آن ماه که گفتی ملک رحمانیست

گرفتار بازی ابرقدرت‌ها

مجید علیپور، سردبیر مورخان
با وجود همه پژوهش ها و اسناد منتشر شده، هنوز هم برای بسیاری، درباره چرایی آغاز و چگونگی تداوم ارتباط نهضت جنگل با انقلابیون روس (بلشویک ها) ابهام های بسیاری وجود دارد. نگارنده در این یادداشت (منتشر شده در روزنامه «دنیای اقتصاد» روزهای یکشنبه و دوشنبه مورخه ۱۹ و ۲۰ آذرماه ۱۳۹۶) تلاش می کند به صورت خلاصه به دلایل برقراری آن ارتباط و چرایی خوش بینی ساده اندیشانه عموم ایرانیان (و نه تنها جنگلی ها) به انقلاب بلشویکی روسیه بپردازد....

دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶
مقدمه:
نهضت جنگل تداوم راستین نهضتی بود که مجاهدان آرمانخواهش، بسیار زود متوجه استحاله انقلاب خود شدند و مشاهده کردند چگونه تمام تلاشها و جانبازیهایشان برای تغییر شرایط تاریخی کشور و فراهم کردن فرصت های عادلانه برای همه ایرانیان جهت برخورداری از مواهب زندگی فردی و اجتماعی، جز به تغییر چند نام و عنوان نیانجامیده و به هیچ رو نتوانسته است در ماهیت نظام سیاسی و اجتماعی کشور تغییری به وجود آورد .
علت یابی این انحراف، آنها را به نفوذ و دخالت بی حد دولتهای استعمارگر روسیه و انگلستان در امور کشور رساند و گمان کردند، تا کشور به استقلال کامل نرسد ، همه تلاشهای آینده هم نتیجه ای جز به دور خود چرخیدن عاید ایرانیان نخواهد کرد. نهضت جنگل با چنین تحلیلی بنیان گذارده شد و مبارزان جنگلی به رهبری میرزاکوچک خان می پنداشتند با توجه به بن بست رسیدن مبارزات قانونی و پارلمانی در ایران، چاره ای جز بازگشت به سنتِ مجاهدین و در پیش گرفتن دوباره مبارزه مسلحانه نیست، به ویژه آنکه پیش از این (در جریان مقاومت تبریز و بعدها فتح تهران) طعم شیرین پیروزی را به نیروی مجاهدت و اسلحه چشیده بودند.
با وجود آنکه مبارزه با دخالت روس و انگلیس در امور داخلی کشور از اصول مبارزه و جنبش به رهبری میرزا بود؛ اما وقوع انقلاب کمونیستی ۱۹۱۷ روسیه و تغییر سیاستهای این کشور، نگاهها به روسیة جدید را تغییر داد و میرزا به تعریف جدیدی از دوست و دشمن رسید. اما متاسفانه خوش بینی و بی اطلاعی او از بده بستانهای پشت پرده و ماهیت رقابتهای قدرت های بزرگ، باعث شکست او و ناکامی جنبش جنگل شد.

