استالین به پیشهوری: به نظر میرسد شما در بررسی وضع داخلی ایران و همچنین بُعد بینالمللی مسئله دچار اشتباه شدهاید
با پایان جنگ جهانی دوم و خروج رضاشاه از کشور نقشه تجزیه ایران دوباره در دستور کار دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی قرار میگیرد. اسنادی که بعد از فروپاشی شوروی بهدست محققان افتاد، نشان میدهد که تجزیه آذربایجان ایران و الحاق آن به آذربایجان شوروی و همچنین اعلام جمهوری در کردستان توسط قاضی محمد که از حیطه مهاباد جلوتر نرفت و به جمهوری مهاباد معروف شد، همگی نشان از همکاری وسیع نیروهای چپ ایرانی در راستای اهداف استراتژیک روسیه شوروی در تجزیه کشور و نهایتا الحاق آن به روسیه دارد. تشکیل فرقه دمکرات به گواهی اسناد منتشر شده «ک. گ. ب» با دستور هیئت سیاسی حزب و با امضای شخص استالین انجام گرفت. برای فهم حقیقت تشکیل فرقه و شکست آن پس از یک سال، سه سند فوقالعاده مهم روسی نقش کلیدی بازی میکنند:
۱- فرمان دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی یعنی رهبری عالی شوروی (ششم ژوئیه ۱۹۴۵)
۲- دستور جلسه همان دفتر سیاسی از شش ماه بعد (۲۹ دسامبر ۱۹۴۵) و (۳) نامه تاریخی استالین به پیشهوری بعد از شکست فرقه و فرار رهبران آن به شوروی (هشتم مه ۱۹۴۶).
این سند متن قرار دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی به رهبری استالین از تاریخ ششم ژوئیه ۱۹۴۵ است که دستور میدهد در آذربایجان ایران «یک فرقه تجزیهطلب تاسیس شود.» فرمان مزبور حتی جزئیات برنامه و کار این «جنبش» را نیز معین کرده بود. چند ماه بعد از آن، در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری پیشهوری در تبریز، تشکیل «حکومت آذربایجان» را اعلان کرد.(۱)
حوادث یک سال بعد را کم و بیش میدانیم. سند دیگر که مربوط به شش ماه بعد میشود، عبارت از صورتجلسه همان دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی (باز به رهبری استالین) در ۲۹ دسامبر ۱۹۴۵ است.
این سند که به فرد رابط بین مسکو و فرقه دموکرات یعنی میرجعفر باقروف رئیس حزب کمونیست آذربایجان شوروی فرستاده میشود، دستور میدهد که دیگر «جنبشهای تجزیهطلبانه در شمال ایران صلاح نیست» و حالا باید «وظیفه اصلی فرقه دموکرات آذربایجان ایران، تاسیس خودمختاری ملی آذربایجان از طریق موسسههای خود مدیریتی دموکراتیک در چارچوب دولت ایران تعیین شود.» میدانیم که در این مدت مذاکرات ایران و شوروی بخصوص درباره امتیاز نفت شمال جدیتر شده بود.(۲)
سند سوم بعد از تخلیه ایران از سوی قوای شوروی و شکست متعاقب حکومت فرقه در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ است. این سند عبارت از «نامه تاریخی استالین به پیشهوری» است که در تاریخ هشتم مه ۱۹۴۶ نوشته و ارسال شده است. تاریخ این نامه زمانی است که پیشهوری همراه با جمعی از دیگر رهبران فرقه به شوروی گریخته بود و در باکو زندگی میکرد، یعنی حدوداً یک سال قبل از یک تصادف ماشین در جمهوری آذربایجان که به مرگ او منتج شد و به نظر بعضیها حادثهای «برنامهریزی» شده بود.(۳)
ابتدا متن سند نخست یعنی فرمان«دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی» از ششم ژوئیه ۱۹۴۵ که یک نسخه آن حتی از سوی استالین امضاء شده است.
فرمان استالین برای اقدام به حرکت تجزیه طلبانه
متن زیر اولین ترجمه فارسی سندی فوقالعاده مهم و تاریخی درباره جریان ۲۱ آذر و تشکیل حکومت یکساله پیشهوری در آذربایجان (۱۳۲۵–۱۳۲۴) است. این سند عبارت از فرمان فوقالعاده سرّّی دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی به دبیر اول حزب کمونیست جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان، میرجعفر باقروف با تیتر «درباره اقدام به تشکیل یک حرکت تجزیهطلبانه در آذربایجان جنوبی و دیگر استانهای ایران شمالی» (۶ ژوئیه ۱۹۴۵) است.
