و همین است که نوشته‌اید و اینکه حالا به چاپاری به طهران بیایید و مراجعت کنید، آنچه تصور می‌کنم به جهاتی مشکل است و بلکه ندامت آن و زحمت آن زیادتر از حالا عاید من و شما خواهد شد. بعضی مسایل در پیش است که بعد از فضل خدا خیر دولت است. بودن شما در آنجا لازم و واجب است. دیروز در خصوص تلگراف رمز، تحقیق از شما کردم برای همین مطالب بود که خاطر شما را مسبوق کنم و انشاءالله تا پس فردا رمزاً شما را مسبوق و مطلع می‌کنم. تلگراف رمزی از شما رسیده، بعد از کشف که از مطلب مطلع شدم جواب آن را می‌دهم. صدارت و وزرا نیستند. این تلگراف شما را نگاه داشتم که فردا به صدارت بدهم و همین‌طوری که نوشته‌اید، مشغول تهیه لوازمات باشند. یک فقره تلگرافی به اسم کمپانی از تبریز رسیده بود گفتم از تلگراف‌خانه بگویند، ملاحظه خواهید کرد.
[مهر] عباس بن حسین
به‌تاریخ شب ۲۶ شهر رمضان سنه ۱۳۲۶





سند شماره ۴
[تلگراف عین‌الدوله به سپهسالار اعظم (امیربهادر) در خصوص فرستادن فرماندهی مقتدر برای اردوی دولتی]
[نشان شیر و خورشید]
از باسمنج به باغ
اداره تلگرافی دولت علیه ایران
نمره جزو حضوری
به تلگراف حضرت عالی ایرادی ندارم و می‌دانم از روی حقیقت و صاف و ساده است، آن‌چه را هم که اراده علیه تعلق نیافته مسلم بر وجه حکمت است و از آن طرف هم عرض می‌کنم برحال این مملکت و وضع حاضره امروز، در جزء جزء مطالب گویا این غلام شاهنشاه خوب ملتفت شده باشد و اگر به واسطه عرایض و اخبارات دیگران خاطر الهام مظاهر شاهنشاهی اروحنافدا‌ها از وقایع مطلع و احاطه حاصل می‌فرمایند غیر از عرایض و اطلاعات صادقانه این پیر غلام خواهد بود. تکلیف خود را در این مورد جز رضا به قضا نمی-دانم و همین قدر می‌دانم هرقدر اظهار مرحمت بفرمایند در انظار عوام سهل است در نظر خواص وجهاً من الوجوه موثر نخواهد بود و به خدا و نمک شاهنشاه ابداً تغییر عقیده نمی‌نمایند و من بنده همان است معطله خواهم بود. آن‌چه مقتضیات خانه‌زادی خود را دانستم به عرض رساندم و حالا موقع قبول نیافته مسئله دیگر است و با این که می‌دانم با این حالت، توقف من در این جا جز رفتن آبرو، هیچ فایده برای دولت نیست و امروز هم هیچ‌کس قبول این خدمت را نمی‌کند، چاره جز تسلیم ندارم و برای ولی‌نعمتم نمی‌توانم عاق بشوم. امیر معزز را هم به طوری که احضار فرموده‌اند، روانه می‌نمایم به توسط او چه پیغامی دارم. او در جمعه و شنبه [اینجا] بود و همه چیز را می‌داند. اگر ولی‌نعمت پرست باشد، حقیقت کار را به عرض برساند، کفایت است و اگر نباشد که هرچه بنده به او بگویم، بی فایده است. ولی این فقره را جداً عرض می‌کنم که باید یک سردار صحیح معتبر خیلی زود بفرستید دستورالعمل لازم را به او بدهید و همان‌طور که حضرت اشرف صدرات عظمی تلگراف فرموده‌اند او مشغول به استعمال شمشیر باشد و بنده به کار تدبیر و به همان طریقی که به خاک پای مبارک رمزاً عرض شده، صاحب منصبی دیگر هم در صورتی که صلاح بدانند و ملاحظات دیگر در کار نباشد، همراه این سردار بیاید که کلیه کار قشون و اردو را با کمال تسلط و اقتدار منظم کند. پول هم تحویل خود او باشد و به مصارف لازمه برساند که من هم به فراغت بال و آسودگی خیال مشغول کار باشم و اگر جز این باشد این بنده از عهده این خدمت بالصراحه عرض می‌کنم، نمی‌توانم برآیم. اگر کشتنی و سوختی هستم زودتر امر قدر قدر را علی شرف صدور یابد که اقلاً از گرفتاری روزگار خلاصی حاصل کنم. حضرت اشرف صدرات عظمی دامت شوکته؛ یقین است به آن خداشناسی و پادشاه پرستی ودینداری که دارند و می‌دانم همه قسم همراهی را می‌فرمایند و بهتر این است زودتر تا امیر معزز حرکت کرده نکرده است، جواب را بفرمایید و از این هم که نظر حضرت اشرف صدارت عظمی و حضرت عالی با اظهارات بنده یکی بود و به صراحت طبع بذل مرحمتی را در حق خانه‌زاد حقیقی صلاح دانسته‌اند، خدمتی که نکرده‌ام مستوجب مرحمتی باشم؛ نیست مگر از راه ذره پروری. سلطان عبدالمجید [عین‌الدوله].