میرزا پیش از نهضت جنگل:
با کودتای محمد علی شاه علیه مشروطیت و به توپ بسته شدن مجلس، دوره جدیدی از حاکمیت وحشت در ایران برپا شد. به ولایات تلگراف فرستاده و تعطیلی مشروطیت اعلام شد. مشروطه خواهان به انواع اتهامات و مصایب دچار گشتند و تعداد بسیاری را به سختی مجازات کرده و کشتند. بسیاری از وطن گریختند و دیگران که ماندند هم سکوت و رضا از پیشامد ها را در پیش گرفتند. تنها در آذربایجان بود که تحت فرماندهی ستارخان مقاومتی حماسی شکل گرفت و تبریزی ها در مقابل کودتای حاکم پیشین ایالت خود، سر فرود نیاوردند.
علی رغم مقاومت جانانه مردم، محاصره بی رحمانه قوای دولتی و در نهایت دخالت روسیه و حمله سالدات ها به شهر، تبریز به سقوط و تسلیم قطعی نزدیک شده بود که در گیلان و در میان بختیاری های اصفهان، جنب و جوش هایی پدید آمد. گمان می رود که انگلستان در پدید آوردن و دامن زدن به این تحرکات، نقش مهمی داشته تا از قوت گرفتن بیش از پیش روسها در این کشور چسبیده به هندوستان (گنج بزرگ انگلستان) جلوگیری کند.
میرزا کوچک در این هجوم، فرمانده دسته ای از تفنگچیان گیلانی بود که پس از پیوستن به یاران بختیاری و بعد از چند روز درگیری موفق به تصرف پایتخت و عزل محمدعلی شاه از سلطنت شدند. عزل و خروج محمدعلی شاه از کشور، تهدید او بر براندازی مشروطیت را از بین نبرد و مدتی بعد با حمایت روسیه، در صدد حمله دوباره به تهران برآمد که میرزا در این جنگ نیز رشادت بسیار از خود نشان داد و تای پای مرگ هم رفت. به نظر می رسد که برای شخصی مانند او که در مبارزات مسلحانه حضور مداومی داشت، بسیار طبیعی باشد که بعد از مشاهده برطرف نشدن موانع، به طیفی بپیوندد که همچنان گمان می کردند تنها راه حل مسایل موجود، لوله و گلوله تفنگ است.

نهضت جنگل و انگلستان:
در جریان تظاهرات مشروطه خواهی و بعدها تحریک دسته هایی از مجاهدان برای حمله به تهران، انگلستان نقش مهمی داشت و مشروطه خواهان به انگلستان به چشم یاور اصلی خود در منازعات قدرت می نگریستند . غافل از آنکه این بازی برای انگلستان چیزی بیش از جلوگیری از مهار قدرت رو به فزونی روسیه در هیات حاکمه وقت ایران نیست. بازی انگلستان با برگ مشروطه خواهان زمانی به پایان رسید که آلمان به عنوان قدرتی نوظهور در اروپا پدیدار شد و انگلستان یکی از راه حلها را کنار نهادن رقابتهای گذشته با روسیه در آسیا و متحد شدن با این کشور علیه آلمان یافت. سهم ایران از معامله این دو قدرت، تقسیم شدن به سه پاره بود که طی آن دایره نفوذ و اعمال قدرت در بخش بزرگی از شمال و مرکز کشور برای روسیه به رسمیت شناخته می شد. با پیچیدن خبر تقسیم ایران طی قراداد ۱۹۰۷ توهم دوستی انگلستان به کلی از هم پاشید و مشروطه خواهان متحیر از اوضاع جدید، به این نتیجه رسیدند که در مبارزه خود علاوه بر استبداد داخلی، با دشمنی به مراتب مهمتر به نام استعمار مواجه هستند. قرارداد یاد شده بعدها با قرارداد ۱۹۱۵ به مراتب خسارت بارتر شد و اگر جنگ جهانی اول و بعدها انقلاب ۱۹۱۷ روسها روی نمی داد، چه بسا از ایران نامی هم بر نقشه ها باقی نمی ماند!
تلفات سنگین روسها در جبهه های جنگ و وقوع انقلاب کمونیستی روسیه، باعث عقب نشینی اجباری روسها از برخی سیاست های پیسین در قبال کشورهای همسایه شد و انگلستان فرصت را مغتنم دانسته تلاش کرد علاوه بر گسترش حوزه نفوذش در سراسر ایران، به منابع نفتی قفقاز نیز چنگ اندازی کند. قرارداد ۱۹۱۹ نتیجه این برنامه انگلستان برای حفظ برتری بادآورده اش در این منطقه مهم از جهان بود که طی آن ایران خود را تحت الحمایه انگلستان اعلام می کرد و به ازای آن، انگلستان متعهد به حفظ امنیت و تلاش برای بهبود روند نوسازی در ایران می شد. خبر انعقاد این قراداد که در افکار عمومی از آن به «فروش ایران به ثمن بخس» تعبیر می شد نارضایتی ها را به اوج رساند و باعث شد برخی از مجاهدان دیروز، تصمیمشان برای بازگشت به سنت مجاهدین را قطعی کنند.
میرزا به گیلان بازگشت و با تشکیل هسته اولیه نهضت جنگل، قصدش برای برپایی مجدد مبارزه مسلحانه را علنی کرد اما اینبار هدف نه دربار حاکم بر ایران، بلکه دولتهای انگلستان و روسیه بودند که به واقع صاحب اختیار ایران شده بودند: « وجدانم به من امر می‌کند در استخلاص مولد و موطن که در کف قهارت اجنبی است کوشش کنم. شما می‌فرمایید نظام نظر به حق یا باطل ندارد و مدعیان دولت را هرکه و هرچه هست باید قلع و قمع نموده تا دارای منصب و مقام گردید. بنده عرض می‌کنم تاریخ عالم به ما اجازه می‌دهد هر دولتی که نتوانست مملکت را از سلطه اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد وظیفه ملت است که برای خلاصی وطنش قیام کن»

