نگاهی به آثاری که در حوزه تاریخ شفاهی ایران منتشر میشود حاکی از این است که این آثار بیشتر به نخبگان سیاسی تعلق دارد و در این میان درصد اندکی به حوزه فرهنگ برمیگردد. حال آنکه یکی از رسالتهای تاریخ شفاهی گردآوری خاطرات توده مردم یا فرودستان است اما گویی فعلا در ایران، گامی اساسی به این سوی برداشته نخواهد شد. از طرفی برخی پژوهشگران معتقدند بررسی کتابهای به چاپ رسیده در حوزه تاریخ شفاهی به خاطرهنگاری بیشتر شبیه است. به دلیل برخی نگاهها که به حوزه تاریخ شفاهی معطوف است سراغ محمدحسین خسروپناه، پژوهشگر حوزه تاریخ و سیاست رفتیم؛ در کارنامه وی آثاری چون «گریگوریقیکیان، گرایشی در سوسیال دموکراسی ایران ۱۳۲۷ - ۱۲۸۹ه.ش: گزیدهای از مقالهها و نوشتهها»، «نقش ارامنه در سوسیال دموکراسی ایران (۱۹۰۵-۱۹۱۱)»، «هدفها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی»، «از سازمان انقلابی تا انقلاب: خاطرات سیامک لطفالهی»، «سازمان افسران حزب توده ایران ۱۳۳۳ - ۱۳۲۳»، «سیدمحمدباقر امامی و کروژکهای مارکسیستی او»، «فرقه عدالت ایران از جنوب قفقاز تا شمال خراسان ۱۹۲۰ - ۱۹۱۷» مشاهده میشود. با وی درباره چندوچون تاریخ شفاهی در ایران به گفتوگو نشستیم تا بتوانیم ارزیابی درستی از تاریخ شفاهی ایران داشته باشیم.
آقای خسروپناه تاریخ شفاهی یا خاطرهنگاری را در ایران چگونه میبینید؟
تاریخ شفاهی (Oral History) بیان خاطرات اشخاص است که به صورت پرسش و پاسخ انجام میشود و پرسشها و پاسخها روی نوار ضبط صوت یا به طریق دیجیتالی ثبت میشود. برای نخستینبار در سال ۱۹۴۸.م پروفسور آلن نونیز (ALLEN NEVNIS ) که در دانشگاه کلمبیا (آمریکا) تحقیق میکرد از ضبط صوت برای ضبط و گردآوری خاطرات عدهای از شخصیتهای سیاسی عمدتا بازنشسته آمریکا استفاده کرد. از آن به بعد به تدریج این شیوه ثبت و ضبط خاطرات مورد توجه قرار گرفت و اصطلاح تاریخ شفاهی (Oral History) مطرح شد. از اواسط دهه ۱۹۶۰-۱۹۷۰ علاوه بر حوزه سیاست، در دیگر حوزهها مانند تاریخ اجتماعی، جامعهشناسی، مردمشناسی، ادبیات عامه و... هم از این روش استفاده شد. از طرفی در دهه هفتاد به عنوان یک رشته مستقل در برخی از دانشگاهها و پژوهشکدههای آمریکایی و اروپایی ارائه شد و از آن به بعد در دیگر کشورهای جهان هم کم و بیش نمود پیدا کرد. همزمان با گسترش تاریخ شفاهی به عنوان یک روش اجرایی، کمکم چگونگی اجرای آن هم مورد توجه قرار گرفت و از اواخر دهه هشتاد میلادی الگوهای تئوریک، روشهای مصاحبه، شیوههای تدوین پرسش و ... برای کارآمدی هرچه بیشتر دستاوردهای تاریخ شفاهی مطرح و تدوین شد و همچنان این روند ادامه دارد.
در رابطه با ایران تا جایی که میدانم، از سال ۱۳۶۰ تاریخ شفاهی یعنی ضبط خاطرات از طریق دستگاه ضبط صوت که با پروژه تاریخ شفاهی از سوی دانشگاه هاروارد و با سرپرستی دکتر حبیب لاجوردی آغاز شد. هدف این پروژه ثبت و ضبط خاطرات سیاستمداران و فعالان سیاسی حکومت پهلوی به منظور بهدست آوردن سازوکار حکومت پهلوی و بررسی علل و عوامل فروپاشی آن حکومت و همچنین آگاهی از زندگی و فعالیتهای سیاستمداران و فعالان سیاسی در آن دوران بود. این پروژه تا سال ۱۳۶۶ ادامه داشت و با بیش از ۱۳۰ نفر مصاحبه کردند که البته برخی از افرادی که در اپوزیسیون حکومت پهلوی بودند هم در این پروژه خاطراتشان ضبط شد. از آن به بعد تاریخ شفاهی در ایران با اقبال روبهرو شد.
