با گذشت بیش از نیم قرن همچنان سخن گفتن و نوشتن درباره مصدق، تحرکات وی در عرصه سیاست، اقتصاد و جامعه ایران در آن دوره اهمیت دارد و نمیتوان سالی را در حوزه نشر سراغ گرفت که کتابی درباره وی و سیاستهای دولت ایشان به چاپ نرسیده باشد و مخالفان و موافقان خود را نداشته باشد.گویی بخشی از زندگی امروز ما نیز دستخوش همان حرکتها است، حرکاتی که گاه از سوی طرفداران، منتقدان و حتی دشمنان وی بروز پیدا میکند و هر کدام از طرفین درگیر در بازخوانی آن رویدادها تلاش دارند تا روایت خود را بیان دارند و از این راه جایگاه خویش را بیش از هر زمان دیگری در رویدادهای فعلی مستحکم نمایند.
به همین رویه است که مدعیان و منکران میراث مصدق گاه کودتا دانستن و یا ندانستن رویدادهای ۲۵ و ۲۸ مرداد را دستمایه نوشتهها و واکنشهای جدلی قرار میدهند تا با سویهای دیگر از این ماجرا خطکشی روشنتری را انجام داده و عرض اندامی نمایند. آنگونه که از نوشتارهای پراکنده برمیآید، ما همچنان بر مصدق و با مصدق زندگی میکنیم، شخصیتی که در بازخوانیهای مختلف تاریخی، خواسته و یا ناخواسته هر پژوهشگری را در یک طیف قرار میدهد و چنین میشود که با نشر هر کدام از این مکتوبها جدلی ناخواسته بروز مییابد و تا نشر اثری دیگر چنین تضادهای با مایه جستن از آن رویدادها به حیات خود ادامه میدهد. شاید به همین خاطر بود که رئیس دولت قبلی، محمود احمدینژاد تلاش داشت تا ملی شدن نفت و مسئله انرژی هستهای را آنچنان به هم نزدیک نماید و مشابهتها را یک کاسه، تا نشان دهد هر دو رویداد تاریخی یکی است و شباهتها چنان پر رنگ که او همان مصدق است ولی در زمانهای دیگر و با نامی دگر و تفکراتی بسیار متفاوت.
آنچه کتاب بنیجمال را خواندنیتر میکند، درک این نکته بسیار مهم می باشد که کتاب وی «پایاننامه دکتری» نویسنده بوده است. با کمترین تریدی میتوان چنین عنوان نمود که چاپ چنین آثاری آنقدر از دقت و وسواس نویسنده، استاد راهنما و مشاور برخوردار بوده که در نهایت اثری به دست نشر سپرده شود که دادههای تاریخی صحیح باشد و کمترین تردیدی در آن مواد خام راه نیابد، میماند نوع نگاه نویسنده و همراهان فکری وی که بیش از دیگر بخشهای کتاب چالش برانگیز جلوهگر میشود.
روششناسی کتاب را میتوان در مقدمه حاتم قادری یافت، آنجایی که با کلماتی کوتاه و گویا سخن از “آشناییزدایی” میکند، به تعبیری دیگر تلاش دارد مصدق را که همچون اسطورهای گرد سر ایرانیان چرخ میخورد بر روی زمین آورده و همنشین هر انسان دیگری سازد، سیاستمداری که دوران کودکی داشته، خطاهایی را مرتکب شده و در کوران حوادثی قرار گرفته که تمام این رویدادها بخشی از زندگی عادی مردمان بوده است. مقدمه نویس در تعریف کلمه “آشناییزادیی” مینویسد: آشناییزدایی تعبیری است که در نقدهای ادبی و همچنین موضوعت روشنفکری، کاربردهای وسیع دارد و منظور از آن این است که متن ادبی و یا مفهوم روشنفکری مفروض را، که به دلیل کثرت استفاده حالت فرسوده و نخنما پیدا کرده است، به گونهای معرفی کنیم که بار دیگر دارای خون زندگی شود و نفس حیات در او حس گردد.(ص ۱)
در پایان همین مقدمه که میتوان آن را به عنوان روششناسی و حتی چارچوب نظری بحث یاد شده در نظر گرفت، ادامه میدهد: کم نیستند چهرههایی که در پرتو این سویه، باید از آنها نیز آشناییزدایی شود تا اجازه یابند بار دیگر به زندگانی اجتماعی معاصر برگردند.(ص ۳)
بازگرداندن این چهرهها، مصدق، کاشانی، سید حسن مدرس و دیگرانی که هر کدامشان در هالهای از تقدس گرد آمدهاند، راهی است برای بازشناسی این اشخاص و زمینی کردن بیشترشان. کسانی که گاه توسط نویسندهای آنچنان بزرگ و رادمرد خطاب میشوند که جایگاهی چون اساطیر مییابند و به نقد آنان راهی نمیگشایند و تلاش میکنند اسطورهای دیگر به جمع اساطیر اضافه کنند، چنین آثاری بیش از آنکه تاریخ و تاریخنگاری را مد نظر قرار دهند در فکر پی افکندن راهی هستند تا اسطوره خلق نمایند.
