یادداشت «نگاهی به ایده تشیع علوی و تشیع صفوی » سرکار خانم زینب عیوضی ، باب گفتگویی را گشود تا بتوانم قرائت خود را از این تئوری شریعتی به اشتراک بگذارم .
خانم عیوضی در نقد ایده ی تشیع علوی و تشیع صفوی آورده اند که : «شریعتی به داده های تاریخی توجهی نداشته اند / و استفاده معطوف به هدف از تاریخ کرده اند / شریعتی علت تام و تمام عقب ماندگیها را به گردن روحانیت انداخته است / شریعتی حکومت صفوی را مقصر تمام تغییر نگرش های شیعه در طول تاریخ دانسته است / و شریعتی به تاریخ نه سده تعامل شیعه ی امامیه با حکومت و رویه ی محافظه کار و مسالمت آمیز با حکومت توجه نداشته و در برابر مارکسیسم از تشیع ابزاری برای مبارزه و حرکت و انقلاب ساخته است .»
خوشبختانه هم متن کامل کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی در دسترس عموم است و هم یادداشت سرکار خانم عیوضی در باب آن ایده و فهم و قرائت این حقیر نیز در اختیار خوانندگان فرهیخته ی شبکه مورخان .
علی شریعتی را هر چه بنامیم در یک چیز نمی توان تردید کرد که او هیچ گاه نقال صرف تاریخ نبود . او از نقل تاریخ به تحلیل آن گام گذاشته بود و منظومه ی فکری خود را نه از گذشته ی دیروزمان و نه حال ( روایت شده از غرب در دوره ی حیات شریعتی ) بر می گرفت بلکه او خود را مقید به تامل در آن چه که به او عرضه میشد می دید .( فارغ از داوری در باب تاملات او ) .
مطالعه ی ایده ی تشیع علوی و تشیع صفوی حاکی از یک راهبرد کلان در اندیشه ی شریعتی است که در آغاز دهه ی پنجاه خورشیدی او بدان باور رسید و اقدام به صورت بندی آن کرد . اگر از روایت پوسته و ظاهر کلمات و ادبیات ( مختص دوره ی شریعتی ) عبور کنیم و به کنه و هسته ی سخت ایده ی او نظر کنیم ، شریعتی اقدام به نقد حکومت های تئوکراسی و آسیب شناسی چنین حکومت هایی در طول تاریخ ایران کرده است و ضرورت پرداختن به چنین آسیب مهمی را به روی اندیشه گران ایرانی گشوده است .
چگونگی اثبات این دیدگاه نگارنده در باب تئوری تشیع علوی و تشیع صفوی آنجاییست که مشاهده می کنیم ، شریعتی از میان حکومت های ایران از دوره ی باستان تا دوره ی پسا اسلام ، به تحلیل و نقد و در نتیجه گیری نهایی رد حکومت های دینی ( زرتشتی دوره ی ساسانی و شیعی دوره ی صفوی ) می رسد و در گفتار تشیع علوی و تشیع صفوی صراحتا به نفی حکومت های تئوکراتیک ( که منجر به دولتی شدن دین ، تفکر و عقیده و درنتیجه رکود و انجماد و ایستایی ) جامعه می شوند می پردازد .
شریعتی در این عقیده ی خود معتقد است که اولا تشیع به طور غالب دیدگاه انتقادی به وضع موجود داشته است .نگاهی به فرق شیعه این نظر شریعتی را اثبات می کند .یعنی نه تنهاهمه ی امامان شیعه ی امامیه نگرشی انتقادی به احوال زمانه ی خود داشته اند ( با هر روش و تحلیل خاص خود همچون امام حسن یا امام حسین تا امام رضا و امام جواد و امام حسن عسکری ) بلکه اکثریت فرقه های شیعه نیز نگرش انتقادی ( با روش های متفاوت از نبرد و رودرویی نظامی گرفته تا گوشه گیری و نفی قدرت حاکم یا نقد فرهنگی و ارائه ی مدل اعتقادی و فکری خود تا همکاری یا سازش به اختیار یا اکراه ) داشته اند .
