از آنجایی که وظیفه تاریخنگاران حذف پیشداوریها و بررسی همه جانبهٔ یک موضوع تاریخی میباشد، تکرار مکرراتِ اطلاعاتِ پراکندهای که از دوران قاجار و حکومت مسعودمیرزا ظلالسلطان بهجا مانده، کاری بیهوده است؛ مگراینکه بتوانیم با نگاهی همهجانبه به بررسی این مهم بپردازیم و از پیشداوریها و قضاوتهای ناصحیح دوری جوییم. تاکنون پژوهشهای زیادی دربارهٔ ابعادِ فعالیتهای ظلالسلطان در شهر اصفهان صورت گرفته که بیشتر بهکلیاتی بسنده شده است. آنچه از تاریخپژوهان انتظار میرود این است که تنها اراده و میلِ قهرمانان و مردانِ بزرگ را به عنوان یگانه تبیین رویدادهای تاریخی تلقی نکرده، بلکه تلاش کنند در تبیینهای خود به دیگر علل و عوامل دخیل همچون عوامل اقتصادی و اجتماعی و... نیز سهمی بدهد و همچون مورخان اجتماعی به مسائل بنگرند. ما قصد داریم در این نوشتار علل مختلف تخریب آثار معماری اصفهان در دورهی مذکور را بررسی کرده و حتیالامکان از ترویج عقاید کلی و بعضاً ناصیح درمورد ظلالسلطان و دوران حکومتش دوری جوییم.
آنچه مقاله «سایهٔ سیاه سلطان» (ماهنامه برای فردا؛ شماره نوزده) نوشته الهه باقری بر خواننده القا میکند این است که اصفهان، شهری که در دوران صفوی شهره آفاق بود، تا دوران ظل السلطان به همان شکل و هیبت باقی مانده و به محض به حکومت رسیدن ظل السلطان کلیهی آثار تاریخی ارزشمند آن به ورطه نابودی کشیده شده است. این نوع قضاوت بسیار سطحینگرانه است، چرا که مورخ بدون در نظر گرفتن سلسههای حاکم بر اصفهان پس از آخرین پادشاه صفویه، شاه سلطان حسین، و اوضاع سیاسی و اقتصادی کشور دست به قضاوت زده و برهههای مهمی از تاریخ را نادیده گرفته است.
حمله افغانها اولین و مهمترین عامل در شروع انحطاط و نابودی شهر اصفهان بهشمار میرود چرا که حمله آنها چیزی جز کشتار و کاهش جمعیت، قحطی و غلا، ویرانی شهر و بناها و ظلم و ستم برای مردم شهر اصفهان نداشت. طبق گفته جابری انصاری، آنها چون استقرار خود در این شهر را دائمی نمیدانستند در ویرانی شهر و بناها کوتاهی نکرده و با از بین بردن اسناد مربوط به املاک وقفی و دولتی و ملتی، نوع مالکیت این بناها را ازبین بردند و باعث رواج فروش موقوفات در دورههای بعدی شدند (جابری انصاری، ۱۳۲۱: ۳۵). آنها همچنین با ساخت حصار در اطراف مرکز دولت برای ایجاد امنیت بیشتر، باعث خرابی بیشتر ابنیه دولتی آن محدوده شدند (هنرفر، ۱۳۸۳: ۱۸۹). از دیگر نتایج مشئومهٔ حمله افاغنه، از بین رفتن مهندسان و معماران، رکود وضعیت اقتصادی مردم برای عمران و آبادانی و معماری، کاهش جمعیت، انتقال پایتخت، کاهش اهمیت شهر اصفهان، مهاجرت بازرگانان ثروتمند ارمنی از شهر بوده است. (بروگش، ۱۳۷۴: ۲۰۵). بعد از حملهٔ افغانها وجود دو سلسله افشاریه و زندیه و جنگ و نزاعهای داخلی آنها بر سرقدرت و معطوف شدن توجه این دو حکومت به شهرهای شیراز و مشهد، تا زمان رسیدن حکومت به دست قاجارها، نیز موجب وارد آمدن خساراتی به اصفهان گردید. (معتضد، ۱۳۸۰: ۴/۶۰۳). باوجود اهمیت این دو حکومت در وضعیت اصفهان، در بسیاری موارد مغفول ماندهاند و ما اطلاعات زیادی از وضعیت ابنیه و شهر اصفهان در اختیار نداریم. (شفقی، ۱۳۸۱: ۳۳۳)، ولی آنچه روشن است این است که پس از صفویه، حاکمان همواره در حال جنگ و نزاعهای داخلی و کشورگشایی بودهاند و این امر موجب عدم فعالیت در حوزه عمران و آبادانی کشور شده است. با آغاز حکمرانی دودمان قاجار بر ایران و به تخت نشستن آغا محمدخان قاجار، تهران به پایتختی کشور انتخاب شد و شهر اصفهان شانس آخرِ خود را نیز از دست داد و به یکی از ایالات ساده کشور مبدل گشت. (بروگش، ۱۳۷۴: ۲۰۵) تنها در دوران حکمرانی حاج محمدحسین خان صدراصفهانی، اصفهان برای مدتی روی آبادی دید ولی پس از آن قحطیهای پیدر پی بار دیگر شیرازه شهر اصفهان را از هم گسست و از مردم و حکومتی که توانایی سیر کردن شکم خود را نداشتند، توقع توجه و نگهداری از آثار تاریخی شهر اصفهان نمیرود.علاوه بر این بلایای طبیعی و غلا پیدر پی موجب کاهش جمعیت و ویرانی شهر گردید؛ چراکه کاهش نفوس یک شهر خود موجب خالی ماندن ابنیه و تخریب آنها میگردد. (معتضد، ۱۳۸۰: ۴/۶۰۳). «پس از آغاز سلطنت ناصرالدین شاه نیز، اصفهان چندمرتبه دچار قحطی و شیوع مرض سنگینی گردید که عدد نفوس به پنجاه هزار نفر رسید و پس از آغاز حکومت ظل السلطان بر اصفهان، تعداد نفوس رو به افزایش رفت و شهر رو به آبادی رفت»(افضل الملک، ۱۳۷۹: ۷۴ ؛ هنرفر، ۱۳۸۳: ۶). طبق گفته افضل الملک و هنرفر، با آمدن ظل السلطان وضعیت مردم بهتر از قبل شده است.
آنچه تا کنون گفته شد، تشریح مختصری از اوضاع پایتخت باشکوه صفویه تا رسیدن به دست مسعودمیرزا بوده است که درنظر گرفتن آن بسیار مهم و غفلت از آن موجب قضاوتهای ناصحیح میشود. مواردی که در دوران حاکمیت ۳۵ ساله وی بر این شهر میتوان به آن اشاره کرد، نقش حکومت تهران و دستورات لازمالاجرای ناصرالدین شاه بوده که تأثیر مستقیمی بر تخریب آثار باقیمانده شهر اصفهان داشته است. یکی از مهمترین این دستورات، دستور واگذاری خالصجات به منظور جبران کسری بودجه و تأمین هزینههای دولت به اطرافیان و صاحب منصبان زمانه بوده است. واگذاری باغها و کاخهای اصفهان به مالکیت خصوصی موجب دستبهدست شدن و تکهتکه شدن این آثار و در نهایت تخریب آنها شد، که طبق گفتهٔ جابری انصاری مسعودمیرزا در ابتدا با این فرمان پدرش مخالفت کرد ولی پس از مدتی تسلیم وی شد. (جابری انصاری، ۱۳۷۸: ۹/۳۸). ظل السلطان انجام فرامین شاه را با وجود اینکه برخلاف میل باطنیاش بوده بر خود واجب میدانست و اظهار میکند: شاه با سپردن کارهای این چنینی قصد دارد چهره مرا منفورتر نماید و میان من و برادرم دشمنی ایجاد کند. (عباسی، ۱۳۷۲: ۳۷۵) علاوه براین قابل ذکر است طبق گفته منابع، ظل السلطان از تخریب بسیاری از بناهای واگذار شده بیاطلاع بوده است. مثلا بناهایی چون جهان نما، بهشتآئین، عمارت اشرف و.. توسط خواهر ظل السلطان، کسرائیل خانم تخریب شده است. (رجایی، ۱۳۸۳ب: ۸۶ ؛ جابری انصاری، ۱۳۷۸: ۱۶۱) علاوه بر کارگزاران حکومتی و اعیان و اشراف، روحانیون و ملاها نیز در گرفتن فرمان صدور املاک از یکدیگر سبقت میگرفتند. آنها با استفاده از نفوذی که در میان مردم و حکومت داشتند و با بهرهگیری از قوانین شرعی ساخته ذهن خود، بسیاری از بناها را به عنوان مجهولالمالک اعلام و در آنها تصرف کردند. (همایی، ۱۳۴۲: ۲۲۶) آنها همچنین حکم پوشاندن روی نقاشیهای عالیقاپو با گچ را صادر کردند. (سلطانی،۱۳۸۵: ۱/۱۵۰) که در مقاله «سایهٔ سیاه سلطان» آن را مستقیماً به مسعودمیرزا نسبت داده اند. قابل ذکر است ظل السلطان در مواردی برای تعمیر و نگهداری از بناهای تاریخی اصفهان از حکومت تهران درخواست بودجه کرده که ناصرالدین شاه دستور تخریب داده و بودجهای برای این کار اختصاص نداده است. (نظام السلطنه مافی، ۱۳۶۲: ۵۸. ج ۱)
از جمله مواردی که در مقاله «سایهٔ سیاه سلطان» به آن اشاره شده، استفاده از مصالح حاصل از تخریب بناهای ارزشمند اصفهان توسط ظل السلطان بوده است. قابل ذکر است در موارد متعددی به فراوان بودن و ارزان بودن مصالح حاصل از تخریب اشاره شده و امتناع ظل السلطان از دریافت پولی بیشتر از قیمت این مصالح بهجای تخریبشان (مهدوی، ۱۳۴۳: ۶۴) نشان از بیاهمیت بودن آنها برای مسعود میرزا داشته است.
آنچه گفته شد تنها مختصری از وجوه مختلف دوران حکومت مسعودمیرزا بر اصفهان بوده است. عوامل دیگری نیز بر جامعه قاجاری حاکم بوده که بهصورت غیر مستقیم بر تخریب آثار تاریخی تاثیر گذاشته است. از آن جمله میتوان به عدم موضوعیت ارزش آثار تاریخی و نگهداری از آنها اشاره کرد.
طبق مقاله ذکر شده، «برقراری امنیت» توسط مسعودمیرزا را که یکی از وجوه مثبت حکومت وی است، بهصورت ناخوشایندی عنوان شده، ولی طبق منابع این امنیت در منطقه جنوبی و غربی کشور بیسابقه و موفق بوده است. (اوبن، ۱۳۶۲: ۲۹۰) از دیگر نکات مثبت در دوران حکومت ۳۴ سالهٔ ظلالسلطان بر شهر اصفهان که سیاحان زیادی نیز به آن اشاره کردهاند، زنده نگهداشتن بازارها و تلاش برای رونق اقتصادی شهر و پیشرفت در صنعت منسوجات بوده است. (گرانوبل براون، ۱۳۸۱: ۲۲۴ ؛ جکسن، ۱۳۸۷: ۳۰۸).
در واقع اهمیت روشنگری این دوران و آنچه از آن برای ما به یادگار مانده است، به جهت غلبه بر خادم یا خائن خواندن شاهزاده قاجاری مسعودمیرزا ظل السلطان است، که باید از هردو اجتناب نمود و با نگاهی همه جانبه و غیرمغرضانه و در نظر گرفتن عوامل مغفول از اشتباههای رایج دوری کرد.
نقدی بر «سایهٔ سیاه سلطان»
مقاله ای منتشر شده از الهه باقری در ماهنامه «برای فردا»
پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۶
منبع:
مورخان
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ
سلام
مقاله حاوی نکات ارزشمندی بود و روشنگری های زیادی داشت. آیا می توان به مشخصات کامل تر منابع و مآخذ مورد استفاده ی نویسنده ی محترم دسترسی یافت؟
با سپاس
پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۰۲