در این چند روز شاهد گفتگوهایی در شبکه های اجتماعی پیرامون واقعه ای که به #قحطی_بزرگ در ایران (در دوره جنگ جهانی اول) موسوم شده است بودم. گفتگوها ابتدا از شبکه "مورخان" @movarekhan و با انتشار گفتگویی صوتی از دکتر مجید تفرشی (سند پژوه) آغاز شد و بعد از نقل پاره ای از نوشته های پیشین (دکتر توکلی طرقی، دکتر تورج اتابکی و ...) به اظهار نظر و انتشار یادداشت های کوتاهی از سوده عبدالراجی در شبکه اجتماعی سمان (سامانه مطالعاتی اسناد و نسخ خطی ایران) و ربابه معتقدی ( مورخان ) کشیده شد که نگارنده نظرات پاره ای از پژوهشگران را به صواب نزدیکتر می بیند.
دربارة آنچه علل و زمینه های «قحطی بزرگ» ، نگارنده با استناد به روزنامه خاطرات عین السلطنه سالور و با اتکا به روش شناسی مطالعات تاریخ معماری معتقد است عمده علل بروز این مصیبت زمینه ها و عوامل داخلی بوده است که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد. اما پیش از ارایه مطالبی که عین السلطنه سالور در مجلد هفتم از کتاب خاطرات روزانه خود درباره این واقعه نوشته، شرح مختصری درباره نویسنده و کتاب کم نظیرش ارایه خواهد شد.
عین السلطنه فرزندِ عبدالصمد میرزا ( نوة محمد شاه قاجار) بود. مرحوم ایرج افشار دربارة روزنامة خاطرات وی آورده است: «روزنامه خاطرات عین السلطنه (قهرمان میرزا سالور) مفصلترین خاطراتی است که من دیدهام. شاید میتوانم ادعا کنم که در زبان فارسی تاکنون خاطراتی بدین تفصیل نوشته نشده است. این خاطرات از سال ۱۲۹۹ (روزگار پادشاهی ناصر الدین شاه) آغاز میشود و به چند روزی پیش از درگذشت نویسنده (نهم مهر ۱۳۲۴- شوال ۱۳۶۴ قمری) پایان میگیرد. بنابراین به حساب سالهای قمری روزنامهای است که شرح حوادث مملکتی، درباری، شهری، ولایتی، خانوادگی و حتی اهم و عمده وقایع جهانی را در مدت شصت و چهار سال دربرگرفته است.» (سالور، ۱۳۷۴: ج۱، ۱۴)
در اینکه بین سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۷ ه.ق در ایران قحطی بزرگ و مرگ و میر قابل توجهی اتفاق افتاده بحثی نیست و عموم پژوهشگران این دوره درباره آن اتفاق نظر دارند. اما همانطور که تمام اتفاق های بزرگ، زمینه ها و علل گوناگونی دارند، این موضوع را هم نمی توان تک علتی دانست و تنها از یک زاویه مورد مطالعه قرار داد.
از جمله عوامل زمینه ای که در کمبود و گرانی غلات در آن دوره دخالت داشته بی کفایتی حکام قاجاری و بی توجهی مزمنشان در تأسیس و مرمت راه ها بوده است. این عامل محصولِ شیوه حکمرانی قاجاریان بوده و تنها به سالهای یاد شده اختصاص ندارد. فقدان مسیرهای مناسب برای حمل و نقل در این زمان باعث شد در امر انتقال غلات از مناطق برخوردار به مناطق قحطی زده اختلال جدی به وجود بیاید. همچنین سیستم عقب مانده و ابتدایی حمل و نقل در ایران که متکی به چارپایان بود هم در وقوع این فاجعه تاثیر زیادی داشت. در سالهای مابین ۱۳۳۵ و ۱۳۳۷ ه.ق چارپایان باربر به شدت کمیاب شدند که یکی از مهمترین دلایل آن تلف شدن گسترده آنها بخاطر کمبودِ علوفه بود. اخباری نیز از مصادره شدن آنها توسط نیروهای بیگانه گزارش شده است که میزانِ تأثیرگذاری آن بر این بلای عظیم نیاز به تحقیق بیشتر دارد. عامل دیگری که حمل و نقل در این دوران را با زحمت بسیار مواجه کرده بود موضوعِ یاغی شدنِ دسته ها در گوشه و کنار ایران است که این امر سبب غارت کاروانیان شده که نهایتاٌ به فلج شدن آن مقدار کم حمل و نقل گشت. منابع نشان می دهند که به علت ناامنی گسترده ، نظام حمل و نقل در ایران دچار بازگشت به عقب مضاعفی شد و حتی بازرگانان نیز ترجیح دادند به جای حمل کالا با چارپا ، محصولات به ویژه غلات را به وسیله کولبران مناطق دیگر حمل کنند.
بعد از «معضلِ راهها» عاملِ زمینه ای دیگر که در وقوع این مصیبت نقش بسیاری داشته، موضوعِ «بهداشت» در ایرانِ زمان قاجار است. خبرها حاکیست در آن دوره ایران از نظر بهداشت عمومی (نظافت معابر، نظافت آبراهها، مخزن حمامها، فرهنگ بهداشت) و حفظ الصحه و دوا و دارو در وضعیتِ بسیار نامطلوبی قرار داشته که این قضیه مختص این دوران (بین سالهای ۱۳۳۵ و ۱۳۳۷ ه.ق) نبوده و پیشتر از این نیز بسیار گزارش شده است. این موضوع، مهمترین عاملِ بروز و شیوع بیماری های کشنده در این دوران و حتی دوره های پیشتر در ایران بوده است.
با تمام این تفاصیل، اصلی ترین عامل آن قحطی و مرگ و میرهای ناشی از آن به خشک سالی های سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۷ ه.ق مربوط می شود. در واقع خشکسالی و کمبود بارش بر زمین های دیم عامل اصلی قحطی بود و سایر عوامل زمینه ای آنرا تشدید و تقویت کرد.
از جمله عوامل دیگری که به قحطی دامن زد حضور نیروهای بیگانه در ایران بود. دخالت و غارت گسترده ای که از طرف روسها و عثمانی بر مردم ایران (عمدتاٌ آذربایجان) وارد شد، زندگی در قسمت های شمالی و شمال غربی ایران را عملاٌ دچار دشواری های بسیار جدی کرد. در مناطق جنوبی هم حضور انگلیسی ها و پلیسِ جنوب بسیار مخرب بوده است با این تفاوت که در این مناطق به جای خشونت عریان و غارت بی رحمانه کشاورزان، انگلیسی ها سیاست خرید و انتقال گسترده غلات را در پیش گرفته بودند. به هر روی در هر دو صورت (غارت یا خرید) آنچه برسر مردم آمد، کمبود و گران شدن شدید غلات و تلف شدنِ ایرانیانِ کم بضاعت بوده است.
به این عوامل ضعفِ دولت مرکزی و استفادة سیاسی جناحهای مختلف در مجلس از «قضیة کمبودِ نان» را هم باید افزود که در این باب نیز به موارد متعددی در خاطرات عین السلطنه برمی خوریم. مطلب دیگری که لازم است به آن توجه شود، سودجویی برخی رجال و بازرگانان از وضعیت پیش آمده بود که تلاش داشتند با احتکار هرچه بیشتر غلات بر گرانی آن افزوده و سود بیشتری نصیب خود سازند. البته ذکر این مورد خالی از فایده نیست که تمام انبار کردن ها حتما از باب سودجویی نبوده چرا که از قدیم الایام در فرهنگِ ایرانی هموارة این پدیده دیده شده که هرکالایی که رو به گرانی گرایید موردِ توجه ، خرید و انبار شدن بوده است که خود بر کمبود آن کالا تاثیر مضاعف گذاشته است .
دربارة میزانِ تلفات نفوس هم در روزنامة عین السلطنه مطالبی ضبط شده است که به طور خلاصه از این قرار است: بر طبق گزارشِ نظیمه در سال ۱۳۳۵ ه.ق «یکصد و هشتاد و شش هزار نفر آدم از گرسنگی و از ناخوشی که نتیجه همان گرسنگی بود تلف شده است.» (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۳/۵۳۷۲) و «در کاشان سی هزار نفر آدم مرده. در قم که غالب خانهها همانطور درش قفل است که تمام ساکنین آن بدرود زندگانی گفتهاند.» (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۳/۵۳۷۲) و «همدان بهعلاوه قحطی که روزی صد نفر زیادتر جان میدهند امنیت هیچ ندارد.» (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۱۷۱)
آنچه شاید تخمیناٌ به آن بتوان نزدیک شد بدین قرار است: خبر از مرگ و میر مربوط به سه سالة ۱۳۳۵ و ۱۳۳۶ و ۱۳۳۷ ه.ق می شود. اگر کشته های تهران را ۲۰۰ هزار نفر و کشته های سایر نقاط را نیز مجموعاٌ به قدر یک و نیم برابر تهران یعنی ۳۰۰ هزار نفر تخمین کنیم، در سال ۵۰۰ هار نفر که مجموعِ سه سال ۱ ملیون و ۵۰۰ هزار نفر میزانِ خسارتِ جانی رویدادِ مورد نظر است. اخبار قحطی بعد از سال ۱۳۳۷ ه.ق کمرنگ و بیشتر از گرانی گزارش شده است اما میزان آن نه به شدت و نسبت قبلی بوده است و خبر از مرگ بخاطر بیماری نیز بسیار کمتر گزارش شده است که قابل قیاس با دوران فوق نبوده است. در ادامه بخش هایی از کتاب یاد شده که به موضوع قحطی و عوامل و پیامدهای آن پرداخته جهت استفاده پژوهشگران و علاقمندان آورده می شود.
جلد هفتم از کتاب ده جلدی خاطرات روزنگاشت عین السلطنه سالور حاوی یادداشتهای مربوط به وقایع سه سال و نیم از سختترین ایام کشور ایران در روزگار پادشاهی احمد شاه است. این دوره از سوم محرم ۱۳۳۶ آغاز میشود و به هشتم رجب ۱۳۳۹ پایان میگیرد. دورانی است که جنگ جهانی در اروپا و قسمتهایی از مغرب آسیا به شدت شیوع دارد و عاقبت امریکا به جنگ وارد میشود و به شکست آلمان و متحدینش سرانجام مییابد و مذاکرات صلح پیش میآید.اگرچه ایران درین جنگ اعلام بیطرفی کرد و رسما داخل در جنگ نبود ولی جنگ و عوارض خاص آن به نحو مشهود در ایران وجود داشت. قوای روس و انگلیس از جانبی و نیروهای عثمانی و عمال زبردست آلمانی از سوی دیگر در مملکت حضور داشتند.
و اما مطالب مربوط به ماجرای موسوم به #قحطی_بزرگ که از روزنامه خاطرات عینالسلطنه استخراج شده است :
*****************************************************************
هوا مثل سنه گذشته (یعنی ۱۳۳۵ ه.ق/ ۱۹۱۶ م/ ۱۲۹۵ خ) خشکی میکند و اگر خدای نخواسته امتداد پیدا کند سال دیگر قحطی میشود. غلات روزبهروز بالا میرود. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۱۹)
در حقیقت مملکت ایران ویران و خرابِ نداشتنِ راه است و بس!
مملکت ما نه از حیث طبیعت راه دارد نه حیث صنعت. یک رودخانه که قابل راندن کرجی هم باشد ندارد. یک کانال با یک وجب خط آهن هم نیست. این برنج در ماورای بحر خزر فاسد بشود، پوسیده شود به ده فرسنگ با پنجاه فرسنگ آن سمتتر نمیشود حمل نمود. یا اگر حمل شود چندین مقابل قیمت کرایه برمیدارند، همینطور در جای دیگر غلات. یا باید در تمام مملکت وسیع ما همهچیز به حد اعلی خوب باشد تا در رفاه باشند یا اگر نباشد همیشه یک نصف گرسنه بمانند. در حقیقت مملکت ایران ویران و خرابِ نداشتنِ راه است و بس. تا آن ساخته نشود همیشه یک سمت گرفتار تنگی و عسرت و گرسنگی هستند، سمت دیگر از شدت فراوانی غلهشان فاسد و خراب، گرفتار شپشه، به واسطه عدم فروش آن برای سایر امتعه و چیزها در عسرت و تنگی. شاید در سیستان غله الان خرواری دو تومان باشد اما در فارس به یکصد تومان. سیستانی از عدم فروش باید لخت و برهنه باشد فارسی برای یک تکه نان آه بکشد و جان بدهد. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۲۱)
بیماری – نبودن طبیب
عصر جمعه ۱۶ محرم، ۱۰ عقرب- دو روز است باران میآید. فی الجمله تسلی قلوب شد. من هیچ حال ندارم. گاهی تب دارم گاهی سرم به شدت درد میکند. تا حرکت میکنم چنان خسته میشوم که فورا باید بنشینم. از اندرون بلکه از اطاق بیرون نرفتهام.
دوا هم آنچه برای ما میآورند، چه از طهران، چه از قزوین لدی الورود تمام است. من نمیدانم از آب و هوای اینجاست یا از بدخوراکی ما، یا از عدم معالجه قلع ماده مرض که روزی نیست در سال یا در بیرون یا در اندرون یا در هردو مریض و مریضه یا هردو نباشد. از ماه شوال که وارد شدیم چهار مرتبه ملکه ناخوش شده سه دفعه روشن، دو دفعه نزهت، یک دفعه زیورخانم، شش هفت مرتبه زبیده خاتون. حاجی بیبی هر پنج روز یک مرتبه پنج روز ناخوش است. فرهاد ندیدم چهار روز سالم باشد. محمّد علی خان دایم نوبه کرده، سایر نوکرها هریک به نوبه خود یک دفعه دو دفعه. حالیه هم من و ملکه و روشنک و عباس و بهمن هر پنج نفر ناخوش هستیم. اقلا سالی یکصد تومان من قیمت دوا میدهم که نصف آن را رعایا میبرند. مخفی نماناد که ادویه از دواجات ایرانی است.
دواجات فرنگی آن از قبیل گنهگنه و نمک و آسپرین و فناستین که مورد استعمال آن را میدانم و اگر بنا باشد به تجویز طبیب دواهای جدید استعمال شود پانصد هم کافی نیست. فلوس یک من یک من وارد قلعه میشود و به فاصله قلیل تمام است. این ایام در تمام دهات ناخوش هست و گویا علت عمده خستگی و بدی هوا باشد. طبیب هم که وجود ندارد. اما در طهران در هر کوچه ده مطب دایر است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۲۲)
آبله در ایران
شش پسر بچه در این چند روزه در زوارک فوت کرده است. مرض آبله از سال قبل الی کنون الموت را ترک نکرده اینک در آتان طلوع کرده و چون جمعیت آنجا زیاد است خیلی بچه تلف میکند. اما بحمد للّه به زوارک و این دهات مجاور من نیامد. آن هم به واسطه تلقیح بود که من چندین شیشه ماده آبله از طهران و «مجلس حفظ الصحه» خواسته همه را تلقیح نمودهاند. اخیرا در مقاله دکتر امیر اعلم در روزنامه خواندم که در سال در ایران متجاوز از دویست هزار طفل به مرض آبله بدرود زندگانی میکند. به این ترتیب که صد هزار فورا تلف میشود، پنجاه هزار نفر کور و کر میشود، پنجاه هزار نفر مستعد امراض دیگر و بهمحض گرفتاری تلف میشوند. امریکا پانزده هزار طبیب به فرونت اروپا میفرستد و ما در اغلب نقاط مملکتمان آبلهکوب نداریم. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۲۴)
فوت سردار اسعد – قیمت اجناس
اما اخبارات که شنیدم. کابینه متزلزل است یا منفصل، یا حک و اصلاح میشود. سردار اسعد بختیاری مرحوم شده است. اوضاع نان و سایر ارزاق و امتعه در تمام ممالک ایران ناگوار [است] و دور نیست اسباب مشکلات و زحمات زیاد، بالاخره منجر به بلوا و شورش گردد. در رودبار میر هادی خرواری پنجاه و دو تومان نقدی گندم میفروشد.
