امکان یا امتناع تاریخنگاری آکادمیک
راه سخت تاریخنگاری آکادمیک در ایران
آدینه ۱۵ تیر ۱۳۹۷
«تاریخ را گاه به کتابی شبیه می دانند که بخش عمده ای از آن در دسترس نیست . سطرهایی ناگهان پاک شده و خالی بودنش بیش از همه خواننده را به فکر وا می دارد که از کجا معلوم آن چه پاک شده، بخش مهمتر تاریخ نبوده باشد . ظاهرا برای بهرام بیضایی نیز همه چیز با پرسشی درباره ی همین سطرهای ناگهان پاک شده ی تاریخ شروع شده ؛ وقتی معلم تاریخ شروع می کند به گفتن اینکه : «پس یزگرد به سوی مرو گریخت و به آسیابی درآمد و آسیابان او را در خواب به طمع زر و مال بکشت .» و این ظاهرا همه ی آن چیزیست که درباره ی پایان کار یزدگرد در تاریخ مانده . اما فکر کردن به این جمله، بیضایی را به پرسشی اساسی وا داشته : از معلم پرسیدم جز یزدگرد و آسیابان چه کسی آنجا ، در آسیا ، بود ؟ چون یزدگرد که کشته شده و در آن لحظه هم که خواب بوده و نمی توانسته بعد از مرگ ، ماجرای کشته شدن خود را تعریف کرده باشد . آسیابان هم که دیوانه نیست برود بگوید من او را در خواب به طمع زر و مال و جامه های او کشتم ؛ چون همه ی بخت بهره بردن از آن مال و زر و جامه را همراه زندگی اش یک جا از دست می داد . پس این کیست که به ما می گوید آسیابان در خواب یزدگرد را به طمع مال و جامه هایش کشت ؟ معلم فقط گفت : بنشین ! - و من البته نشستم . ولی سال ها بعد متوجه شدم که ننشسته ام .
آن « بنشین» معلم تاریخ عملا به معنای چیزی نپرس و حرفی نزن است ؛ روال معمول در مدرسه از ابتدا تا امروز . اما هیچ معلمی حتی با جمله ای دستوری و امر و نهی نمی تواند جرات فکر کردن را از دانش آموز بگیرد و از این جا بود که بیضایی شروع کرد به گوش نکردن جمله های دستوری و باور نکردن آن چه در کتاب های تاریخ آمده ...» (محسن آزرم/روزنامه سازندگی/ شماره ۱۰۰.هفتم تیر ۱۳۹۷)
سیر دانش تاریخ از نقالی ( تاریخ نقلی ) به انتقادی ( تاریخ تحلیلی) سیر تطور ، تکامل و دگردیسی تاریخ است تا تاریخ از دانشی منفعل و ایستا به دانشی موثر و پویا تبدیل شود . تاریخِ تاریخنگاری حکایت جدال میان حقیقت و واقعیت است . حقیقتی که آنچنان رخ داده و واقعیتی که این چنین برای آیندگان نگاشته اند و در این نگارش و تحریر ، سایه ی فرمان ، تهدید زور ، طمع زر ، و یا تمامی حد و حدودی که جغرافیا ، تاریخ ، اقتصاد و اندیشه بر تذکره نویسان و مورخان تحمیل کرده است ، می توان مشاهده کرد .
با ظهور عصر روشنگری ، متفکرانی همچون فرانسوا ولتر با نگرش تازه ای به جهان و تحولات آن واژه ی« فلسفه ی تاریخ » را وضع کردند . فلسفه ی تاریخ ، تاریخ را از یک دانش مرده و قبرستانی به دانشی زنده و حاضر و فعال و خالق بدل کرد و سیرت و صورتی نوین بدان داد . دیگر تاریخ نویسی ، نقالی مردگان و درگذشتگان نیست ، فرمایش و فرموده ی قداره بندان و مسند نشینان هم نیست . بدین سان تاریخنگاری وارد حیات تازه ای از تاریخ خود شد و نگرش و نگارش تاریخ، روشمند شد . در عصر جدید ، دانش تاریخ صاحب سبک و کرسی و اعتبار شد و کتاب های تاریخی با اسلوب و نگرش های جدید به رشته ی تحریر درآمد . ماهیت تاریخ همیشه استعداد آن را دارد که چونان خمیری در خدمت نانوای خود قرار گیرد و نانوای تاریخ ( مورخ ) آن را به استخدام خود درآورد . از همین رو جدال بر سر اینکه آیا تاریخ همان تاریخ معاصر ( یعنی فهم نویسندگان تاریخ ) است یا خیر؟ تبدیل به یک مناقشه ی پایان ناپذیر میان علما و پژوهندگان تاریخ شد. شاید بشود مورخین و تاریخنگاران معاصر را در یک تقسیم بندی کلی از حیث سبک نگارش در سه دسته جای داد :
