تکاپوهای خاندان صفوی برای کسب قدرت سیاسی در ایران که از دوره «شیخ جنید پسر ابراهیم» از نوادگان شیخ صفیالدین اردبیلی و فرزندش «حیدر» آغاز شده بود، در سال ۹۰۷ ق/ ۱۵۰۱م توسط «اسماعیل» فرزند حیدر به ثمر رسید. البته سادهانگارانه خواهد بود اگر تشکیل حکومت صفویان را صرفاً نتیجه تکاپوهای شیخ جنید و حیدر و اسماعیل بدانیم، در واقع برآمدن صفویان برآیند یک رشته تکاپوهای پیگیر سیاسی و مذهبی بود که دست کم از روزگار حمله مغولان و طی فرمانروایی ایلخانان رفته رفته چهرهای آشکارتر به خود میگرفت. اسماعیل پس از شکست دادن «الوند میرزای آق قویونلو» در سال ۹۰۷ ق/ ۱۵۰۱م به شهر تبریز رفت و دو اقدام اساسی انجام داد: نخستین اقدام او اعلان سلطنت صفویان بود. بنابراین او خود بهعنوان نخستین پادشاه صفوی به نام «شاه اسماعیل اول» تاجگذاری کرد. دومین اقدام پر اهمیت او، رسمی کردن مذهب تشیع اثنی عشری در ایران بود. این اقدام او پراهمیتتر از تاجگذاری وی بود. زیرا از آن پس مذهب رسمی ایران تغییر کرد و این امر سبب تحولاتی جدی در تاریخ ایران شد. اعلان مذهب تشیع بهعنوان مذهب رسمی کشور، ضمن اینکه به دولت صفوی هویت ارضی و سیاسی داد، موجب ایجاد آگاهی بیشتری نسبت به هویت ملی و ایجاد دولت متمرکزتر و قوی تری شد. شاه اسماعیل با این اقدام، تمایز آشکاری میان صفویان و عثمانیان به وجود آورد و از این رهگذر، هویت ارضی و سیاسی به دولت داده و ضمن ایجاد انسجام و وحدت ملی، استقلال و تمامیت ارضی ایران را نیز تأمین نمود. ظهور حکومتی نوپا با مذهب جدید تشیع، نگرانیهایی را در میان حکومتهای سنی مذهب منطقه از جمله عثمانی که داعیه مذهبی داشت، به وجود آورد. دولت عثمانی حکومت صفوی را بهعنوان رقیبی قدرتمند علیه موجودیت خود میدید، لذا درصدد نابودی آن برآمد. عثمانیان داعیه خلافت جهان اسلام را داشتند و بر اساس سنت جنگ و جهاد و اندیشههای خلافت اسلامی بر آن بودند تا دنیای مسلمانی واحدی ایجاد کنند. آنها ادعا میکردند که تنها رهبران اسلامی هستند که نه تنها مسئول قلمرو عثمانی، بلکه مسئول دیگر قلمروهای اسلامی هم هستند. با این ادعا طبیعتاً یکی از سرزمینهای اسلامی مورد ادعای عثمانی، ایران بود. لذا طی دو سده حاکمیت صفویان، کشمکشها و درگیریهای دامنهداری میان دو دولت صورت گرفت که پیامدهای ناگواری را برای دنیای اسلام به بار آورد.