شهر قزوین گندم چهل الی چهل و پنج تومان است، جو سی الی سی و پنج تومان، برنج رسمی الموت و رودبار شصت تومان، مولائی هفتاد تومان، منات هفت شاهی الی دو عباسی. امتعه خارجه در نهایت گرانی، روزبهروز هم بالاتر میرود. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۲۵)
خشکی
هوا هیچ بارندگی نمیکند، زمین خشک مثل کبریت [است]. آنچه کاشته شده تشنه آنچه دیمزار است بلاذرع مانده و قصد مردم این است اگر بارندگی نکند تخم را حرام نکرده ابدا دیمزار کشت نکنند. از قزوین و آن صفحات هم خبر دارم. ابدا قطرهای باران نیامده. خداوند خودش ترحم کند. خیلی بد روزگاری شده است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۲۸)
آسمان چه قصد و نیتی برای ایران دارد نمیدانم. اما رموزه (نشانة) خوشی نیست. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۲۸)
وفات بهمن
پنجشنبه ۲۰ شهر صفر ۱۳۳۶، چهاردهم قوس، ششم دسامبر ۱۹۱۷- کاش دست من میشکست و این شرح را با آن نمینوشتم. در صفحه مقابل نوشتم بهمن عزیز نوبه کرد.
این نوبه به یک نوبه غش در یک ساعت به ظهر روز دوشنبه ۲۶ محرم منجر شد. عصر حال آمد، سهشنبه و چهارشنبه و پنجشنبه گاهی اغما داشت، گاهی هوش بود. لله را با مال شهر فرستادیم طبیب بیاورد. روز جمعه باز غش کرد. شب شنبه دو ساعت از شب گذشته خاک عالم را بر سر من کرد از دنیا رفت. شبی گذشت که خداوند نصیب هیچ بنده خودش نکند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۳۰)
حکایت نان در طهران و سایر ولایات درد بیدرمانی شده است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۳۱)
همهچیز بالا رفته و روزبهروز میرود
در شهر خروار رسمی شصت تومان شده. من مقداری حمل کردم قاطرهای خودم هم برد. اما خرج قاطر بیش از قیمت کرایه معمولی شد. سیبزمینی از شهر آورده بود یک من هفت قران، سابق خرواری پنج تومان الی هفت و ده تومان بود. همهچیز بالا رفته و روزبهروز میرود. گندم پنجاه و پنجاه و پنج تومان است، جو چهل تومان. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۳۱)
ذکاء الملک وروسیه
ذکاء الملک و کمیسیونی که به روسیه عازم بود چون امورات آنجا را مغشوشتر از ایران دیدند عجالتا موقوف شد. اما اوضاع ناگوار ایران با این پیشآمد خدائی از طرف روسیه هیچ پیشرفتی حاصل نشده است. انگلیس به کارهای راجعه به روس هم دخالت میکند و امورات آن دولت را هم در اینجا اداره میکند بهتر از خودشان. پلیس جنوب تا اصفهان رسیده است. قشون روس همهجا هست. متصل صاحبمنصبان انگلیسی برای پلیس جنوب میآیند. از همه گرفتاریها بالاتر امر نان و قلت آذوقه و ارزاق است که در تمام ایران روزبهروز بر شدت و وسعت خود میافزاید. رحمت الهی هم قطع شد. در تمام شهرهای ایران از گرسنگی آدم تلف میشود و از هیچ ممری نمیتوانند آذوقه برسانند. در خود طهران متصل آدم تلف میشود. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۴۰)
اوضاع ایران
حالا برویم سراغ روزنامهجات «رعد». گذشته از آنکه قسمت عمده مندرجات روزنامه حکایت نان و ارزاق مردم است که حقیقتا رقتانگیز است و انسان خیلیخیلی متألم میشود قطاع الطریقی هم بسیار میشود. همهجا در جادهها سارقین مشغول چپاول و سرقت هستند. روس و انگلیس هم ما را به حال خود نمیگذارند. متصل انتریگ (دسیسه) میکنند و با همه انقلاب و جنگ و دعوای روسیه باز هفتاد هزار قشون جدید او وارد ارومیه شده دوازده هزار جدیدا وارد رشت. پس اگر آنجا آنقدر شلوغ است که در جراید میخوانیم اینها از کجا آمدند، به فرمان که، به خرج که، به اطاعت که. پس همه زور آنها، همه قشونکشی آنها برای ما یک مشت عاجز مسکین است که از خود زوری نداریم.
اهل ایران از گرسنگی متصل تلف میشوند باز آنقدرها از آذوقه ما باید به مصرف آن پدرسوختهها برسد. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۴۱)
انقلاب نان
شیخ پس از غم و غصهها برای فوت بهمن نوشته بود به تحریک انگلیسها انقلابی جهت نان در طهران روی داده مثل روسیه. انقلاب نان منجر به تغییر کابینه شد. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۴۱)
دردهای بیدرمان ایران
دردهای بیدرمان ایران زیاد است. این حکایت قحطی هم مزید علت شده از هیچ نقطه هم نمیتوانند تهیه روزی کنند. در تمام شهرهای ایران آدم از گرسنگی تلف میشود. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۴۱)
گفتگو با میرزا علی اکبر خان قزوینی
گفتم قزوین را چطور گذاشتید و آمدید. گفت بسیار بد. اولا از دست روسها که متصل دزدی، دغلی، هرزگی میکنند. ثانی قحطی، ثالثا نیامدن باران و برف. گندم شصت و پنج تومان، جو پنجاه الی پنجاه و پنج تومان، برنج هفتاد الی هشتاد تومان. گفتم از طهران چه تازهای دارید. گفت کابینه هنوز معین نیست. گفتم مگر عین الدوله استعفا داد. گفت کهنه شده است، مدتی است. از آنجا هم مکتوب صحیح داشتم، فقط در شهر به آن عظمت سی باب دکان نانوائی باز است. ده دولتی، بیست دیگر به اختیار خود. قحط نان است و روزی اقلا یکصد نفر آدم از گرسنگی تلف میشود در معابر، و روزبهروز هم در تزاید است (تحریر که اینجا رسید قاصدی از سالار با دو جعبه امانت و پاکت بزرگی که هشت گوشه آن لاک پهن دارد رسید و من رفتم سر آنها.)
سایر ولایات هم قحط و غلا، اغتشاش، دزدی، سرقت حکمفرماست. روسها میگویند صلح میکنند، قشون آنها از اطراف میآیند و از قزوین به رشت میروند. در این بین ملا یوسف هم آمد. قهوه و سیگاردی صرف شد. من به اطاق خواستم بروم او اجازه رفتن خواست. لیکن من دعوت به ناهار کردم. او هم پشتسر من به اطاق آمد دو به دو شدیم. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۵۷)
اولین مصیبت ایران
اولین مصیبت ایران حکایت گرسنگی امسال (۱۳۳۶ ه.ق) و بیم قحطی سال دیگرست که ترمیمپذیر نیست و به ید قدرت دیگری است که ده دوازده سال است عطفنظر از ما کرده. در همدان گندم خرواری به یکصد تومان رسیده است، جو نود تومان، برنج هیچ نیست و از قرار تلگرافات نصف اهالی تلف میشوند. در اصفهان هیچ نیست و بلوائی شده. در کرمان، یزد، خراسان، ولایات آذربایجان خود طهران و توابع آن کار بغایت دشوار شده و روزبهروز بر قلت آذوقه افزوده میشود. و از هیچ رهگذری امید فراوانی نیست. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۷۲)
نرخها به سبب باران و برف تنزل نموده
یک نمره از روزنامه «ستاره ایران» شخصی برای تقی فرستاده بود قرائت کردم، ۱۵ ربیع الاول [۱۳۳۶ ه.ق] تاریخ آن بود. اولا تا آن تاریخ به اغلب بلکه تمام بلاد ایران باران و برف رحمت باریده اسباب امیدواری شده است و نرخها هم بهواسطه این باران و برف تنزل نموده است. با وصف آن خودش نوشته که در غالب شهرها از گرسنگی آدم تلف میشود. از بیشتر جاها سختتر و بدتر همدان است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۷۷)
از طرف دولت ایران به سفارت برلن تلگرافا تأکید شده است که جزو شرایط متارکه جنگ در قسمت راجع به تخلیه ایران عبارت «بدون غارت» را نیز اضافه کنند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۷۸)
غارت یهود متمول همدان
در همدان یک دسته از سالداتها محله یهود را اول آتش زده بعد غارت میکنند و یهود همدان خیلی متمول هستند. گویا خیلی مال برده باشند. جنرال باراتف میخواهد جلوگیری کند ممکن نمیشود. بعد به آن دسته مطیع خود امر میکند ممانعت نمایند.
کار به جنگ میکشد. بالاخره دسته غارتگر مخالف غلبه کرده تمام اموال را در اتومبیلها و بارکشها ریخته بهسمت قزوین حرکت میکنند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۸۶)
شلوغی و غارت در قزوین
در قزوین متصل به خانهها رفته پول و اشیا مطالبه میکنند. به خانه محمّد ارباب رفته بودند، چند نفر زن را مجروح میکنند. قرب شش هفت هزار تومان پول و جواهر برداشته میروند. بیرون دروازه پست دولتی را سرقت کردهاند، خیلی کارها. مردم به طور اجماع به کمیته روس میروند. کمیته تمام سالدات را میخواهد. آخر الامر رأی میدهند اسلحه از سالدات گرفته شود. اما سالدات اعتنا نکرده و نمیدهد. حالیه به درخواست خود سفارت دویست نفر قزاق ایرانی و دو عرابه توپ به قزوین میآید و شهر را کلیتا به آنها میسپارند و حکم میشود هرکس مرتکب خلاف شود خواه روس، خواه ایرانی گرفته مجازات دهند. حالا از عهده سالدات برآیند یا برنیایند در آتیه معلوم میشود. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۸۷)
مردگان ماه
در زوارک دو ماه است خیلی بچه و بزرگ مرده، بیشتر هم به همان مرض بهمن که غش باشد که همشیره شاهزاده نصیر الدوله هم نوشته بود در طهران این مرض طلوعی دارد. موتی از محرم الی حال که اواخر ربیع الاول است از این قرار است. زهرا پیر- سکینه پیر- خانم بزرگ متوسط السن- چوچه مار پیر- جده مادر اصغر مسگر قزوین خیلی پیر بود- صفر زن علی جوان تقریبا بیست و دو- احمد جوان- بچه شاه زینب پسر- بچه بتول پسر چهار ساله، ایضا دو ساله- بچه حسنی پسر- بچه گلنار یک ساله- بچه اصغر یک ساله- بچه قدم یک ساله- بچه زکریا یک ساله- بچه احمد یک ساله- بهمن.
در زوارک دیگر بچه نمانده بیشتر هم پسر بودند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۸۷)
اردبیل را به کلی روسها غارت کردند. قصبه بیجار و گروس را به کلی چاپیدند و بعد آتش زدند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴۹۹۱)
اوضاع ایران
ایران، اوضاع جز گرسنگی، سرقت و غارت، آتشزدن شهر و قصبات و دهات به توسط قشون افسار گسیخته روس نیست.
