اهمیت حمایت ابوطالب از پیامبر اسلام

نقش ابوطالب در گسترش دعوت

دکتر محمد حسین فروغی
ابوطالب پسر عبدالمطلب و عموی گرامی پیامبر اسلام (ص) است که پس از عبدالمطلب، حدود ۴۲ سال ، رییس قبیله ی قریش بود . در آن هنگام پیامبراسلام(ص) یتیم بود او کودکی هشت ساله بود که پدر بزرگش را نیز از دست داده بود......

سه‌شنبه ۹ آذر ۱۳۹۵
ان ابن اخی محمد ابن عبدالله(ص)لا یوازن برجل من قریش(۱). (ابوطالب)
ابوطالب پسر عبدالمطلب و عموی گرامی پیامبر اسلام (ص) است که پس از عبدالمطلب، حدود ۴۲ سال ، ریاست قبیله ی قریش را در دست داشت . در آن هنگام پیامبراسلام(ص) کودک یتیمی هشت ساله بود که پدر بزرگ و قیمش را نیز از دست داده بود. حمایت ابوطالب از پیامبر از همان دوران شروع می شود و تا مرگ ابوطالب ادامه دارد. به زبان دیگر پیامبر در دوران کودکی ، جوانی و میانسالی از حمایت ابوطالب بهره برد و انتشار اسلام در سالهای بعد مرهون حمایت ابوطالب است. ما در این نوشته پشتیبانی ابوطالب را از پیامبر به دو دوره ی پیش از بعثت و دوران بعثت تقسیم می کنیم و جداگانه به شرح و تفصیل هر دوره خواهیم پرداخت تا بحث خود را در حد موضوع کامل کنیم. آنگاه به موضوع اسلام آوردن ابوطالب می پردازیم.
۱-دوران پیش از بعثت
حضرت محمد (ص) که پدر خود را پیش از تولد از دست داده بود و شش سال پس از آن نیز مادرش رحلت کرده بود، در هشت سالگی با مصیبت تلخ تری روبرو شد و عبدالمطلب را از دست داد. عبدالمطلب رییس قبیله قریش و شخص محترم و با نفوذی بود . با مرگ او، ابوطالب به ریاست قریش رسید و سر پرستی محمد(ص) نیز به او رسید. عبدالمطلب نسبت به این کودک به نهایت مهربان بود و در مورد او سفارشات فراوانی به ابوطالب داشت.
ابوطالب از همان آغاز نسبت به تربیت او همت گماشت و در آشنا کردن او با دنیای آن روز دریغ نکرد. حتما داستان سفر پیامبر در دوران کودکی به شام را خوانده یا شنیده اید . خود این داستان نشان دهنده ی دقت بسیار ابوطالب در وظیفه ی سرپرستی برادر زاده اش است چنانکه به سفارش بحیرای راهب از ترس جان برادرزاده اش ، سفر شام را نیمه کاره رها کرد و برگشت.در داستان سفر دوم پیامبر به شام و آشنایی او با خدیجه ، و حتی قول گرفتن از خدیجه برای دادن مزد دو برابر به پیامبر نیز آثار توجه ابوطالب به منافع و تربیت برادرزاده اش پیداست(۲). در آن هنگام خدیجه نیز پاسخ خوبی به ابوطالب داد و گفت: اگر برای بیگانه ای چنین می خواستی می پذیرفتم چه رسد که برای دوستی نزدیک چنین خواسته ای داری .
خطبه ابوطالب در مراسم عقد خدیجه و محمد(ص) نیز نشان از حمایت ابوطالب از پیامبر(ص) و مقام والای محمد(ص) نزد عمویش دارد. این ازدواج به وساطت ابوطالب انجام شد و هم او در مراسم عقد خطبه ای چنین خواند: سپاس خدای راکه ما را از نسل ابراهیم و فرزندان اسماعیل قرار داد و ما را بر کعبه ای حرام و حرمی امن ، سرفراز داشت و ما را بر مردم سروری دادو شهر ما را که در آن هستیم مبارک گردانید. سپس براستی برادر زاده ام محمد ابن عبدالله گر چه از مال تهی است اما با هیچیک از مردان قریش سنجیده نشود مگر بر او فزون آید و با احدی سنجیده نشود مگر از او بزرگتر باشد...(۳)
رابطه ی محبت آمیز ابوطالب و پیامبر طرفینی بود محمد (ص) نیز عموی خود را بسی دوست می داشت و هر زمان در اندیشه این بود که به هر روی پاسخ کرامت و مهربانی عموی خود را بدهد. از این روی بود که سالها بعد وقتی ابوطالب به سبب شرایطی خاص با فقر مواجه شد(۴) به پیشنهاد محمد(ص) ، برادران ابوطالب، فرزندان این شیخ با کرامت را به خانه ی خود بردند تا از فشار معاش بر دوش ابوطالب بکاهند. در این تقسیم فرزندان علی(ع) مهمان پیامبر شد و امام (ع) در خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه با شادمانی و رضایت از این دوران خود تعریف کرده و به آن افتخار می کند .شاید بردن علی (ع) به خانه کمترین پاسخ پیامبر به کرامت عموی مهربانش بود اما کرامت ابوطالب در حق برادر زاده اش پس از آن هم ادامه یافت.