[مهر] عباس بن حسین.
به‌تاریخ ۴ شهرذی‌قعده سنه ۱۳۲۶

سند شماره ۵
[گزارش عین‌الدوله به محمدعلی شاه از وضعیت اردوی دولتی]
[نشان شیر و خورشید]
از باسمنج به تهران
اداره تلگرافی دولت علیه ایران
نمره جزو حضوری
قربان خاکِ پایِ جواهر آسایِ اقدس همایون شاهنشاهی‌ات شوم. زیارت دست خط مبارک تلگرافی بر مفاخرت و امیدواری این غلام خانه‌زاد پیر افزود. مطالب اظهاریه سپهسالار اعظم که از شرف عرض خاکِ پایِ مبارک گذشته، جناب اشرف صدراعظم هم ملاحظه نمودند. شرحی هم به خانه‌زاد تلگراف کرده و جواب عرض شد. البته از عرض خاکِ پایِ مبارک بگذرد، این غلامِ خانه‌زاد در نوکری و خدمت از اول عمر خیالی نبوده ولی در این موقع همچه پیش آمده که غلامِ خانه‌زاد به عقاید تمام اهل این مملکت، خاین و نمک به حرام شده است و باز با فضل خدا و اقبال شاهنشاه جمجاه ارواحنافدا و اطمینان به صدق جانثاری خود در هیچ‌گونه اخبار کاذبه پریشان نشده و غفلت از جانثاری نکرده [است] گرفتاری دولت و اولیاء دولت را می-داند و می‌داند این گرفتاری از [سال] هزار هشتصد متعلق به این مملکت است و با این حال هیچ آثاری مرتب نیست. این است که حق نمک شاهنشاه در تمام عضو این غلام مهیج و از حالت طبیعی خارج، ناگزیر به بعضی جسارت‌ها و فضولی می‌شود. جواب عرایض این غلام هر قدر به تأخیر افتد، سستی کار غلام و سختی پیشرفت مقاصد دیگران بیشتر می‌شود. عریضه تلگرافی رمزی سه روز پیش عرض شد. جواب از رد و قبول مرحمت نشد. دو سه فقره دست‌خط مرحمت نسبت به رشیدالملک و مشکوه الممالک که مدتی است در اردو واقعاً از هر چیز خود گذشته[اند]، استدعا شده بود، صادر نگشت. کسانی که [به] اطاعت و چاکری دولت حاضرند مأیوس، کسانی که به طغیان و عصیان هستند مأیوس. این غلامِ خانه‌زاد اگر مطلبی راجع به نفع شخصی باشد، به عرض برساند؛ ابداً قبول نفرمایند. به خدا و نمک شاهنشاه جمجاه ارواحنافداها قسم است ابداً مأیوس نمی‌شود و به مشی خانه‌زادی و جان‌نثاری تغییری نمی‌دهد. ولی وقتی که مطلبی بر صلاح دولت باشد، به عرض برساند و در بوطه اجمال بماند واضح است اسباب یاس خواهد شد. کار آذربایجان امروز خیلی اهمیت پیدا کرده [است] و بلکه هر دقیقه و آن بر اهمیتش افزوده می‌شود. این غلامِ خانه‌زاد نمی‌تواند خلاف عرض کند و وقتی که عرض می‌نماید در جواب‌های صادره معلوم می‌شود نکره بوده است. جناب اشرف صدراعظم اشاره از افتتاح مجلس شورای مملکتی نموده بودند. می‌توانند عرض کنند با این حال، این مملکت، لازم بود انعقاد و افتتاح یک همچه مجلس قبل از وقت اطلاع این غلامِ خانه‌زاد تا هزار آهو گردانی نماید و تدبیرات عملی به کار برد. قشون و استعداد اگر علی‌التوالی روانه شده، تا حال شاید به واسطه راه و سرما نرسیده باشند. در فقره مراغه آن‌چه لازم بود، نوشته است و باز تا آمدن سردار مقتدر اقدامات می-نماید و به