عثمانیها در این دوران قلمروی وسیع و نظامی، کارآمد و نیرومندی داشتند که اساس آن بر گسترشجویی بود. بنابراین توجهی ویژه به بخشهای شرقی قلمرو خود داشتند. گسترشجویی و ملاحظات اقتصادی و در عین حال دعاوی مذهبی زمینهای فراهم ساخت که طی آن صفویان و عثمانیان طی چندین دهه روابطی دشمنانه و گاه مسالمتآمیز داشتند. زمانی که شاه اسماعیل بر تخت سلطنت نشست، سلطان «بایزید دوم»، پسر «سلطان محمد فاتح»، بر عثمانی حکومت داشت. دوره سلطنت سلطان بایزید دوم (۹۱۸-۸۸۶ ق/ ۱۵۱۲-۱۴۸۱م) مقارن با تأسیس دولت صفوی در ایران بود. حکومت مذهبی صفویان بنابر ماهیت خود، به بنبست رویارویی با امپراطوری عثمانی رانده شد که در اندیشه حکومت جهانی اسلامی بود. با به رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران، تمایز آشکاری میان دولت صفوی و عثمانی به وجود آمد. اگرچه تأسیس یک حکومت شیعی به دست صفویان اختلافات میان دو کشور را تشدید میکرد اما انگیزه اصلی عثمانیها چشمداشت به توسعه ارضی، در ظاهر و پوشش مذهبی بود. اگرچه سلطان بایزید، مکاتباتی نیز با سلطان «قانصو غوری»، فرمانروای سنی مذهب ممالک مصر در زمینه تأسیس حکومت شیعی مذهب صفویان انجام داد و نگرانیهای خود را ابراز نمود، اما از طرف دیگر با اعزام سفیرانی نزد شاه اسماعیل و مکاتبات دیپلماتیک، دولت شیعی مذهب صفویان را به نوعی به رسمیت شناخت و روابط تقریباً مسالمتآمیزی با شاه اسماعیل برقرار نمود. بهطور کلی تا زمانی که سلطان بایزید بر سر کار بود، میان عثمانیها و صفویان درگیری صورت نگرفت و طرفین اقدامات تحریک آمیزی که منجر به جنگ شود، علیه هم انجام ندادند. در واقع هم سلطان بایزید و هم شاه اسماعیل محتاطانه عمل میکردند.
جنگ چالدران
با به سلطنت رسیدن «سلطان سلیم» پسر بایزید دوم در سال ۹۱۸ق/ ۱۵۱۲م، سیاست عثمانیها نسبت به دولت صفوی عوض شد و سلطان با رها ساختن توسعه طلبی به سمت اروپا، به شرق متمایل شد. در واقع نخستین امر مهم برای توسعه دولت عثمانی در شرق که هدف اصلی سلطان سلیم در سیاست خارجیاش بود، برداشتن شاه اسماعیل بود. جلوس او بر تخت سلطنت مصادف بود با اوج قدرت شاه اسماعیل که بر سراسر ایران تسلط یافته بود. شاه اسماعیل، جلوس سلطان را تبریک نگفت و همین مسأله بیش از پیش سلطان جوان را ناراحت کرد. بعلاوه دو اقدام دیگر شاه، سلطان را بیشتر به جنگ با ایران ترغیب میکرد: یکی اقدامات «نورعلی خلیفه» در آناتولی شرقی در سال ۹۱۸ق /۱۵۱۲م که با سپاهی از صفویه مرکب از صوفیان طریقت صفوی همان منطقه انجام میگرفت و دیگری حمایت شاه اسماعیل از رقبای سلیم برای بر تخت نشستن بر حکومت عثمانی پس از مرگ سلطان بایزید دوم. در این زمان دولت عثمانی گرفتار شورشهای جدی در میان قبایل ترک آناتولی شده بود که در عین حال مریدان خانقاه اردبیل به شمار میرفتند. سلطان سلیم رویهای سخت در پیش گرفت و برای مقابله با شورشهای ترکهای هوادار قزلباشان و دولت صفوی ابتدا این شورشها را سرکوب کرد. دلیل این سختگیری در واقع این بود که دولت عثمانی از پیشروی قبلی شاه اسماعیل درآناتولی و موج فزاینده حمایت ترکان آناتولی از صفویان، دچار هراس شده بود و آن را تهدیدی جدی بر ضد خود ارزیابی کرده بود. سرانجام سلطان سلیم نگران از قدرت فزاینده صفویان تصمیم به جنگ با شاه اسماعیل گرفت. سلطان سلیم قبل از جنگ چالدران دست به اقداماتی زد. وی از علمای سرشناس و معروف سنی مذهب عثمانی مانند «کمال پاشازاده»، «علی بن عبدالکریم»، «مفتی حمزه» و «ملا عرب» فتوای قتل هواداران صفویه را کسب کرد. سلطان در واقع میخواست برای اقدامات ضد صفوی خود، کسب مشروعیت کند. سلطان، سپاهی به گفته برخی از منابع مشتمل بر دویست هزار نفر جنگجو گرد آورد و برای اطمینان از امنیت پشت سر خود، قبل از حرکت تشیع را تکفیر و آن را در قلمرو خود ممنوع کرد و به قتل عام همه شیعیانی که بدان ها دست یافت، پرداخت. تعداد این افراد به قتل رسیده را چهل هزار تن برشمردهاند.