اکنون بیش از سه دهه است که تاریخ شفاهی در ایران مطرح شده و به اشکال مختلف موسسهها و افرادی در داخل و خارج از کشور آن را انجام میدهند. این ثبت خاطرات گاه به شکل ضبط صدا (مانند بنیاد مطالعات ایران و تاریخ شفاهی هاروارد و ...) و گاه مانند انجمن مطالعات و تحقیقات تاریخ شفاهی ایران است که حمید احمدی آن را بنیانگذاری کرده به شکل ویدئویی است. تاریخ شفاهی ایران در خارج از کشور از سوی برخی موسسهها و در داخل کشور نیز توسط سازمانهایی مانند سازمان اسناد ملی و برخی موسسات دیگر انجام میشود.
علیرغم تفاوتها و تمایزات جدی و اساسی که میان حاصل کار موسسههای داخل و خارج کشور در زمینه تهیه تاریخ شفاهی ایرانیان وجود دارد، روش کار تقریبا یکسان و به این ترتیب است که موسسه یا یک نفر فهرستی از اشخاص را تهیه میکند که معمولا آن اشخاص از سیاستمداران یا فعالان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و در مواردی نویسندگان و هنرمندان و... هستند. آنگاه درباره زندگی و فعالیتهای آن اشخاص بررسیهایی انجام میدهند و پرسشهایی تهیه میکنند و براساس اولویتهایی مانند سن اشخاص، اهمیت جایگاه آنها و... به تدریج با آن اشخاص مصاحبه میکنند. هریک از آن اشخاص در پاسخ به پرسشهای مصاحبهگر درباره زندگی و فعالیتها، تجربیات و مشاهداتش توضیح میدهد یعنی خاطراتش را از زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود در دورهای از تاریخ معاصر ایران بازگو میکند. اقدامی که لازم و ضروری است و به شناخت و آگاهی از رویدادها و تحولات جامعه ایران در یک صد سال اخیر کمک کرده است.
برداشت من از تاریخ شفاهی بر اساس تعریف برخی نظریهپردازان و فعالان این است که بحث خاطرهنگاری و تاریخ شفاهی از هم جداست. حال اینکه شما این دو معقوله را در ایران از هم جدا نمیبینید. لطفا درباره این تمایز قائل نشدن میان این دو بیشتر توضیح دهید؟
خاطرات نوشته شده و خاطرات شفاهی از نظر ماهیت یکی است. هر دو بازگویی خاطرات است که به دو روش انجام میشود. در یک روش راوی خاطرات، خاطراتش را مینویسد و در روش دیگر آن را از طریق پاسخ به پرسشهایی بیان میکند و بر روی نوار ضبط صوت یا به صورت دیجیتالی ثبت میکند. نوشتن خاطرات انواع و اقسام دارد. مثلا، یادداشتها یا خاطرات روزانه نوعی از ثبت خاطرات است. نوشتن خاطرات پس از گذشت سالها هم نوعی خاطرهنویسی است که معمولا دقت زیادی ندارد. تاریخ شفاهی یا ضبط خاطرات، مشابه خاطرهنویسی پس از گذشت سالهاست و معمولا با همان مزایا و معایب خاطرهنویسی پس از گذشت سالها همراه است. علاوه بر این، در بیشتر مواقع این پرسشگر است که به روند بازگویی خاطرات سمت و سو میدهد و این مخاطره وجود دارد که با تاکید بر موارد یا مقاطعی و یا کمتوجهی نسبت به رویدادی یا دورهای، بخشی از خاطرات راوی را برجسته و بخشی را کم اهمیت یا بیاهمیت کند. البته تفاوت در روش گاهی و نه همیشه میتواند منجر به نتایجی متفاوت بشود. مثلا در خلال پرسش و پاسخ امکان دارد راوی خاطرات موضوع یا مطلب فراموش شدهای را به یاد بیاورد و بازگو کند. این احتمال هم وجود دارد که پرسشگر خواسته یا ناخواسته مطلبی یا تحلیلی را به راوی خاطرات تحمیل کند که نمونههایش اندک نیست.