۱. تاریخنگاری سلطانی ( دولتی ) : عمر تاریخنگاری دولتی به عمر نگارش تاریخ می باشد . از آغاز نخستین حکومت های بشری ، سلاطین و حاکمان ؛ منشیان و کاتبان و تذکره نویسانی استخدام می کردند تا به فرموده و فرمان آنان ، برایشان شجره نامه بنویسند و یا ( بسازند ) ، تاریخ نبردها و پیروزی ها و شکست دشمنانشان را ثبت کنند و نام و یادشان را برای آیندگان جاودانه سازند . کتیبه های باستانی و کتاب های نگاشته شده به قلم مورخین درباری و حکومتی ، متعلق به چنین سبک تاریخنگاری است که تاکنون هم استمرار داشته و دارد و حاکمیت ها سعی در روایت تاریخی داشته اند که خود دوست می داشته اند و به درستی در سنت تاریخ نگاری به وعاظ السلاطین نیز مشهور شدند . حکومت های استبدادی و حکومت های توتالیتر در قرون جدید ادامه دهندگان همان سنت سلطانی تاریخ نویسی هستند. در بی اعتباری نسبی این سنخ از تاریخ نگاری در میان تاریخ دانان امروزی شک و شبهه ای نیست ، اگر چه این تاریخنگاری خالی از حقایق نیست و نمی توان حکم به ابطال مطلق آن داد؛ ولی به قطع و یقین ، تاریخ خوان امروزی با دقت و وسواس و نگاه تیزبینانه و منتقدانه ی خود باید آن را وارسی کند و سره از ناسره را تفکیک کند چه بسا که مواد خامی از این وادی تاریخی برای ایده های تئوریک یا تبیین تاریخی خود بیابد .
۲. تاریخنگاری ایدئولوژیک :
در قرن نوزدهم و بیستم مکتب های سیاسی - فلسفی و ایدئولوژیکی ظهور کردند که هر یک حامل اندیشه سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و سبکی از زندگانی ویژه بودند که نوید زیست بهتری برای بشر داشتند . مکاتبی چون لیبرالیسم ، مارکسیسم ، فاشیسم ، شوونیسم و یا مکتب های دینی و شبه دینی و ... با خود نگرش خاصی هم به جهان ، تاریخ و آینده ی بشر به ارمغان آوردند و به طبع آن تاریخنگاری کارویژه ی خود را نیز آفریدند . این سبک تاریخنگاری به تاریخنگاری ایدئولوژیک شهره شد . تاریخنگاری که با تعاریف و چارچوب های از پیش تعیین شده در صدد اثبات پیش فرض هایی هست که ایدئولوژی آن را ترسیم کرده و اینک مورخ وابسته به حزب یا مرام و مکتب مورد نظر باید مستندات آن را از دل تاریخ بیرون بکشد و به کرسی بنشاند .اوج تاریخنگاری ایدئولوژیک را در حکومت های فاشیستی - نازیستی و مارکسیستی - استالینیستی و احزاب و اقمار آنان شاهد بودیم که طبق مرام و مانیفست حزب باید نگاشته میشد و تاریخ نه راوی تاریخ که ابزار توجیه انگاشته های حزبی - ایدئولوژیک بود . این سنخ تاریخنگاری نیز همچون تاریخنگاری درباری - حکومتی ، تاریخ را از واقعیت تاریخ تهی می کند و چونان کوزه ای به اراده ی حزب ، آن چه را که ماقبل تحقیق تاریخی اراده شده است در ظرف تاریخ می ریزد و یا می یابد . تاریخنگاری ایدئولوژیک ممکن است زوایایی ناگشوده از حوادث تاریخی را به روی محقق بگشاید و از این رو می توان از آن در فهم تاریخ مدد گرفت ولی خواننده ی گشوده ذهن باید در پذیرش داده ها محتاط باشد و در دام پیش فرض های سیاسی - مرامی نویسنده نیفتد .
۳. تاریخنگاری آکادمیک :
آفت ها و ضعف و آسیب های تاریخنگاری حکومتی و ایدیولوژیک باعث شد ، دوستداران و پژوهندگان دانش تاریخ به سوی گرایشی سوق پیدا کنند که از آن با نام تاریخنگاری آکادمیک یاد می شود . تاریخنگاری آکادمیک بر آن است که تاریخ را به «ما هو تاریخ» به ما بنمایاند . یعنی تاریخ ابزار توجیه حکومت ها یا احزاب و مکتب ها نباشد بلکه آیینه ای از واقعیت رخ داده باشد . تاریخ ماموریتی جز بیان آنچه که رخ داده ندارد . تاریخ به مثابه علم باید وفادار به مبانی علمی باشد و نه چیزی دیگر . باورها ، ارزش ها و گزاره های پیشینی یا فرامین و امریه های حکومتی نباید جایی در روایت تاریخ داشته باشند . برای صیانت از حقیقت باید واقعیت تاریخ را به دور از هر عامل محدود کننده ای واکاوی کرد و پس از نقب زدن به کنه واقعیت متجلی در تاریخ ، اقدام به استخراج و استنتاج از آن داده ها نمود .