دولت ایران هنوز کابینه آن درست معلوم نیست. چنانچه پس از استعفای قطعی عین الدوله اعلیحضرت به مشیر الدوله حکم انعقاد کابینه را دادند به شدت استنکاف نمود. بنابر خواهش مردم به مستوفی الممالک مرجوع شد. پس از یکی دو روز استعفا دادند تا تاریخ ۲۹ فقط مستوفی الممالک، مشیر الدوله، حاجی مخبر السلطنه به دربار آمده موقتا رسیدگی به بعضی امورات میکردند. در وزارتخانهها همان معاونها مشغول بودند. این دولت به تمام سفارتخانهها ابلاغیه میدهد، شرحی از مظالم وارده قشون روس و سپس مینویسد. اهالی مسلح شدهاند دولت ایران خود را مسؤول واقعات جدید نمیداند. (آری اگر ایرانی حالا غیرت کند خوب میتواند تلافی کند. اما خیر غیرت در ما نیست، و الّا شهر تبریز چهارصد هزار جمعیت دارد که همه رشید و سپاهی [اند]، یک شب میتوانند همه روسها را قتلعام کنند.) (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۰۰۸)
سارقین اصفهان
سارقین اصفهان که عده آنها هشتصد نفر و با اسلحه ممتاز است از دروازه شهر الی چهارده فرسنگی را سرقت میکنند. اخیرا سی و یک هزار تومان طلای خالص که از فارس حمل طهران میشد بهسرقت بردهاند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۰۰۹)
حملة شاهسونها
شاهسونهای مغان به قفقازیه حمله آورده متصل میچاپند، میکشند. قشونی در سرحد نیست از آنها جلوگیری نماید. بیم هجوم به بادکوبه هم میرود. اهالی قفقاز نهایت تشویش را دارند. شهر زنجان را هم روسها غارت کرده بودند آتش زدند. اهالی متصل استغاثه میکنند، کمک میخواهند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۰۱۰)
وبا در فارس
در شیراز وبا طلوع کرده که همین را ایران کم داشت. این مرض از بصره به بندر ریگ از آنجا به قشلاقات قشقائی، خشت و کمارج به کازرون رسیده است. احتمال میرود در این ساعت که ما شرح آن را میدهیم تا شهر شیراز هم سرایت کرده باشد. چون هوا رو به گرمی است به جاهای دیگر هم شاید خدای نخواسته سرایت کند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۰۱۰)
غلهخری انگلیسها
جمعه ۱۰ شهر جمادی الاولی [۱۳۳۶ ه.ق] ، ۲۲ فوریه [۱۹۱۸ م]، ۳ درجه حوت [۱۲۹۶ خ] چند روز است هوا بارندگی میکند. در حقیقت امسال زمستان خوبی شد. [...] سید مهدی هم در ششم از شهر آمد میگفت انگلیسها در شهر غلهخری میکنند و قیمت گندم یک مرتبه به صد تومان رسید. گفتند انگلیس خیال آوردن قشون دارد. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۰۴۷)
اوضاع ایران
قحط و غلا در ایران شدت کرده عدم وسایل حملونقل خیلی کمتر از سابق [است] به این واسطه اگر نقطهای هم فراوانی است، حمل آن غیرمقدور شده است. در اغلب شهرها فریاد الجوع الجوع بلند است و خلق خدا تلف میشوند. مرض وبا هم در بنادر تا کازرون که شیوع داشت اینک در بارفروش و ساری هم بروز نموده. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۰۵۶)
قحطی و شلوغی
بین شوشتر و خرمآباد، الوار سگوند و دیرکوند سه هزار قاطر [را] که محمول آن تمام مال التجاره و قند و شکر بوده سرقت کردهاند. از قرار تلگراف قیمت مال التجاره پنج کرور و قیمت قاطرها سیصد هزار تومان بوده است. چون نویسنده «رعد» با دمکراتها خوب نیست و ریاست ارزاق طهران با حاجی مخبر السلطنه است که مینویسد رئیس کمیته مرکزی دموکرات طهران است از اوضاع نان طهران و اتلاف نفوس محترم شکایات میکند. منجمله در آرتیکلی مینویسد «دموکراتها بخوانند.» در این هفته پنجاه و یک نفر از جوع تلف شده است. در محبس نظمیه طهران چهارصد و پنجاه نفر محبوس و اطفال بلاصاحب موجود است که بیشتر آنها محاکمه نشدهاند، تقصیر یا بیگناهی آنان معلوم نیست. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۰۵۷)
غارت خوانسار
دو هزار نفر از اشرار چهارمحال به شهر خونسار ریخته همه را غارت کردند، حتی ادارات دولتی را. هیئت اتحادیه تجار و اصناف دار الخلافه عریضه به مقام محترم اعلیحضرت عرض کرده استدعا میکنند از کثرت مناهی و فحشا و منکر جلوگیری فرمایند. در آن عریضه بیشتر مصائب و محن مملکتی را به واسطه کثرت مناهی و شرب مسکر و فحشا میدانند و عرض میکنند در طهران که مرکز مملکت اسلام است تمام دکاکین مسکراتفروشی و تمام خانهها فاحشه خانه شده، احدی به خیال ممانعت نیست. اعلیحضرت در جواب همه قسم اطمینان در جلوگیری میدهند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۰۵۷)
قشون انگلیس در ایران
انگلیس از سمت قاین و سیستان قشون وارد کرده تا تربت و ترشیز، ساخلو (نگهبان) و پست گذاشته است. تا کرمانشاهان هم از آن سمت گذاشته. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۰۶۱)
روسها
در نقاطی که قشون روس میگذرد همهجا غارت، چپاول، آدمکشی، حریق برپاست (با وجود آنکه دولت ما با اقدامات مردم در رفع تعدیات روسها همراه است در هیچ شهری از شهرهای ما یک نفر جنبش نکرده حتی یک سیلی به صورت یک نفر روس نزد.) (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۰۶۱)
جنگلیها- دسته حضرت عباسی
جمعی از طرف میرزا کوچک خان یا «اتحادیه اسلام» به ابهررود خمسه رفته اقدامات میکنند. در ابهر و ابهررود خمسه دستهای به عنوان دموکرات، دستهای به عنوان اعتدال، دستهای هم «حضرت عباسی» موجود است. این دسته هم علاوه شد. اما دسته حضرت عباسی- شخص سیدی ابهررودی از یک سال و نیم قبل بعضی را نشانی داده و اسم آنها را «سقا» گذاشته. کمکم جماعتی داخل میشوند و به «حضرت عباسی» مشهور میگردند. حالیه جمعیت آنها بسیار شده است و در اغلب دهات ابهررود خمسه و خررود، ابهررود، قزوین، ضیاءآباد و جاهای دیگر هستند. از مرام و مفاد و مقصود آنها خبر ندارم. همینقدر میدانم اینها از مردمآزاری و پول گرفتن و حرکات ناشایسته کردن مضایقه نداشته بلکه برای همین نیت جمع شدهاند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۰۶۱)
قیمت اجناس
در کردستان گندم صد تومان، برنج صدری سیصد تومان، برنج گرده دویست تومان است. در سایر بلاد ایران گندم نزدیک بههمین مبلغ است. در طهران صد است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۰۶۱)
باجگیری رضا جوزانی- ماشاء اللّه خان
رضا جوزانی و جعفر خان از سارقین معروف اصفهان سوای آنکه روزی سه هزار تومان باج راه از مکاری و مال التجاره دریافت میکنند بعد خود مال التجاره را در محل دیگری بهسرقت میبرند و کلیه مخارج خود و دسته خودشان را هم از دهات حول و حوش خود نقدا و جنسا میگیرند. این راه سپرده به ماشاء اللّه خان و پدرش است. شاید آنها هم همدستی دارند. دولت ما آخر الامر از عهده این دو نفر کاشی برنیامد، با آن همه شرارت و آدمکشی و یغمائی که از مال مردم کردند. دکاکین نانوائی طهران را آزاد کردند. یک مرتبه سی درب دکان به صد درب دکان تجاوز کرد. نان را در یک من تبریز شش هزار الی هشت هزار میفروشند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۰۶۲)
تلفات تهران
در طهران هفتهای پانصد و بیست نفر تلف میشود که در هفتههای عادی سیصد نفر بوده است. اضافه به واسطه قحط و غلا و گرسنگی است. در اینجا هم «رعد» تاخت مفصلی به سوی دموکراتها میآورد و مینویسد تا زمانی که نانواخانه به دست آنها نبود ستونهای جرایدشان مملو از شکایت نان و عدم ترتیب آن بود. حالا که به دست خودشان افتاده کلمهای در روزنامه از این بابت ذکر نمیکنند و هیچ نمیگویند. امروز که حال طهران این باشد یک ماه دیگرچه خواهد بود. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۰۶۲)
مقاله روزنامه: نان و فقرا
در شماره ۶۱ آخرین جریده که رسیده این آرتیکل را بیمزه ننوشته درج افتاد :
نان و فقرا
یک پیشنهاد- یاد دارم یک نفر از خوانین سابق فقط یک نفر نوکر داشت و آن نوکر دارای بیست و شش منصب بود از قبیل میر آخوری- مهتری- نظارت- آبداری- پیشخدمتی- قهوهچی- ایاقچی- فراشباشی- فراش خلوتی- پیشکار- تحویلدار و غیره و غیرهها. ولی زمانی که جناب خان میخواست از اندرون به بیرون تشریف بیاورد با صدای رسا میفرمودند «اوشاخلار یکی صف چکین»- زبان ترکی است، یعنی بچهها یک صف بکشید. درست در احوالات حالیه این مملکت ویران دقیق شویم حس میکنیم عکس این مملکت حالیه بوده که در چشم خان حلول نموده. برای تشریح یکی از هزار را جهت آقایان محترم مجسم مینمایم تا کاملا مسبوق باشند. امروز در مرکز ایران که پایتخت است همین طهران همین دار العلی، همین محل اجتماع حساس فقط سی و دو باب دکاکین خبازی متفرقه از قبیل «بربری» و «ساجی» و «تافتونی» و «لواشی» باز است که آن هم شکسته بسته که هرگاه جوع شدت نمود میتوان به یک قسم سد آن را نمود. حالا تماشاگر شوید، جهت این ده بیست باب دکان من غیررسم بنگرید چه تجملاتی، چه ترتیباتی، چه ادارهای، چه تفتیشی، چه سه پایهای، چه جریمهای، چه حکمی، چه رئیسی، چه قاپچی، چه فراش خلوتی، چه وضع قوانینی، چه قبضهای جریمه ترتیب داده [اند] الی ماشاء اللّه. واقعا یک صفحه تیاتری است و بس. فقط کار این اداره گرفتن جریمه و بستن این چند باب دکان است و بس.
این چند سطر را تشریح کردم شاید اولیای امور ترحمی به حال ما ملت فرموده شرّ این ادارات ارزاقی را از سر ما کوتاه بفرمایند. بهطور یقین و عقیده صحیح بر ما مردم واضح و مبرهن شده است که در هریک از ارزاق این شهر ادارات دولتی دست بردند فورا باعث قحطی آن رزق گشتند. محض تجربه اگر بخواهید این عرض فقیر را به مورد امتحان بیاورید امروز در این شهر قیسی خریدارش کم است (چون به واسطه غدغن قیسی روسیه نمیرود.) و بازارش کساد و یک من پنج قران طوافان میفروشند. هرگاه دولت حکم کند پنج قران را شش قران بفروشید فورا اکسیر خواهد شد. پس در این صورت هرگاه دولت محبوب ما میل به آسایش ما فقرا دارند دست ادارات را از سر ارزاق باز دارند به خدا واگذارند شاید بهتر شود. مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان.
و چنانچه به جهت نان خانه دوستان این ادارات تأسیس گشته آن هم مسئلهای نیست.
به طرز سابق به اسم دعاگوئی ممکن است مواجب و مستمری برقرار نموده. لزوم نکرده به واسطه تأسیس این ادارات بر ذلت ملت افزود. ما ملت نجیب ایران در چه سنه و تاریخی زباندرازی کرده سوءلسانی نسبت به دولت خویش نمودیم که مالیه این مملکت به کدامیک از حوائج ملیه مصرف میشود یا خواهد شد. خیر تاکنون همچو جسارتی از ما بروز ننموده و نخواهد نمود. درهرحال بنده نگارنده میدانم هر راه اصلاحی که ما ملت برای آسایش عرضه دارد بدون آلایش دولت برعکس آن رفتار خواهد فرمود و ما فقرا امید اصلاح نداریم.- پابرهنه. (پایان مقاله روزنامه)
امضاء ساختگی است لیکن در این مسئله به تجربه رسیده دولت دخالت ننماید بهتر است، نه حالا در سالهای استبداد هم به کرات مرّات امتحان کردیم، هروقت دولت دخالت کرد صد درجه بر قحط و غلا افزوده شد. تا دست دولت کوتاه شد همهچیز فراوانتر شد. چنانچه در صفحه ماقبل نوشته شد تا دولت نان را آزاد کرد سی باب دکان خبازی به صد باب رسید. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵/۵۰۶۳)
تمام شدن غله
غله من تمام شد. تازه صدای گرسنه ماندهایم، آذوقه نداریم برخاسته است. از رودبار هم دستهدسته رعیت گرسنه به سراغ من میآید غله بخرد. بلکه از ورس و دستگرد و حصار هم میآیند. در حالیکه محصول امسال آقا میرهادی مباشر سپهسالار به ششصد خروار رسیده بود همه را بیانصافها حمل شهر کرده و میکنند و یک مثقال، یک حبه به رعیت ندادهاند (همهساله هزار و پانصد ضبط میشد.) به دو علت: یکی آنکه اینجا پول نقد نمیدهند و سال آخر اجاره آنهاست نمیخواهند نسیه داده باشند و بعد مستأجر دیگر همراهی نکرده وصول نشود و دیگری آنکه شهر نقد و از اینجا گرانتر است.
من بعضی دهات [را] که جنس دیوان به عهده خودشان است در پنجاه تومان تسعیر قرار دادم، آن را هم نمیدهند و هنوز ثلث وصول نشده است. در حالیکه در شهر هشتاد تومان است و دو ثلث کرایه (دوازده تومان و نیم کرایه یک خروار تا شهر شده سابقا پنج تومان بود) را توفیر سنگ بیرون میآورد. سنگ اینجا با شهر یک من شاه یک چارک که ده سیر باشد علاوه است. من هم گاهی که حرکات الموتیها را میبینم افسوس میخورم چرا حمل شهر نکردم. لیکن باز فکر میکنم میبینم من خداوند را منظور نظر داشته و به مردمان فقیر درمانده آذوقه رساندم، گرسنهها را سیر کردم (و لو اینکه پول خواهم گرفت). اما باز خیلی کمک و همراهی است. میگویم خداوند هم نخواهد گذاشت به من ضرری و صدمهای وارد شود. اگر من غله را بیانصافانه حمل شهر میکردم من حتم داشتم مردم خیلی تلف میشدند. اما به وصال پول آن کی برسم خدا عالم است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۰۹۳)
تمام خرابی و ویرانی ایران هم زیر سر همین ایلات است. تمام اغتشاش دزدی قطاع الطریقی خودسری باز از این ایلات است. نصف مملکت ایران بایر و لمیزرع همین ایلات است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۱۰۹)
ایلات منشأ اغتشاش
چون قشون ایران و مرد سپاهی ایران فقط از ایلات بود و این عمل را منحصر به خود میدانستند. مردم دهات عبد و ذلیل آنها شده بودند. لهذا افواج پیاده و توپخانه را از آنها ترتیب داد تا هم مردم دیگر جزو سپاهی شده بدانند این یک کار خارق عادتی نیست. هم به این قوه مطیع سالم، دفع شرّ و جلوگیری از خودسری و تعدیات آنها نماید و همین کار هم صورت گرفت. تا نظامی بود این قسم تعدی نداشتند یعنی قوه دیگری برای رام و مطیع کردن آنها بود. از وقتی که آن از بین رفت بر شرارت و تعدی آقایان افزوده شد.
چنانچه تمام ناامنی ایران، تمام اغتشاش ایران در این دوازده سال مشروطه از آنها سرزده. دهاتی دخالتی نداشته بلکه زیر سم ستوران آنها از هستی افتاده است، خورد و خمیر شده است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۱۰۹)
فقرا و شکافتن انبارهای محتکرین قزوین
اسماعیل قاطرچی را شهر فرستادم لوازمات عید را بیاورد. برای آنکه مالها خالی نرفته باشد یک خروار هم گندم که از خرج خود زیادی داشتم روانه کردم. اما کربلائی نوشته بود فقرا جمع شده انبارها را شکافتند. اول از همه انبار شاهزاده سردار مفخم و ثقة الاسلام مباشرین سپهسالار را باز کردند (اینها در رودبار هم گندم خود را نفروختند.
معلوم میشود در شهر هم احتکار نموده بودند. من نمیدانم به چه قیمت مگر باید فروخت. از این قیمت بالاتر تاریخ ایران نشان نمیدهد. حتی در سال ۱۲۸۸ مجاعه و قحطی نصف این قیمت نبوده. عمر ایران به این گزافی قیمت غله را ندیده است.) ده بیست خروار هم ملا محمّد الموتی مسئلهگو انبار داشته. بههرحال چهار هزار خروار غله که بیشتر آن گندم بوده از انبارهای محترکین بیانصاف شهر بیرون آمده است که تا سر خرمن برای قزوین زیادی هم هست. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۱۱۱)
گرسنگی و مرگ- مخبر السلطنه
روزنامهها را خواندم. «رعد» از ۲۴ ع ۲ لغایت غرّه ج ۱. ایران،
قحط و غلا در تمام مملکت حکمفرماست. مسلمانان و ودایع الهی از گرسنگی تلف میشوند. در شهر قم روزی پنجاه نفر عجالتا تلف میشود. در همدان سی هزار نفر فقیر اسمنویسی شده است. در طهران خبرنگار «رعد» به چشم دیده که جمعی زن و پیرمرد از سلاخخانه خون گوسفند برای تغذیه خود و اطفالشان میبردند. شتر مردهای در خندق شهر افتاده بوده گوشت و پوست حتی استخوانهای آن را مردم شبانه برای خود بردهاند. «رعد» مینویسد با یک نفر از دموکراتهای جدی ملاقات کردم و گفتم این چه ترتیب است که شما و رئیس کمیته آقای مخبر السلطنه رفتار میکنید. گفت من چند مرتبه به آنها گفتم که داخل عمل نان نشوید از عهده مخبر السلطنه خارج است، قبول نکرده مرا مردود نمودند. حتی صفت ارتجاع به من دادند. حالیه به این ترتیب است که میبینید. میگویند دولت دو کرور تاحال برای نان پول داده و هیچ تفاوتی به حال مردم نکرده است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۱۱۲)
انگلیس- پلیس جنوب
انگلیسها در ارومیه از اهالی بومی و ارامنه قشون میگیرند. از روسها اجیر میکنند. تا همدان نظام آنها آمده. پنجاه اتومبیل جنگی جدیدا وارد کرمانشاهان و همدان نمودهاند.