عنوان تاریخ شفاهی برای بازگویی خاطرات، عنوان مناسبی نیست زیرا میتواند منجر به این سوءتفاهم شود که گوینده خاطرات دارد تاریخ را بیان میکند حال آنکه او دارد خاطرات خود را یا به عبارت دیگر تجربه زیستن خود را در محدودهای مشخص توضیح میدهد. آیا سرگذشت یک نفر، تاریخ است؟ چگونه دیدهها و شنیدههای یک فرد که دایره محدودی را در برمیگیرد و متأثر از عوامل گوناگون است به عنوان تاریخ تعمیم داده میشود؟ چنین چیزی امکانپذیر نیست. زیرا زمانی که ما با یک پدیده برخورد و آن را توضیح میدهیم درحقیقت، درک و دریافت (استنباطهای شخصی) خودمان را از آن پدیده بیان میکنیم. در شکلگیری و بروز رویدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فکری و... علل و عوامل گوناگونی مؤثر است که در بسیاری از موارد ممکن است راوی خاطرات ازمجموع آن علل و عوامل اطلاعی نداشته باشد که آنها را بازگو کند.
از طرف دیگر، راوی خاطرات از یک زاویه خاص و براساس تجربه و درک دریافت خود از آن پدیده را توضیح میدهد. در صورتی که این تجربه شخصی از یک رویداد است و اگر از منظر شخص دیگری به آن رویداد نگاه کنیم، ممکن است درک و دریافت دیگری از آن به دست بیاید و به توضیح متفاوتی برسیم؛ به عبارت دیگر، علل و عوامل ایدئولوژیک، ملاحظات و تعلقات سیاسی، جایگاه و مرتبه سیاسی و اجتماعی، میزان وفاداری و پایبندی، امکانات و آگاهی اشخاص و... در توضیحات و نحوه بازگویی خاطرات آنها مؤثر است. علاوه بر این، سن اشخاص و مدت زمانی که از آن رویدادها گذشته و تحولاتی که در آرا و عقاید راوی خاطرات و در جامعه پدید آمده، ارزشهای فردی و اجتماعی که دچار تغییر شده و... همچنین عواقب محتملی که میتواند بازگویی یک رویداد یا جنبههایی از آن را در پی داشته باشد در بیان خاطرات، چه به صورت شفاهی و چه کتبی، از سوی راوی تاثیر جدی دارد.
از بررسی تطبیقی کتابهای منتشر شده از مصاحبههایی که بنیاد مطالعات ایران، تاریخ شفاهی هاروارد، انجمن مطالعات و تحقیقات تاریخ شفاهی ایران و دیگران انجام دادهاند، متوجه میشویم اشخاص مختلف در رابطه با یک رویداد مشخص توضیحاتی میدهند که با هم تفاوت دارد. همچنین مشخص میشود راویان خاطرات که به لحاظ ایدلوژیکی و سیاسی در یک گروه یا طیف واحد بودند کم و بیش خاطرات و توضیحاتشان مشابه یکدیگر است اما اگر جایگاه سیاسی و ایدئولوژیک آنها متفاوت باشد، خاطرات آنها از یک رویداد یا تحول واحد متفاوت خواهد بود. حال باید پرسید آیا این واقعیت است که تفاوت پیدا کرده یا تفاوت ناشی از تجربه زیست متفاوت، ایدئولوژی و خط مشی سیاسی و ملاحظات دیگر است که در بیان راویان به اشکال گوناگون بازتاب مییابد؟
آنچه که شما بیان کردید در این نکته خلاصه شد که خاطره نمیتواند تاریخ باشد. حال آنکه برخی معتقدند زمانی که یک مصاحبهگر قوی روبهروی مصاحبهشونده قرار بگیرد میتواند با به چالش کشیدن روایت فرد باعث تفاوت خاطره از تاریخ شفاهی شود و درک و استنباط شخصی فرد را از تاریخ جدا کند.