محض رسیدن او به فاصله یک یا دو شب با دستور‌العمل لازم روانه می‌دارد و هم دور نیست تا فردا پس فردا بیاید و حقیقت خوب جنبیده است. در فقره مرند و غیره‌ها حق این است، اقبال‌السلطنه هیچ خوب نجنبید و اگر حالا هم اقدامی کرد، باز مفید است وگرنه قدری بگذرد کار سخت خواهد شد. خدا را به شهادت می‌طلبد که این غلام در راه خدمت ولی‌نعمت کل ارواحنافداها دقیقه[ای] غفلت نکرده و نمی‌کند و امیدوار است در خاکِ پایِ مهر اعتلایِ مبارک هم صدق نیت خانه‌زادی این غلام بی‌مقدار، به درستی معلوم شود. غلامِ خانه‌زادِ بی‌مقدار سلطان عبدالمجید [عین‌الدوله].
[مهر] عباس بن حسین
به‌تاریخ شب ۵ شهر ذی‌قعده اکرام سنه ۱۳۲۶




سند شماره ۶
[تلگرافی به عین‌الدوله جهت ممانعت از آمدن وی به تهران و امیدورای به او جهت دفع نیروهای ملی]۳
[نشان شیر و خورشید]
از طهران به باسمنج
اداره تلگرافی دولت علیه ایران
نمره جزو حضوری
حضور حضرت اشرف امجد ارفع والا شاهزاده اعظم آقای عین‌الدوله دامت شوکته؛ تمام تلگرافات حضرت والا از روی کمال و دولت‌خواهی و خیرخواهی بوده و نمی‌توان ایراد گرفت. زیرا که قبل از زیارت تلگراف حضرت والا به حضرت اشرف صدارت عظمی در همین گفتگو بودیم که مردم، عوام هستند از آن حرکت حضرت والا از باغ صاحب‌دیوان حضرت والا را معزول می‌دانند. خوب است از جانب سنی الجواب همایونی اروحنافداها مرحمت مخصوصی درباره معزی الیه بشود، [تا] عوام بدانند. تلگراف حضرت اشرف والا زیارت شد. معلوم می‌شود قلب‌ها یکی بوده و هست. اما در باب آمدن حضرت والا به صاحب ولایت مطلقه و خلافت کلیه خامس آل عبا روح‌العالمین فداها؛ هم حضرت اشرف صدارت کبری ملاحظه ندارند. این بنده هم آن‌چه در این مدت بدون این که حضرت والا رجوع فرمایشی بفرماید به خاکِ پایِ همایونی عرض کرده، مبالغه هم کردم، حضرت صدارت هم عرض کردید چه عیبی دارد فوراً بخواهید چهار روزه بیایند، عرایض خودشان را حضوراً عرض کرده، با قوت قلب مراجعت نمایند. فرمودند عرایض شاهزاده درست است. اما آن‌چه می‌دانیم و بصیر هستیم شاهزاده اطلاع ندارد در یک حرکت دیدید، تلگراف لندن و روس و غیرها. یکی دیگر هم شاهزاده عین‌الدوله امروز حرکت بکند دیگر از آذربایجان باید چشم پوشید. حال هم همین تلگرافات را از لحاظ انور اعلی گذرانیده فرمودند به غیر از آن ملاحظه هیچ ملاحظه نیست آن‌چه عرض کردیم می‌فرمایند چیزی که من می‌دانم شاهزاده و شماها نمی‌دانید. آن‌چه را که نمی‌توانند در تلگراف بگویند، به توسط امیر معزز که چاپاری می‌آید رمزاً نوشته سر به مهر بفرستند. خودم خوانده جواب بدهم چون بنا شد حقیقت را عرض نمایم ملاحظه بکلی از میان برداشته شود عرض می‌کنم تصدقت گردم عرض نمی‌کنم محتاج هستید به سرکار. ولی در میان مردم به مرحمت شاه زنده هستیم. از بی‌مرحمتی شاه مرده متحرک الحال از جانب الجوانب مرحمت مخصوص