از حدود هشتاد فرقه ی شیعی غالب آنها با خلفای حاکم اموی و عباسی اختلاف ، درگیری ، رویارویی و یا گوشه گیری و دوری از آنان را ) برگزیده و حاکمیت آنان را به رسمیت نشناخته اند . فرقه های بزرگی همچون : اسماعیلیه ، کیسانیه ، زیدیه ، قرامطه ، فاطمیان ، نزاریان ، سلیمانیه ، صالحیه ، یعقوبیه ، قاسمیه ، جارودیه ، حافظیان ، طیبیان ، مرثیه ، نعیمیه ، سربداریه ، مشعشعیان ، نقطویان ، و ... همه و همه حکایت از یک نگرش ضد حاکمان اموی و عباسی دارد که نمی توان آن را کتمان کرد و به روایت یافهم غیر تاریخی شریعتی تقلیل داد و آن را مردود دانست . شریعتی خود در این باره می نویسد :« ... در این دوران ، شیعه درشکل ها و گرایش های مختلف ، معتدل یا افراطی ، مظهر قیام و شورش و مبارزه ی توده های غارت شده و ستمدیده بود و به صورت نهضت های گوناگونی از متن توده و در برابر قدرت به پا خاست ، همچون تروریسم حسن صباح ، اشتراکیت قرامطه ، مبارزه ی فرهنگی و اعتقادی افراطی غلاه (ت ) و عصیان آزاداندیشانه ی برخی از فرقه های صوفیانه ی انقلابی و شیعی مسلک علیه تعصب خشن و روح خشک اختناق آور و متحجر دستگاه فقها و متشرعین وابسته به دستگاه حاکم و بالاخره مکتب علمی و معتدل و غنی امامیه به عنوان بزرگترین جریان فکری و فرهنگی مقاوم در برابر مذهب و فرهنگ حکومت ...» کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی ص ۱۰
شریعتی از منظر نگارنده در گفتار تشیع علوی و تشیع صفوی اقدام به نقد حکومتی کرده است که چه بسا خوانندگان شیعی و غیر شیعی آثار او از او چنین انتظاری ندارند . یعنی نقادی حکومت مذهبی ساسانیان و حکومت شیعه مذهب صفوی در هنگامه ای که گفتمان های مذهبی از مردم دلربایی می کنند و تجربه ی حکومت تئوکراتیک هم ندارند، نشان از دقت و تدبر و عمق نگرش او به تاریخ ایران است . در گریز به حاکمیت دین زرتشتی در دوره ی ساسانی می گوید : « مذهب زرتشت که در دوره ی اشکانی در حال مبارزه با اشکانیان بود ودر حال کشمکش با نظام حاکم ، در دوره ی ساسانی حاکم بر سرنوشت جامعه و بر همه ی قدرت ها ، حتی قدرت سیاسی می شود ، به نهایت قدرتش می رسد و در اوج شکوه و عظمتش می درخشد ، معابد در منتهای زیبایی و در نهایت آزادی و رواج در ایران پشت سرهم بنا می شوند و آتش های مقدس در سراسر ایران برافروخته می گردد ، اما در همان جا است که دیگر روح مذهب زرتشت متوقف می شود... و نیاز نسل جدید را که در حرکت نهفته است و همواره خواهان تحول و « نو » شدن است ، برآورده نمی کند ، بلکه در برابر این نیاز و حرکت می ایستد . این است که ، چون این مذهب حالا بر« سرها » حکومت می کند و بر ظاهر زندگی ، نه بر دل ها و آرمان ها ، دیگر نمی تواند پاسخ گوی نیاز زمان خود باشد ...» تشیع علوی و تشیع صفوی ص ۳۲