اطلاعات تاریخی و تواناییهای مصاحبهگر احتمالا میتواند به بهبود کیفی خاطرات ضبط شده کمک کند اما نمیتواند ماهیت آن را دگرگون کند. هر چقدر مصاحبهگر آگاه و توانا باشد و دادههای گوناگون و متنوع برای پرسیدن و یا به چالش کشیدن مصاحبهشونده در اختیارش باشد در اصل موضوع یعنی خاطرات شخص تغییری ایجاد نمیکند. به عبارت دیگر، آن پرسشگر توانا میتواند در جریان مصاحبه به خاطرات راوی چیزی اضافه کند؟ حداکثر کاری که میتواند انجام دهد این است که روایتهای گوناگون یا مباحث مطرح شده در پژوهشهای مختلف، یا دادههای اسناد و مدارک را با مصاحبهشونده در میان بگذارد و بگوید درباره آن رویداد دیگران این را میگویند. با توجه به دادهها و منابع دیگر، روایت شما نادرست است یا کاستیهایی دارد. معمولا این قبیل توضیحات تغییری در روایت راوی ایجاد نمیکند زیرا راوی یادماندههای خود را بیان میکند و بر درستی و دقت آن اصرار دارد. در نقل خاطرات درک و دریافت خودش را از یک واقعه بیان میکند و چون این درک و دریافتها فردی است، دایره محدودی را دربرمیگیرد و کلاننگری ندارد و نمیتواند از محدوده مشاهدههای به یادماندهاش فراتر برود و علل و عوامل مختلف در شکلگیری یک پدیده را توضیح دهد و یا تبیین کند.
افراد خاطراتشان را در قالب تجربه زیسته به صورت بیان مشاهدات و توضیح نقش خود در رویدادهای اجتماعی، هنری، ادبی، سیاسی، ورزشی و جنبههای مختلف بیان میکنند و فرد در بیان خاطراتش میگوید زندگی من به این صورت بوده و این کارها را انجام دادم و شاهد این مسائل بودم و تحلیلم در رابطه با این وقایع تاریخی به این صورت است. این سخنان و روایتها مفید است و در کنار سایر دادههای تاریخی مانند روزنامهها، اسناد و مدارک میتواند به نوشتن تاریخ کمک کند. در رابطه با بیان خاطرات باید گفت امکان خطا در یادآوری و بازگویی آن وجود دارد زیرا ذهن خطا میکند. از طرف دیگر در طی گذشت زمان سازوکار ذهن افراد میتواند به طوری عمل کند که در اثر خواندن پژوهشها، گزارشها، شنیدن و مشاهده برخی مدارک، تلقی افراد نسبت به یک رویداد، شرایط و موقعیت متفاوت تغییر کند یا راوی ترجیح دهد بنابر مصلحتهایی دست به تحریف بزند.
مصاحبهگر اگر احاطه کافی بر موضوع داشته باشد میتواند متذکر اشتباه یا تحریف شود اما نباید روایت خودش را هرچند هم دقیق باشد به راوی خاطرات تحمیل کند. در بین انواع خاطرات، یادداشتهای روزانه مهمترین نحوه ثبت خاطرات است. زیرا در فاصله زمان اندک از رویداد مشخص نوشته میشود و قاعدتا از دقت بیشتری برخوردار است تا یادآوری آن رویداد پس از چندین یا چند ۱۰ سال. وقتی شخصی بخواهد واقعه یا رویدای را پس از ۱۰ سال به یاد بیاورد، عوامل بسیاری ممکن است بر ذهن فرد تاثیر بگذارد تا خاطراتش از یک رویداد، دچار تحریف و نقصان شود و واقعه را آنطور که اتفاق افتاده، نتواند بیان کند. به عبارتی فرد نتواند تجربه زیسته بلاواسطه خودش را به یاد بیاورد.
حتی اگر فرض کنیم آن چیزی که شخص در لحظه یا مقطع و برهه خاص ناظر آن بوده و سی سال بعد همان را بدون کم و کاست به یاد بیاورد و عواملی در طی این ۲۰ یا ۳۰ سال در تغییر یا تحریف آن خاطره نقش نداشته باشد، باز هم این روایت از یک رویداد تاریخی، یک تجربه فردی است که بازگویی این تجربه میتواند به شرح آن رویداد کمک کند اما تاریخ نیست؛ تاریخ یک بررسی تحلیلی یا توصیفی از یک رویداد با استناد به اسناد، مدارک و دادههای گوناگون است و مورخ یا پژوهشگر با تکیه بر یک پایه نظری، دادههای گوناگون را میسنجد و پس از ارزیابی میگوید این رویداد به این صورت رخ داده است.
