ناپدری سرخ تاریخ

کوتاه درباره ولادیمیر ایلیچ اولیانوف «لنین»

علیرضا عسگری، کارشناس تاریخ جهان
لنین، پدرخوانده چپهاست و امروزه نیز چپها بسیار از او نقل قول می کنند و او را چونان فیلسوفی عظیم الشان می ستایند. در نظرگاه ایدئولوژی چپ، لنین پدر انقلابی سرخ است که علیه امپریالیسم قد علم کرد و دقیق ترین تفاسیر از مارکس و انگلس را به دست داد. اما تاریخ به ما چیز دیگری می گوید....

پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۷
هنگامی که لنین به روسیه بازگشت، در جمع مردم فریاد زد: « زنده باد انقلاب سوسیالیستی»(۱) طنین این شعار اما می رفت تا بدل به جریانی عالمگیر در قرن بیستم شود. قرنی که می توان به جرات آن را پرتکاپو ترین قرن بشری خواند. اما آنچه دنیا را مانند درخت توت تکان داد و از آن ردی سرخ برجای گذاشت، انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بود، انقلابی بلشویکی علیه هرگونه میانه روی و خرد ورزی. «خِرَدکُشی»(۲) احتمالا عبارت بجا و صحیحی برای توصیف بلشویسم است. این ایدئولوژی که قصد تصرف عالم را داشت به یک معنا واپس روی در زمینه خرد ورزی غربی بود چراکه لنینیسم و به تبع آن استالینیسم و آنچه ایدئولوژی جماهیر شوروی را شکل داد، نه بر مبنای اصول منطقی خردورزی علمی بلکه بر پایه مبانی ایدئولوژیکی رادیکال هایی بود که تنها به براندازی نظم موجود می اندیشیدند. لنین، پدرخوانده چپهاست و امروزه نیز چپها بسیار از او نقل قول می کنند و او را چونان فیلسوفی عظیم الشان می ستایند. در نظرگاه ایدئولوژی چپ، لنین پدر انقلابی سرخ است که علیه امپریالیسم قد علم کرد و دقیق ترین تفاسیر از مارکس و انگلس را به دست داد. اما تاریخ به ما چیز دیگری می گوید. برای مثال کوین پاسمور در توصیف لنین و جریان روشنفکرانی مانند او (در بحث درباره فاشیسم) می نویسد: « پیش از هر چیز باید توجه کنیم که این عصر شاهد پیدایش رشته های مدرن در دانشگاه ها بود: تاریخ، جامعه شناسی، علوم سیاسی، فیزیک و از این قبیل. ظهور حوزه های پژوهشی تخصصی و حرفه ای موجب شد که پژوهشگران سنتی بعضا غیر حرفه ای که ادعای تخصص در چند رشته را داشتند، جایگاهشان را از دست بدهند... این دانشمندان بحرالعلوم اغلب از کم توجهی محافل دانشگاهی حرفه ای و تخصصی به خشم می آمدند و جبران این ناکامی را در کسب موفقیت در میدان سیاست می جستند. برخی به چپ افراطی روی آوردند ( لنین حقوق خوانده نمونه کامل یک آدم همه چیز دان بود) و برخی جذب راست جدید شدند»(۳) در واقع این بحرالعلوم بودن سبب شد که لنین در زمره جریان روشنفکران تندرو و نه متخصصان علوم انسانی قرار گیرد، او بیشتر یک مفسر توده ها بود و نه مفسر داده ها، لنین در واقع مرد سیاست بود و نه علم و هرجا که منافعش اقتضا می کرد، بنا به این که چارچوب ایدئولوژیک ذهنش چفت و بست داشته باشد، روی به تفسیر علم می آورد (این نگاه چپ محورانه به علم منحصر به مردان سیاست نبود، آکادمیسین های شوروی وارث این انحراف متدولوژیک بودند، برای مثال دیاکونوف با وجود آنکه هنوز بهترین مورخ تاریخ پادشاهی ماد حساب می شود، مانند همتای دیگرش اقرار علی یف، برای اثبات نگاه مارکسیستی خود روی به تحریف داده ها می آورد). در تایید مدعای بالا، استفن لی می نویسد: « مارکسیسم – لنینیسم را میتوان مارکسیسم در ساختاری عمل گرایانه دید، چونان اهرمی نیرومند برای مسخ انقلابی دنیا... فلذا لنین روی به " علم رهبری انقلابی" آورد. او بر اهمیت فرمانبرداری، نظم و وفاداری کامل به حزب تاکید داشت... لنین آنجا که نیاز بود، عمل گرایی را به کار بست، در کالبد اعتصابات برای فلج کردن صنعت و شورش برای تحلیل بردن تلاش های جنگی تزار... طبق زندگی نامه دولتی لنین، انقلاب اکتبر، نبوغ او بعنوان رهبر توده ها را نشان داد، همچنانکه از او تصویر یک استراتژیست خردمند و دلیر ترسیم کرد که به خوبی می دانست انقلاب به چه جهتی خواهد رفت»(۴) گرچه لنین به نام توده ها قیام کرد اما علیه توده ها شد، دستگاهی که او برپا داشت، به لویاتانی بدل شد که نتیجه اش خفقان استالینیستی بود. اورلاندو فایجس درباره وی چنین می نگارد: « معتقد بود که این همان سختی است که هر انقلابی موفقی بدان نیازمند است: توانایی خونریزی برای اهداف اساسی. استروی زمانی گفته بود که: چیز وحشتناک در شخصیت لنین آن آمیزه ملامت نفس، اساس هر گونه ریاضت طلبی واقعی، و