این فرمان در دو نسخه اصلی تهیه و صادر شده است: یک نسخه («نسخه باکو») مستقیماً و فقط به میرجعفر باقروف دبیر اول حزب کمونیست جمهوری شوروی آذربایجان فرستاده شده است.
نسخه اصلی دوم («نسخه مسکو» اصل روسی سند) مخاطبین بیشتری دارد و در پایان، بعد از نام مخاطبین، با دستنوشتهای». استالین:« نوشته شده، یعنی ظاهراً خود استالین آن را امضاء کرده است. این نسخه به مولوتوف، بریا، باقروف فرستاده شده و صورت آن به بولگانین، میکویان، یودین، کروتیکوف و زوروف (همگی از اعضای کمیته مرکزی حزب) ارسال گشته است. این نامه در آرشیو حزب کمونیست در مسکو مانده و بعد از انقراض شوروی به «آرشیو دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه»RGASPI شامل شده که همه اسناد حزب کمونیست و سازمان جوانان حزب کمونیست یعنی کمسومول را در بر میگیرد. مشخصات این سند در این مرکز چنین است: ۱۴۷-۱۴۸. ۱ ،۳۷d. ،۱۶۲o. ،۱۷ RGASPI F.
بدنه اصلی هر دو سند یکی است اما متن مختصر پیش از تیتر و نامهای توزیع در دو سند تا حدی فرق دارند. و اما ترجمه فارسی سند:
«دربارهء اقدام به تشکیل حرکت تجزیهطلبانه در آذربایجان جنوبی و دیگر استانهای ایران شمالی» فوقالعاده سرّّی به رفیق باقروف:
اقدام به تشکیل یک حرکت تجزیه طلبانه در آذربایجان جنوبی و دیگر استانهای ایران شمالی
۱. در نظر بگیرید که توصیه میشود به کارهای مقدماتی برای تشکیل یک ولایت («اوبلاست») خودمختار ملی آذربایجان در چارچوب دولت ایران شروع شود که صاحب اختیارات وسیع باشد. در عین حال در استانهای گیلان، مازندران، گرگان و خراسان هم یک جنبش تجزیهطلبانه سازماندهی شود.
۲. در آذربایجان جنوبی فرقهای دموکرات با نام «فرقه (حزب) دموکرات آذربایجان» با هدف رهبری جنبش تجزیهطلبانه ایجاد شود. ایجاد فرقه دموکرات آذربایجان جنوبی باید همزمان با تجدید سازماندهی شاخه آذربایجان حزب توده ایران باشد و طرفداران جنبش تجزیهطلبانه از تمام طبقات مردم را به آن جلب کند.
فعالیت مناسب بین کُُردهای شمال ایران برای جلب آنان به جنبش جداییطلبانه و ایجاد یک ولایت خودمختار ملی کُرُد انجام شود.
در تبریز گروهی از کارگران مسئول برای رهبری جنبش تجزیهطلبانه را تشکیل داده به آنها وظیفه هماهنگ کردن («برقراری تماس») کارشان با سرکنسولگری اتحاد شوروی در تبریز را بدهید. سرپرستی عمومی این گروه به عهده باقروف و یعقوبوف است.
طرحریزی کار مقدماتی در رابطه با برقراری انتخابات مجلس پانزدهم ایران در آذربایجان جنوبی و همچنین انتخاب نمایندگان طرفدار جنبش تجزیهطلبانه به کمیته مرکزی حزب کمونیست (بلشویک)
(باقروف و ابراهیموف) سپرده شود. کار مزبور تحت این شعارها انجام خواهد شد:
الف – تقسیم اراضی دولت و مالکان بزرگ به دهقانان و دادن وامهای درازمدت به دهقانان
ب- از بین بردن بیکاری از طریق احیا و گسترش کار در موسسات و در عین حال از طریق ساختن راهها و دیگر کارهای اجتماعی
ج- بهبود خدمات اجتماعی و تامین آب از طریق لولهکشی
د – بهبود بهداشت اجتماعی
ه- استفاده حداقل ۵۰ درصد مالیات دولتی برای نیازهای محلی
و- حقوق برابر برای اقلیتهای ملی و ایلات: افتتاح مدارس و نشر روزنامه و کتاب به زبانهای آذربایجانی، کُُردی، ارمنی و آسوری، برگزاری جلسات دادگاه و مکاتبات رسمی در موسسههای محلی به زبانهای بومی، ایجاد یک مدیریت استانی از جمله ژاندارمری و پلیس که متشکل از افراد بومی محل باشد، تاسیس انجمنهای ولایتی، ایالتی و شهری (و) موسسات خودگردان محلی
ز – بهبود چشمگیر روابط شوروی و ایران.