در قاین و سیستان و شهرهای خراسان هم پیدرپی قشون و مهمات وارد مینمایند. از جماعت بربری عدهای قشون داوطلب گرفتهاند. پلیس جنوب هم تا اصفهان رسیده در آنجا هم مشغول تشکیلات پلیس شدهاند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۱۱۲)
غارت ساوجبلاغ
روسها مجددا ساویجبلاغ را غارت کردند. فراریهای آن تا زنجان گرسنه لخت عور آمدهاند. در شهر و دهات خمسه پنج هزار نفر روس مشغول حرکات شنیع هستند. سوای قتل، غارت، دزدی، اینک به زنهای دهات هم دستاندازی مینمایند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۱۱۳)
چپاول خوانسار
در خوانسار مینویسند از شدت چپاول و غارت از ده هزار نفر آدم یک نفر که پنج تومان داشته باشد موجود نیست. با وصف این حال سه هزار از اشرار بختیاری به جان اهالی افتاده [اند] که از هیچچیز و هیچ امری مضایقه ندارند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۱۱۴)
قحطی
طهران و کل ایران به واسطه قحطی و قطاع الطریقی به صدا آمده. اغلب شهرها تعطیل عمومی شده و در تلگرافخانهها متحصن [اند] حکومت و قوه برای اشرار میخواهند.
آقای مستوفی الممالک استعفا دادهاند و هنوز ابقای خودش یا دیگری معلوم نبود. از میتینگ و نتیجه آن هم در این جراید ذکری نشده بود. اعلامیه «ستاره ایران» روانه شده بود که اظهار تنفر از انگلیسیها و بعضی حرکات آنها درج بود. همانطور که شیخ نوشته بود به زبان و قلم دشمنتراشی میکنیم. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۱۳۸)
مرده در خیابانها
بارندگیهای متوالی به طرز قدیم یعنی تند و طولانی الحمد للّه شده. کوه البرز مثل تخممرغ سفید است، انصافا حظّ میدهد. امید است سال آتیه مردم از این عسرت نجات یابند. اما حالت حالیه طهران از حیث کثرت فقرا و مردم پریشان خیلی اسفآور و محل رقت است، قسمی که هر روز یک عده کثیری تلف میشوند. در کوچه و خیابان متصل مردم افتاده و بیحال دیده میشود، خصوص بچههای کوچک لخت و برهنه که نوشتن ندارند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۱۴۵)
یکشنبه دوم شهر رجب، ۲۴ حمل- مقارن ظهر کربلائی غلامعلی از شهر آمد.
کاغذجات و روزنامه داشت. وضع شهر قزوین خوش نیست، چه از بابت قحطی، چه از بابت عدم امنیت. شبها تا صبح تیر و تفنگ است و کسی خواب ندارد و شبی نیست چند خانه سرقت نشود. از دروازه بیرون هم هرکس چیزی ببرد جانش هدر است، خصوصا آن چیز خوراکی باشد. میگفت هرچه امسال هرکس به هرجائی حمل کرد یا سرقت کردند یا خودمکاری به شهر و دیار دیگر برد فروخت. هرقدر از رشت مال التجاره یا برنج فرستادند سر از همدان بیرون آورد، از همدان به قم و قس علیهذا. امروز هم دیگر مکاری یا الاغدار یا گاریچی نیست. همه از پا افتادند. هیچچیز به جائی حملونقل نمیشود. حتی پست به طهران پیاده میرود. فقط اگر گاهی اتومبیل به طهران برود. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۱۷۱)
توقیف جراید- وضع تهران
رکن الدوله رقعه اظهار محبت و همراهی و احوالپرسی نوشته ضمنا سوقاتی الموت خواسته بود. اعظم الدوله پسرعمو رئیس ایلات قزوین شده، لیکن وارد نشده است.
کاغذجات طهران تازهای که داشت توقیف تمام جراید است جز روزنامه «ایران» که به طور رسمی یا نیمرسمی طبع میشود که کاش این توقیف را از روز ابتدای جنگ نموده بودند که آنقدر مفاسد تولید نشده بود. تمام اغتشاش ایران زیر سر جراید است. این اواخر منازعات بین خود ارباب جراید بیشتر مایه فضیحت گردید. هنوز کابینه ترمیم نشده چهار نفر از وزرا نامعلوم است. مشیر الدوله، مؤتمن الملک، مخبر الملک جدا استعفا دادهاند. مالیه هم که وزیر نداشت. روزبهروز در طهران قحطی و اتلاف نفوس در تزاید است. ناخوشی حصبه هم هنگامه آدم میکشد. بارندگیهای کامل مثل سالهای قبل از خشکی همهجا شده است. مردم امیدوارند آنچه کشت و زرع شده تلافی سال قبل را نماید. عجالتا در طهران گندم خرواری صد و بیست الی صد و سی تومان است، جو صد تومان. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۱۷۱)
قحطی و عدم امنیت
روزنامههای «رعد» از ۱۴ ج ۲ لغایت ۲۹- در ایران خبر عمده قحطی و عدم امنیت و سرقتهای کلی فوق همهچیز است و طوری قحط و غلا و کلا دزدان و راهزنان مملکت را احاطه کرده که قلم از تحریر آن شرم و ننگ دارد و سایر مطالب نزد آن وقعی ندارد، مگر بروز وبا در شهر شیراز و انزلی و بعضی محال آذربایجان و مازندران که خدا عاقبت آن را به خیر بگذراند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۱۷۱)
همدان- بروجرد، همهجا شلوغ
همدان بهعلاوه قحطی که روزی صد نفر زیادتر جان میدهند امنیت هیچ ندارد. در بروجرد که مدتهاست بدون حاکم و صاحب مانده در تمام این شبهای سرد روی بامها کشیک میکشند و با این وصف شبی نیست که بیست خانه، سی خانه سرقت و غارت نشده مرد و زن و اطفال صاحبخانه را مقتول ننمایند. کرمانشاهان، کردستان همهجا همهجا بههمین منوال است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۱۷۱)
چهل و هشت هزار نفر تلفات تهران
یکشنبه نهم، اول درجه برج ثور- هوا ابر بود. دیشب هم باریده بود. قاطرسواری مرا با دو اسب از امیر عقب منتظم الملک بردند و نزدیک ناهار آمد. بعد از تعارفات رسمی معمولی گفت هیچ میل رفتن قزوین یا طهران را نکنید که مشاهده مردم آدم را از زندگی بیزار میکند.
در طهران بهطور تحقیق و ثبت اداره نظمیه تا پنج روز به عید نوروز مانده چهل و هشت هزار آدم تلف شده، حالیه هم روزی یک هزار نفر چه از گرسنگی چه به واسطه ناخوشی حصبه تلف میشود. نان فراوان بود یعنی از وقتی که آزاد کردند، لیکن برای مردم پول باقی نمانده است که بخرند. مرد که آنقدر به این نان نگاه میکند تا قبض روحش میشود. در خیابان میگذری میبینی مردم ایستادهاند. مراجعت از همان راه یکییکی به خاک هلاکت افتادهاند. در قزوین نان کمتر از طهران است اما به قدر طهران آدم نمیمیرد. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۱۹۵)
وضع بارندگی
پنجشنبه ۱۵ رجب، هفتم ثور- همه روزه باران آمده است. امروز صبح که برخاستم همهجا سفید زیر برف بود، بهطوری که از بامها پارو کردند. بعد باران آمد. اطاقها به طوری چکه کرد که نقطه سالم نداشت. اطاق اندرون من آب بالا داد و توی اطاق روان شد. برنج خراب شد. کاه انبار خراب شد. تمام کاهگل دیوارها ریخت. یک هنگامه، یک «علم صراطی» که به تحریر نمیآید. توی هر اطاق فقط یک ذرع یا دو ذرع جا سالم است و همه باید در آن نقطه جمع شوند. قالی، قالیچه، صندلی، میز، همههمه را ضایع کرد. مال است که تلف میشود. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۰۰)
قشون انگلیس در ایران
قشون انگلیس به تربت، سرخس، سیستان، کرمانشاهان، همدان، قزوین وارد میشود. بولشویکهای همدان با خوانین آنجا نزاعشان شده و گویا خوانین به آنها غلبه و خلع اسلحه نمودهاند.
اصفهان از ترس غارتگران در پشتبامها کرسی گذاشتهاند. بیست هزار غارتزده در اصفهان جمع شده. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۰۶)
بلوا- بهای غله و اخبار محلی
شنبه ۲۲ رجب ۱۴ ثور- اسمعیل قاطرچی از شهر آمد. به تحریک بعضی از دموکراتها فقرای شهر را به شورش و بلوا بازداشته بودند، چند خانه را غارت کردند، منجمله بیگلراف را. شکم کمیسر بازار را پاره کرده بودند. این بود که حکم شد فقرا را بیرون کنند. سه هزار گدا را اخراج، جمعی از دموکراتها دستگیر، ایلات هم مسلح شده با نظمیه مواظب شهر شدند. گندم صد و سی تومان، جو یکصد تومان، ارزن شصت و هفت تومان، نخود، لوبیا صد تومان. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۱۱)
وبا- قرانتین دهاتی
چهارشنبه ۴ شعبان، ۲۵ ثور- حکایت از غره به این طرف بامزه است. در تنکابون مدتی است مرض وبا طلوع کرده. آمدوشد هم بیحد و حصر است. روز غره امیر اسعد کاغذی به من نوشته بود که میگویند در بین راه و گرمارود هم دو سه نفری مبتلا به این مرض شدهاند، خوب است در گرمارود قرانتین بگذارید. اقلا مردم را پنج روز نگاه دارند.
من جواب نوشتم در اینجا خبری نیست، دروغ عرض نمودهاند. قرانتین هم با این کثرت ایاب و ذهاب غیرممکن است. استعداد، مخارج، جا و مکان، سوخت و ادویهجات ضدعفونی لازم دارد. من چه قسم میتوانم این جمعیت را در گرمارود نگاه دارم. شکم گرسنه، بیجا و مکان، آدمهای مرا هم یک کتکی زده خواهند رفت. پس چند نفر شما بفرستید، من هم روانه میکنم در کاروانسرا حتی القوه قرانتینی دهاتی بگذراند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۱۱)
مرض حصبه- سیر نشدن
مرض حصبه زیاد و متصل مردم بدبخت از گرسنگی با این مرض مسری تلف میشوند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۱۵)
صحنههای گرسنگی
در قزوین مردم از گرسنگی خیلی تلف میشوند. توی کوچه و خیابان نفوس زکیه از گرسنگی نیمهجان و جان داده افتاده است. مرض وبا بروز کرده، حصبه هم هست. این مردمی که امسال پیش من میآیند جز معدودی مابقی همه رنگها پریده، چهرهها زرد و لاغر شده، گردنها باریک طوری که رمق ندارند. در حالیکه الموت نسبتا خوب بود. جز قربان دیگری از گرسنگی نمرد. اما از عراقات آنچه میآیند حالشان به مراتب بدتر از الموتی است. طوری که نگاه به صورت آنها رقتآور است. اغلب از گرسنگی میآیند و غش میکنند نان میدهیم، یا میآیند التماس میکنند نان بدهید تا از گدوک بتوانیم رد شویم. بدتر از همه درویشعلی همدانی با برادرش، پسرش، زن و بچه اینجا آمدهاند لوت، عریان. مخارج اینها گردن من و زوارکی است. این آدم کاسب بود همه ساله متاع میآورد، بعد پوست خریداری میکرد. حالیه این قسم شده. میگوید روسها تمام مال ما و اهل آبادی ما را بردند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۲۷)
بلدیه برای رفع گرسنگی فقرا
امسال (۱۳۳۶ ه.ق) اوضاع غریبی است. جو تازه طهران آمده لیکن در یکصد و ده تومان قیمت.
خوشحالی مردم از نیامدن سن است و انشاء اللّه محصول ورامین خوب خواهد شد و همان خوب شود کفاف طهران را میدهد. چون دو قسمت از کار هیئت وزرا امسال صرف تهیه ارزاق شده و آخر هم با همه پولی که دولت داد نتیجه حاصل نشد. با همه اعانه گزافی که مردم دادند از فقرا پرستاری نشد. ناچار شدند بلدیه را در طهران دایر کنند و مشغول هستند. حالا آنچه بلدیهای باشد، بتواند یا نتواند معلوم نیست. اما از قرار دستور کلی که به دست ماست از آن هم مشکل کاری ساخته شود مگر محصول مثل سنوات گذشته باشد و ارزاق بالطبیعه وافر و ارزان شود. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۲۸)
انگلیسها باعث گرانی
امشب درویشعلی که قاصدی شهر رفته بود آمد. میرزا حسین نوشته بود روز ۲۲ با جواب حکومت حرکت میکنیم. روسها میروند اما انگلیسها پیدرپی وارد میشوند، با توپخانه خود نمایشات همه روزه میدهند. گرسنگی و قحطی حد و اندازه ندارد. باعث گرانی انگلیسها هستند. نمیدانید چه قسم پول خرج میکنند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۳۶)
وضع قزوین
از شهر پرسیدم گفت به شدت گرانی است و نو نیامده (کربلائی هادی گفت آرد خرواری دویست تومان، گندم صد و هشتاد الی نود تومان است). انگلیسها بسیار وارد شده و میشوند. روز، پنج هزار عمله برای آنها در معابر سلطانآباد کار میکنند. قزاق روس را هم جواب کردند و حالیه در خود قزوین سوار ایرانی میگیرند، مواجب و لباس خوب میدهند. شهرت هم دارد سپهسالار قزوین میآید. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۴۲)
مشکلات حمل برنج
درست پس از چهار روز معطلی تنکابون و گرفتن بلیت هر آدمی که دو من برنج با دوش حمل میکرد پانزده مکان باید گرفتار گمرکچی و پست باشد و در هرجا چیزی از او مطالبه داشتند. لاعلاج ده جا را ندهد پنج جا میگرفتند. روی هم رفته حرکات حضرات بد بود نه خوب و تمام مقصود هم گرفتن پول بود لاغیر. طوفانی بود که للّه الحمد بدون صدمه از ما گذشت، اگرچه خیلی به ما دلهره داد و خیلی کار ما را عقب انداخت و خیلی دشمنی احداث کرد، خیلی نقار آورد که مرمت هریک چندی اوقات عزیز ما را مشغول خواهد داشت. تازه رفته بود اینجا آرام بگیرد ساکت شود، نقار و عداوت مرتفع گردد برای ده روز همه را تجدید کردند و کارها را عقب انداختند. جمعی فراری شدند، جمعی متوحش، جمعی مخفی. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۶۵)
مأخذ: سالور، قهرمان میرزا. ۱۳۷۴. : روزنامه خاطرات عینالسلطنه. ۱۰ جلد. به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار. تهران: اساطیر.
