نگاهی به زندگی و کارنامه حسن ارسنجانی

روزنامه ایران سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۶

مجید علیپور، سردبیر مورخان
ارسنجانى تا پیش از انتخابات مجلس پانزدهم مدت کوتاهی در شــهرداری رشــت مشغول به خدمت شد، وى علت رفتنش به رشت را همراهی با آزادی خواهان گیلانی که به تازگی «حزب جنگل» را تشکیل داده بودند عنوان می کرد. هســته مرکــزى حزب جنگل را آزادی خواهــان و افرادى خوش نام که امتحان خــود را قبلا در مبارزات دوشــادوش با میرزا کوچک جنگلی پس داده بودند، تشکیل می دادند. رفته رفته بر مجموع طرفداران حزب قوام در شهرها و روستاهای استان افزوده شد. ارسنجانی در این زمان دوباره به گیلان آمد! خود وى در این باره مى گوید: «فرض ما بر این بود که اگر موفق به روی کار آوردن دولت قوام الســلطنه ـ که به عقیده ما کلید آذربایجان را در دســت داشــت ـ نشویم و اوضاع به همین منوال پیش برود، چه باید بکنیم؟ آیا باید در تهران بمانیم و سرگرم حرف زدن بشویم، یا آنکه تهران را ترک کنیم و به افراد وطن پرست جنگلی ملحق شویم» ...

سه‌شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۶
حســن ارسنجانى در سال ۱۳۰۱ خورشیدى در تهران در خانواده اى روحانى به دنیا آمد. پدرش ســید محمدحســین ارســنجانى، یک روحانى رده پایین اهل ارســنجان فارس و از طرفداران انقلاب مشــروطه بود که به اتفاق خانواده و همراه نیروهاى بختیارى جهت اعاده مشــروطیت به تهران مهاجرت کرد. حســن ارســنجانى دوره ابتدایى را در «دبســتان پهلوى» و دوره دبیرســتان را در دبیرستان هاى «دارالفنون» و «سن لوئى» به پایان رساند؛ سپس در دانشکده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران مشــغول به تحصیل شــد. وى هنگام تحصیل در دوره کارشناسى در بانک کشاورزى و پس از مدتی تهیه طرح تأسیس تعاونى هاى روستایى را به عهده گرفت و بعدها به ریاست آنجا رسید . اما از آنجا که این کار در تضاد با منافع مالکیــن بود، با مخالفت و تحریــک و حتى تهدید جانى علیه او همراه و منجر به کناره گیرى وى از این کار شد . ارسنجانى از سال ۱۳۲۱ شروع به نوشتن مقاله در در روزنامه هاى «نبرد» و «ایران ما» با نام مســتعار (شــیخ حسن محلاتى) کرد. وى بعدها به کمک شخصی به نام خسرو اقبال در دادگســترى درخواست کبر سن داد تا بتواند برای خود و به صورت مستقل مجوز نشــریه اى به نام «داریا» را کسب کند ولی موضوع بعدها در دوره مجلس پانزدهم شوراى ملى، دستاویزى برای مخالفان وى جهت رد اعتبارنامه اش شد.