گروههایی را که با سلاحهای ساخت (کشورهای) بیگانه مسلح شدهاند سرکوب کنید. هدف از این کار آناست که مردم طرفدار شوروی (و) فعالین جنبش تجزیهطلبانه سازمانهای دموکراتیک و حزبی بتوانند از خود دفاع کنند. این کار به رفیق (نیکلای) بولگانین و رفیق باقروف سپرده شود.
برای تقویت کار فرهنگی و تبلیغاتی یک انجمن روابط فرهنگی ایران و جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان راهاندازی شود.
برای جلب تودههای وسیع به جنبش تجزیهطلبانه، ایجاد یک «انجمن دوستان آذربایجان شوروی» در تبریز با شعبههایی در تمام ایالات آذربایجان جنوبی و همچنین گیلان لازم شمرده میشود.
کار چاپ یک مجله مصور در باکو برای پخش در ایران و همچنین سه روزنامه جدید در آذربایجان جنوبی به کمیته مرکزی حزب کمونیست (ب) آذربایجان سپرده شود.
به اداره نشریات دولتی (تحت نظارت کمیساریای آموزش و پرورش اتحاد شوروی) (یودین) سپرده شود که سه دستگاه چاپ کمیته مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) آذربایجان برای تامین نیازهای چاپی در اختیار فرقه دموکرات آذربایجان جنوبی قرار گیرد.
به کمیساریای خلق عائد به تجارت خارجی (رفیق میکویان) سپرده شود که برای چاپ مجله مصور در باکو و سه روزنامه جدید در آذربایجان جنوبی کاغذ مرغوب در اختیار بگذارد. تیراژ کل این مطبوعات نباید کمتر از ۳۰ هزار نسخه باشد.
به کمیساریای امور داخله در جمهوری شوروی آذربایجان اجازه داده شود که تحت نظارت رفیق باقروف به افرادی که در چارچوب اجرای این اقدامات به ایران میروند و از ایران برمیگردند اجازهنامه لازم داده شود.
جنبش تجزیهطلبانه آذربایجان جنوبی و همچنین برگزاری انتخابات مجلس پانزدهم ایران (در آذربایجان جنوبی) از نظر مالی تامین شود. در کمیته مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) آذربایجان بودجه مخصوصی عبارت از یک میلیون روبل ارز خارجی («رای تبدیل به تومان») اختصاص داده شود.
ششم ژوئیه ۱۹۴۵دفتر سیاسی حزب کمونیست (بلشویک) اتحاد شوروی (امضاء)
توضیح دربارهء تقویم:
ششم ژوئیه ۱۹۴۵ (۱۵ تیر۱۳۲۴) = صدور فرمان فوق ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ = تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان
۲۱ آذر ۱۳۲۴ = اعلان خودمختاری آذربایجان و تشکیل حکومت «ملی» پیشهوری
۲۱ آذر ۱۳۲۵ = سقوط حکومت «ملی» پیشهوری
نامه استالین به پیشهوری
آنچه که خواهید خواند اولین و تنها ترجمه کامل و فارسی نامه تاریخی ژوزف استالین رهبر حزب کمونیست شوروی به سیدجعفر پیشهوری رئیس فرقه دموکرات آذربایجان (ایران) است. پیشهوری برای مدت یک سال نخست وزیر حکومت این فرقه در تبریز بود که چهار سال بعد از اشغال شمال ایران توسط ارتش سرخ، در ۲۱ آذر سال ۱۳۲۴ تاسیس و درست پس از یک سال با عقبنشینی قوای شوروی و بازگشت ارتش ایران به آذربایجان متلاشی شد. اما پیش از پرداختن به نامه استالین، آشنا شدن با سندی دیگر به ما در درک همه این تحولات و حتی خود نامه استالین یاری خواهد کرد.