به توسط یک نفر از محارم روانه می‌فرمایند. خلعت پوشان شایان می‌فرمایند، آن‌چه هم بفرمایید کوتاهی به قدر امکان نمی‌شود. امیر معزز را هم زیادتر از سه روز معطل نکرده روانه می‌داریم. حال عرض می‌کنم دو شبانه روز بفرمایید در تلگراف‌خانه خواهد بود آن‌چه بفرمایید به قدری که از این بنده برآید در انجام آن حاضر خواهم بود. اما یک فقره را چون حال می‌دانم خاطر مبارک از بابت بنده آسوده شده عرض می‌کنم. نفرمایید مرا محل اعتنا نمی‌دانند به حق خداوند باری تعالی اعتماد ذات اقدس ملوکانه ارواحنافدا‌ها به شخص حضرت اشرف والا دارند یک فقره تلگراف رمز در باب کالسکه‌چی که عرض کرده بودید خداوند عالم بصیر است تا چه درجه به همه چیزشان افزوده اما در بعضی مطالب شخصی وقتی که دلتنگ می‌شود به خودش هم بد می‌گوید، حال آنچه گذشته، گذشته حال باید جان کلام را گفت جواب شنید همین حالا که این تلگراف عرض می‌کنم منتظر اوامر هستم.
[مهر] عباس بن حسین
به‌تاریخ ۴ شهر ذی‌قعده سنه ۱۳۲۶

سند شماره ۷
[تلگراف عین‌الدوله در جواب تلگراف امیربهادر و شرحی از احوالات اردو و اوضاع پریشانی خود ]
[نشان شیر و خورشید]
از باسمنج به طهران
اداره تلگرافی دولت علیه ایران
نمره جزو حضوری
مثل من و حضرتعالی همان فقره انگور و عنب و ازوم است، مطلب یکی است ولی عبارت مختلف. آن‌چه را که شما می‌فرمایید و آن‌چه را که من می‌گویم وقتی که موشکافی شود راجع به ولی‌نعمت پرستی است اما همچو اتفاق افتاد که این دو مطلب به صورت ظاهر وفق نمی‌دهد؛ زیرا که اوضاع حاضره این مملکت را مشاهده می‌کنم و می‌گویم آن‌جا به طریق دیگر جلوه می‌کند و بلکه یک مسئله را در نظر خیلی صحیح و محکم و نافع به حال این جا می‌دانند و می‌فرماید شاید خیلی مضر باشد. به همین‌طور من هم اگر چیزی را عرض کنم همین اثر را در آن‌جا می‌دهد و همین است که هر دقیقه و آن کار خراب و رشته پاشیده و بی-نظمی می‌شود. ماخولیا [مالیخولیا]به سرم می‌افتد، دیوانه می‌شوم. چه کنم نمی‌گویم در فکر کار نیستید، هستید. نمی‌گویم خوب نجنبیدید به الله خیلی خوب جنبیدید. اما چه فایده که اول مقصود مفقود است. وضع حاضر این جا را هر یک برای مقصودی عرض می‌کنند. ولی آن‌چه حقیقت مطلب است به میان نمی‌آید و خدا را به شهادت می‌طلبم تا این ساعت در این مأموریت خلافی به ولی‌نعمتم نکرده و بلکه تمام همم مصروف به پیشرفت خیال دولت و اجرای اوامر مقدسه بوده[است]. حالا لازم نمی‌دانم عرض بکنم چون نیت پاک است و خداوند را حافظ می‌دانم و می‌دانم ابداً مکتوم نخواهد ماند و اکنون نتیجه این شده است که باید بدبخت شوم. سهل است من بسیار آدم بد و نمک به حرام اما فکری برای این مملکت لازم است یا خیر. باید تمام به سکوت بگذرد و هرچه را عرض کنم جوابی مرحمت نشود. به خدا و به محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین که عرض