نویسنده در عنوانهای نسبتا پر شمار کتاب میکوشد چهره مصدق را از خلال تمام زندگانی وی بهتر عیان نماید، اگر به دوران کودکی وی سرک میکشد و از درگیری میان مادر و برادر بزرگ مصدق که به دلیل سهم ارث نام میبرد، پلی برقرار میسازد میان این اختلافهای خانوادگی و پایاننامهای که محمد مصدق در طول دوران تحصیل به نگارش آن مشغول بود.
وصیت در حقوق اسلامی عنوانی بود که او در تابستان ۱۹۱۲ برای پژوهش دکترای خود به دانشگاه نوشاتل پیشنهاد کرد. انتخاب چنین موضوعی در یکی از ملتهبترین دورانها، خود نکتهای جالب و تاملبرانگیز است. در این زمان قدرتهای اروپایی خود را برای جنگی جهانگیر آماده میکردند و ایران در بحران فترت سیاسی پس از اولتیماتوم روسیه و انحلال مجلس دوم فرو رفته بود. وصیت در حقوق اسلامی، فرصتی هم برای پرداختن به موضوع پرکشاکش اختلاف ارثی خانواده در سالهای دور کودکی و نوجوانی بود. بخش زیادی از رساله مصروف استدلاهایی متعدد در «مردود شمردن حق پدران در تبعیض میان وراث خود» و «دفاع از حقوق زنان در ارثبری از شوهران» شده بود.(ص ۱۱۵)
پیوستن مصدق به مدرسه سیاسی تهران و نوشتن کتابی با عنوان «دستور در محاکم حقوقی» که یکی از معتبرترین تالیفات وی به شمار میرود نیز بخش دیگر از دغدغههای وی به شمار میرود. کتاب دیگری با نام «کاپیتولاسیون» که سفارت انگلیس نویسندهاش را متهم به همراهی با آلمان ها کرده بود و خوشایندشان نبود.(ص ۱۲۵) رد پای روحیه ضد اجنبی و ضدیت با نیروی خارجی را که مصدق در تمام مدت مذاکرات ملی شدن نفت در نظر داشت و دمی از آن فرو نمینشست در این کتاب بهتر نمایان است. دوگانههایی در خصوص ایرانی و بیگانه که ذهن مصدق را همیشه به خود مشغول میکرد.«پس در یک دولتی دو قوه متضاد جمع میشود، یا قوه محلی باد عذر قوه اجنبی را بخواهد یا قوه اجنبی ریشه استقلال قوای محلی را قطع نماید». برای او، نه فقط کاپیتولاسیون که هر چیزی که نشانهای از حضور بیگانه داشت، نافی استقلال کشور بود. به همین منوال بود که در زمانه مشیرالدوله و خلع مونار وی از حرکت وی حمایت کرد.
آنچه در فصلهای چهار، پنج، ششم و باقی فصلهای کتاب بیش از هر مورد دیگری چشمنوازتر جلوهگر میشود، جدال مصدق در هر برهه از زمان و «وسواس اختیارات» میباشد. اختیاراتی که علاقهمند بود آنچنان در دست خویش قرار گیرد که همزمان قدرت بالایی داشته تا بتواند پاسخگوی اعمال خویش و دستگاه زیر نظر وی باشد. اصلاحات او در دستگاه مالیه واقعا ساختاری بود.(ص ۱۷۴) در جریان بازسازی مالیه به هیچ چیز رحم نکرد، حتی به میراث پدرش. در نخستین روهای تصدی، دستور داد کتابچه تنظیمی میرزاهدایت وزیر دفتر، که برای چهار دهه مبنای تعیین خالصجات دولتی بود، ملغا شود و به جای آن دفتر منسوخ شده خالصجات حاجی میرزا آقاسی اساس عمل محاسبان قرار گیرد.(ص ۱۷۴)
چنین رفتاری را میتوان بخشی از همان دلبستگی مصدق به نظام قاجار دانست، نظامی که وی بخشی از همان نظم بود و نمیتوانست فروپاشی آن نظم را نظارهگر باشد و در دیگر دوران زندگیاش به آن فروپاشی اشارهای نکند. صبح روز تاریخی ۹ آبان، مصدق در پاسخ به مستوفی از تصمیمش برای ایستادن در مقابل تغییر سلطنت خبر داده بود. برای مصدق، تغییر سلطنت البته چیزی بیش از نقض صرف قانون اساسی بود. قاجاریه با همه ضعفها و کاستیهایش برای او نماد و خاطرهای از اقتدار و منزلت گذشته بود. اکنون میخواستند این میراث را به تاریخ بسپارند.(ص ۲۱۲) اولین گام مصدق بعد از کنار نهادن نظم پیشین نه مقابله و ایستادگی در مقابله قدرت جدید بود، که سیاست را ترک گفت و به کنار نشست تا دوماه بعد که در مجلس حاضر شد.