ابتدا: نامه پیشهوری به رهبری شوروی درست در بحبوحه آخرین روزهای حکومت فرقه، پیشهوری و چند تن از رهبران دیگر فرقه دموکرات نامهای به «رهبری شوروی» مینویسند. این نامه که تاریخش ۱۷ آذر ۱۳۲۵ یعنی درست چهار روز پیش از ۲۱ آذر همان سال است، پیش از سقوط حکومت پیشهوری به آقای کراسنیخ سرکنسول اتحاد شوروی در تبریز تقدیم شده است تا به اطلاع «رهبری شوروی» رسانده شود. نامه که از سوی پیشهوری، پادگان، شبستری، دکتر جاوید و غلام دانشیان امضاء شده در واقع گلهای جدی و فوری اما محترمانه از «دوست بزرگمان اتحاد شوروی» است که از حکومت فرقه خواسته بود محدود شدن اختیارات خود در مقابل دولت مرکزی ایران را قبول کند و مقاومتی از خود نشان ندهد.(۴)
از لحن نامه معلوم میشود که هنوز شورویها به رهبران فرقه دستور ندادهاند که از ایران خارج شوند اما رهبری فرقه با احساس خطری قریبالوقوع و با زبانی نشانگر استدعا، خواهان «کمکی مختصر» و از جمله اسلحه برای مقابله با حمله ارتش مرکزی است. بعضی فرازهای جالب از آن نامه: «ما هشت ماه تمام است که برخلاف احساسات مردم ما، بر خلاف آرزوها و تمایلات اعضا و فعالان فرقهمان؛ به خاطر پیشرفت امور و حل مسالمتآمیز اختلافات؛ با در نظرداشت سیاست جهانی دوست بزرگمان اتحاد شوروی و با توجه به میانجیگری دولت شوروی، کوشیدهایم سیمای قوام را دموکراتیک و مترقی جلوه دهیم و حتی در مواقعی برخلاف فکر و اعتقاد خویش از او تعریف و تمجید نیز نمودهایم. هدف این بوده است که کار از جانب ما مختل نشود. (۵)
انتظارات خلق آذربایجان از دولت شوروی
خلق آذربایجان، رهبر آن فرقه دموکرات و سران فرقه دو انتظار از دولت شوروی دارند:
اولاً مادام که مرزهایمان باز هستند و قدرت ملیمان پابرجاست مقدار کمی به ما سلاح داده شود، زیرا اگر کار به این روال پیش رود، این کار دیگر ممکن نخواهد شد. ما به راحتی قادریم این سلاحها را چنان مخفیانه بهدست قوای ملی برسانیم که نیروی مخالف از آن مطلع نشود. پس از شروع و شدت درگیری انجام این کار بسیار سخت خواهد بود. ما سلاح زیادی نمیخواهیم. منظور ما اندک مقداری است تا فدائیان ناگزیر نشوند با دست خالی جلوی دشمن بروند.
ثانیاً حالا که قوام جنگ را شروع کرده و به ریختن خون برادران ما پرداخته است، اجازه داده شود ما نیز از هر سو او را در تنگنا قرار دهیم، تا از این طریق امکان قیام آزادیخواهان همه جای ایران را فراهم کرده، نهضت بزرگی در سراسر ایران آغاز نماییم و با سرنگون ساختن حکومت ارتجاعی تهران، حکومتی دموکراتیک به جای آن مستقر سازیم.
اگر این کار به صلاح نیست، بگذارید از تهران کاملاً قطع رابطه کنیم و حکومت ملی خویش را به وجود آوریم.
([مردم ما] به راهحل اخیر بیشتر تمایل دارد.) سیاست شوروی هر کدام از این دو راه را که انتخاب کند، ما میتوانیم آن را شرافتمندانه اجرا کنیم و موفق گردیم.
(…) مسئله نفت مسئله بسیار اساسی است که دولت شوروی بدون داشتن طرفدارانی در مجلس و جامعه موفق به دستیابی به آن نخواهد شد. «حسننیت» قوامالسلطنه نیز نمیتواند تضمین محکمی بهحساب آید، زیرا او در مسئله آذربایجان نشان داد که حسننیت چیست. (۶)
مسئله نفت هنگامی میتواند به سود اتحاد شوروی حل شود که نیروهای اجتماعی پشت آن باشند. همین نیروها اکنون در نقاط دیگر ایران به شکل فوقالعادهای در حال سرکوب شدن و از بین رفتهاند. ولی [هنوز] کاملاً از بین نرفتهاند. نیروی ما در آذربایجان، نیروی مهمی است. ما دارای امکانات جدی برای وارد آوردن فشار به حکومت تهران هستیم. (…) چشم امید همه خلق، فرقه و رهبران آن به [یاری کشور شماست] و نجات را در [کمک آن] میبینند. آنچه شما باید بکنید تنها دادن مقدار کمی سلاح [به ماست]. «معلوم نیست اصولاً مضمون نامه پیشهوری به اطلاع کسی از رهبران بلندپایه حزب کمونیست و یا حکومت شوروی رسیده است یا نه. پنج ماه بعد از سقوط حکومت فرقه، در نامه معروف استالین به پیشهوری مورخ هشتم مه ۱۹۴۶ که در زیر خواهید خواند، استالین اشاره غیرمستقیمی به «شنیدههایش» مبنی بر شکایات پیشهوری میکند اما هیچ نشانه مستقیمی در این نامه نمیتوان یافت که نشان دهد دیکتاتور شوروی نامه پیشهوری را دیده است. علیالاصول در تمام مدت اشغال شمال ایران از سوی قوای شوروی و تاسیس و سپس سقوط حکومت فرقه، تنها افراد رابط بین مسکو و تبریز در امور سیاسی و حتی امنیتی و گاه نظامی میرجعفر باقروف رهبر حزب کمونیست آذربایجان شوروی و همکاران نزدیک او آتاکیشی یف، امیلیانوف، یعقوبوف، حسناوف و شاید هم ابراهیموف بودند و هیچ نشانهای دیده نشده که مسکو مستقیماً با فرقه و یا حکومت پیشهوری تماس بگیرد.