اینطور که از سخنان شما برداشت کردم خاطرهنگاری را یکی از مواد خام تاریخ میدانید نه خود تاریخ؟
بله، متاسفانه ناتوانی دانشگاهها و موسسات پژوهشی کشور در آموزش و تربیت پژوهشگران تاریخ موجب ضعف تاریخنگاری در ایران شده است. این وضعیت به همراه کاستیهای دیگر موجب شده تا برخی تصور کنند تاریخ شفاهی همان تاریخنگاری است. خاطرات افراد از یک رویداد میتواند در تدوین تاریخ کمک کند. اما این بهرهگیری ضوابط خودش را دارد. خاطرات اعم از خاطرهنویسی و بیان شفاهی خاطرات از آسیبها یا محدودیتهایی برخوردار است برای مثال گذشت زمان، کهولت سن، ضعف حافظه، مداخله علل و عوامل ناخودآگاه یا خودآگاه در تحریف یا تعریف خاطره مشخص از یک دوره از جمله عواملی است که خاطره را آسیبپذیر میکند. از طرفی ما در بحث خاطرات شفاهی یا تاریخ شفاهی با مشکلی مواجه هستیم و آن اینکه فرد باید خاطراتش را بیان کند. روایت خاطرات نیز باید در محیطی باشد که فرد راوی از آزادیهای کافی برای بازگویی تمام و کمال یادماندههایش برخوردار باشد، اگر بیان خاطرات برای راوی محدودیتها، مخاطرات و تذکرهایی در پی داشته باشد مطمئنا در بیان یا توضیح واقعه موردنظر تاثیر خواهد گذاشت.
اساسا خاطرات بخشی از یک مکانیسم زیست انسانی است و میتواند دچار تحریف و تغییر در طول زمان شود که باید در نوشتن تاریخ از آن با احتیاط استفاده کرد، یعنی بدون سنجش و ارزیابی خاطرات نمیتوانیم از آن به عنوان یک منبع موثق استفاده کنیم. سایر اسناد و مدارک را نیز باید ارزیابی کنیم و بر اساس ارزیابی و نتیجهای که به دست میدهد کم و کیف و ارزش آن مشخص و قابل استفاده در تالیف تاریخ خواهد بود.
بنابراین وقتی خاطراتی که طی یک قرن اخیر در ایران منتشر شده را میسنجید، میبینید بسیاری از آنها دادههای یکدیگر را تایید نمیکنند. برخی از آنها رویداد دیگری را با تکیه بر اسناد متقن بیان میکند. حال باید ریشهیابی کرد که چرا چنین شده است و علت این تناقض چیست؟ اینجاست که باید گفت که صرف بیان خاطرات فردی (به دلیل آسیبهایی که با آن مواجه است) نمیتواند یک سند قطعی باشد. حتی اگر تنها داده موجود برای آگاهی از یک رویداد، خاطرات باشد باید با قید احتیاط تذکر داد که این روایت این شخص از فلان رویداد است. اگرچه همین روایت هم باید با مشخصههای آن برهه زمانی سنجیده شود.
بنا به تعبیر شما اکنون خاطرهنگاری ایران در جهان از سوی چند موسسه و مرکز دنبال میشود و در داخل نیز متولیانی دارد. این گردآوری خاطرات از سوی چند گروه با نگاه و ایدئولوژی متفاوت چه مزایا و معایبی میتواند داشته باشد؟
در خارج و داخل کشور موسسههایی برای ضبط و ثبت خاطرات شفاهی افراد مختلف فعالیت میکنند. براساس آثاری که این موسسهها به صورت چاپی یا دیجیتال منتشر کردهاند میتوان درباره حاصل کارشان داوری کرد. در اکثر قریب به اتفاق آن خاطرات شفاهی با پرسشهای مطرح نشده مواجه هستیم که بیش از هرچیز نتیجه ضعف پژوهش اولیه پیش از شروع ضبط خاطرات است. در این قبیل موسسهها علیرغم بودجهها و امکانات بسیار، عموما کار به صورت فردی است نه جمعی. قاعدتا آماده شدن برای ضبط خاطرات شفاهی کار یک تیم یا گروه تخصصی است و مصاحبهها نیز باید به صورت جمعی انجام بگیرد. اگرچه ممکن است در خلال مصاحبه مطالبی گفته شود که از محدوده پرسشها فراتر برود و شخص مصاحبهگر از آن اطلاعی نداشته باشد.