نهضت جنگل و روسیه:
با آنکه قیام جنگلی ها بیش از هرچیز علیه استعمار انگلستان و روسیه بود اما بعد از مدتی میرزا با دولت انقلابی جدید روسیه روابط نزدیکی برقرار کرد که برای دانستن چرایی اش، به ناچار باید به گذشته نگاهی انداخت.
سابقه دست اندازی های روسها به سواحل جنوبی خزر به دوران پتر کبیر بازمی گردد که برای مدتی این منطقه را اشغال کرده بودند. بعدها و با توجه به نتایج شکست ایران از روسیه در دوره قاجار، روسها به تمام معنا خود را مالک الرقاب نواحی شمالی ایران به ویژه گیلان و مازندران می دانستند. تا سال ۱۹۱۷ م. و بروز انقلاب اکتبر ، مناسبات ایران و روسیه براساس معاهده ترکمنچای‌ استوار بود که طبق آن و قراردادهای ضمیمه از قبیل‌ حق قضاوت کنسولی(کاپیتولاسیون) و اخذ امتیازات و اختیارات وسیع اتباع روسیه در ایران‌ ، تمام امتیازات در نقاط شمالی ایران منحصر به روسیه تزاری شده بود. این موضوع روسها را در اجرای هرچه بیشتر سیاست های خشن خود برای به انقیاد کشیدن مردم جری تر کرد . کارگزاران و مامورین دولتی در گیلان یا دلداده و مزدور روسها بودند و یا به اجبار فرمانبر آنها ؛ به هر صورت توانی برای مقابله با دست اندازیهای روسها در منطقه وجود نداشت . روسها هم در نشان دادن این موضوع که مردم منطقه جز تسلیم و رضا به این شرایط ، چارة دیگری ندارند عامدانه رفتارهایی را بروز می دادند.
نکراسف (کنسول وقت روسیه در رشت) بارها ضمن گزارش نارضایتی اهالی از قدرت نمایی خشن روسها در گیلان نوشته است : اینجا مردم بر اثر تحریک روزنامه ها از حد و حدود خود خارج شده اند و نمی دانند که کار امور و زندگی آن ها به تصمیمات ما سپرده شده است. این ها گویا اطلاعی درباره قرارداد ۱۹۰۷ ندارند و نمی دانند که این ماییم که می توانیم در منطقه متعلق به خود به هر کاری دست بزنیم!
از حاکمیت دولت مرکزی بر گیلان جز نامی باقی نمانده بود و این موضوعی نبود که روسها در بیان و اعلانش کمترین پنهانکاری روا دارند. رفتار مستبدانه، خشن و بهره کشانه روسها از اهالی باعث واکنش های زیادی شد که نهایتا به پیوستن گروهی از اهالی به جنگلی ها منجر شد. به عبارتی دشمن اول جنگلی ها در منطقه، روسها و وابستگان به روسها در گیلان بودند و در نوبت بعدی انگلستان قرار داشت.