در واقع مشکلات فرقه از همان تشکیل حکومت فرقه در ۲۱ آذر سال ۱۳۲۴ شروع شده بود. طی دو سه ماه بعد از این حادثه، هم حکومت ایران و هم واشنگتن و لندن دچار اضطرابی فزاینده درباره ادامه حضور قوای شوروی در آذربایجان ایران شده، چندین بار به شورویها خاطرنشان کرده بودند که آنها باید به عهدنامه متفقین از سال ۱۹۴۱ عمل کرده نیروهای خود را از ایران خارج نمایند. آنها ارتش اشغالگر همسایه را تکیهگاه اصلی فرقه دموکرات میشمردند. ولیکن مسکو بهطور حیرتانگیزی ضمن رد این قبیل اتهامات مدعی میشد که «نمایندگان شوروی و مقامات نظامی شوروی در حیات سیاسی داخلی استانهای شمالی (ایران) کوچکترین مداخلهای نداشته و ندارند.»(۴) این در حالی بود که هری ترومن رئیسجمهوری آمریکا در بهار سال ۱۹۴۵ به دنبال آن همه هشدارهای غرب، درباره مسکو میگفت: «گمان نمیکنم بیش از این به بازی مصالحه ادامه داده شود… باید تا زمانی که با خواستههای ما همراهی نکردهاند از شناسایی رومانی و بلغارستان خودداری کنیم. باید مواضع خود را در قبال ایران به صورتی کاملاً غیرمبهم آشکار سازیم… از این بازی کودکانه شورویها خسته شدهام (۷)
در آخر بهمن ماه ۱۳۲۴ سفر احمد قوام نخستوزیر ایران به مسکو برای مذاکره با استالین ابتکاری بسیار زیرکانه و درست در زمان لازم بود. احتمالاً استالین نیز در حالی که خود را بالاخره ناچار به بیرون بردن قوای شوروی از ایران حس میکرد، تصور کرد که میتواند در مقابل خروج قوای شوروی که به هر حال لازمالاجرا بود، اقلاً امتیاز استخراج نفت شمال ایران را به دست آورد. این یک جنبه توافقی بود که قوام درباره اصول آن رضایت استالین را بهدست آورد. در مقابل، ایران متعهد میشد که در رفتار با حکومت فرقه موضعی مسالمتجویانه بگیرد به شرط آنکه حکومت فرقه ملغی شده، تبدیل به یک «انجمن ایالتی» شود و فدائیان فرقه تبدیل به یک نیروی «نگهبان» (ژاندارمری) گردند. این اصول در مسکو مورد قبول قرار گرفت. اما استالین در بیرون بردن قوای خود از ایران سستی و اکراه نشان میداد. یکی دو ماه با اعمال و افزایش فشار بر مسکو برای تخلیه نیروهایش گذشت.
مذاکرات تهران- مسکو ادامه داشت. زیرکی اصلی قوام در پایان این دوره نهفته بود. او به شورویها قبولاند که شرط اجرای این توافقنامه تصویب آن از سوی مجلس شورای ملی ایران است. اما چون مجلس پانزدهم هنوز انتخاب نشده بود، ابتدا میبایست انتخابات برگزار شود تا مجلس بتواند به توافقنامه ایران و شوروی رای دهد. اما برای قانونی بودن انتخابات، ایران نمیتوانست تحت اشغال باشد و بنابراین قوای خارجی باید آذربایجان را ترک میکردند. مسکو بالاخره این شرط را پذیرفت و توافقنامه مذکور در تهران به امضاء رسید. شاید هم استالین خوب میدانست که امتیاز نفت شمال ایران خیالی بیش نیست. شاید او چاره دیگری جز امضای توافقنامه در پیش روی خود نمیدید و احتمال هرچند بعید امتیاز نفت، برای دیکتاتور شوروی در درجه نخست وسیلهای برای حفظ شخصیت و وزن سیاسیاش بود.