@qahtibozorg
از روزنامه خاطرات عینالسلطنه دربارة قحطی بزرگ, [۲۹.۱۲.۱۶ ۱۰:۴۵]
هیچچیز برای خوردن نداریم
دوشنبه ۱۴ رمضان، ۱۳ درجه سرطان- هوا خنک است و گرم نشده. تازه توت دارد سفید میشود. هیچچیز برای خوردن نداریم. من همچو رمضانی در عمرم ندیده بودم که افطار و سحر هیچ نباشد و گرسنه بلند شویم. اصلا میوه هم کم است. صبح بیرون رفتم بابا احمد کشمرزی از طهران با دستخط حضرت اقدس والا و حاج افخم الدوله آمده بود. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۷۱)
مأخذ: سالور، قهرمان میرزا. ۱۳۷۴. : روزنامه خاطرات عینالسلطنه. ۱۰ جلد. به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار. تهران: اساطیر.
@qahtibozorg
.
از روزنامه خاطرات عینالسلطنه دربارة قحطی بزرگ, [۲۹.۱۲.۱۶ ۱۰:۵۴]
شبه وبا
سهشنبه ۲۲ رمضان- در این سنوات که زینب خانه من است هیچ رمضانی نبود بچه شیر ندهد یا آبستن نباشد و به این دو علت روزه نمیگرفت. فقط امسال است که نه بچه شیر میدهد و نه آبستن است و روزه گرفته. مرض کلرین بالاروچ، پائینروچ بحمد اللّه چندان شدید نبود. جز نامادری ملا علی و سه نفر دیگر در پائینروچ کسی تلف نشد.
مرضای دیگر میگویند از بس اول افطار توت کال خوردند و آب بالای آن مبتلای قی و اسهال شدند و بعد شفا یافتند. همهجای ایران سوای حصبه که بیداد میکند این قی و اسهال شبیه وباست، منتهی بعضی جا شدت دارد برخی جاها شدت ندارد.
این شبها رعایا برای اجاره دهات میآیند. اما همه ناله بدی محصول را دارند و گریه «شته» را، اگرچه نصف آه و ناله برای این است که از مقدار اجاره بکاهند. اسناد مطالبات غله را مرتب کردم. فقط خرج دررفته اگر صد خروار غله من فروخته باشم، خرواری صد تومان تسعیر نمودم. اما مشکل است بدهند، با وصف آنکه خیلی ملاحظه کرده و ارزان مسعر نمودم فقط بیست و دو خروار هم برنج حمل شهر و فروخته شد از شصت الی هفتاد تومان کربلائی محسوب داشت که تمام آن مبلغ را قند، چایی، نفط، لوازمات کارخانه و مایحتاج خانه خریده بود. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۷۷)
مأخذ: سالور، قهرمان میرزا. ۱۳۷۴. : روزنامه خاطرات عینالسلطنه. ۱۰ جلد. به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار. تهران: اساطیر.
@qahtibozorg
.
از روزنامه خاطرات عینالسلطنه دربارة قحطی بزرگ, [۲۹.۱۲.۱۶ ۱۱:۰۰]
عاقبت جنگلها و میرزا کوچک خان
جمعه ۲۵ رمضان، ۱۴ سرطان، پنجم جولای ۱۹۱۸- چند شماره روزنامه منحصر به فرد طهران «ایران» رسید که مطالب آن درج خواهد شد. از قرار معلوم کار جنگلیها به اتمام رسیده است. میرزا کوچک خان دستگیر یا فراری شده. تازه هم بیچاره زن گرفته بود. قدم عروس آمد نکرد. قرب صد کرور به مردم خسارت و ضرر وارد آورد. بالاخره یکی دو هزار نفر هم به کشتن رفت. مقداری هم مال و خانه و ملک مردم بیگناه خراب و ویران ریش و گیسوی بلند آقایان شد. حالا ما مردم ایران از عدم فعالیت و عدم بازپرس و عدم اعتنای دولت خودمان چه خاک بر سر کنیم. شاید فردا یک میرزا بزرگ خانی پیدا شد و میل کرد یک «اتحاد کفاری» ترتیب بدهد و بهجای موی سر موی جای دیگر خود را بلند [کند]، باز باید صد کرور تقدیم [کنیم] و دو سه هزار نفر جوانهای بیتقصیر قربانی بدهیم و یک دولت دیگری قد علم کند و او را مضمحل نماید. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۷۹)
مأخذ: سالور، قهرمان میرزا. ۱۳۷۴. : روزنامه خاطرات عینالسلطنه. ۱۰ جلد. به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار. تهران: اساطیر.
@qahtibozorg
.
از روزنامه خاطرات عینالسلطنه دربارة قحطی بزرگ, [۲۹.۱۲.۱۶ ۱۱:۰۲]
کلورین (شبه وبا)
در روزنامه، پاپاریان دواساز شرحی از وبا و شبهوبا کلورا و کلورین نوشته بود.
کلورین را نوشته بود ابدا میکروب ندارد و مسری هم نیست و آنچه هم اینجاها واقع شده از علائم که نوشته است همان کلورین است. اما مردم نهایت وحشت را کردهاند و تصور وبا میکنند.
هوا هم گرم شده توت هم رسیده بیشتر ممد آن خواهد شد. ماه رمضان هم هست موقع علفچینی و درو. اول افطار هر آدمی یک کوزه آب سر میکشد. شکم خالی آب به آن زیادی، بعد هم توت، باز آب، معلوم است چه میشود [قی و اسهال]. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۸۰)
مأخذ: سالور، قهرمان میرزا. ۱۳۷۴. : روزنامه خاطرات عینالسلطنه. ۱۰ جلد. به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار. تهران: اساطیر.
@qahtibozorg
.
از روزنامه خاطرات عینالسلطنه دربارة قحطی بزرگ, [۲۹.۱۲.۱۶ ۱۱:۰۴]
گرانی قند و چایی
قند و چایی هم آنقدر گران است رعیت نمیتواند بخورد. چایی که گروانکه سه هزار بود دو تومان و بیست و پنج هزار شده است، قند چهارکی شانزده قران. اینجا باز بیشتر روزه هستند، بلکه نشنیدهام کسی بخورد. لیکن در دهات عراق نصف مردم از نداشتن غذا و نان یا چیز دیگر روزه را خوردند. هفده ساعت بدون سحر نمیشود واقعا روزه گرفت. عصر این رعیتها مثل مرده میمانند. ابدا قوه حرکت ندارند. رنگ در بشره ندارند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۸۰)
مأخذ: سالور، قهرمان میرزا. ۱۳۷۴. : روزنامه خاطرات عینالسلطنه. ۱۰ جلد. به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار. تهران: اساطیر.
@qahtibozorg
.
از روزنامه خاطرات عینالسلطنه دربارة قحطی بزرگ, [۲۹.۱۲.۱۶ ۱۱:۱۷]
وضع ایران
دولت ما از روز اول جنگ اگرچه ظاهرا بیطرفی اختیار کرد لیکن باطنا تمایل خود را با متحدین نتوانست مخفی دارد. اسما داخل جنگ نشد، لیکن رسما داخل بود. به فضل خدا و معجز امام ثامن ضامن علیه السلام روس نیست و نابود شد. فقط باقی ماند انگلیس. آن هم به جهاتی که همه میدانیم آن انگلیس سابق نیست. آلمانها هم که از طریق روسیه و طریق آذربایجان به ما خوب نزدیک شدهاند. عثمانیها هم که همهجا داخل خاک ما شدهاند. دیگر نمیدانم با همه میل مردم و مملکت بر علیه و اخراج انگلیس و این جنگهائی که از گوشه و کنار با او میشود چرا یک مرتبه نقاب از رخ برنمیدارد و علنا داخل جنگ نمیشود تا خود و مردم را از این دوروئی و مذبذبی بیرون بیاورد. مقتضی موجود مانع مفقود است.
کدام بیطرفی
راه انگلیس دور است. در این سمت قشون کم دارد، هندوستان به ما نزدیک، آلمان و عثمانی در خاک ما، همه مردم حتی خود دولت قویشوکت هم که مایل به انهدام و تباهی انگلیس است دیگرچه معطلی دارند. کدام بیطرفی برای ما مانده، کدام ضرر و خسارت جانی و مالی وارد نشده، چه جای صبر و تحمل است. سابقا روس و انگلیس هردو بودند امروز یکی باقی است. سابقا آلمان به ما راه نداشت عثمانی برای جلوگیری روس وارد شده بود. اینک نقشه دیگری است و اوضاع دیگری. این یک مشت هندی و معدودی انگلیسی چندان اهمیت ندارد. حقیقتا انسان از ترتیب و نقشه دولت ما حیران میماند و نمیداند چه بگوید یا بنویسد. امروز به عقیده من دولت ما میتواند اظهار وجود کند. میتواند این یک مشت انگلیسی را اخراج کند اما به شرط آنکه آلمان و عثمانی را قایممقام انگلیس و روس ننماید.
وقت جنگ است
اقدامات ژاندارمری ما و مردم در آن موقع بیثمر بود چنانچه به همه معلوم شد و نتیجه جز خسارت و ضرر جانی و مالی عاید نگردید. لیکن حالا که آلمان به ما نزدیک شده عثمانی از چنگ روس خلاص [شده] و قشون و مهمات کاملی میتواند به ما برساند تمام اهل مملکت هم که حاضر برای جنگ هستند و بلکه اغلب داخل جنگ هم شدهاند موقع جرأت و جلادت است، نباید ترسید. نباید واهمه کرد. نباید خیالات فاسد نمود. فقط کاری که از انگلیس ساخته است بنادر ما را موقتا ضبط کند، آن هم که قبل از جنگ و پس از جنگ در ضبط آنها بود، فرقی نخواهد کرد.
ایران یا گدای ارمنی
ما در این جنگ گدای ارمنی شدهایم که میگویند نه دنیا دارد نه آخرت. بالاخره از هر دو طرف هم باز میمانیم، نه متحدین از ما ممنون هستند و از ما نگاهداری میکنند نه متفقین. البته تا وقت داریم باید کابینه عوض بکنیم و نزاع حزبی کنیم، دیگر کجا وقت و موقع داریم که به کارهای لازمتری در این موقع حیاتی و مماتی برسیم. انگلیس میگوید با من همراهی بکن پول میدهم، اسلحه میدهم، یاری میکنم، کمک میکنم، چه و چه قبول نمیکند. آلمانها همین حرفها را میزند باز قبول نمیکند. از خودش هم هیچ کاری ساخته نیست. مملکت و مردم را واگذار به دست حوادث کرده هرچه شد بشود. باز من از وظیفه خود خارج شدم و هیچ ضرور نبود، خود درج وقایع مطالب را بهتر به دست میدهد و تاریخ همهچیز را آشکار میکند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۶/۵۲۸۴)
بدتر از پارسال
یکشنبه ۲۷ رمضان المبارک- امسال حاصل الموت بدتر از پارسال است. هر ده را که من اجاره دادهام از سال گذشته کمتر است. پول غله هم جز از گرمارود و قدری از ورک از هیچجا نرسیده و نخواهد هم رسید. صاف و پوستکنده میگویند نداریم بیائید هرچه هست ببرید چنانچه از سه ناحیه دیگر یک شاهی تا امروز وصول نشده است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۲۸۶)
بلاهای ایران از سفارت انگلیس
عنوان تحصن مسجد شاه حکایت نان بود. بعد چنانچه مرسوم همهجای عالم است نان به چیزهای دیگر تغییر کرد (اما این گرسنهها که برای نان متحصن شده بودند این همه پلو گوشت، حلوا، شیرینی، قند، چای را از کجا آوردند. معلوم است از همانجا که همیشه بلاهای ایران نازل میشود که اسمش سفارت سنیه انگلیس است.). (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۱۰)
وبا- حصبه
در اغلب شهرهای ایران وبا هست. حصبه که جزو اعضاء رئیسه خانوادهها شده، نه زمستان دست برمیدارد نه تابستان و از قرار شرحی که در روزنامه نوشته بود دو کرور آدم در این دو ساله از این امراض تلف در ایران شده است (یعنی ۱ ملیون نفر) که اگر همان دوازده قران خرج دفن این اموات بیصاحب را که دولت میدهد در اول وهله خرج جلوگیری از این امراض شده بود آنقدر آدم تلف نمیشد. چنانچه مینویسد اغلب خانوادهها بهقدری پول دوا و حق القدم طبیب دادهاند که دیگر نان شب و یک تکه اسباب ندارند، فنای محض شدهاند و گدائی باید بکنند.
قیمت دوا
دوای فلوس که نازلترین دواها بود که یک سیر آن شانزده مثقال چهار شاهی قیمت داشت الان یک مثقال آن به سی شاهی، دو قران رسیده است. دواهای قیمتی فرنگی از اینرو قیاس شود. زلو دانهای سه تومان و پنج تومان در طهران رسیده بود. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۱۳)
بیچاره ایران و ایرانی
بیچاره ایران و ایرانی، من گمان میکنم بیشتر از دول متخاصم دچار مصیبات و شداید شد. در آلمان یا در انگلیس هیچ شنیده نشده است از گرسنگی آدمی تلف شده باشد و حال آنکه در ایران یک ملیان مخلوق از جوع تلف شده. در فرانسه یا اطریش هیچ مسموع نشده مرض حصبه یا کلرین و کلرا ذیروحی را کشته باشد. در صورتیکه به حساب دکترها دو کرور آدم در این دو ساله از این دو مرض بدرود زندگانی گفته است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۱۷)
تلفات ایران
در ایطالیا یا بلغار گفته نشده است جماعت بیگناه بیطرفی شهید شده باشند و حال آنکه در مملکت ما از یک کرور متجاوز بیگناه و مردمان زارع فقیر دنیا را وداع ابدی گفته [اند.] پس تلفات انسانی ما در حال بیطرفی از عدم توجه پادشاه و رجال و وزرا و لیدرهای احزاب سیاسی ما به مراتب بیش از دول متحارب بوده. گرسنگی و امراض و سهلانگاری رجال ما از توپهای هوتزر و بمبهای آسمانپیمایان و ترپیلهای تحت البحری و گازهای خفهکننده و شعلههای سوزان تلفاتش بیش بوده است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۱۷)
گرفتاریهای اقتصادی
این از حیث تلفات، اما از حیث اقتصاد دیگر برای ایرانی بشیزی باقی نیست. فقر و مسکنت سرتاسر مملکت ما را فراگرفته روزبهروز هم بدتر و سختتر میشود و امسال هم معلوم نیست محصول بهتر از سال گذشته باشد. سایر امتعه هم که خدا میداند به کجا و چه جا رسیده که هر ایرانی در ترتیب امر معیشت خود دچار هزارها مشکلات شده که یکی از آن در ایام عادی سالهای قبل از جنگ برای فنای هر خانواده کافی بود.
باری بگذریم از این مطالب که نوشتن آن جز سوزش قلب کاتب دیگر اثری در دوره ما بدان مترتب نیست. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۱۷)
عمارتسازی انگلیسها
از دم دروازده راه کوشک تا نزدیک آسیاها و باغ موثق دیوان تمام را عمارت ساخته و میسازند. احدی به غیر آنها قادر بنائی کردن نیست. آجر هزاری دوازده تومان، آهک خرواری هفت تومان شده است. تیر که دانهای چهار هزار بود دو تومان. هرچیز خوب وارد شهر شود بهسمت اردو و عمارتهای انگلیسها میبرند.