نهضت جنگل و مجاهدین قفقازی:
مجاهدین مشروطه خواه از دوره مبارزات مشروطه خواهی دوستانی از اتباع روسیه یافته بودند که در منابع مربوط به عصر مشروطیت، از انها به مجاهدان قفقازی تعبیر می شود. مجاهدان قفقازی نقش غیرقابل انکاری در تداوم مقاومت تبریز و بعدها فتح تهران داشتند و نگاه مشروطه خواهان به این دسته از مخالفان حکومت تزارها، نگاهی به غایت خوشبینانه و همراه با قدرشناسی بود. با وقوع انقلاب روسیه و نابود شدن حکومت تزارها، به یکباره این احساس سرشار از شادمانی در سراسر ایران به وجو آمد که دولت جدید به کلی با حکومت پیشین روسیه تفاوت دارد. خود روسها هم به عمد به این باور دامن می زدند چنانکه شخص لنین در بیانیه ای خطاب به ملل شرقی نوشت :« رفقا! برادران! وقایع عمده در خاک روسیه در جریان است. خاتمه مجازات خونینی که از برای تقسیم کردن ممالک دیگران شروع شده بود نزدیک می‌شود. سلطنت وحشیانه که زندگانی ملل عالم را بنده خود قرار داده بود مقهور گردید. عمارت کهنه و پوسیده استبداد و بندگی در زیر ضربات انقلاب روس خراب می‌شود… حکومت مملکت در دست ملت است… روسیه در این مقصود مقدس تنها است… هندوستان دوردست که قرون متمادی تحت ظلم و فشار درندگان متمدن اروپا واقع شده بود بیرق انقلاب برافراشته… سلطنت غارت و زور سرمایه‌داران منقرض گردید. مسلمانان مشرق!، ایرانیان!، ترک‌ها، عرب‌ها!، هندی‌ها!، تمام طوایفی که سباع حریص اروپا زندگی و دارایی و آزادی شما را در قرون متوالی مال‌التجاره از برای خود قرار داده و غارتگران جنگجو می‌خواهند ممالکتان را تقسیم کنند! ما اعلام می‌کنیم که عهدنامه سری راجع به تقسیم کشور ایران محو و پاره گردید و همین که عملیات جنگی خاتمه یابد، قشون روس از ایران خارج می‌شود و حق تعیین مقدرات ایران به دست ایرانیان تأمین خواهد شد»
چنین اتفاقی برای ملت ناامید و تحت فشاری چون ایرانیان ، کم از معجزه نبود. میزان خوشحالی ایرانیان از آن واقعه را در این بیانات مرحوم ملک الشعرای بهار می توان دریافت :« دو دشمن از دو سو ریسمانی به گلوی کسی انداختند که او را خفه کنند. هر کدام یک سر ریسمان را گرفته می‌کشیدند و آن بدبخت در این میان تقلا می‌کرد، آنگاه یکی از آن دو خصم یک سر ریسمان را‌‌‌‌ رها کرد و گفت ای بیچاره ، من با تو برادرم ؛ مرد بدبخت (ایران) نجات یافت. آن مرد که ریسمان گلوی ما را‌‌‌‌ رها کرده لنین است.» واضح است که در این میان، میرزا و گروه کوچک وفادارش تا چه اندازه نسبت به آینده امیدوار گشتند. دشمن اصلی آنها در این منطقه قزاق های روسی بودند و اکنون با سردرگم شدن آنها، فضای تنفسی برای میرزا و جنبش جنگل به وجود آمده بود.