در خردادماه ۱۳۲۵ نیروهای شوروی از ایران خارج شدند. پیشهوری با حکومت تهران توافقنامهای را امضاء کرد که طبق آن حکومت فرقه به یک «انجمن ایالتی» و «مجلس ملی» آذربایجان به یک «انجمن محلی» تغییر یافت. با خروج قوای شوروی، دوره احیای حاکمیت دولت مرکزی در آذربایجان شروع شده بود – چه از طریق تحویل مسالمتآمیز قدرت فدائیان و چه زدوخورد و حمله حکومت مرکزی، دیگر معلوم میشد که برای فرقه، پرده نهایی بازی آغاز شده است.
حکومت فرقه دموکرات آذربایجان که در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ رسماً تاسیس یافته بود با وجود همه خبرها و تحولات ناخوشایند برای رهبران فرقه، در نظر داشت سالگرد تاسیس این حکومت را جشن بگیرد. اما یک روز مانده به ۲۱ آذر ۱۳۲۵ نمایندگان باقروف به پیشهوری و دیگر رهبران بالای فرقه گفتند که به زودی چند ماشین میآیند تا آنها را به باکو ببرند. پیشهوری به دوستان نزدیکش گفته بود که نمیخواست تبریز را ترک کند اما چاره دیگری برای آنها باقی نمانده بود. روز بیستم آذر روزنامه «آذربایجان» ارگان فرقه دموکرات آخرین شماره خود را در تبریز به چاپ رسانید که در آن پیشهوری از همه «برادران ایرانی» میخواست که «مقاومت کنند و برای آزادی و دمکراسی بجنگند.» مطلب اصلی روزنامه، آخرین اعلامیه فرقه از تبریز بود که با شعارهایی میهنپرستانه مانند «زندهباد آزادی و استقلال ایران!» خاتمه مییافت. اما برای شعارهای ایراندوستانه دیگر خیلی دیر شده بود و نه فقط عموماً «برادران ایرانی» بلکه «برادران آذربایجانی» هم حاضر نبودند برای فرقه دموکرات بجنگند.(۸) روز پنجشنبه ۲۱ آذرماه آیتاﷲ حاج میرزاعبداﷲ مجتهدی از اندک روحانیون برجستهای که در دوره پیشهوری همچنان در تبریز باقی مانده بود، در خاطراتش مینوشت: با صدای لاینقطع تیر از خواب بیدار شدیم. قبل از طلوع آفتاب توسط نوکری که برای خریدن نان صبحانه بیرون رفته بود، مطلع شدیم که اوضاع به کلی برگشته است. اهل شهر بر علیه حکومت پیشهوری قیام نموده و شهر را متصرف شدهاند. فداییها و مهاجرها را خلع سلاح نموده و دسته دسته مردم شهری که مسلح شدهاند، مشغول تعقیب و دستگیری و قتل سران و سرکردگان آنها میباشند (۹)
اکثر رهبران بلندپایه فرقه به جمهوری شوروی آذربایجان گریختند. ارتش ایران به پیشروی خود که یکی دو ماه قبل از آن شروع کرده بود ادامه داد. اما به غیر از موارد اندکی، ارتش مرکزی با مقاومت چندانی روبهرو نشد. در اکثر موارد مردم محلی فرقهچیها و فدائیان را قبل از رسیدن ارتش خلع سلاح و از مراکز قدرت برکنار کرده بودند.(۱۰)
استالین نامه معروف خود را که در زیر میخوانید پنج، شش ماه بعد از سقوط حکومت فرقه دموکرات و فرار رهبران آن از جمله پیشهوری به باکو نوشت. تاریخ نامه هشتم ماه مه ۱۹۴۶ (۱۳۲۵) یعنی حدود پنج ماه بعد از سقوط حکومت فرقه و فرار رهبران به شوروی است، یعنی هنگامی که استالین این نامه را مینوشت پیشهوری در باکو بود.
در این نامه، استالین علل خروج نیروهای شوروی از ایران را به پیشهوری توضیح میدهد. باور عمومی بر آنست که فرقه دموکرات زیر سایه ارتش اشغالگر شوروی بر سر کار آمده بود و با خروج آنها از ایران قدرت ایستادگی را از دست داده، متلاشی شده است. این نامه مُهر تائید استالین یعنی بالاترین مرجع مطلع درباره این گمانهزنی عمومی بهشمار میرود.
متن این نامه که جزو اسناد «فوقالعاده محرمانه» حزب کمونیست بود پس از فروپاشی اتحاد شوروی در دسترس عموم قرار گرفت، و اما متن کامل نامه استالین به پیشه وری از تاریخ هشتم ماه مه ۱۹۴۶:
به رفیق پیشهوریِ همیشه در اشتباه
به نظر میرسد شما در بررسی وضع داخلی ایران و همچنین بُعد بینالمللی مسئله دچار اشتباه شدهاید.