خوبخوری انگلیسها- فرق آنها با روسها
جوجه دانهای هشت هزار شده. انگلیسها عسل بسیار میخورند چارکی دوازده قران، و بهقدری عسلهای سفید خوب برای آنها میآورند که هیچوقت در قزوین دیده نشده است. انگلیسها مثل روسها غذای بد، میوه بد نمیخورند. مثل ولایت خودشان گذران صحیح دارند. ابدا دیده نشده است در کوچه با یک زن ایرانی صحبت کرده باشند، یا مثل روسها حرف بد و لیچار بگویند. درست انگلیسها مثل آقا میمانند، روسها نوکر. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴/۵۳۴۳)
راهسازی
روزی دو سه هزار تومان به عمله مزد میدهند که راه بسازند. اما دربند کار کردن عمله چندان نیستند. اغلب عملهها هیچکاری نمیکنند و مزد خود را میگیرند. اغلب اعلان میکنند که هرکس به عنوان ما غله بخرد چنین و چنان میکنیم، اما خیر محرمانه متصل غله خریده یا حمل میکنند یا انبار.
قیمت گندم
محمود و رحیم خیاط الموتی چند ماه است متصل برای آنها کیسه میدوزند که گندم میریزند، چنانچه نان باز یک من هشت هزار است و گندم چهل تومان باوجود آنکه سر خرمن است برنج سه تومان و نیم تا چهار تومان. همهچیز گران است و حاصل کم است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۴۴)
قیمت غله
صولت گرما شکسته شد. شبها خنک و پشه بسیار کم شده است. ترکها میگویند «کلش دوشدی قیش دوشدی» ) کلش- قسمت خشن و درشت ساقها و برگهای گندم و جو که پس از درو در زمین میماند. مثل ترکی است به معنی وقتی کلش به زمین افتاد تابستان هم تمام میشود. کربلائی غلامعلی از شهر آمده تازهای نداشت جز قیمت ارزاق که میگفت با وصف آنکه وسط خرمن است گندم چهل و پنج الی پنجاه است، آرد گندم تا هفتاد تومان قیمت دارد، جو سی تومان است، برنج هنوز سه تومان سه تومان نیم است. هیچ امید ارزانی نیست. خداوند ترحم به حال مردم کند. دیگر امسال کسی اشیاء فروختنی و گرو گذاشتنی هم ندارد. الان در الموت گندم یک من شاه یک تومان است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۴۶)
بوقلمونخوری
نواب عالیه امروز را خیال رفتن داشت مانع شدم و قرار شد اول ماه نو تشریف ببرند.
هفت دانه بوقلمون داشتیم دو تا را پائیز گذشته روز روشن روباه گرفت و برد خورد. از پنج تای باقیمانده یکی را در بهار قراقوش «۲» گرفت. چند روز قبل یکی دیگر را باز روباه پارسالی نوش جان کرد. امروز یک دانه نرش را پلو پختیم و بر روباه سبقت گرفتیم. همه را سیر کرد. مدتهای مدید بود طعم آن به ذائقه من نرسیده بود. واقعا گوشت سینه لذیذی دارد. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۴۹)
روسهای گندخور
کربلائی غلامعلی میگفت کار کسبه قزوین خیلی دشوار شده است. روسها غالب ترکی میدانستند. در ظرف این چندین سال کسبه هم زبان روسی را بهقدر احتیاج داد و ستد آموخته بودند، عادت هم به اخلاق آنها نموده بودند. اما حالا به کلی باید لالبازی درآورند و برای فروش پنج شاهی نیم ساعت معطل شوند.
این را هم میگفت انگلیسها در خرید خیلی سختتر از روسها هستند. چانه میزنند و فریب نمیخورند. از این دکان به آن دکان میروند. اما پول همه طلا است و نقره. یک دانه کاغذ [ی] نیست و هر صاحبمنصبی دست به جیب کند چنگ چنگ لیره بیرون میآید که چشمها خیره میشود. اما غذا و خوراک آنها اعلی است و مثل روسها گندخور نیستند. هرچه خوب است مال آنهاست. آزار و صدمه آنها تاحال به احدی نرسیده. با کمال معقولیت و سلامت نفس و وقار میباشند. به یک نفر زن متکلم نشدهاند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۵۱)
بنائی به قیمت خروار
دوشنبه دوم ذیحجه، ۱۷ سنبله- استاد محمود نیست تعمیرات اندرون را تمام کند، یک خروار و پنجاه من پائیز گذشته غله گرفته، به قمیت که تسعیر شده صد و پنجاه تومان میشود. آنقدر فسفس میکند تا این مبلغ پر شود و مجددا غله بگیرد. بنائی در دهات صد مقابل سختتر از شهرست. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۵۱)
مدیر ایران- کمی نان
چند روز قبل یک بسته روزنامه آمد در بحران کابینه. این روزنامه منحصربهفرد هم در بحران بود. مدیرش عوض شده. میرزا محمّد خان ملکزاده مدیر شده. دور نیست این شخص پسر ملک المتکلمین باشد «۱». طهران با همه امیدواریها باز گرفتار امر نان و کمی غله است. نان یک من تبریز سه هزار است و دکاکین نانوائی شلوغ است. مردم خوشبین نیستند. مینویسد نیامدن غله به طهران به واسطه قلت مال است. در ایران چهارپای بارکش کم شده وسایل حملونقل هم که منحصر به همان است. در تبریز یک من تبریز چهار قران است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۵۲)
مزاحمت عثمانی در آذربایجان
آنوقتها روسها و حالیه انگلیسها میل نداشتند و ندارند ایران امنیت حاصل کند. همهجا از این قبیل آدمها در دست دارند که تا بخواهند اسباب انقلاب شوند و بهانه به دستشان بیفتد. از قرار خبر انگلیسها مظالم عثمانیها روزبهروز در آذربایجان زیاد میشود. اخیرا حکم قتلعام ارومیه ستمکش بلاها دیده را میدهند و قرب شصت هزار از اهالی به این واسطه فراری شده و به سمت همدان عزیمت نمودهاند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۵۳)
تقلیل تعداد مدارس
عریضه در روزنامه از مدیران مدارس طهران دیدم که مینویسد در سنه ۱۳۲۹ عده مدارس ذکور طهران هفتاد و هفت باب بود و اینک به بیست و پنج باب رسیده که پنج مدرسه از این بیست و پنج هم در شرف زوال است. (ما شاء اللّه معارف ما به سرعت برق و باد پیش میرود). (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۵۳)
پلیس جنوب- مال التجاره
جمعه ششم [ذیحجه]، ۲۱ سنبله- هوا خنک شده غله و همهچیز ترقی میکند. امتعه خارجه که بسیار نایاب شده و واقعا اگر اهتمام انگلیس در برقراری پلیس جنوب و امنیت آن راه برای ورود مال التجاره از ممالک او نبود با اینحال مملکت روسیه مردم ایران برای همهچیز معطل و حتی برای کفن و دفن اموات هم چیزی نداشتند. ما نمیتوانیم راه را امن کنیم. چنانچه راه انزلی و رشت را که به این نزدیکی است و در بحبوحه آبادی ایران و مجاورت پایتخت است نتوانستیم. پس اگر به مصالح مملکت و منافع سیاسی ما هم برمیخورد حالیه که احتیاج کامل به امنیت آن راه داریم نباید صحبتی بکنیم مگر پس از جنگ و آسایش گیتی. قر و قر و لندلند بعضیها و حرارت جراید سابق ما در مقابل احتیاج عمومی پوچ است و اثر نمیکند، چنانچه نکرد. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۵۸)
وضع غله
باری مقدمة الجیش الموتی بهسمت تنکابون و شالی درو رفته و متدرجا میرود.
امسال هم بیشتر از پارسال خواهند رفت، بلکه غالب با کوچ میروند. کارهای من یواش یواش سبک میشود، اما غله را چه کنم. عجالتا فکر بکری ننمودهام و اگر بخواهم امسال هم تمام را نسیه به معمول سنواتی بدهم هم کار رعیت خراب میشود، هم کار خودم.
ندهم باز نمیشود. ملک لاذرع میماند و مردم گرسنه. تتمه قیمت غله لویئیل و تمام ئیلانئیل من که برای پول آن کیسهها دوخته و خیالات بافته بودم پنج تقسیم شد.
یک قسمت نقد شد (که باز مبلغی نصیب خودشان شد. به این معنی که قسمت دیگر را که ملک دادند مبلغی دستی بگیر شدند که ناچار تنخواه نقد پرداختم.)
۲ . ملک شد (دو دانگ ترکان اربابی بود، در هزار و سیصد تومان فروختند. آتانی و کلایهای نصف مرتع باقیمانده را داد. فیشان ناحیه مرتع دارد. گازرخان و ایلان هم مشغول قباله مرتع هستند.)
۳ . میش شد که سال دیگر هر چهار رأس به معمول ولایت یک من روغن بدهند یا ندهند.
۴ . غله شد، بعضیها عینا بعضی به جزئی توفیر.
۵ . که قسمت عمده باشد نزد رعیت باقی ماند و امید وصول نیست مگر سال دیگر.
مدارا با رعیت
یک قسمت جزئی هم که ما جزو تقسیم نیاوردیم سوخت و لاوصول گردید و نوش جان نمودند، یا مرحوم شده بودند حلال کردیم. کیسهها خالی و خیالات نبافته ماند. من به رعیت سخت نگرفتم. بههمان ترتیب خودم مدارا کردم و این مدارا و مهلت را هم محض خوشآیند رعیت یا دیگری نکردم، فقط [برای] خوشنودی خداوند نمودم و از او پاداش میخواهم. زیرا ملک یا گوسفند یا آنکه نزد رعیت بماند برای من منفعت آنی و مالی ندارد.
ملک را حضرت والا میگوید مال من است. پس آنچه بخرم ضرری است به خودم نمودهام. گوسفند بههمین قسم، روغن او را خواهد خواست مگر پنهان کنم. ماندن نزد رعیت هم هیچکدام صرفهای عاید نمیشود. شاید باز مأمورین «اتحاد اسلام» آمدند میگویند، بدهکار نمیباشیم. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۶۰/۵۳۵۹)
شلوغیها، هرکه هرکه
نجفآباد محل اقامت ساعد الدوله یک میدان تا شهر قزوین مسافت دارد، آدم میفرستند سه نفر را میکشد، شصت نفر را لخت میکند. یکی یک کلمه سؤال نکرد تو چهکاره هستی. میرزا کوچک خان در منجیل با انگلیس و روس و فرانسه جنگ میکند، صلح میکند، نوشته میدهد، نوشته میگیرد و کسی جویا نمیشود. سپهسالار با مشهدی غلامعلی نعلبند و دکتر حشمت نسخهنویس طالقانی جنگ میکند، جنگ دارد. دولت ما لام تا کام حرف نمیزند. محمّد حسن خان شاهسون تمام بلوکات قزوین را ضبط و ربط میکند، حکومت میکند، سیاست میکند، ناسخ و منسوخ میدهد، کمک به سپهسالار میکند احدی در فکر نیست. الان تمام دهات اطراف او، حتی حضرت اقدس والای ما املاک خودش را به او سپرده تا از شر خودش و شر مصطفی خان و پسرش (احمد خان افشار) ایمن باشد. تمام املاک خورده مالک سپرده یک نفر از محمّد حسن خان آدم گرفته مبلغی در سال میدهد که آسوده باشند. حتی مثل من آدمی در الموت مالیات میگیرم، حکم میکنم، حکومت میکنم تا برسد به سایر مردم و سایر جاهای دوردست. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۶۱)
برنج طالقانی لوطیخور شد!
تمام برنج طالقانی لوطیخور شد و چقدر به آنها از مالی و جانی خسارت رسید. خیلیها از گرسنگی مردند. در حالیکه خودشان را از آن سختیها در برده بودند. گفتند دو سه هزار خروار برنج طالقانی از بین رفت. مطلب اینجاست که چیزی هم به خودشان عاید نشد. سپهسالار هم در جواب حاج محمّد یوسف مرقوم داشته بودند من ابدا همچو حکمی نکرده بودم و حال آنکه امیر اسعد به همه میگفت حکم سپهسالار است، حتی به خود من هم گفت. آه و نفرین و ناله طالقانی گوش فلک را کر میکند و به آن سنگدل اثر نکرد، تا همه برنج تلف [شد] و از بین رفت مگر مقداری که نصیب قشونکشی شد. سپهسالار تمام آنچه را هم که جنگلیها و سالار فاتح گرفته بود از رعیت و مباشر مجددا مطالبه دارد و از همه گرفته و خواهد گرفت. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۲/۵۳۶۱)
حکایت نان
روز دوم قلعه آمد. بعد از طی تعارفات مکتوب حاجی افخم را نمود که الحمد للّه حال حضرت والا بهتر شده و یازدهم به شهر تشریف میبرند که مایه مسرت بیاندازه گردید. خداوند را شاکر شدم. شیخ میگفت تمام قوای دولتی و منافع دولتی و پلتیک دولتی صرف تهیه نان طهران و فراهم نمودن آن است. با وصف آن روزبهروز بدتر میشود. حکایت نان عجالتا سرآمد تمام کارها و دخالت عمده در کابینه وزرا دارد و منبع ثروت تمام مردم شده که هر دسته نان را وسیله تغییر کابینه و مداخل دسته خود قرار دادهاند. هر انتریگ و شیطنتی دارند میکنند که این کابینه عوض شده کابینه دیگری روی کار بیاید که امر نان به دست آنها بیفتد و منافع ببرند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۷۲)
تعداد مردگان- احتکار فلوس
سال گذشته در طهران مطابق آنچه نظمیه صورت برداشته بود یکصد و هشتاد و شش هزار نفر آدم از گرسنگی و از ناخوشی که نتیجه همان گرسنگی بود تلف شده است. درست در طهران قلت جمعیت محسوس است. در کاشان سی هزار نفر آدم مرده. در قم که غالب خانهها همانطور درش قفل است که تمام ساکنین آن بدرود زندگانی گفتهاند. از عمل نان بعضی اشخاص صدها، دویستها هزار تومان منافع بردند. در طهران آدم سراغ داریم که از پول کفن مردهها مبلغی دخل نموده بود. برای حمل غله قزوین و عراق و جاهای دیگر من واسطه بودم نزد میرزا احمد خان. چهل هزار تومان به او تعارف میدادیم، ارباب کیخسرو آن متقلب که عزیز بیجهت شده روی دست ما برخاسته نمیدانم چه علاوه کرد که به او داد. در طهران هرکس حرکت کند مریضهای حصبهای را خوب میشناسد. هرکس کلاهش گشاد شده و سرش تراشیده مریض بوده. یک نفر عطارده من فلوس داشت و احتکار کرده بود نظمیه کشف کرد و تقسیم نمود. قضا را خود عطار حصبه گرفت و به همان مرض مرد. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۳/۵۳۷۲)
مرض جدید
این ایام یک نوع مرضی در این دهات طلوع کرده که بعضی دهات یک نفر آدم سلامت باقی نیست. تب میکنند بلافاصله، با فاصله کمی سینه و پشت و پاها درد میگیرد، سرفه زیاد میکنند. اگر این مریض هوشش بهجا بود و گاهی هم تب قطع شد شفا مییابد. اگر هوش بهجا نبود و تب هیچ قطع نشود تلف میشود. از قراری که شیخ به من نوشته بود اهل شهر هم مبتلا به سینهدرد و تب بهطوری شدهاند که نصف بازار بسته [بود] و دو سه روز نصف اجزاء ادارات نیامده بودند، بلکه یک روز به کلی ادارات و بازار تعطیل شده بود. هر بلا و امراض در روی کره وجود دارد هجوم به ایران آورده. مگر خداوند خودش ترحمی بکند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۸۱)
مقالات روزنامهها- مسئله نان (احتکار)
برویم سر روزنامهها که از ۱۸ ذیقعده ۲۶ اوت، لغایت ۸ ذیحجه ۱۵ سپتامبر بود. اما نه به ترتیب صحیح بلکه مثل روزنامههای اروپا غیرمنظم و غیرمرتب. ایران ما سوای هجوم امراض و قشون انگلیس گرفتار نان است و تمام مردم مشغول آن. بهطوری که نصف مقالات ایران منحصر به حکایت غله و تهیه آن و نان طهران است. مردم از سال گذشته ترسیدهاند. هرقدر هم غله وارد طهران میشود یا تجار و صاحبان پول خریده احتکار میکنند یا خانهدارها خریده برای آذوقه خود انبار میکنند مبادا حکایت سال قبل شود. هر حکمی و هر تغییر حکمی هم داده میشود بدتر شده و روز دیگر فسخ میکنند. بالاخره چاره منحصر دیدند که یک شاپو به سر برای این کار معین کنند. منافع هنگفت از این راه بردند و مباشرین مالیه و ارزاق سال قبل که صاحب آلاف و الوف شدند بگذارند یا نگذارند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۲/۵۳۸۱)
پول معارف- غله و مالیات
برای این علاوه هرکس چیزی میگفت. شفیع آتانی که اینجا بود پرسیده بود این چه پولی است. گفته بودند مال معارف است. پرسیده بود معارف چهچیز است. گفته بودند مال مدرسه است که بچههای طهران درس بخوانند آدم بشوند. گفته بود به ما چه ربط دارد پول درس بچههای طهران را بدهیم. گفته بودند باید بدهید. ریش خود را تکانتکان داده به حال تمسخر و زبان آتانی گفته بود «حالا بشوم خانم نازو بگم یک عباسی هادی طهران اعیان و چه گان درس خانن»، یعنی بروم به خانم ناز (زن مهراب مرحوم است که در عسرت و تنگی معیشت میان آتان ضرب المثل شده است) بگویم یک عباسی بده بچههای اعیان درس بخوانند. آنوقت گفته بود به همان زبان خودشان میخواهم نخوانند. به ما چه پول بدهیم. در میان آتان دو تا ملا نیست پول را ما بدهیم درس را دیگری بخواند. پس برای خودمان و بچههای خودمان مدرسه [درست] کنند. این صحبت اسباب خنده خیلیخیلی زیاد شد و از همان ساعت این مالیات مشهور به «پول خانم ناز» شد.