ملامت دیگران بود که در نفرت اجتماعی ناب و بیرحمی سیاسی خشک نمودار می شد... عواطف در زندگی لنین جایی نداشت. یک بار پس از اجرای سونات آپاسیوناتای بتهوون اقرار کرد که: خیلی نمی توانم موسیقی گوش کنم. مجبورم می کند حرف های محبت آمیز و احمقانه بزنم و بر سر مردم دست نوازش بکشم. اما حالا باید بر سرشان کوبید و بی ترحم کتک شان زد... علاقه لنین به ادبیات را مانند علاقه اش به هرچیز دیگری محتوای اجتماعی و سیاسی آن تعیین می کرد. فقط زحمت خواندن کتاب هایی را به خود می داد که گمان می کرد شاید برایش مفید باشد... این رویکرد هنرستیزانه به زندگی در اشتیاق سوزان به قدرت ریشه داشت. منشویک ها به شوخی می گفتند که با کسی چون لنین که هر روز بیست و چهار ساعت به انقلاب فکر می کند، رقابت ناممکن است»(۵) لنین اما دستگاه فکری ای برپا کرد که پس از مرگش، بدل به یک برج سرخ عظیم شد، از فراز آن رهبران سرخ، دنیا را جولانگاه نظریات خود و آزمایشگاهی برای ایدئولوژی می دیدند. شاید آنان که مدعی سخن گفتن از « دستاوردهای انقلاب اکتبرند» و مواردی چون صنعتی سازی یک شبه، دستاوردهای نظامی و فضایی و یک قطب از جنگ سرد شدن را شاهد مثال خود می آورند فراموش کرده اند که انقلاب اکتبر، سنت انقلابات سرخ در قرن بیستم را پایه ریزی کرد، سنتی که در خود شوروی به روی کار آمدن سارق بانکی به نام ژوزف استالین منتج شد که میلیون ها نفر را به کام مرگ فرستاد. شاید قیام مردم مجارستان را فراموش کرده اند که با تانک های روسی در بوداپست خاموش شد یا زمختی و زشتی دیوار برلین را از یاد برده اند. از آن بدتر، در کامبوج، ایدئولوگی به نام پل پوت حدود سه میلیون نفر از جمعیت کشور را تنها بخاطر ایده هایی که در ذهن داشت از بین برد. سخن گفتن از « دستاوردهای انقلاب اکتبر» آن هم درباره رژیمی سرکوبگر بر پایه ماتریالیسمی که روح جامعه را می مکید و تنها الگوهای انتزاعی از نحوه زیست آدمی ارائه و آدمیان را مجبور به پیروی از آن می کرد، سخنی قابل تامل است. نکته دیگر اینکه برآمدن و خاستگاه آن سوی دیگر طیف، یعنی فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم در اروپا را از وجهی می توان در مقابل هراسی دید که این سرخ ها در دل ها پدید آوردند. ترس از بلشویسم که البته در آن زمان با یهودیت در آمیخته و بدل به « بلشویسم یهودی» شده بود، اروپاییان را واداشت تا روی به راست افراطی بیاورند. به نوعی فاشیسم پاسخی بود به خشونت و دهشت افکنی بلشویسم، جمهوری شورایی باواریا که در سال ۱۹۱۹ در جنوب آلمان پا گرفت یا تحرکات سرسپردگان مسکو در مجارستان و اروپای شرقی و چشم طمع بلشویک ها به لهستان همراه با این حقیقت که بلشویسم بنیان تمام سنتها، ارزش ها و اصول جامعه را تهدید می کند و می خواهد دیکتاتوری پرولتاریا را برجای بنشاند، سبب مشروعیت یافتن فاشیسم نزد مردم آن روزگار شد. پیام کنگره انترناسیونال سوسیالیست در سال ۱۹۱۲ این بود: « اگر جنگ درگرفت، وظیفه [کارگران] این است تا ... از هر تلاشی برای بهره بردن از بحران سیاسی و اقتصادی که جنگ پدید می آورد جهت به حرکت درآوردن مردم، دریغ نکنند و از این طریق براندازی حاکمیت طبقه سرمایه دار را تسریع کنند»(۶) کاملا هویداست که سوسیالیسم آنها تنها به طبقه می اندیشد و نه به ملت یا وطن، در نظر انترناسیونالها، قربانی کردن تمام منافع دیگر افراد و منافع جامعه جهت پیروزی انقلاب سوسیالیستی و برتخت نشینی دیکتاتوری پرولتاریا، بر هر چیزی اولویت داشت. اینجاست که نقش لنین بیش از پیش پر رنگ تر می شود، او پدرخوانده چپهاست و حرکت او در رهبری انقلاب اکتبر، ایده ها و نوشته های بحرالعلومیش و مدل فرمانروایی حزبی که ارائه داد، سرلوحه کار دیگر سرخ های جهان قرار گرفت.
پی نوشت
(۱) Tamas Krausz, Reconstructing Lenin, trans. Balint Bethlenfalvy, Monthly Review Press, p. ۶۵
(۲) نام کتاب جدید خسرو ناقد با عنوان «خردکشی: روشنفکران و انقلاب اکتبر» چاپ نشر نی.
(۳) کوین پاسمور، فاشیسم، ترجمه علی معظمی، تهران، نشر ماهی، ۱۳۹۰، صص ۵۹ -۶۰
(۴) Stephen J. Lee, Lenin and the Revolutionary Russia, Routledge, ۲۰۰۳, p.۱۲۵
(۵) اورلاندو فایجس، تراژدی مردم: انقلاب روسیه ۱۹۲۴ – ۱۸۹۱، ترجمه احد علیقلیان، تهران، نشر نی، ۱۳۹۰، صص ۵۸۱-۲
(۶) Pierre Broue, The German Revolution ۱۹۱۷-۱۹۲۳, trans. John Archer, Brill, ۲۰۰۵, p. ۹