اولاً: شما میخواهید تمام خواستهای انقلابی خلق آذربایجان فوراً برآورده شوند. و لیکن شرایط فعلی، تحقق این برنامه را غیرممکن میسازد. لنین خواستهای انقلابی را به صورت خواستهای عملی – تکرار میکنم: به صورت خواستهای عملی - مطرح میکرد و این کار را زمانی انجام میداد که کشور در حال گذار از تجربه یک بحران انقلابی در اثر جنگی ناموفق با دشمنی خارجی باشد. این وضع در سال ۱۹۰۵ هنگام جنگ ناموفق با ژاپن و در سال ۱۹۱۷ هنگام جنگ ناموفق با آلمان موجود بود. اینجا شما میخواهید از لنین پیروی کنید. این، چیزی بسیار خوب و قابل تحسین است. اما وضع کنونی ایران کاملاً فرق میکند. در ایران هیچ وضع عمیقاً انقلابی موجود نیست. در ایران تعداد کارگران کم است و آنها سازماندهی خوبی ندارند. دهقانان ایران هنوز فعالیت جدی از خود نشان نمیدهند. ایران در حال جنگی بر علیه دشمن خارجی نیست که باعث تضعیف دایرههای انقلابی (حکومتی؟ - مترجم) از طریق یک شکست نظامی شود. نتیجتاً در ایران شرایطی که کارآمد بودن تاکتیکهای سالهای ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ را تائید کند موجود نیست.
ثانیاً: مطمئناً اگر قوای شوروی در ایران باقی میماندند شما میتوانستید روی موفقیت در امر خواستهای انقلابی خلق آذربایجان حساب کنید. اما ما دیگر نمیتوانستیم نیروهای شوروی را در ایران نگهداریم و آن هم در وهله نخست بدین سبب که ادامه حضور آنها در ایران بنیاد سیاستهای آزادسازانه ما در اروپا و آسیا را مختل میکرد. بریتانیاییها و آمریکاییها به ما گفتند اگر نیروهای شوروی میتوانند در ایران بمانند در آن صورت چرا نیروهای بریتانیا در مصر، سوریه، اندونزی، یونان و به همین ترتیب نیروهای آمریکا در چین، ایسلند و دانمارک نتوانند بمانند. از این جهت ما تصمیم گرفتیم نیروها را از ایران و چین بیرون ببریم تا اینکه این بهانه را از دست بریتانیاییها و آمریکاییها بگیریم، جنبش آزادیبخش در مستعمرات را دامن بزنیم و بدین ترتیب سیاست آزادسازی خود را حقبهجانبتر و موثرتر نمائیم.
ثالثاً: با این تفاسیر در رابطه با وضع ایران میتوان چنین نتیجهگیری کرد: در ایران بحران عمیق انقلابی وجود ندارد. در ایران اوضاع جنگی با دشمنان خارجی موجود نیست که در نتیجه یک شکست نظامی ارتجاع تضعیف شود و باعث بحران گردد. تا مدتی که قوای شوروی در ایران بودند شما فرصت دامن زدن به مبارزه در آذربایجان و سازماندهی یک نهضت گسترده دموکراتیک با خواستهای همهجانبه را دارا بودید. اما نیروهای ما میبایست ایران را ترک میکردند و چنین هم کردند. آنچه در ایران میبینیم چیست؟ ما در اینجا شاهد نزاعی بین حکومت قوام و دوایر طرفدار انگلیس ایران هستیم که نماینده ارتجاعیترین عناصر ایران هستند. قوام در گذشته هر قدر هم که ارتجاعی بوده باشد، باید امروزه برای حفظ خود و حکومتش بعضی اصلاحات دموکراتیک را انجام داده و حمایت نیروهای دموکراتیک ایران را جلب کند. تاکتیک ما در چنین شرایطی چه باید باشد؟ به نظر من ما باید از این نزاع استفاده کنیم تا اینکه از قوام امتیاز بگیریم، از او حمایت کنیم تا نیروهای طرفدار انگلیس را منزوی نماییم و زمینه ای برای ادامه دموکراتیزه کردن ایران را مهیا کنیم. تمام توصیههای ما به شما مبتنی بر این تشخیص است.
البته در پیش گرفتن تاکتیک دیگری هم ممکن بود: تف کردن به همه چیز، قطع رابطه با قوام و با این ترتیب تضمین پیروزی مرتجعین طرفدار انگلیس. اما این دیگر نه یک تاکتیک بلکه حماقت میبود. این در واقع خیانت به امر خلق آذربایجان و دمکراسی ایرانی میبود.