باری آقایان برای اینکه مردم مرعوب شوند و زیر بار سایر مظالم آنها بروند اول گفته بودند یا غله حمل شهر یا در صاینکلایه، یا خرواری پانزده تومان کرایه (که این کرایه از مالیات اربابی و خالصه نقدی خیلی زیادتر میشد). مردم واهمه کرده به آه و ناله برخاستند. بعد کاغذ به شهر نوشتند. یحیی خان فورا احکام جاری کرد که جنس را بیاورید کرایه بماند تا خبر برسد. مردم عوام فوز عظیم دانسته بنای حمل غله را گذاشتند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۹/۵۳۸۸)
احکام مختلف برای نان
اینکه نوشته شد هر حکمی در خصوص نان طهران میکنند روز دیگر فسخ میشود خلاقی نداشت. در روزنامه دیدم از طرف دولت حکم میشود نصف شب تمام نان پخته صبح زود در دکاکین حاضر باشد. دو روز بعد حکم دیگری میشود که نصف نان را شب و نصف دیگر را ظهر پخت کنند. سه روز دیگر حکمی صادر میگردد که کما فی السابق نان را در تمام روز پخت کنند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۴/۵۳۹۳)
ناخوشی و مرگ
ناخوشی در تمام دهات شیوع دارد و همه همان شکل است که نوشته شد. طبیب نیست. این نصفه طبیب هم از بس چیزی عایدش نشد رفت. دوا هم پایش را به جائی گذاشته که انسان برای خودش نمیتواند بگیرد، چه رسد مجانا بدهد. چیزی که لازم داریم یک فالیز هندوانه است که آن هم امسال بسیار بد شده است، به مرضی میدهیم و برحسب تجربه هم برای این مرض جدید بسیاربسیار نافع است. نزهت و عباس هردو از همین مرض گرفتند. للّه الحمد بهتر هستند. نوکرها اغلب مبتلا شدهاند. حسن برادر صفر علی شوهر دایه پریچهره دختر نواب عالیه مرحوم شد. روزنامههای سابق من مملو ذکر فضائل اوست. در اداره ما ضرب المثل تنبلی بود. خدا رحمتش کند خیلی خنده داشت. گل ناز زن جوان «اللّه بداش» وفات کرد. در هر ده چند نفری شهید این مرض شده است. گل بهار دختر غنی که مدتها نزد من بود در عین شباب مرحومه شد. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۹۹)
آنفلوآنزا- مشمشه
از قزوین هم به من نوشته بودند که شب همه مردم سلامت بودند صبح دو ثلث مردم ناخوش شدند که دکاکین و ادارات بسته شد. لیکن من به اینترتیب باور نکردم. اینک معلوم میشود حقیقت داشته. مال اینجا هم همان قسم است، منتهی چون اینجا دهات است و اجتماع نیست به نظر نیامده است. از قرار نوشته میر محمّد حسین خان که خودش هم مبتلا شده بود مرض مشهور آنفلوآنزا است که چندین سال قبل در اروپا و ایران طلوع کرد. بهقدری آدم کشت و بهقدری مردم را متعجب ساخت که به وصف نمیآید. در ایران ما «مشمشه» اسم گذاشتند. بعد از آن دفعه گاهگاهی طلوع میکرد آن هم تکتک، امسال بهطور عمومی باز تشریف آورد. تا آن سال هم کسی شبیه این مرض را ندیده و اسمی هم نداشت. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۰۴)
شدت مریضی
جمعه یازدهم محرم، ۲۵ میزان- ما محض ناخوشی بچهها بیرون رفتیم، امروز در حالی که سه دختر من به شدت ناخوش هستند. عباس هم به همان ضعف باقی است.
مجددا به حیاط اندرون آمدیم. علی محمّد ناخوش است. یوسف در کلان افتاده، ابو القاسم در زوارک، رضا بیک قلعه، کربلائی محمّد علی سلیکان. یک نفر یونس نام زوارکی هم دیروز تلف شد. چهار شب تا دیشب روضه داشتیم. چنانچه گفتهاند گریه هم دل خوش میخواهد. ثلث سالهای قبل کسی روضه نیامد. یا عزادار بودند یا پرستاری از مرضی میکنند. ما در تمام سال در قلعه مریض داریم. این است عادت کردهایم که بدون طبیب، بدون دوای مفید یا بفهمیم این دوا را باید داد و آن را نباید داد میگذرانیم. و الّا این قسم زندگی برای کسانی که عادت نکردهاند خیلیخیلی اسباب اشکال است. به هرحال شکر میکنم و دعا میکنم عاقبت آن به خیر باشد و طبیب طبیبان شفا بدهد. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۰۵)
قیمت اجناس
کوهها را مدتی است برف زده. عجالتا تا هزار قدمی بالاروچ و ورک رسیده است. سه دفعه هم باران آمد. باز هم هوا رعد و برق دارد. باران این فصل نافع است اگر پشت داشته باشد، نه مثل سالهای قبل فراموش شود. امسال محصول دیم در این صفحات نیامد. آبی بد بلکه بسیار بد بود، بهطوری که گندم داشتیم آرد کردیم باز نان آن سیاه و بدخوراک است.گندم یک من شاه یک تومان الی دوازده هزار است، جو نه قران. برنج در تنکابون خروار بیست من چهارده تومان، امتعه خارجه چندین برابر با شش ماه قبل علاوه است.
نزدیک هیچچیز نمیشود رفت. چیت ذرعی چهارده شاهی پنجهزار شده، کبریت جینی چهار شاهی سه هزار و چهار هزار. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۰۹)
وضع بیماری
دوشنبه ۱۴ محرم الحرام، ۲۸ درجه میزان- روزبهروز ناخوش زیادتر میشود. بیشتر هم از سینه ناله دارند. آدم خیلی تلف شد. تمام مردهای شورستان مرده بودند. پنج زن بیوه مانده بود هر پنج نفر مردند. در بادشت تا روزی نه نفر وفات کرد. از هرجا خبر میرسد این مرض هست. علی محمّد خوب نشده یوسف مبتلا به اسهال شدید شده خطرناک است. ما آدم سرپا برای خدمت دیگر نداریم. خودم حالم خوش نیست، اما مال من خیلی سبک است و هر شکل بود نخوابیدم و راه میروم. چند شبانهروز است سر نزهت یک دردی میکند که آرام و قرار ندارد. ملکه و روشنک بهترند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۱۳)
دختر زیادی
حضرت اقدس والا دستخطی مرقوم داشته بودند که عین الملوک عقد شد. همین چند روز عروسی هم میشود. از شرّ این یکی هم خلاص میشویم. آدم خوب نیست از سه دختر زیادتر داشته باشد. زیادی وبال است و زحمت. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۱۴)
بیطرفی بازیچه نیست (از روزنامه ایران)
نقل از روزنامه ایران- «بیطرفی بازیچه نیست»- نه تنها بیطرفی ما از روز اول بازیچه دول همجوار شد و کسانی که بیطرفی ما برای آنها بس ذیقیمت و گرانبها محسوب میشد خود آنها نخواستند این پیشآمد ذیقیمت را برای خود به مفت نگاهداری نمایند و همچنین سایر همسایگان نقض بیطرفی ما را از طرف علاقمندان به بیطرفی ایران غنیمت شمرده و به ما هجوم آوردند. بلکه این محیط یعنی محیط نقض بیطرفی رفته رفته به حکم تأثیر محیط در اخلاق اثرات خود را در میان ملت نیز به خوبی بخشید و از همان روزهای اول که رگ و ریشه بیطرفی ما عملا میرفت از هم پاره شود افکار عمومی منتظر و آرزومند یک طرفی دولت و تعیین تصمیم قطعی و خطمشی جدیتری و علنیتری از طرف اولیای امور خود بود.
فتوحات روزافزون متحدین، حاضر بودن نمایندگان آنها در مرکز، تمایل نخبه آزادیخواهان به آلمان، شدت خشونت و نفرت از روس و بالطبع از یاوران او (انگلیس) اینها اعمال بزرگی بودند که افکار را بهطرف خود و یک طرفی شدن دولت و جنگ با روس سوق میداد. نویدهای درخشنده نمایندگان آلمان و به عقیده برخی وعدههای صریح کنت کانیتز آتاشه نظامی آلمان از قبیل وارد کردن اسلحه در سرحد غربی و غیره و غیره به حدی دماغها را برای دخول در جرگه متحدین حاضر ساخت که تأثر آن در میان مبادی عالیه نیز جایگزین شد. شدت نمایندگان روس و انگلیس به درجهای رسید که قوای روس به اشاره انگلیس تا نزدیکی طهران آمد و به شدت نمایندگان متحدین و طرفداران آنها را تهدید کرد.
نتیجه تصمیم حرکت شاه و دربار و مجلس پیش آمد. ولی این تصمیم فقط تا حدی که ژاندارمری و نخبه کارکنان آلمان و مجلس را متفرق کرده باشد پیشرفت نمود و بغتتا در نیمه راه به حالت وقفه و سکونت ماند (تا این اندازه سفرای روس و انگلیس ساکت بودند، به محض قصد حرکت شاه، به زبان آمده گفتند اگر شاه برود ولیعهد یا دیگری را بهجای او برقرار میکنیم. این تهدید که نظیر آن در مصر واقع شده بود باعث وقفه گردید.) (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۶/۵۴۱۵)
معنی بیطرفی
این است معنی بیطرفی کسانی که خود را ایرانی و بیطرف میدانند، باید اینطور باشند، و الا یا نادانند و یا فکر و عقلشان با طلا و اسکناس و منات عوض کرده شده است. ملت ایران اگر امروز آنها را نشناسد البته فردا خواهد شناخت و به آنها خواهد گفت اینها بودند که بیطرفی ایران را بازیچه قرار دادند و دولت ایران را در نظر هردو دولت بیوقع و بیقیمت کردند (بگویند، به آنها چه میشود.) انتهی. (پایان مقاله ایران)
در تمام ایام گذشته یک همچو مقاله که مردم را کمی متنبه کند در جراید منتشر نشد.
همه پول گرفتند بر له یکی و بر علیه دیگری مقالات شورانگیز نوشتند. تا کردند آنچه باید بکنند.