سلطان سلیم در ۷جمادی الاول ۹۲۰/ اول ژوئیه ۱۵۱۴ به سیواس رسید و در آنجا از سپاهیانش سان دید. سپاهیان او به دستههای زیر تقسیم شده بودند: سپاهی صاحب تیول آسیا و اروپا، سواران خاصه سلطان، آکنجیها، ینی چریان، عزبها، توپخانه و ذخایر و بنه و متفرقه که جمعاً حدود ۱۴۰ هزار نفر میشدند. تجهیزات توپخانه سپاه نیز بدین قرار بود: توپهای بزرگ چرخدار: ۲۰۰ عراده؛ توپهای کوچک که بر پشت شتر میگذاشتند: ۱۰۰ عراده؛ اسبان توپخانه: ۲هزار؛ شتران اردو: ۶هزار (برخی از منابع این تعداد را ۶۰هزار نیز آورده اند). سلطان سلیم خود فرماندهی سپاه را برعهده داشت. سلطان قبل از حمله به ایران، نامههایی به شاه اسماعیل فرستاد و در آن ضمن مردود دانستن مذهب تشیع با القابی نظیر «شیعه شنیعه»، «ملحد»، «بی دین» و... به تصمیم در براندازی حکومت صفویان و مذهب تشیع و فتوای مفتیهای (علمای) عثمانی در جهاد با شیعیان اشاره کرد. شاه اسماعیل در جواب این نامهها، تنها به یکی از آنها جواب داده که در آن نیز هیچ اشارهای به مذهب تشیع نکرده و ضمن اشاره به روابط دوستی دو دولت در گذشته و انتقاد از لحن نامههای او، با ذکر بیت:
با آل علی هر که درافتاد برافتاد
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات
اعلام آمادگی در صورت جنگ، کرد. سلطان در سیواس حدود چهل هزار نفر از سپاهیانش را در فاصله قیصریه و سیواس گذاشت و در اول رجب ۹۲۰ / ۲۲ اوت ۱۵۱۴ همراه سپاهش به دشت چالدران در شمال غربی خوی در آذربایجان رسید. در مورد نفرات دو لشکر در نبرد سرنوشت ساز چالدران ارقام متفاوتی ذکر شده است. اما به نظر میرسد رقم صد هزار نفر سپاه عثمانی و چهل هزار نفر سپاه صفویان مقرون به حقیقت باشد. قوای ایران بیشتر از سواران بیباک و جنگ آزموده ترکمان و قزلباش تشکیل یافته بود و پیاده نظام مرتبی که در کار جنگ مؤثر باشد، وجود نداشت. سواران قزلباش بیشتر زره و کلاهخود داشتند و پرهای سرخی بر تاج قزلباش خود زده بودند. عدهای از جنگاوران قبایل کرد و از دیگر طوایف ایرانی نیز در سپاه شاه اسماعیل بودند. اسلحه سواران قزلباش گرزهای آهنین به نام ششپر، تیر و کمان، شمشیر و خنجر و تبرزین بود. توپ و تفنگ در سپاه شاه اسماعیل وجود نداشت و ظاهراً ایرانیان در زمان شاه اسماعیل استعمال توپ و تفنگ و اسلحه آتشین را خلاف جوانمردی و دلیری میشمردند.
شاه اسماعیل دو فرمانده به نام های «خان محمد استاجلو» و نورعلی خلیفه داشت. نظر آنها در مورد تاکتیک جنگی این بود که باید فوراً و پیش از آنکه عثمانیها فرصت تکمیل مواضع دفاعیشان را پیدا کنند، حمله کرد. همچنین به نظر خان محمد استاجلو به علت قدرت توپخانه عثمانیان، نمیبایست از جلو حمله میکردند. اما این نظر از سوی «دورمیش خان شاملو»، از نزدیکان شاه رد شد و چنین کاری را خلاف مردانگی شمرد. شاه نیز رأی او را پذیرفت و گفت: «من حرامی قافله نیستم. هر چه مقدر الهی است به ظهور میآید.»