رابعاً: طوری که شنیدهام شما میگویید ما شما را ابتدا به عرش اعلی بردیم و سپس به قعر ادنی پرت کرده به شما بیاحترامی نمودیم. اگر این شنیدههایم درست باشد، برای ما جای تعجب است. واقعاً چه اتفاقی افتاده است؟ در اینجا ما تکنیکی را بکار بردهایم که هر انقلابی با آن آشناست. در هر شرایطی که شبیه شرایط امروز ایران باشد، اگر کسی بخواهد حداقل معینی از طلبهایی را از حکومت به دست آورد، در آن صورت جنبش باید به راه خود ادامه دهد، از خواستهای حداقل فراتر رود و خطری (فشاری - مترجم) برای حکومت ایجاد کند تا اینکه دادن امتیاز از سوی حکومت تامین گردد. اگر شما خیلی پیش نمیرفتید در شرایط کنونی ایران نمیتوانستید به اهدافی (امتیازاتی - مترجم) نائل شوید که حکومت قوام امروزه ناچار به تامین آن است. قانون جنبش انقلابی همین است. بیحرمتی به شما اصلاً و ابداً مطرح نیست. بسیار عجیب است که شما تصور میکنید ما شما را آلوده به لکه ننگ و بیاحترامی کردهایم. بر عکس، اگر شما عاقلانه رفتار کنید و با حمایت معنوی ما خواهان قانونی شدن وضع واقعی و فعلی در آذربایجان شوید در آن صورت هم آذریها و هم ایران به شما به عنوان پیشاهنگ جنبش مترقی و دموکراتیک در خاورمیانه احترام خواهد گذاشت.
ی. استالین
برای بسیاری، آنچه که در این نامه بلافاصله به چشم میخورد و باعث حیرت تمسخرآمیز خواننده میشود ادبیات و تعابیر تبلیغاتی- حزبی استالینی مانند «دموکراتیک»، «اصلاحات»، «ارتجاع»، «نیروهای پیشرو»، «آزادسازی ملل و کشورها از طرف شوروی» و یا «جنبشهای آزادیبخش ملل» است که در این نامه از سوی استالین بهکار میرود. این تعابیر مسخ شده حتی تا بعد از مرگ استالین عموماً بر ادبیات کمونیستی جهان حاکم بود. (۱۱) لازم به توضیح است که سید جعفر پیشهوری تنها حدود یک ماه بعد از این نامه استالین (یازدهم ژوئن ۱۹۴۷) در تصادف اتومبیل در آذربایجان شوروی کشته شد. اگرچه هیچ دلیل کافی و مشخصی درباره سوءقصد بودن این حادثه در دست نیست اما بعضیها بر آنند که دستگاه اطلاعاتی شوروی از تصادفهای رانندگی بخصوص در این راه برای قتل مخالفین خود استفاده میکرده است.
تلاش نافرجام برای خیانت به میهن
بازخوانی طرح فرقه دموکرات در جداسازی آذربایجان
ا پایان جنگ جهانی دوم و خروج رضاشاه از کشور نقشه تجزیه ایران دوباره در دستور کار دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی قرار میگیرد. اسنادی که بعد از فروپاشی شوروی بهدست محققان افتاد، نشان میدهد که تجزیه آذربایجان ایران و الحاق آن به آذربایجان شوروی و همچنین اعلام جمهوری در کردستان توسط قاضی محمد که از حیطه مهاباد جلوتر نرفت و به جمهوری مهاباد معروف شد، همگی نشان از همکاری وسیع نیروهای چپ ایرانی در راستای اهداف استراتژیک روسیه شوروی در تجزیه کشور و نهایتا الحاق آن به روسیه دارد. تشکیل فرقه دمکرات به گواهی اسناد منتشر شده «ک. گ. ب» با دستور هیئت سیاسی حزب و با امضای شخص استالین انجام گرفت.
آنچه که خواهید خواند اولین و تنها ترجمه کامل و فارسی نامه تاریخی ژوزف استالین رهبر حزب کمونیست شوروی به سیدجعفر پیشهوری رئیس فرقه دموکرات آذربایجان (ایران) است. پیشهوری برای مدت یک سال نخست وزیر حکومت این فرقه در تبریز بود که چهار سال بعد از اشغال شمال ایران توسط ارتش سرخ، در ۲۱ آذر سال ۱۳۲۴ تاسیس و درست پس از یک سال با عقبنشینی قوای شوروی و بازگشت ارتش ایران به آذربایجان متلاشی شد....
سهشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