«آن ماه که گفتی ملک رحمانیست / چون باز بدان نگه کنی شیطانست»:
خوشبینی ساده لوحانه جنگلیها به برادران قفقازی و دولت دوست و برادر انقلابی روسیه، در حالی بود که از وقایع پشت پرده و مذاکرات پرتنش میان روسها با انگلستان به کلی بی اطلاع بودند. پیام های صریح یا ضمنی دیپلماتهای شوروی به لندن هم این بود که اگر انگلستان با روسیه به یک موافقتنامه کلی امنیتی و تجاری نرسد و امتیازات قابل توجهی برای آنها در نظر نگیرد، در سراسر «شرق» دچار مشکلات جدی خواهد شد. رویدادهای بعدی‌ نشان داد که ورود ارتش سرخ به شمال ایران(گیلان) با گفتگوهای چچرین کمیسر خارجهء شوروی و للوید جرج‌ نخست وزیر انگلستان بستگی داشته و دولت شوروی در پی ایجاد یک‌ عامل فشار برای پیشبرد گفتگوهای بازرگانی با انگلستان بوده‌ است. در یک نامهء سرّی از تروتسکی(۴ ژوئن ۱۹۲۰- ۱۴ خرداد ۱۲۹۹ یعنی روز ورود میرزا کوچک به رشت) خطاب به‌ چچرین و لنین آمده بود که «انقلاب در شرق اکنون برای ما بیشتر به منزلهء ابزار اصلی معاملهء دیپلماتیک با انگلستان و امتیازآور است [...] ماباید با استفاده از هرطریق و وسیله با تأکید بر آمادگی خود در رسیدن به تفاهم با انگلستان، در مورد شرق [این سیاست را] ادامه دهیم» درست در هنگامی که عناصر ارتش سرخ در انزلی پیاده شده و تهران را در معرض تهدیدهای کمونیستی‌ قرار داده بودند، حکومت بلشویک محرمانه در مسکو مشغول‌ مذاکره با یک دیپلمات ایرانی بود»
چچرین در توصیه هایی به مذاکره کننده ارشدش با مقامات انگلستان می گوید:« آهنگ سیاست ما در شرق تابعی از سیاست ما درباره انگلستان خواهد بود. در پیچ و خم مذاکرات ، می توانیم به انگلستان بفهمانیم که غیر از چند رنجیدگی جزیی ، آغاز کشمکش نظامی در اروپا علیه ما ، نخواهد توانست آسیبی جدی بر ما وارد کند . در این میان اگر ما همه امکاناتی که در شرق در اختیار داریم را به کار گیریم ، مقامات انگلیسی را در همه جهان [گرفتار صدمات جبران ناپذیر می کنیم]. وقتی مذاکره می کنید ، به روشنی نشان دهید که در شرق جنگ های سیاسی به راه می اندازیم.» (گنیس ، همان :۱۵) وی همچنین در تلگرافی به للوید جرج ، به صورت کاملا آشکاری او را تهدید می کند که :« پس از قطع مذاکرات با روسیه ، آقای للوید جرج نباید تعجب کند اگر در آسیا جنبش بزرگی علیه بریتانیا بوجود آید» (رواسانی ، ۱۳۶۸ : ۲۴۵)
فشارها نتیجه داد و شوروی و انگلستان دست به معاملة بزرگ زدند. انگلستان تفاهم نامه تجاری مورد درخواست روسیه را پذیرفت ، مشروط بر آنکه «حکومت شوروی ، ملت های آسیا را نه به طریق نظامی ، تبلیغاتی ، سیاسی و یا هر شیوه دیگری، تشویق به اعمال خصمانه علیه منافع امپراتوری بریتانیا نکند.»
این قرارداد در تاریخ ۹ مارس ۱۹۲۱ (۹ اسفند ۱۲۹۹) یعنی ۱۶ روز پس از کودتای سوم اسفند رضاخان به امضا رسید و از آن پس ، سیاست شوروی نه تنها نسبت به میرزا کوچک، بلکه نسبت به کل جنبش ها در آسیا و طبعا نهضت جنگل تغییرات اساسی کرد.
در حالی که جنگلی ها هنوز به روسها و انقلابیون قفقازی به چشم یارانی می نگریستند که زمانی در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران، جان و مال خود را در اختیار برادران ایرانی خود قرار داده بودند ، اکنون به سادگی تبدیل به برگی برای بازی میان قدرتهای بزرگ شده بودند و بود و نبودشان به مصلحت و منافع بلند مدت روسیه بستگی پیدا کرده بود. البته این تغییرات از دید میرزا پنهان نماند و وی در نامه ای خطاب به لنین از تغییر شرایط گلایه کرد. نامه ای که بنا به اظهار یکی از حاضرین، ، باعث خنده و تمسخر اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست از سادگی بیش از اندازه رهبر جنگلی ها شده بود.