سال ها بعد «شاه تهماسب اول» فرزند شاه اسماعیل، هر گاه سخن از جنگ چالدران میرفت بر دورمیشخان لعنت میفرستاد. به غیر از دو فرمانده مذکور، «خلیل سلطان» ذوالقدر حکمران فارس، «منتشا سلطان» حاکم تبریز، «نظامالدین میرعبدالباقی»، «حسین بیگ لله شاملو»، «سید محمد کمونه»، «خلیل بیگ» و «یوسف بیگ ورساق» فرماندهی قسمتی از سپاه صفویان را بر عهده داشتند. با این تاکتیک اشتباه صفویان، سپاهیان عثمانی توانستند با فراغ بال مواضع یا عرادههایشان را سازمان دهند. دوازده هزار سرباز ینی چری مسلح به شمخال (سلاح آتشین سرپر) پشت مانعی از ارابههای توپ که با زنجیر بهم بسته شده بودند، موضع گرفتند. این مانع بهصورت سدی تسخیرناپذیر در برابر سپاهیان صفوی درآمد که تقریباً از سواره نظام تشکیل شده بود. ظاهراً جناح راست سپاه صفوی که توسط خود شاه رهبری میشد جناح چپ سپاه عثمانی را تارومار کرد و فرمانده آن یعنی «حسن پاشا» به قتل رسید. جناح میانی عثمانی که در آن ینی چریها و قسمت عمده توپخانه قرار داشت بدان آسیب چندانی نرسید. در این هنگام قدرت آتش عثمانی به نمایش درآمد و وارد کارزار شد. اگر سپاه تحت فرماندهی خان محمد(محمدخان) استاجلو همانند شاه میتوانست جناح راست سپاه عثمانی را درهم بشکند و «سنان پاشا» را شکست دهد، کار عثمانیها به پایان میرسید. زیرا در این صورت توپخانه سپاه عثمانی که تغییر جهت آن امکانناپذیر بود، به کلی بیفایده و بیمصرف میماند. اما حمله خان محمد برخلاف حمله شاه به نتیجه قطعی نرسید و توپخانه عثمانی براحتی در جناح راست آزاد شد و سپاه خان را گلوله باران کرد. خان به همراه بسیاری از سپاهیانش کشته شد. سپس سربازان ینی چری سواران شاه را هدف تیر تفنگ های خود قرار دادند. به گفته منابع رسمی صفویان، شاه رشادت های زیادی از خود نشان داد و مکرراً به توپخانه عثمانی میتاخت و با شمشیر حلقه زنجیرها را میبرید و سواران قزلباش حدود سیصد تن از تفنگداران ینی چری را به قتل رساندند، اما چون سلطان سلیم با سواران خاصه و «شادی پاشا» با سواران خود بر شاه و همراهانش حمله بردند، شکست در قوای صفویان افتاد. عاقبت شاه همراه با قورچیان در محاصره دشمن افتاد، اما رشادتهای شاه از جمله به قتل رساندن «علی بیگ مالقوچ اوغلی» فرمانده توپچیان ترک که بسیار نیرومند و قوی بود، حتی تحسین سلطان سلیم را نیز در پی داشت. سرانجام شاه که از ناحیه دست زخمی شده بود ناچار از پایان دادن به جنگ شد و با حدود سیصد نفر از همراهانش از معرکه جنگ خارج شد و عده دیگری از سپاهیانش یا کشته و اسیر شدند و عده ای هم پس از وارد آوردن تلفاتی به دشمن، صحنه جنگ را ترک کرده و به شاه اسماعیل پیوستند.
سلطان سلیم به تصور اینکه حیلهای در کار است به تعقیب شاه نپرداخت. از آمار واقعی تلفات جنگ چالدران اطلاعی در دست نیست. منابع ارقام متفاوتی از پنج هزار نفر تا هشت هزار نوشته اند که سهم صفویان بیشتر از عثمانیها بود.در برخی از منابع دیگر رقمی بیش از اینها یعنی از بیست هزار نفر تا چهل هزار نفر ذکر کردهاند. در سپاه عثمانی سواره نظام میسره (چپ) تقریباً به کلی نابود شد، اما به سایر قسمتهای سپاه آسیب زیادی نرسید. در سپاه ایران نیز بر سواران خان محمد استاجلو که فرماندهی میسره صفویان را برعهده داشت، تلفات سختی وارد آمد. از سرداران بزرگ قزلباش «خان محمد استاجلو»، «حسین بیگ لله شاملو»، «امیر نظامالدین عبدالباقی»، «سارو پیره قورچی باشی»، «سید محمد کمونه»، « نقیب الاشراف نجف» ، «خلفابیگ» حاکم بغداد، «میر سید شریف قاضی عسکر»، «سرداربیگ» حاکم گنجه و... در این جنگ کشته شدند. از سرداران عثمانی هم تنی چند به قتل رسیدند. به گفته منابع، زنانی در سپاهیان صفویان بودند که در کنار مردان شجاعانه جنگیدند و برخی از آنها نیز کشته شده یا به اسارت گرفته شدند. سلطان سلیم پس از پیروزی بر شاه اسماعیل در چالدران وارد شهر تبریز شد. او پیشنهاد کرد که زمستان را در ایران بگذرانند اما با مخالفت شدید ینی چریها مواجه شد و پس از هشت روز تبریز را ترک کرد و راهی آماسیه شد. به نظر میرسد مقاومت مردم تبریز در برابر عثمانیها نیز در ترک شهر از سوی سلطان و سپاهیانش تأثیرگذار بود. در مدت اقامت درآنجا، سلطان عدهای از نقاشان، ارباب حرف (صنعتکاران)، تاجران و کسانی را که میتوانستند مفید واقع شوند به استانبول انتقال داد. بنابراین، این یورش اگرچه از لحاظ نظامی دستاورد چندانی برای او نداشت، اما از دیدگاه فرهنگی حاصلی چشمگیر داشت. با وجود پایداری و رشادت شاه اسماعیل و قزلباشان، نتیجه جنگ چالدران برای صفویان مأیوسکننده بود، اما عثمانیها نیز از این جنگ دستاوردی جدی نداشتند.