در داخل و خارج از کشور پژوهشگری را سراغ ندارم که بر رویدادها و تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فکری و فرهنگی یکصد سال اخیر جامعه ایران اشراف همه جانبه داشته باشد و اگر هم باشد در یکی از این موسسهها کار کند و مصاحبه و ضبط خاطرات شفاهی را برعهده داشته باشد. در جریان ضبط خاطرات چون مصاحبهگر بر دوره تاریخی که راوی خاطراتش را از آن دوره میگوید، تسلط لازم و کافی ندارد، بسیاری از مطالب ناگفته میماند. از خاطرات شفاهی به ویژه آنهایی که از سوی موسسههای دولتی در ایران تهیه شده و به صورت چاپی منتشر شده یا به صورت دیجیتالی درسایتهای آن موسسهها قرار دارد درمییابیم که مصاحبهگران براساس چند پژوهش و روزشمارهای منتشر شده پرسشهایی تهیه کرده و آنها را میپرسند. در نتیجه اشراف لازم بر روند تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران ندارند که پرسشی مطرح کند یا آن پرسش اولیه را تا رسیدن به کُنه ماجرا دنبال کنند.
کار به صورتی است که در مواردی خود راوی خاطرات به مصاحبهگر یادآور می شود این رویدادها و قضایا هم بوده و اینها را هم باید بگویم. آیا حیرتآور نیست که خاطرات شفاهی عدهای از شخصیتهای سیاسی و فرهنگی ایران در نیم قرن اخیر که در سایت یکی از این موسسهها قابل دسترسی است بین ۱۹ تا حداکثر ۵۰ صفحه است؟ یکی از همان اشخاص که خاطرات شفاهیاش در سایت یکی از موسسات دولتی تقریبا ۲۶ صفحه هست، حال آنکه بخشی از خاطراتش که به قلم خودش است و تا سال ۱۳۳۹ را در برمیگرفت و چند سال قبل منتشر کرده، تقریبا یکهزار صفحه است؛ یعنی خاطرات شفاهی حدود ۸۰ سال زندگیش ۲۶ صفحه و خاطرات نیمی از عمرش را که خودش نوشته حدود هزار صفحه است! مصاحبهگر حتی به خود زحمت نداده، خاطرات این شخص را که منتشر شده بود، بخواند.
سوای این موضوع، بحث اعتماد است. اگر راوی خاطرات به مصاحبهگر یا موسسه متولی امر اعتماد نداشته باشد به دلایل گوناگون ترجیح میدهد یا اصلا مصاحبه نکند یا اینکه همه یادماندههایش را به زبان نیاورد. از طرفی اختلافات ایدئولوژیک، سوابق سیاسی و... در این امر مؤثر است.
در داخل کشور، خاطرات شفاهی فراهم شده که در سایتهای موسسههای متولی تاریخ شفاهی موجود است، حاکی از این است که در مجموع آنها درباره افرادی که به چارچوب ایدئولوژیک آنها نزدیکترند موفقتر بودهاند تا کسانی که چنین نزدیکی با آنها ندارند. در خارج از کشور وضع متفاوت است. البته در آثار منتشر شده آنها هم پرسشهای مطرح نشده یا دنبال نشده بسیاری است و ضعف اساسی پژوهش به قبل از مصاحبه برمیگردد. با این حال در برخی زمینهها موفقتر بودهاند. برخی موسسهها تشکیل شدند تا گردآوری خاطرات را درمحدوده ایدئولوژیک یا مذهبی، سیاسی و اجتماعی انجام دهند مانند موسسه تاریخ شفاهی یهودیان ایران. همچنین تاریخ شفاهی هاروارد یا بنیاد مطالعات ایران که عمدتا مربوط به افرادی است که در دوره پهلوی مسئولیت یا فعالیتهایی داشتند. یا تاریخ شفاهی چپ ایران که به نیروهای چپ میپرداخت و البته در حال حاضر حمید احمدی آن را وسعت داده است.