دلبستگی به نظام قدیم چیزی نبود که یکباره برای مصدق محو شود و از دیدهاش به کنار رود، بعد از گذشت یکماه که از مجلس ششم میگذشت مصدق در نقد رفتار حکومت جدید در نطقی اعلام کرد: در رژیم قدیم خدمتگزارن مملکت با این که از همهجا بیخبر بودند و معلومات دولتهای بعد را هم نداشتند با سبک و سلیقه مخصوص خود و ایمانشان به بقای مملکت توانستند وطن خود را طوری اداره کنند که دست تکدی مقابل بیگانگان دراز نکنند، اما در رژیم جدید که حقوق در ازای مقام قرار گرفت، هر کسی توانست خود را وارد دستگاه کند.(ص ۲۲۰)
بدون شک برای کسی چون مصدق که نسب خانوادگیاش از لونی دیگر بود، سخت مینمود که شاهد جابجایی در ارکان قدرت جدید باشد و کسانی به ساختار دولت راهیابند که نشانی از قدیم و قاجار به همراه نداشته باشند، گویی برای او نظم قدیم حاوی نکتههای بود که او میدید و دیگران چشم بر هم نهاده بودند.
آنچه بیش از هر فصل دیگر کتاب جالب توجهتر مینماید، بخش پایانی کتاب میباشد که نام «پیشوا» را نویسنده انتخاب کرده. فصلی که به اختلاف میان شاه و مصدق، مسئله ملی شدن نفت و انحلال مجلس انجامید و سرانجام با کودتای ۲۸ مرداد به پایان رسید.
نگاه بنیجمال به رویدادی که به وی به درستی نام کودتا بر آن مینهد، بیش از آنکه نشانی از قدرت خارجی باشد و نقش انگلیس و آمریکا را بزرگ جلوه دهد، به ضعفهایی اشاره دارد که در داخل کشور و با محوریت شخص مصدق به تحقق پیوست. ایرادهایی که با استعفاهای پی در پی مصدق و یا تهدید به کنارهگیری از قدرت نمایانتر شده بود.
مصدق در واقع برنامه و طرح روشنی برای زمامداری و اداره جامعه نداشت. از ابتدا و به دفعات گفته بود که جز موضوع نفت هیچ برنامهای ندارد و به محض حل و فصل این مناقشه، دولت را ترک خواهد گفت.(ص ۳۲۲)
ترک دولت و وانهادن قدرت و به دست گرفتن مجدد آن بعد از رویدادهای ۳۰ تیر، وی را به راهی رهنمون ساخت که سرانجام به انحلال مجلس از طریق رفراندوم توسل جوید. رفراندمی که صندوق رای مخالفان و موافقان آن جدا از یکدیگر بود و سرانجام با چنین چیدمانی بود که در شهر تهران به جزء ۱۱۵ نفر همگی به انحلال مجلس رای دادند.(ص ۳۳۰) مجلسی که در سالروز چهل و نهمین فرمان صدور مشروطیت منحل میشد.
همه این فعالیتها و کوششهای مصدق سرانجام با پیروزی کودتاچیان و به زیرکشیدن وی از اریکه قدرت به پایان رسید. اما چرا وی با آنکه از انجام کودتا و از روزهای قبل باخبر بود، چندان اقدامی نکرد و تلاش های وی به اندازهای نبود که جلوی آنان را همچون ۲۵ مرداد سد نماید و راهی دیگر را در عرصه سیاست طی کند.
پاسخ چنین سوالی را شخص مصدق بهتر از فرد دیگری بیان کرده است، در دادگاه نظامی گفت: از آنچه کردهام و یکی از آن ها عدم تسلیم بود تا هدف ملت ایران از بین نرود، بسیار راضی و خشنودم والا من هم مثل دیگران میشدم که نه از خود اسمی و نه از هدف ملت ایران سخنی به میان بگذارند.(ص ۳۳۲)
چنین شد که نام مصدق و بخش بزرگی از کارهای وی همچنان ما را وانگذشته و حتی در خوابهایمان راه مییابد و بیش از همه اینها ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد جای دارد. گویی با مرگ وی که همیشه خواهانش بود و از خدا درخواستش را داشت، تازه ابتدای شکفته شدن اختلافهایی بودکه گرد شخصیت و کارهای او بروز کرد. برای ما ایرانیان مصدق آنقدر کشش دارد که هر بار به سراغ او برویم و کارنامهاش را واکاویی نماییم، شاید در همین بازخوانیها و جستجوها و مکتوب کردن اعمالش باشد که اندکی بیش از هر زمان دیگر به “آشناییزادیی” برسیم و آسودهتر به تحلیل کردههای وی همت گماریم.
آشوب؛ مطالعهای در زندگی و شخصیت دکتر محمد مصدق
احمد بنی جمال
...
پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۷
منبع:
بوی باران
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