شاه اسماعیل نیز پس از خروج سلطان سلیم، به تبریز بازگشت. برخی از محققان پیروزی عثمانیان در نبرد چالدران را در درجه نخست به دلایل لجستیکی میدانند. انتقال چنان ارتش بزرگی مجهز به چنان تعداد توپی که پیشتر ذکرش رفت، در مسیری به طول حدود ۱۶۰۰ کیلومتر از استانبول تا دشت چالدران، کار برجستهای است، اما عثمانیان بهدلیل کثرت سپاه و تسلیحات برتر بویژه توپخانه و اسلحه گرم و آتشین توانستند بر قزلباشان پیروز شوند. هر چند که نباید از اختلافات برخی از سران سپاه و اشتباه تاکتیک نظامی صفویان نیز غافل بود. ایرادی که از شاه اسماعیل از لحاظ نظامی بر او گرفتهاند این است که بیسبب از مواضع طبیعی شمال شهر خوی به دشت چالدران رفت زیرا در مواضع کوهستانی مزبور میتوانست به وسیله سواران چابک و دلیر خویش از پهلو به قوای عثمانی حمله کند و خود را از خطر توپخانه دشمن که اصلیترین عامل شکست صفویان در جنگ بود، محفوظ دارد. در صورتی که دشت مسطح چالدران به عثمانیها فرصت داد که از تمام قوای خود در جنگ استفاده کنند و در آن دشت بیمانع سواران قزلباش را هدف گلولههای توپ و تفنگ خود قرار دهند.
پیامدهای جنگ چالدران
نبرد چالدران نتایج و پیامدهای مهمی برای صفویان داشت. در سال ۹۲۲ق./۱۵۱۶م. دیاربکر، مهمترین ناحیه از شهرهای مرزی غرب دولت صفوی از ایران جدا شد و ضمیمه خاک عثمانی شد. چالدران سبب شد که اعتقاد قزلباشان به رهبرشان بهعنوان موجودی که شکستناپذیر است از بین برود و پیوند رمزآمیزی که مرشد و مرید را بهم پیوند میداد، شکسته شود. اگرچه قزلباشان باز به رهبرشان لقب مرشد میدادند، اما این عنوان خالی از محتوا و صوری بود. از دیگر پیامدهای این جنگ، تأثیر روانی شکست بر خود شاه اسماعیل بود. شاه بیست و هشت ساله تا آن زمان در هیچ جنگی شکست نخورده بود و خود را شکستناپذیر میدانست. شکست در این جنگ او را بیش از پیش غمگین ساخت. به گفته برخی منابع، شاه خرقه سیاه میپوشید و عمامه سیاه بر سر میگذاشت. پرچمها به رنگ سیاه درآمدند و روی آنها کلمه القصاص نوشته میشد. طی ۱۰سال باقی مانده از سلطنتش، او دیگر هرگز شخصاً فرماندهی سپاهیانش در جنگ را برعهده نگرفت و به حفظ دستاوردهای پانزده ساله آغاز شاهی خود بسنده کرد. تحرک سیاسی و نظامی خود را از دست داد و میرزا شاه حسین اصفهانی را با اختیارات فراوان با عنوان وزیر منصوب کرد. ماندگار شدن شاه برای زمان طولانی در اصفهان و پرداختن به شکار و عیش و نوش سبب شد تا شاه تحرک لازم برای جنگ و اداره امور کشور را از دست بدهد و سرانجام در ۱۹ رجب ۹۳۰/ ۲۳مه ۱۵۲۴ در بازگشت از شکار در سراب در سن ۳۸ سالگی درگذشت.