امروز هم این مقاله دیگر سودی ندارد، «پس از تنه سر حساب». امروز انشاء اللّه آخر عمر جنگ است و همسایگان هم ما را سنجیده بودند بهتر سنجیدند. آن روزی که باید اتخاذ تصمیم سودمند مفیدی کرد نکردند. حالا چه نتیجه دارد. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۱۹)
مریضها- گرانی قند- شدت فقر
شنبه ۱۹ محرم، ۳ عقرب- صدر اللّه جوان هفده هیجده ساله پسر حسن مرحوم دیروز مقارن ظهر وفات کرد. دل من برای دایه که همین جوان را داشت کباب شد. هرکدام از این مریضها تب تند داشته باشند تلف میشوند. یک سینهدرد غریبی این مرض دارد که آرام و قرار انسان را از کف میرباید. گرسنگی، قحطی یکطرف، این ناخوشی هم یک طرف. این قند پدرسوخته هم قسمی گران شده که بیشتر این مرضا قوه خریداری ندارند و اغلب تا چاق شوند، یا از محنت روزگار خلاص شوند دوائی اگر داشته باشند بخورند بدون شیرینی است. من گاهی از مردن اینها خوشحال میشوم. زیرا میبینم به این فلکزدهها چه میگذرد و همان بمیرند خلاص شوند بهتر است. یک آدمی که در سال یک شکم سیر غذا نخورد، یک روز راحت و آسایش نداشته باشد، یک تکه لباس تازه تن نکند، یک شب سرش را روی یک بالش نرم یا خشن نگذارد، در تمام سال طعم هندوانه یا یک میوه دیگری به مذاقش نرسد چه ماندن و چه زنده بودنی دارد. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۲۴)
فقر رعایای ایران
اینها گناه و معاصی مثل ماها ندارند، ظلم و ستمی نکردهاند، حلال یا حرامی ننمودهاند. به جوار حق واصل شده به بهشت عنبر سرشت بروند خیلی راحتترند تا پنجاه سال دیگر در زوارک باقی و زنده باشند آن هم به آن نحو که ذکر شد. در ربع مسکون مردمانی فقیرتر و زحمتکشتر و ناراحتتر از رعایای ایران نیست. من اغلب روزها عصر به عیادت مرضای زوارک رفتهام. به خدا حیوانات را در خارجه بهتر از این توجه میکنند و راحتتر نگاه میدارند که من وضع و خانه اینها را دیدم. در حالیکه زوارک یک دهآبادی است نسبت به سایر دهات. مردمانش هم میگویند ما اهل پایتخت هستیم و به تمدن نزدیکتریم. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۲۴)
اشخاصی که رنگ حمام ندیدهاند
آتان دویست خانوار است. مردمان شصت هفتاد ساله دارد که تا این سن رنگ حمام را ندیده فقط اسم و وصف آن را از بعضی شنیده است. بههرحال توی دهات منزل کردن برای آدم دلضعفه میآورد (مگر مثل امیر اسعد باشد). یواشیواش اوضاع خود من هم دارد همین قسم میشود. آنقدر این بچهها تب میکنند، لرز میکنند، میخوابند، بیدار میشوند تا طبیعت مرض را دفع کند، یا نکند. کو طبیب، کو دوا، کو غذا. نه گردشی، نه تفرجی، نه همصحبتی. از چشم کور و از گوش کر هستیم. آخر سال هم هرچه گیرمان آمده به مصرف مهملات رسیده است و هیچ نداریم. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۲۵)
گرانی طهران
جمعه ۲۵ محرم الحرام، نهم درجه عقرب، غره نوامبر ۱۹۱۸- پریروز تقی از طهران آمد که من هیچ تصور نمیکردم به این زودی بیاید و تازه به او کاغذ نوشته بودم. اما از بس اجناس گران بوده معدودی از آنچه سفارش داده بودیم آورده. میگفت پوتین فرنگی دانهای چهل تومان، ایرانی که به لعنت خدا نمیارزد چهارده تومان. از کسبه طهران خیلی شکایت داشت. یک مشت دزد متقلب جمع شدهاند. اغلب چیزهائی را که سفارش داده بود تا هنگام آمدن به او نداده بودند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۳۱)
اپیدمی انفلوانزا و تاریخچه آن
شرح انفلوانزا- عصر عید غدیر خم شهر طهران را طوفانی غریب فراگرفت. باد گرم و عفنی متجاوز از دو ساعت میوزید، سپس باران مختصری بارید. در شب هوا صاف و کمی سرد شد. روز بعد غفلتا انفلوانزا یا گریپ در طهران به شکل «اپیدمی» سختی بروز نمود و تصور میرود دست رد به سینه احدی نزده و یکجا اهالی طهران را دیر یا زود گرفتار نموده است. بازارها بسته شد، مدارس تعطیل شد. ادارات اجزاء برای کار نداشت. گریپ یا آنفلوانزا مرضی است بسیار مسری از امراض عفونی و در سرایت کاملا سریع. در سال ۱۷۲۲ در ایطالیا بروز نمود و اسم آنفلوانزا را در آنجا به خود گرفت. در قرن دوازدهم این مرض کاملا شناخته شد و غالبا در اروپا وجود داشت. در سال ۱۸۸۹ تا ۱۸۹۰ متدرجا به تمام دنیا انتشار یافت. بعد شرحی از بروز مرض و طغیان آن و معالجه آن مینویسد که از تنبلی نمیتوانم بنویسم. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۵۴)
ضررهای انفلوانزا
در ایران عجالة سوای انفلوانزا خبری نیست. دزدی، غارت، قحطی که از مطالب عادی است و خوگرفتهایم. در جریده باز نوشته بود از سال قبل تاکنون دویست هزار نفر در طهران و حومه طهران تلف شده است. اگر نفری ده تومان برای موتی و نفری پنجاه تومان خرج استعلاج باقی را حساب کنیم روی هم ده کرور مال تلف شده است که اگر یک کرور آن را به ترتیب از مردم گرفته و دور از محیط چپاول و دزدی به مصرف حفظ الصحه و تنظیف شهر رسانیده بودند مجاری آبها و غیره را ترتیب داده بودند نه تنها ملیانها فایده [داشت] بلکه حیات مادی مملکت را این اندازه دچار مخاطره نمیکرد.
اینها لطماتی است به طهران وارد شده. اخبار و اطلاعات وارده از شهرهای دیگر خصوصا ناخوشی بادآورده به اندازهای هولناک است که با این حالت اگر تصور شود ثلث یا نصف از تمام جمعیت مملکت تا آخر همین سال در معرض نیستی و هلاک از بین خواهند رفت اغراق نیست. یکی از علمای حفظ الصحه مرکز اقامت تیفوئید و تیفوس طهران را میداند زیرا با این خرابههای مملو کثافت و این جویهای پر از مواد عفنه، با این شکل زندگانی همگانی مناسبتر برای اقامت آن نیست. فقط اقدامی که حکومت در مقابل این همه بلایا نمود نفری دوازده قران برای دفن اموات بیصاحب تخصیص داد. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۵۸)
ادوارد براون و قحطی ایران
جعفر میرزا پسر فرمانفرما در «لندونلو» وفات کرد. پرفسور برون برای قحطیزدگان ایران تقاضای اعانه از ملت انگلیس نموده است. وزارت جنگ انگلیس اطلاع میدهد که ژنرال آندرانیک ارمنی اسباب زحمت خطوط ارتباطیه قشون عثمانی مابین جلفا و ایروان را فراهم ساخته غالب قشون عثمانی مجبورا از شمال غربی ایران خارج شدهاند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۷۴)
مطالبه غله- دستور حکومت
سهشنبه هفتم شهر صفر، ۲۰ عقرب- بحمد اللّه دیشب باران آمد. اگر یک دفعه و از این کاملتر بیاید میشود دیمزارها را کاشت، اگر تخم باشد و از ترس آن چند ساله رعیت رغبت به کاشتن بنماید. هنوز از فشار تحصیلدار مالیه نجات نیافته یک نفر سرجوخه ژاندارمری میر صالح نام با کتابچه و قبض چاپی و احکامات و رقعه به من از شهر آمده، از طرف کمیسیون ارزاق و مطالبه غله دارد که برای خبازخانه شهر و مصرف بیکاره و گردن کلفتهای شهر روانه داریم. در کتابچه شرحی نوشته شده که هیئت ملاکین این قرار را دادهاند. در صورتیکه من یک نفر از ملاکین هستم و هیچ خبر ندارم. مینویسد: نظر به قحطی سال قبل و اتلاف نفوس مسلمانان با آنکه للّه الحمد محصول امسال فراوان است، برعکس منتهی ترقی را دارد نیکی فطرت و حسن نیت حضرت حکمران دامت شوکته که پیوسته درصدد آسایش اهل بلد است، لهذا میبایست مالکین بهقدر مالیات جنسی خود سه و نیم غله به خبارخانه شهر بدهند (به این معنی که هرقدر مالیات جنسی است یک ثلث علاوه. این ده شش خروار میدهد نه خروار، الموت که دویست و سی خروار غله به دولت میدهد سیصد و شصت خروار بدهد) که دو ثلث آن گندم، یک ثلث جو باشد. گندم را از نرخ عادله ده تومان کمتر و جو را پنج تومان به اقساط دریافت دارد.
آنوقت کمیسیون که مینویسد ملاکین انتخاب کردند تمام از تجار میباشند، از این قرار:
حاجی سید موسی بزاز که تاجر نوشته- حاجی عبد الصمد تاجر- منشیباشی- حاجی ابو الحسن- مشیر الممالک- خبیر السلطنه نماینده حکومت جلیله. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۸۰/۵۴۷۹)
مرگومیر
نوکرهای کشمرزی من عیال و اطفال خودشان را به الموت آوردهاند. این هم قوز بالای قوز من شده است. سال قبل از گرسنگی و بعد از ناخوشی حصبه قرب دویست و پنجاه نفر از کشمرز آدم تلف شد. از همین ناخوشی انفلوانزا گفتند شصت نفر تلف شد. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۹۰)
انگلیسها در قزوین
از شهر جویا شدم گفت انگلیسها با عثمانی و گویا با اطریش هم متارکه کردند. فقط باقیمانده است آلمان. شش هزار قشون آنها جدیدا به سرکوبی بالشویکها بادکوبه رفت. قشون عثمانی تبریز و سایر نقاط ایران را تخلیه کرد و رفت. اما بهجای آنها انگلیسها رفتند و مقام گرفتند. در قزوین از پشت باغ سپهسالار الی آسیای هفتم تمام را عمارت ساختهاند. متجاوز از یک کرور خرج بنائی نمودهاند. بنا روزی پانزده هزار، ناوهکش یک تومان مزد میدهند. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۹۱)
سدّ نجفآباد
سپهسالار نجفآباد بود. باز سد را تعمیر میکنند. سال گذشته هفتاد هزار تومان سپهسالار به مباشرت میرزا غفار سالار منصور پول داد در صورتیکه گندم را بیست تومان محسوب داشت و اینها بیش از بیست و پنج هزار تومان خرج نکردند. کشف مسئله هم اینطور شد که به استاد حسین معمار پنج هزار تومان سالار منصور قرار داده بود حق السکوت بدهد. روز آخر برای او بازی درآورد. رفت و بروز داد. سد هم شکست خورد. اما سپهسالار هنوز زورش نرسیده مطالبه کند. فقط دهات خودش را که دست او بود گرفت. او هم پولها را برداشته طهران رفت. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۴۹۲)
گرانی و قیمت اجناس
معلوم است ما هیچ قسم تهیه آذوقه و زغال و غیره نداشتیم. همهچیز را باید روزانه خریداری کنیم. قیمت هم بسیار گران بود. از آن طرف رخت و لباس و بعضی چیزهای دیگر که قابل عاریه کردن نبود نداشتیم. مبلغی پول هم به مصرف آن رسید. تقریبا یک چشم بههم زدن هزار تومان کربلائی تمام شد. برای نمونه مینویسم که اجناس اروپائی به واسطه سد راه روسیه چنان بالا رفته بود که هر چیزی ده پانزده برابر قیمت سابق خود بود. برای من پوتین گرفتند جفتی هجده تومان، برای بچهها هشت تومان، برای زنها دانهای دوازده و چهارده تومان. کبریت قوطی دو عباسی. سیگار دانهای پانزده شاهی.
چیت آن هم بسیاربسیار مانده و بدذرعی پنج هزار و شش هزار. قند، چایی هرچه مایحتاج است قیمت اعلی دارد. به این لحاظ روزی مبلغ کلی خرج بود. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۵۲۷)
خرج بیماری
ما در این منزل همه قسم سبزیجات کاشتهایم و برای زنها مشغولیات خوبی است.
افسوس که نزهت و زینب ناخوش شدهاند، میگویند مرض «رمیتانت» است. همه اینها که در خانه من مریض شدند همین بود. اغما میآورد و تب بسیار تندی دارد. من کمتر از حال بچهها مینویسم. اغلب گرفتار ناخوشی آنها هستم. روزی مبلغی پول دوا میشود، مبلغی پول غذا و حق القدم طبیب، من در این مدت سیصد تومان زیادتر خرج دوا و غذا و طبیب کردم.
اجناس و امتعه ارزان نشده بلکه بوی ارزانی هم نمیآید. همهچیز، همهچیز گران است. احدی همچو گرانی امتعه و اجناس به خاطر ندارد. روسیه انبار مال التجاره ایران بود که یک تکه متاع و اجناس از آنجا وارد نمیشود، بلکه از ایران به آنجا میبرند. اگر راه فارس و اهواز را هم پلیس جنوب در دست نداشت این هم نمیآمد و یک سر قحطی اجناس میشد. دیگر رنگ آن ارزانی را کسی نخواهد دید. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۵۵۹)
نطق لرد کرزن
جمعه هفتم شهر محرم الحرام ۱۳۳۸ هجری- لرد کرزن در ضیافتی که از نصرت الدوله وزیر خارجه ما نموده نطق مفصلی نموده است. مفاد نطق او این است که روس مضمحل شد، عثمانی متلاشی. ناچار یک دولت قوی مرکزی در آسیا لازم است و آن دولت ایران خواهد بود که با کمک و همراهی مادی و معنوی انگلیس مقام ارجمندی را حائز خواهد گردید. این نطق در شماره ۵۲۶ سال سیم جریده «ایران» مفصلا نوشته شده. شاید اصل روزنامه را پیدا کرده ملحق به این کتاب کنم. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۵۹۶)
غله ارزان شد!
هوا خنک شده، باد قزوین دایم هست. غله ارزان است، گندم پانزده تومان. شکر ارزان شد، ارزانتر هم میشود. کمکم امتعه امریکا و ژاپن و هندوستان وارد میشود، اما همه قلب و بد. دکاکین تازه رونقی گرفته متاعی برای فروش دارند. مثل چند ماه قبل نیست که تمام خالی بود. تجار متصل ورشکست میشوند. امتعه و مال التجاره و خوشکهبار از ایران خارج نمیشود. تمام در انبارها مانده فاسدشدنیها فاسد میشود و همه ضرر مردم است. هرچه امتعه خارجه وارد میشود پول نقد دریافت میدارند.
معاوضه در کار نیست مثل روسها. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۶۰۷)
شیوع حصبه
نایب الحکومه الموت شرحی از مرض حصبه و محرقه الموت نوشته بود. به فاصله پانزده روز یکصد نفر تلف شد، یکصد و پنجاه نفر بسیار سخت [مریضاند] دوا و طبیب از حکومت خواسته بود. در رودبار هم این مرض طلوعی دارد، کو دوا، کو طبیب. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۶۲۳)
وضع ایران- آرمیتاژ اسمیت
اوضاع ایران بد است. هرچه داریم مانده و انگلیس به جز با پول نقد هیچچیز نمیدهد. روسیه به امتعه ما احتیاج داشت، انگلیس میگوید ندارم. اما اگر اینطور میخواهد از ما سرپرستی کند کار خراب است. چیزی که هست پول ایران بالا رفته.
برات لیره لندن بیست و یک قران رسیده است. در جنگ از این زیادتر بود. مستشاران مالیه به ریاست مستر آرمیتاژ اسمیت وارد شدند. میگویند متخصص بینظیری است. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۶۲۹)
فرنگستان قزوین
مختصر سمت دروازه راه کوشک فرنگستان است. دکانهای میوهفروشی، آجیلفروشی و غیره در کمال نظافت و پاکیزگی در آنجا دایر شده. چند شیرینیپزی و چند کافه و رستوران هم ارامنه راه انداختهاند. چراغ برق در تمام اردو و عمارتهای شهر که منزل دارند دایر شده و شبها روشن میکنند. تمام دکاندارها انگلیسی و هندی یاد گرفتهاند، مثل آنکه روسی بلد شده بودند. تمام بچههائی که نوکر هستند انگلیسی و هندی را به خوبی میدانند. اغلب بچههای خوشگل نگاه میدارند و میگویند بین سربازها این عمل شایع است، چه با خودشان چه با این بچهها. (سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۶۳۰)
مأخذ: سالور، قهرمان میرزا. ۱۳۷۴. : روزنامه خاطرات عینالسلطنه. ۱۰ جلد. به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار. تهران: اساطیر.
•به کوشش شهرام یاری (دانش آموخته مطالعات معماری ایران)
قحطی بزرگ در خاطرات عین السلطنه سالور
ناگفته هایی از قحطی در ایران همزمان با جنگ جهانی اول
شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵
منبع:
اختصاصی مورخان
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