۲ – دوران بعثت
حمایت ابوطالب از پیامبر(ص) ر در دوران بعثت از آنجا آغاز شد که : در روزهای آغازین انتشار اسلام ، پیامبر (ص) و پیروانش در حال نماز خواندن بودند . ابوطالب چون این صحنه را دید جعفر را هم به تبعیت از آنان فرستاد. از آن پس ابوطالب قصد کرد تا زنده است از پیامبر (ص) حمایت کند.در طول سالهای دعوت پنهان مشکلات قابل توجهی برای پیامبر پیش نیامد اما به هنگام دعوت آشکار، از سال سوم به بعد ،نقش ابوطالب در حمایت از پیامبر(ص) نمود بیشتر و مصادیق بارزی می یابد . دشمنی قریش با پیامبر(ص) از زمانی آغاز شد که پیامبر(ص) در مقاطع مختلف مردم را به اسلام دعوت می نمود و و به بدگویی بتان می پرداخت. از این رو قریشیان زبان به گلایه گشودند منافع آنان در پیروی طبقات ضعیف از بتان بود و این نقش برای آنان شوکت و جلالی آفریده بود. آنان به شکایت از پیامبر نزد ابوطالب آمدند که: برادرزاده ات به خدایان ما بد می کوید .(۵) در این زمان ابوطالب رییس قبیله قریش و سالار بنی هاشم بود. او به نرمی با قوم خود سخن گفت و آنها را باز گرداند. این شکایت ها چند با رتکرار شد و ابوطالب هر بار به شکلی با قریش سخن گفته آنها را برگرداند .آنان از مدارای ابوطالب با پیامبر (ص) به خشم آمدند و به او پیشنهاد کردند عماره ابن ولید را که جوانی آراسته بود بگیرد و او را به پسر خواندگی خود بپذیرد و در برابر آن محمد(ص) را به آنها بدهد تا او را بکشند. ابوطالب به خشم آمد که: این دور از انصاف است ، و اشعاری در مدح برادر زاده اش خواند.(۶)احمد ابن ابی واضح یعقوبی در کنار این مطلب ، داستان دیگری را نقل می کند که : وقتی گروهی از مسخره کنندگان قریشی به پیامبر(ص) و سایر نماز گزاران توهین کردند پیامبر (ص) به شکایت نزد عموی خود آمد، ابوطالب سخت در خشم شد و شمشیر به کمر بسته به میان آنها آمده عمل آنان را تلافی نمود.