همچنین تاکید می کند که : « قرینه تشیع صفوی ، تسنن اموی است . هر دو « دین دولتی » اند ، آن تسنن برای توجیه مذهبی و تطبیق اسلامی خلافت اموی و جانشینانش ، و این برای توجیه سلطنت صفوی» تشیع علوی و تشیع صفوی .ص ۲۱۸
شریعتی از منظری دیگر در نقد تشیع صفوی می افزاید : « اختلاف شیعه و سنی اصلا » یک اختلاف فکری و علمی و تاریخی بود بر سر فهم درست حقیقت اسلام... در این عصر بازیچه ی اختلاف دو قدرت سیاسی مشابه ولی متخاصم صفوی و عثمانی شد و ابزار کینه توزی های حقیری که میان دو دولت جریان داشت و در سطحی که گاه چنان کودکانه می شد که شگفت آور است ! » تشیع علوی و تشیع صفوی .ص ۴۸
از سوی دیگر اگر به جنگ های فرقه ای و مذهبی و تشدید و تحریک تعصبات دینی و درگیری ها و فحاشی ها و دشنام ها و خون ریزیهای ناشی از اقدامات دو دولت مذهبی عثمانی و صفوی بنگریم متوجه خواهیم شد که یکی از علل واگرایی ها و حتی تجزیه طلبی بخشی از مرزنشینان ایران در طول تاریخ پسا صفویه ، حاکمیت گفتمان [به ظاهر] دینی در دوره ی صفویه بوده است . روند تشدید سرطان خرافه گرایی و انحطاط اندیشه و تفکر و تعقل هم بی نیاز از بیان است که می دانیم چه سرنوشتی با غلبه ی اخباریگری در تاریخ حاکمیت صفویان بر سر ایران آمد و پیامد آن را تا اکنون می بینیم و تجربه می کنیم . غلبه ی اهل حدیث و گردآوری ده ها جلد کتاب در این باب و رسوخ قشریگری و تظاهر به امور مذهبی و فربه شدن گفتمان فقهی و حذف یا منزوی کردن دیگر قرائت ها و گفتمان های دینی ( فلسفی ، عرفانی ، متکلمانه و خردگرا) به قدری گسترش یافت که بدون اغراق باید گفت آنچه که اکنون گفتمان غیر عقلانی و خردگریز حاکم بر جامعه ی امروزی ما می باشد نشات گرفته از گفتمانیست که پایه های آن در دوره صفویه ریخته شد و از سوی علمای شیعی لبنان سیراب گشت و ملامحمدباقرمجلسی آن را به اوج خود رساند .
شریعتی بسیار از دین به عنوان ( روح حاکم بر نگرش ایرانیان ) سخن رانده است ولی نکته ی باریک مغفول برای بسیار منتقدین اش همین است که هیچ گاه از تئوکراسی نه تنها دفاعی نکرده که به صراحت ( در کتاب مذهب علیه مذهب م . آ ۲۲ ص ۲۰۶ ) به نقد آن پرداخته و حتی به وضوح به نفی آن مبادرت کرده است .
تشیع علوی و صفوی را نمی توان فارغ از آن چه که شریعتی در کاوش معرفتی -تاریخی خود در آنچه که از قرون وسطای اروپا دریافت کرده بود و در تاریخ ایران در جامعه شناسی تاریخی بدان رسیده بود ، تحلیل کرد . تحلیلی که مبنی بر نقد گفتمان حکومت های تئوکراتیک است و شریعتی به شکل انضمامی و مصداقی آن را در حاکمیت دینی ساسانی و صفوی می بیند و می گوید .
نقدی بر یادداشت «نگاهی به ایده تشیع علوی و تشیع صفوی »
ایده ی تشیع علوی و تشیع صفوی یا نقد تئوکراسی؟
دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶
منبع:
اختصاصی مورخان
نظر شما
سایر مطالب
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ
سوال یا مساله؟
انقلاب و مواضع بختیار