بروز اختلاف میان قزلباشان با یکدیگر، ضرورت احساس تجهیز شدن سپاهیان به توپ و تفنگ، تلاش شاه اسماعیل برای اتحاد با اروپاییها علیه عثمانی، حمله پرتغالیها به خلیج فارس و تصرف بندر هرمز، حمله ازبکان به خراسان، قطع رابطه دیپلماتیک عثمانی با صفویان و عدم علاقه سلطان سلیم و جانشین اش سلطان سلیمان به صلح با ایران تا سال ۹۶۲ق. / ۱۵۵۵م. (صلح آماسیه) از دیگر پیامدهای جنگ چالدران بود.
منابع:
اوزون چارشلی، اسماعیل حقی، ۱۳۷۰، تاریخ عثمانی(از فتح استانبول تا مرگ سلطان سلیمان قانونی)، ج۲، ترجمه وهاب ولی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
ترکمان منشی، اسکندر بیگ، ۱۳۷۷، تاریخ عالم آرای عباسی، ۳ جلد، به تصحیح محمد اسماعیل رضوانی، تهران: دنیای کتاب
جهانگشای خاقان(تاریخ شاه اسماعیل)، ۱۳۵۰، مقدمه و پیوستها دکترالله دتا مضطر، اسلام آباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان
خواندمیر، امیرمحمود، ۱۳۷۰، ایران در روزگار شاه اسماعیل و شاه تهماسب صفوی، به کوشش محمدعلی جراحی، تهران: گستره
حجازی فر، هاشم، ۱۳۷۴، شاه اسماعیل اول و جنگ چالدران، تهران: سازمان اسناد ملی ایران
روملو، حسن بیگ، ۱۳۸۴، احسن التواریخ، ۳ج، مصحح عبدالحسین نوائی، تهران: اساطیر
سیوری، راجر، ۱۳۷۹، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران: مرکز
صفت گل، منصور، ۱۳۸۱، ساختار نهاد و اندیشه دینی در ایران عصر صفوی(تاریخ تحولات دینی ایران در سدههای دهم تا دوازدهم هجری قمری)، تهران: رسا
صفت گل، منصور، ۱۳۸۸، فراز و فرود صفویان، تهران: کانون اندیشه جوان
عالم آرای شاه اسماعیل، ۱۳۴۹، به تصحیح اصغر منتظر صاحب، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب
غیاثالدین بن همامالدین الحسینی(خواندمیر)، ۱۳۳۳، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، ج۴، تهران: کتابخانه خیام
فریدون پاشا (فریدون بک)، احمد، مجموعه منشات السلاطین فریدون بک، استانبول، بینا، ۱۲۶۵ ـ ۱۲۶۴ق
فلسفی، نصرالله، ۱۳۳۲، «جنگ چالدران»، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، سال اول، ش۲
قمی، قاضی احمدبن شرفالدین الحسین الحسینی، ۱۳۸۳، خلاصه التواریخ، ج۱، تصحیح احسان اشراقی، تهران: دانشگاه تهران
منشی قزوینی، بوداق، ۱۳۷۸، جواهرالاخبار (بخش تاریخ ایران از قراقویونلو تا سال ۹۸۴ ه.ق)، مقدمه تصحیح و تعلیقات محسن بهرامنژاد، تهران: میراث مکتوب
نوائی، عبدالحسین، ۱۳۴۷، شاه اسماعیل صفوی(اسناد و مکاتبات تاریخی همراه با یادداشتهای تفصیلی)، تهران، بنیاد فرهنگ ایران
یوسف جمالی، محمد کریم، ۱۳۸۳، «جنگ چالدران و عوامل بروز و پیامدهای آن بعد از سال۹۲۰ق» مجموعه مقالات همایش صفویه در گستره تاریخ ایران زمین، به کوشش مقصودعلی صادقی، تبریز:ستوده
نبرد نابرابر صفویها و عثمانیها در دشت چالدران
نگاهی به پیامدها و نتایج نخستین جنگ بزرگ شاه اسماعیل با سلطان سلیم
آدینه ۲۸ مهر ۱۳۹۶
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