حســن ارسنجانى در دولت رزم آرا مشاور وى شــد و در سال ۱۳۲۱ به عضویت حزب «میهن پرســتان»درآمد، ولى دیرى نپایید که از این حزب جدا شد و به حزب پیکار پیوســت. او در ســال ۱۳۲۲ همراه افرادى همچون ملک الشــعرای بهار، محمود محمود، رضا آذرخشی و... حزب«آزادى ایران»را پایه گذاری کرد و در پی تشــکیل حزب دموکرات توسط قوام السلطنه پس از موافقت بیشتر اعضاى حزب با آنها ائتلاف کردند. وی طی مدت کوتاهى چنان به قوام نزدیک شد که همه جا با وی بود و اغلب نطق های آتشین قوام را او می نوشت. حسن ارسنجانى تا پیش از انتخابات مجلس پانزدهم مدت کوتاهی در شــهرداری رشــت مشغول به خدمت شد، وى علت رفتنش به رشت را همراهی با آزادی خواهان گیلانی که به تازگی «حزب جنگل» را تشکیل داده بودند عنوان می کرد. هســته مرکــزى حزب جنگل را آزادی خواهــان و افرادى خوش نام که امتحان خــود را قبلا در مبارزات دوشــادوش با میرزا کوچک جنگلی پس داده بودند، تشکیل می دادند. رفته رفته بر مجموع طرفداران حزب قوام در شهرها و روستاهای استان افزوده شد. ارسنجانی در این زمان دوباره به گیلان آمد! خود وى در این باره مى گوید: «فرض ما بر این بود که اگر موفق به روی کار آوردن دولت قوام الســلطنه ـ که به عقیده ما کلید آذربایجان را در دســت داشــت ـ نشویم و اوضاع به همین منوال پیش برود، چه باید بکنیم؟ آیا باید در تهران بمانیم و سرگرم حرف زدن بشویم، یا آنکه تهران را ترک کنیم و به افراد وطن پرست جنگلی ملحق شویم» انتخابات پانزدهمین دوره مجلس شــوراى ملى زمانى برگزار شــد که قوام السلطنه با وجود نگرانی هایی که شــاه از ناحیه او داشــت، با نظر مساعد مجلس و متفقین به نخست وزیری رسید. از آنجا که شاه احساس می کرد قوام چندان که باید احترام او را به عنوان پادشــاه مملکت رعایت نمی کند و شــاید خیال براندازی حکومت شاهنشاهی را هم در سر می پروراند به دنبال فرصتی برای رهایی از شر این پیر سیاست بود. اقدامات قوام مانند محدودکردن ارتباط اعضای کابینه با شــاه، تغییر رئیس ســتاد ارتش، مصادره اموال حزب اتحاد ملی [که طرفدار دربار به شــمار می رفت]، دادن هشــداری ضمنی اما شــدید به شاه برای عدم دخالت در سیاســت و... این احســاس شــاه را بیشــتر تقویت می کرد. از طرف دیگر قوام با تشکیل «حزب دموکرات» که متشــکل از افرادى با انواع خواســتگاه های اقتصادی، تعلقات فکری و مطامع سیاسی بودند، قدرت دربار و شاه را به چالش مى کشید.
شدت اختلافات میان اعضای حزب دموکرات به حدی بود که روزنامه «قیام ایران» آن را حزبی متشکل از گرگ و گوســفند نامیده بود که میلیونر، کارخانه دار و تجار قدرتمندی که به زور از مردم پول می گیرند و آنها را به وحشت می اندازند و با رشوه به پای صندوق های رأی می برند، در آن جمع شده اند. خارج کردن ارتش شــوروی از ایران و در پی آن ســرکوب شــورش جدایی طلبانه «حــزب دموکرات» در آذربایجان برای قوام اعتبار زیادی در فضای سیاســی آن روز ایران به ارمغان آورد. از ســوى دیگر با خروج رتش شــوروی از شمال کشور از نقش مســتقیم این کشور در تحولات این دوره کاسته شده بود. با این حال سیاست پیچیده تر انگلستان در نواحی جنوبی کشور همچنان نقش مهمی در بازی انتخابات ایفا می کرد و دربار به صورت ویژه به ایالات مرکزى که مرعوب سران وفادار ارتش بودند، دل بسته بود. قوام بر دستگاه اجرایی و انتخاباتی تسلط داشت، اما قدرت اصلی او در تهران، خراسان، اصفهان و مازندران [وگیلان] نهفته بود.