اما جنبه ایدئولوژیک که به آن اشاره شد به این دلیل که از منظر منافع سیاسی، فرقهای، گروهی و... به تاریخ برخورد میکند و ملاحظاتی را در رابطه با شرح خاطرات در آن دخالت میدهد یا به عبارتی وجه انتقادی آن اندک است و ساختارشکنی نمیکند از آن آسیبهایی است که خاطرات همیشه با آن مواجه است و هر چقدر هم مصاحبهگر توانا باشد نمیتواند شخص را مجبور به بیان خاطراتش در پارهای زمینهها کند زیرا بازجویی در کار نیست. اراده آزاد دو طرف باید رعایت شود. اگر افراد و موسسههای مختلف با ایدئولوژیها و نظرات متفاوت دستاندرکار ضبط و ثبت خاطرات شفاهی باشند از یکسو موضوع اعتماد متقابل تا حدود زیادی حاصل میشود و از سوی دیگر کار به صورت تخصصی انجام میشود.
در تاریخ شفاهی یا به قول شما خاطرهنگاری وقتی فرد مصاحبهشونده از رویدادی سخن میگوید که در آن نقش داشته اما به جزئیات اشاره نمیکند و فرد مصاحبهگر هم که اطلاعات دقیقی ندارد از آن میگذرد پس از مدتی راوی فوت میشود و آن رویداد ناقص باقی میماند. در حالی که اگر گفتوگویی با حضور یک مصاحبهگر توانا صورت میگرفت ممکن بود از آن رویداد رمزگشایی و جزئی از تاریخ روشن شود. اینجا سخن از پویایی مصاحبهگر است و یا درج دقیق خاطره. به این چگونه نگاه میکنید؟ البته یک طرف هم مصاحبه با ارتشبد طوفانیان است که مصاحبهگر با رویکرد ایدئولوژیک باعث میشود که ناگفتههای بسیاری باقی بماند. منظور این است که در خاطرهنگاری فرد آنچه دوست دارد مینویسد اما در تاریخ شفاهی با حضور مصاحبهگر فعال پرسشهایی را مطرح میکند که خاطرات با تکیه بر آن پرسشها شکل میگیرد.
این تصور که مصاحبهگر اگر بر موضوع و دوره کاملا اشراف داشته باشد در نتیجه راوی ناگزیر به بیان همه خاطراتش میشود به نظرم غیرواقعی است. بله، اگر مصاحبهگر اطلاعات و آگاهی کافی داشته باشد میتواند مصاحبهشونده را به چالش بکشد. حتی به نقش راوی خاطرات در برخی جریانات اشاره کند یا مطالبی را برای یادآوری خاطرات توضیح دهد. اما توجه داشته باشید که فرد میتواند بگوید تمایلی به توضیح در این رابطه ندارم. در این شرایط چه میتوان کرد؟ میتواند بگوید آنچه درباره این موضوع تا کنون گفته شده، اشتباه است و آنچه من میگویم درست است. باز هم باید گفت چه میتوان کرد؟ هر چهقدر هم بگویید مدارکی هست و دیگران خلاف روایت شما را بیان کردهاند اما راوی پافشاری کند که آنچه من میگویم درست است. حال تکلیف چیست؟
در بیشتر تاریخ شفاهیهایی که در ایران تهیه شده عملکرد مصاحبهکننده با مبانی اصلی و روش شناسی و... تاریخ شفاهی که در دانشگاههای معتبر اروپایی و امریکا تدریس میشود، مطابقت ندارد. مثلا، گاهی مصاحبهگر از راوی میخواهد یک رویداد تاریخی را تحلیل کند! در حالی که این کار حتی در چارچوبهای تعریف شده استاندارد تاریخ شفاهی مطرح نیست. روال این است که راوی خاطراتش را توضیح میدهد و مصاحبهگر نکتهها و مواردی را متذکر میشود تا درباره آن رویداد راوی اطلاعات گفته نشده را توضیح دهد نه اینکه مطالبی را که بارها و بارها در کتابهای مختلف منتشر شده، راوی بار دیگر تکرار کند. میخواهم بگویم آنچه در ایران به نام تاریخ شفاهی انجام میشود کاستیهای بسیار دارد. بخشی از آن هم به علت ناکارآمدی دانشگاههای کشور در زمینه تربیت و آموزش پژوهشگران تاریخ است.
با همه اوصافی که درباره تاریخ شفاهی یا به قول شما خاطرهنگاری بیان کردید آیا میتوان گفت تاریخ شفاهی در ایران نخبهگراست؟ حال اینکه در اروپا و آمریکا تاریخ شفاهی فرودستان نیز از اهمیت خاصی برخوردار است.