قریشیان یک بار هم به ابوطالب پیشنهاد نمودند تا وعده ی مال و غیر از آن به پیامبر بدهد اما پیامبر(ص) در پاسخ گفته بود : به خدا اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپم قرار دهید دست از دعوت بر نمی دارم . ابوطالب نیز به پیامبر(ص) قول داد از او حمایت می کند . (۷)
حمایتهای بی دریغ ابوطالب از پیامبر سبب شد تا قریش استراتژی دفاعی خود را در برابر اندیشه ی اسلامی تغییر دهد . آنها از اینکه ابوطالب پیامبر(ص) را به دست برداشتن از دعوت وادار کند ناامید شده بودند و در برابر سیاست ظریف او در مانده بودند ،لذا کوشیدند تا برای جلوگیری از انتشار اندیشه ی اسلامی با کسانی که مسلمان شده اند بر خورد کنند. قریشیان مسلمین را شکنجه می دادند این شکنجه شامل ضعیفان و بی قبیله ها می شد زیرا پیامبر(ص) و افراد معتبر تحت حمایت قبیله ها بودند و نمی شد نسبت به آنان تعرض کرد . در آن زمان اما جمعیت قابل توجهی از مسلمین را ضعفا و بردگان تشیل می دادند و شکنجه انان می توانست راهی برای بازگشت آنها و در عین حال اهرم فشاری برای جلوگیری از گسترش اسلام میان این گروهها باشد . شکنجه های قریش در آن زمان وحشتناک بود . شدت این شکنجه ها سبب شد تا پدر و مادر عمار جان باختند و خود وی نیز طاقت نیاورده تسلیم شد و به پیامبر(ص) دشنام داده از بتها به نیکی یاد کرد .(۸) عمار بعدها نزد پیامبر (ص)رفته از عمل خود اظهار ندامت نمود . در این مورد آیه نازل شد و پیامبر(ص) به عمار گفت اگر باز هم شکنجه ات کردند همان سخنان را تکرار کن . یعقوبی در اینجا می نویسد : پنج نفر از شدت این شکنجه ها مرتد شدند و به بت پرستی بر گشتند (۹) این امر وضع خطرناکی را بوجود آورده بود که ماهیت اسلام را تهدید میکرد . در آن زمان پیامبر(ص) برای حمایت و حفظ جان یارانش تصمیم گرفت آنان را به حبشه بفرستد تا از آزار قریش در امان باشند این ماجرا در سال پنجم بعثت بود . اما در تمام این جریانات به دلیل حمایت ابوطالب از پیامبر(ص)، بنی هاشم از آزار پیامبر جلوگیری نمودند این در حالی است که پنج سال بعد همین بنی هاشمیان در نبود ابوطالب پیامبر (ص)را حمایت نکردند تا اینکه او در آن سالها سختترین روزگار زندگی خود را گذراند و حتی در ورود به شهر مکه هم حامی نداشت.
در اواخر سال ششم بعثت وقتی قریشیان متوجه شدند نمی توانند ابوطالب را تسلیم کنند و از حمایتش از پیامبر(ص) خشمگین بودند با یکدیگر وعده کردند تا رییس قبیله ی خود و طایفه ی اورا تحریم کنند و با آنان مراوده و معامله نکنند آنان در این مورد پیمانی نوشتند و بر کعبه آویختند که در تاریخ اسلام به پیمان تحریم نیز مشهور است . این پیمان در واقع عکس العمل قریش در برابر سرسختی ابوطالب در حمایت از پیامبر(ص) بود.قریشیان این پیمان را که فقط شامل ابوطالب و طایفه اش بود را بر کعبه آویختند. سایر مسلمین نظیر ابوبکر و عمر از آن در امان بودند(۱۰) از بنی هاشم نیز حتی ابولهب- که برادر ابوطالب بود و پس از وی به ریاست قریش رسید- آزاد بود.(۱۱)اینها همه مشخص کننده ی نقش ابوطالب در حمایت از پیامبر (ص) است.
با تحریم بنی هاشم توسط قریش ، آنان به پیشنهاد ابوطالب به دره ای نزدیک مکه رفتند که نام آن شعب ابوطالب بود.ابوطالب در اینجا هوشمندی ویژه ای به خرج داد. زیرا اگر در داخل مکه می ماندند آزار روانی قریش که با نگاه و تحقیر همراه بود ممکن بود از اطاعت بنی هاشم نسبت به ابوطالب در این موضوع حمایت از پیامبر (ص) ، کم کند. همراهی ابوطالب در شعب به واقع اوج حمایت او از پیامبر (ص) است زیرا علاوه بر آنکه چنین سختیهایی را در مقام ریاست قریش به جرم حمایت از پیامبر (ص) متحمل می شد، مرارتهای درون شعب از گرسنگی و تشنگی و نیز حمایت حتی نگهبانی از پیامبر(ص) را در جلوگیری از حملات شبانه به عهده داشت. اوقات اقامت در شعب حدود سه سال طول کشید ابوطالب و بنی هاشم جز در ماههای حرام از شعب خارج نمی شدند .آقای دکتر زرگر نژاد از این مقاومت در فصل ویژه ای تحت عنوان حماسه ی مقاومت در شعب یادنموده است وجریان تصمیم ابوطالب درحمایت ازپیامبر(ص) را به صورت گسترده بررسی نموده است.(۱۲)