انتخابات مجلس پانزدهم به دوئلی میان شــاه و قوام شــباهت داشــت که برد و باخت در آن می توانست ً پایان حیات سیاسی یا افول کامل قدرت یکی از این دو را در پى داشته باشد. حزب دموکرات قوام اساسا از طریق اعمال کنترل بر تشکیلات دولتى و شبکه اى که در سطح کشور گسترده بود و نیز از طریق پیوندهاى خود با سرشناسان محلى و دسترسى به منابع مالى موفق شد انتخابات را به گونه اى برگزار کند که احزاب، گروه ها و نامزدهاى رقیب از صحنه طرد شــوند. ارســنجانی گرچه شناخت مناسبی از گیلان نداشــت، اما از طرف قوام از شهری که خانه دومش محسوب می شد، کاندیدای حزب دموکرات برای مجلس پانزدهم شد. نماینده دوره قبل لاهیجان، یکی از رهبران اصلی حــزب توده، دکتر رضا رادمنش بود. به نظر می رســید معاملات پنهانى میان حــزب توده و دموکرات، فضا را برای قوام در مناطق شمالی بازتر کرده بود.بررسی اعتبارنامه ارسنجانی در جلسه سیزدهم، پانزدهمین مجلس شوراى ملى در حالی برگزار شد که وی در شرایط ویژه ای قرار داشت. شرایط ویژه او از آن جهت بود که وى به حدی به قوام نزدیک شده بود که در واقع نور چشمی او به حساب می آمد و از سویی از شهری وکالت داشت که بســیاری آن را شهر اصلی قوام می دانســتند، در واقع مخالفین با رد اعتبارنامه و بی اعتبارکردن او در صدد بی اعتبار کردن قوام و قدرت نمایی دربار در برابر دولت بودند. خصویات اخلاقی و شهوت خودنمایی ارسنجانی در جلسه تأیید اعتبارنامه اش هم از جمله عواملى بود که او را در شرایط ویژه اى قرار داده بود. ارســنجانى از همان جلســات اول که نمایندگان منتخب به کمیسیون هایى برای بررسی صلاحیت افراد و صحت انتخابات تقســیم مى شدند، در کمیسیون سوم ســازمان دهی شد. او از همان آغاز با اعتبار سه تن از وکلاء مخالفت کرد و جلســات تأیید اعتبارنامه را طولانی تر کرد. در جلســه دوم مجلس، ارســنجانى تنها نماینــده اى بود که با اعتبارنامه«آقا عبدالقدیر آزاد» از ســبزوار مخالفت کــرد. جالب آنکه عبدالقدیر آزاد از عضــاى حــزب دموکرات بود و مانند خود ارســنجانى قبلا مقالات تندى علیه هیئــت حاکمه در روزنامه ها مى نوشت؛ همچنین وى در مخالفت با اعتبار نامه «جواد گنجه» که او هم از رجال خوش نام بود، یک تنه اقدام کرد اما خودنمایی ارســنجانى در جلســه بعدی مجلس در مخالفت با اعتبارنامه«ناصرالدین ناصرى» از تبریز برای وى بســیار گران تمام شــد. آذربایجان که به تازگى به دامن کشــور بازگشته بود و نمایندگان اعزامی از آن گرچه همگى از ملاکین بزرگ منطقه بودند، اما در آن فضاى هیجان زده، نمایندگان آذربایجان حضور قهرمانان تبریز در ســال های فتح تهران را تداعى می کردند. از سوى دیگر ناصرالدین ناصرى فرزند مظفرالدین شــاه و رقیب محمدعلى شــاه در کســب ســلطنت، مدتى والى خراســان و از زمین داران بزرگ آذربایجان بود؛ وى همچنین از نزدیکان قوام و از اعضاى حزب دموکرات بود، اما گویى ارســنجانى تصمیم داشت براى کسب شهرت به همه چیز و همه کس دست اندازى کند. وى در جریان این مخالفت چنان مورد تمسخر و اعتراض سایر نمایندگان و حتی تماشاچیان مجلس قرار گرفت که رئیس جلســه به ناچار جلســه را تعطیل و ادامه آن را نیم ساعت بعد با تذکر و تهدید جدى حضار برگزار کرد. ابتدا دکتر رضازاده شــفق در دفاع از انتخابات آذربایجان سخنرانی کرد و گفت «بنده تشنجات از این قبیل را براى مجلس حقیقتا مضر می دانم، مجلس در آینده احتیاج شدیدى به همکارى تمام آقایان دارد، ما وظایف بســیار مهم، ســنگین و کمرشکنى داریم و کشور منتظر انجام این وظایف است،پس تا آنجا که ممکن اســت جنگ اعصاب و یا اینکه بعضی ها بخواهند همدیگر را تحریک کنند بهتر اســت که آقایان آنها را کنار بگذارند.» این اعتراض به مثابه انتحار برای این منتخب جوان بود و فضاى مجلس را به اندازه ای علیه او برگرداند که به ناچار و با بهانه مضحک " چون متوجه اسامى آقایان نبودم و اشتباه در اسامى شده بود!" اعتراضش را پس گرفت اما کار از کار گذشته بود و به هنگام بررسی صلاحیت او به شدت مورد حمله قرار گرفت و اعتبارنامه اش رد شد.