این به سازمانی بستگی دارد که متولی این امر است و باید دید برای خودش چه تعریفی از تاریخ شفاهی ارائه کرده است. برای مثال در سازمان اسناد ملی طبق فهرست موجود در سایت رسمی آن سازمان، آنها سراغ فعالان سیاسی، اجتماعی، هنری، صنعت و ... رفتهاند و با آنها گفتوگو کردهاند. در مجموع، افراد و موسسههایی که در داخل و خارج از کشور در زمینه تاریخ شفاهی فعال هستند، سراغ افرادی میروند که در زمینه کار خود فرد شاخصی است. این رویکرد، برخلاف ضبط و ثبت خاطرات شفاهی در اروپا و آمریکاست. البته در آنجا اولویت با نخبگان رشتههای مختلف است با این حال، به ویژه در دهه اخیر ضبط خاطرات شفاهی افراد معمولی کوچه و خیابان در چارچوب طرحهای گوناگون انجام میشود تا تجربه زیست طبقات و اقشار و لایههای مختلف جامعه را بتوانند از جنبههای مختلف ثبت کنند.
چه ارزیابی از خاطراتی دارید که بعد از درگذشت فرد منتشر میشود؟ اگرچه این خاطرات صراحت بیشتری دارند. البته گاهی نیز این خاطرات به دلیل شرایط سیاسی تا مدتها اقدامی برای چاپ آنها صورت نمیگیرد؟
در جامعهای که عدم صراحت و پنهانکاری یکی از آموزههای تربیتی در خانوادههاست نباید چندان دنبال صراحت باشیم. با این حال همانطور که اشاره کردید قاعدتا این خاطرات باید از صراحت بیشتری برخوردار باشند. اگر راوی انتشار خاطراتش را به پس از مرگ خود یا بیست سی سال بعد از مصاحبه موکول کند، احتمالا مطالبی را میخواهد بیان کند که انتشارش در موقعی که راوی زنده است شامل مطالب و مباحثی است که برای عدهای ناگوار خواهد بود و واکنشهای تندی به دنبال خواهد داشت. اگر چنین باشد طبیعتا راوی ترجیح میدهند که خاطراتش پس از مرگش یا طی یک دوره زمانی به چاپ برسد و این احتمال وجود دارد که حساسیت ناشی از انتشار برخی مطالب پس از یک دوره زمانی برطرف شده باشد.
به یقین نمیتوان گفت اما احتمالا این خاطرات میتواند با صراحت و توضیح بیشتری همراه باشد. بنابراین راوی خاطرات به دلیل برخی تبعاتی که ممکن است پس از انتشار خاطرات برایش به دنبال داشته باشد، ترجیح میدهد در زمان حیاتش منتشر نشود. اما در این شیوه انتشار هم یک آسیب اساسی وجود دارد و آن اینکه وقتی خاطرات فرد در زمان حیاتش منتشر شود این فرصت را به دیگران میدهد تا آن خاطرات را بررسی و تحلیل کنند و اگر مسائلی به نظرشان خیلی تند بیان شده یا اشتباه است، به راوی متذکر و پاسخ بخواهند. انتشار خاطرات بعد از مرگ راوی یا پس از سی یا چهل سال، چنین فرصتی را از دیگران خواهد گرفت. در آن زمان احتمالا کسی از هم عصرانش وجود ندارند تا بیایند و برخی مسائل ناگفته را متذکر شوند. در این میان تنها راه، بررسی و تحلیل خاطرات بر طبق اسناد و مدارک و سایر خاطرات به جا مانده است.
تاخیر در انتشار خاطرات، در برخی موارد به نویسنده یا گوینده خاطرات برنمیگردد، بلکه بیان خاطرات منوط به داشتن حداقل آزادیهای سیاسی اجتماعی در جامعه است. شخص باید بتواند فارغ از عواقب سیاسی به بیان خاطراتش بپردازد. این مساله در نوشتن و ضبط خاطرات بسیار مهم است. برای همین در کشورهایی که آزادیهای سیاسی و اجتماعی کم و محدودیتها زیاد است خاطراتی که به صورت چاپی یا شفاهی منتشر میشود با پردهپوشیهای بسیار مواجه است.
خسروپناه: تاریخ شفاهی کلاننگر نیست
خاطرات بدون ارزیابی منبع موثقی برای نگارش تاریخ نیستند
شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۵
منبع:
ایبنا
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