نتیجه گیری:
نهضت جنگل پس از ناامیدی دسته ای از مجاهدین آرمانخواه از فعالیت های مسالمت آمیز و پارلمانی به وجود آمد. میرزا کوچک خان جنگلی ، طلبه ای که برای تغییرات اساسی در کشور ، لباس رزم پوشیده بود و در انقلاب ، شرکتی جانبازانه داشت ؛ با رسیدن به چنان تحلیلی ، به گیلان بازگشت تا محور حرکت دسته ای از استقلال طلبان و آزادیخواهان گیلانی شده ، آنجا را به پایگاهی برای برپاخیزی سراسری علیه سلطه کامل روسیه و انگلیس بر کشور و زمام داران وابسته و مرعوب آنها سازد.
نهضت موسوم به جنگل در اوایل جنبش صبغه ای مذهبی داشت و علیه روسها و عمال وطنی مبارزه می کرد. در دوره اول نهضت جنگل ، روابط جنگلی ها با روسها که برای بیش از یک قرن ، کابوس استقلال و تمامیت ارضی ایران بودند کاملا خصمانه و خشونت آمیز بود . روسها سعی تمام داشتند تا با روشهای خشن و نظامی، این منطقه را آرام و مطیع نگه دارند در حالی که جنبش جنگل این رویه و هدف بلند مدت آنها در ضمیمه کردن این منطقه به خاک روسیه را با چالش اساسی روبرو کرده بود.
با پیروزی انقلاب کمونیستی به رهبری لنین در روسیه، میرزا به سبب دلبستگی های پیشین به انقلابیون قفقازی، به این گمان که دولت جدید روسیه از جنس همان انقلابیون عدالت خواه است و تفاوت ماهوی با زمامداران پیشین روسیه دارد ، دست دوستی دراز شده از سوی ماموران آن کشور را فشرد در حالی که نمی دانست ، همزمان سیاستمداران در مسکو با دشمنان اصلی او یعنی دولت انگلستان طرح دوستی و معامله می ریزند. میرزاکوچک خان گرچه سعی کرد از دخالت روسها در امور داخلی گیلان و جنبش میهنی خود جلوگیری کند ، اما از آنجا که تعداد نسبتا زیادی از هواداران بلشویک ها ، در حیات مجدد جنبش جنگل، نقش اساسی ایفا کرده بودند و خواه ناخواه در عرصه گیلان آن عصر حضور پررنگی داشتند ، به ناچار با اعمال برخی سیاستها و رهنمودهای دولت انقلابی روسیه موافقت کرد.
با این همه دلدادگان به انقلاب روسیه ، میرزا را تنها به چشم یک محلل و کاتالیزور می نگریستند که پس از انجام نقش موقتی خود می بایست هرچه سریعتر از کارها کنار زده شود ؛ در سطحی کلان تر در پایتخت روسیه ، رهبران و سیاست مداران شوروی ، جنبش او را مانند سایر قیامهای «شرق» در حکم یک اهرم فشار بر دولت انگلستان در نظر گرفته بودند تا بتوانند با وارد آوردن فشار به آن دولت ، امتیازات اقتصادی و سیاسی مورد نظر خود را بگیرند.
میرزا نمی توانست این حجم از نیرنگ و نقشه های پیچیده (آنهم از سوی کسانی که داعیه عدالت طلبی و کمک به ملتهای زیر ستم داشتند) را تصور نماید؛ از این رو زمانی که مشکلات روسیه جدید و امپراتوری بریتانیا حل شد ، به آسانی قربانی معامله آن دو دولت استعمارگر و حکومت جدید ایران گردید.
منابع:
رواسانی ،شاپور(۱۳۶۸) نهضت میرزا کوچک جنگلی و اولین جمهوری شورایی در ایران ، چاپ دوم ، بی جا : نشر شمع
رواسانی ،شاپور (۱۳۸۴)نهضت جنگل و بنیانگذار آن میرزا کوچک جنگلی ، مجله اطلاعات سیاسی - اقتصادی ۱۳۸۴ - شماره ۲۱۹ و ۲۲۰

شیخ الاسلامی ، جواد (۱۳۶۸) اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا ، جلد دوم ، تهران : بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی
فخرایی، ابراهیم ( ۱۳۵۴ ) سردار جنگل ، تهران : انتشارات جاویدان
گیلک ، محمد علی (۱۳۷۱) تاریخ انقلاب جنگل ، رشت : نشر گیلکان
گنیس ، ولادیمیر (۱۳۸۵) بلشویک ها در گیلان ، ترجمه سیدجعفر مهرداد ، رشت : فرهنگ ایلیا
دیدگاه

حسن افتخاری جلیسه
بسیار عالی استاد علیپور عزیز...
دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۹:۱۵
نظر شما