ارسنجانى در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، شور انقلابى مردم و محبوبیت گسترده مصدق را دید و به گمان اینکه «شــاه» رفتنی اســت، در مقالاتش به مقامات دربارى می تاخت و از شاه انتقادات تندی می کرد. وى مدتی به مصدق نزدیک شــد، اما در پی ترور رزم آرا به گمان اینکه مصدق در پشــت صحنه این ترور بوده از او روی گردان شد. پس از قهر و استعفاى مصدق، در دولت پنج روزه قوام به معاونت او رسید. نزدیکی ارسنجانی به قوام به اندازی بود که شایع شده بود اعلامیه مشهور «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» را ارسنجانی نوشته است. پس از کودتا بر ضد دولت ملی مصدق، به دانشگاه تهران رفت و در سال ۱۳۳۵ دانشنامه دکتری خود را دریافت کرد. از آنجا که در حزب دموکرات به برادران امینى بســیار نزدیک شــده بود، در دولت علی امینی که با حمایت و پشتگرمی آمریکا و به شرط پذیرش طرح تقسیم اراضی تشکیل شد، وزیر کشاورزى و مسئول اجرایی کردن طرح اصلاحات ارضى شــد زیرا پیش از این هم در مقالات خود به قشــر قدرتمند زمین دار و مالک، بســیار می تاخت و خواهان تقســیم اراضی میان رعایا شده بود. ارســنجانى مدتى پس از سقوط دولت علی امینی از وزارت برکنار و در سال ۱۳۴۲ به عنوان سفیر به ایتالیا فرستاده شد؛ ولی وی هوای صدارت در سر داشت و در این راه تعدادی از نشریات خارج از کشور هم او را همراهی می کردند وهمین مسئله موجب شد که پس از یک ســال از سفارت معزول و به ایران بازگردد. سرانجام حسن ارسنجانى در سال ۱۳۴۸ ،در ۴۸ سالگی بر اثر سکته قلبی در گذشت.
برخی ارسنجانی را فردی شجاع و متهور می دانستند که در دفاع از حقوق اقشار ضعیف و محروم صداقت دارد، چنانکه ملک الشعرای بهار در تمجید از او سروده بود:
هر کو در اضطراب وطن است
بیچاره و نژند چـون مـن نیست
مرد از عمـل شـناختـه گـردد
مردى به شهرت و به سخن نیسـت
نام ار حسن نهند چـه حاصـل
آن را که خلق و خوى "حسن" نیست
با این حال بیشتر سیاسیون آن دوره، ارسنجانی را فردی تندرو و بسیار غیرقابل اعتماد مى دانستند که تنها به فکر رسیدن به قدرت از راه چنگ زدن به دامن هرکسی است که حدس می زد ستاره اقبال او در حال درخشیدن است. ساواک در گزارشی نظر خود را دربارة او چنین آورده است: «حسن ارسنجانى حتی براى یک ثانیه قابل اعتماد نیست. بر حسب منافعی که دارد، رنگ، دوست، ۳ ایده و افکار سیاسى عوض مى کند. به علت جاه طلبی برای رسیدن به مقام، هر کاری که بتواند می کند»
منابع و مآخذ:
۱. آبراهامیان، یرواند (۱۳۸۷). ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل¬محمدی و محمد¬ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی.
۲. ارسنجانی، نور¬الدین (۱۳۷۹). دکتر ارسنجانی در آیینه زمان، تهران، قطره.
۳. امینی، علی (۱۳۷۹). رجال عصر پهلوی به روایت اسناد (ج۲). تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
۴. شجیعی، زهرا (۱۳۷۲). نخبگان سیاسی ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی (ج۳). تهران، انتشارات سخن.
۵. عاقلی، باقر (۱۳۸۰). شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (ج۱و۳). تهران، نشر گفتار با همکاری نشر علم.
۶. عظیمی، فخرالدین (۱۳۸۴). بحران دموکراسی در ایران، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و بیژن نوذری، تهران، نشر آسیم.
۷. مهدی نیا، جعفر (۱۳۶۹). زندگی سیاسی قوام السلطنه، تهران، انتشارات پاسارگاد.
۸. روحانی، سیدحمید (۱۳۸۴). «رژیم صهیونیستی و اصلاحات ارضی شاه»، فصلنامه تخصصی پانزده خرداد، ش ۳، بهار.
۹. لوح فشرده مشروح مذاکرات مجلس شورای ملى
نظر شما