منبع: مورخان
دیدگاه

خسرو کیا
با این تحلیل گمان می رود که حیات سراسر جنایت سرمایه داری در قرن گذشته هم دفاع سرمایه داری از بشریت بوده است و اقتصاد عظیم چین هم یک اتفاق خدادادی است . این مقاله که بسیار هم ادعای تحلیلی بودن دارد در حقیقت باسمه هایی از رنگ های ناموزون « دانشمندان » سرمایه داری جهانی است که در عین تکراری بودن ادعای نو بودن دارد . امید که شبکه علمی تاریخنگاران با حفظ بی طرفی این نظر مرا حذف نکند . باسپاس
پاسخ تحریریه مورخان
شبکه مورخان نظرات کاربران را حذف نمی‌نماید. این شبکه سوگیری خاصی نسبت به مطالب با محتوای علمی ندارد.
دوست عزیز مناسب‌تر است به جای استفاده از عبارات غیرعلمی و شعارگونه‌ای مانند «حیات سراسر جنایت سرمایه‌داری»، از ادبیات مسئولانه‌تری برای نقد مطالب دیگران استفاده نمایید.

پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۰۶:۴۲
عبدالرحمان مرادی
سلام و وقت .من تعجب می کنم چرا چپها تاریخ را وارونه می بینند زیرا رهبرانش از جمله لنین و استالین و مائو با آن همه کشتار بی سابقه و ضد انسانی همچنان از آنها تعریف و تمجید می کنند و حتی جنایاتشان را کتمان می کنند و از طرف دیگر همچنان از وقوع انقلاب و پیشگوییهای دروغین مارکس حرف می زنند و به آینده مارکسیسم امیدوار هستند.
پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۰۹:۰۹
نظر شما