تاریخ آکادمیک سودای کنار زدن رهزنان تاریخ را دارد تا آینده را با ضریب خطا و هزینه ی کمتر برایمان ترسیم کند . با همه ی اینها تاریخ آکادمیک نیز محصور در محدودیت هایی هست که گاه یا اغلب، اجتناب ناپذیر است. انسان محکوم به زیست در زمان و مکان است . همان طور که جبر جغرافیا ، جبر تاریخ ، جبر جامعه و خویشتن بر او تحمیل شده است و رهایی از این جبرها به یک اراده ی سترگ و مستمر و خستگی ناپذیر محتاج است . این جبرهای اجتناب ناپذیر ، ناخودآگاه روح و نگاه و علایق و سلایق ما را جهت می دهند یا تحت تاثیر قرار می دهند . از همین روست که برخی را نظر بر آن است که عقل آدمی جایی می رود که دل آدمی رفته است . چه بزرگانی که علی رغم آراستگی به فضیلت خرد و دانایی وقتی پای علایق باطنی و عشق گمشده شان می رسند با عقلی خودباخته به لطایف الحیلی در توجیه آنچه که بدان دل بسته اند به هر ریسمانی چنگ می زنند و این ناشی از همان ناخودآگاه آدمی است که گاه بدون علم یا اطلاع خودآگاه ما عمل می کند . تاریخنگاری آکادمیک سودایی بزرگ و پرسنگلاخ پیش روی دارد . از این رو نمی تواند در خلا ء به جستجوی تاریخ برود . مورخ آکادمیک ناگزیر از سرک کشیدن به هزارتوی تاریخ است. از تاریخ دستور نگاشته ها ی سلاطین و حکومت ها گرفته تا تاریخ احزاب و ایدئولوژی نگاشته ها ، از خاطرات تاریخی حاضران و شاهدان در تاریخ تا اسناد و مکتوبات میان حاکمیت ها و ماموران دولتی ...در این جستجوها و کاویدن ها یک مورخ آکادمیک حتی نمی تواند با پیش داوری به سراغ تاریخ نگاشته های حکومتی یا ایدئولوژیک برود . تاریخنگار رسته از حصار احزاب ، حکومت ها و ایدئولوژیها اگر بخواهد به علم و حقیقت وفادار بماند و خاضع و خادم علم باقی بماند ، تاریخ نوشته های حاکمیت ها و ایدئولوژی ها را نیز با بینش حقیقت جویانه ی آزاد از گزاره های پیشینی مورد مداقه و حلاجی قرار می دهد تا از اصول علمی خود عدول نکرده باشد .
تاریخ آکادمیک و تاریخنگاری آکادمیک راهی سخت و آرمانی شوق انگیز و بس سنگین بر دوش دارد . این سبک تاریخنگاری در ایران حاملان کمی داشته است و تجربه ی چنین نگارشی از تاریخ به تمرین و ممارست ، صبوری و شکیبایی ، دانش افزایی و همچنین به عزت نفس ، بلندی روح و خالی کردن دل و جان از کین ها و نفرت ها ، عقده ها و حقارت ها ، و از آن مهمتر توانایی همذات پنداری با سوژه ی تاریخی و همدلی در جایگاه سوژه ، مستقل از کار مورخانه ، و توان قرار دادن خود در جایگاه حادثه ی تاریخی و داشتن قدرت روحی رفت و برگشت به تاریخ را دارا باشد . تاریخ فردا می تواند بیش از آن چه که امروز در آن قرار دارد خادم ایران و انسان ایرانی باشد ، اگر امروز به قوام و دوام تاریخ آکادمیک بیش از پیش همت گمارد .
امکان یا امتناع تاریخنگاری آکادمیک در گرو چنین تصمیم ، اراده و همت والایی است ، هم می تواند صورت تحقق به خود گیرد ، هم می تواند در حصار نظریه ها و آرزوها و رویاهای ما محبوس بماند . فقر گفتگو در ایران ، دنیای انسان ایرانی را کوچک ،کم عمق همراه با تنگی خلق و به دور از بردباری ، صبوری و شکیبایی کرده است . تاریخ فردای ایران همان گونه که به تاریخ آکادمیک بسیار محتاج است به تاریخنگاران بلند نظر همراه با گشودگی فکر و به ویژه شکیبایی و تحمل گفتن و شنفتن نیز محتاج است .
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