خانه‌زاده و عصبیت نمی‌گذارد آسوده باشم. چه خاکی به سر بریزم که تمام عرایضم مبنی بر غرضی فرض و یک‌دفعه کار طوری خراب می‌شود که اصلاحش با علی درجه مشکل[است]. شما را به خدا من اگر خاین هستم چر این جا و اگر خادمم چرا اعتنا به عرایضم نمی‌کنند. دو فقره تلگراف رمز دیشب به خاکِ پایِ مبارک کرده‌ام. البته ملاحظه می‌کنید ملتفت می‌شوید. اطمینان ندارم ولی بی‌پرده حرف بزنم اگر رمز بخواهم بگویم، باز ناقص است و شما را به حق آن کلام خدا قسم می‌دهم یادآوری می‌کنم، بس است؛ از من گذشته است فکری به حال و روز این مملکت بکنید. در این جا وجود من مثمر ثمری نیست. چرا برای آن که حیثیت رفته تمام اهل این مملکت امروز مرا به چشم مقصر می‌بینند و بلکه بالاتر، حالا از خود شما انصاف می‌خواهم از وجود این شخص چه کار ساخته خواهد شد. من بدبخت اگر این همه عرض و اصرار می‌کردم بخواهید چاپاری بیایم، بر آن بود که درد کار را با عرض برسانم، قبول نشد. این جا آلت معطله مانده‌ام. هرچه می‌گویم چیز دیگر به نظر می‌آید. روز به روز اشکالات بیشتر می‌شود. تکلیف من بدبخت چه چیز است شما را به همان کلام ساده و بی‌ملاحظه بفرمایید. الان در این جا امیر معزز و سالار جنگ هر دو حاضرند و مخصوصاً امروز نگذاشتم امیر معزز حرکت کند تا تلگراف حضوری تمام، آن وقت روانه شود. سلطان عبدالمجید[عین‌الدوله].
[مهر] عباس بن حسین
به‌تاریخ ۴ شهر ذی‌قعده الحرام سنه ۱۳۲۶

پی نوشت
۱- این تلگراف بعد از حمله اردوی ملی به محله دوچی و تخلیه این محله از نیروهای ضد مشروطه و استعفای عین‌الدوله بر اثر ناتوانی در انجام ماموریت‌های محوله و اصرارمحمدعلی شاه برای تصرف دوباره محله دوه‌چی و کنترل کامل شهر توسط نیروهای مجاهدین، مخابره شده است.
۲- این تلگراف بعد از استعفای عین‌الدوله از فرماندهی نیروهای دولتی توسط شاه برای انصراف ایشان از این عمل مخابره شده است. محمدعلی شاه که از شکست در جنگ اطلاع یافته بود به عین‌الدوله تلگرافی فرستاد که یا ملایان را به تبریز بازگرداند و در اسلامیه بنشاند و یا از والی‌گری آذربایجان کناره‌گیری کند. همین که این تلگراف رسید، عین‌الدوله آشکارا کناره‌جویی کرد و به نابسامانی لشکر افزود. سرکردگان بیم آن داشتند که بدون عین‌الدوله در لشکرگاه، بزرگان لشکر با یکدیگر سازش نکنند، بدین روی نزد عین‌الدوله رفتند و از وی درخواست کردند که فرماندهی را بپذیرد و محمد علی شاه نیز به دلجویی از وی برخاست.
۳- بعد از شکست‌های پیاپی نیروهای دولتی از اردوی ملی و کنترل شهر تبریز توسط مجاهدین این تلگراف گویا از سوی امیربهادر مخابره شده است تا مانع از آمدن عین‌الدوله به تهران گردد. تشت و عدم فرمانبرداری و پریشان حالی نیروهای دولتی در این سند به وضوح قابل مشاهده است.
منبع: روزشمار محاصره تبریز و اعاده مشروطه(1395) انتشارات سفیر اردهال
نظر شما