در ماههای غیر حرام و اقامت بنی هاشم در شعب ، شدت فشار بر یاران پیامبر(ص) به حدی بود که اهل مکه هم از سماجت و پایمردی ابوطالب و بنی هاشم خسته شده از عهد خود در تحریم بنی هاشم پشیمان گشتند . آنها که در این پیمان از ابوطالب خواسته بودند تا دست از یاری پیامبر (ص) برداردیا او را تحویل دهد ، اکنون خودشان با دیدن مقاومت و صبر ابوطالب ، نهضتی را علیه پیمان نامه بوجود آوردند که در نهایت منجر به لغو پیمان شد(۱۳)ابوطالب پیش از رفتن به شعب نیز حمایت خود را از پیامبر(ص) تجدید کرده و قریش را به سبب بستن پیمان نکوهش کرده بود.(۱۴) تحمل شرایط دشوار شعب بی گمان ابوطالب رابه حدی ضعیف و بیمار نمود که از این بیماری جان سالم به در نبرد. نمیدانم چه دلیلی بهتر از اینها برای ایمان استوار ابوطالب نسبت به پیامبر(ص) می توان یافت؟
بالاخره در شرایطی که که قریشیان جلساتی را در مورد نقض کردن پیمان نامه و آزاد کردن بنی هاشم از این شرایط دشوار تشکیل می دادند ابوطالب نیز خبری را از سوی پیامبر(ص) به مکه برد که: پیمان نامه را موریانه خورده است . قریشیان با دیدن ابوطالب با زبان ریشخند به او گفتند : تسلبم شدی !!؟ اما ابوطالب خبر خورده شدن پیمان نامه را بازگفت. هر چند برخی از مورخین در این داستان شک دارند اما همزمانی آن با نهضت صلح طلبان در حمایت از بنی هاشم– که علیه پیمان نامه می کوشیدند – منافاتی ندارد و ما در این نوشته در صدد تایید یا رد آن نیستیم.
به هر روی پس از بازگشت بنی هاشم به مکه با فاصله ی کمی از هم، ابوطالب و خدیجه از دنیا رفتند . این مرگها برای پیامبر (ص) خیلی گران تمام شد زیرا پیامبر(ص) دو حامی بزرگ سیاسی و اقتصادی خود را از دست می داد در عین اینکه این دو نفر مرکز پشتیبانی عاطفی از پیامبر(ص) نیز بودند . در این مورد یعقوبی نوشته است : وقتی پیامبر (ص) خبر رحلت ابوطالب را شنید سخت بی تاب شد و چند بار دست بر پیشانی او کشیده گفت: یا عم! ربیت صغیرا و کفلت یتیما و نصرت کبیرا فجزاک الله عنی خیرا...یعنی ای عمو مرا در کودکی پرورش دادی و در یتیمی کفالت نمودی و در بزرگی یاری نمودی پس خدایت از من جزای خیر دهد . در این روزها بر این امت دو مصیبت فراهم گشته که نمیدانم بر کدام بی تاب ترم . همچنین از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمود: خدای بزرگ مرا در باره ی چهار نفر وعده داد پدرم، مادرم عمویم و برادرم-که در جاهلیت مرد-.(۱۵)
از دست دادن ابوطالب سبب شد تا پس از آن قریشیان آزادانه نسبت به پیامبر گستاخی و توهین کنند . سال دهم برای پیامبر (ص) سال اندوه یا عام الحزن است زیرا در آن سال قریشیان بدون هراسی اقدام به آزار پیامبر(ص) می نمودند. اکنون اهمیت و ارزش ابوطالب برای ما پیدا می شود . در این سالها ابولهب ریاست قریش را در اختیار گرفته بود و او خود سر سخت ترین دشمن پیامبر بود. دکتر فیاض به نقل از طبقات در تاریخ اسلام آورده است: ابوطالب در بستر مرگ خویشان خود را خواست و در باره ی پیامبر (ص) سفارش نمود بر این اساس ، ابولهب نخست به حمایت از پیامبر بر خاست و احدی جرات گستاخی نسبت به او را نداشت اما قریش میان او و پیامبر (ص) را بر هم زدند و از آن پس تعرض شدت یافت(۱۶)
در باره ی دشمنی ابولهب با پیامبر (ص) داستانی در انساب الاشراف نقل شده است به این مضمون که روزی میان ابوطالب و ابولهب نزاع در گرفت . ابولهب ابوطالب را بر زمین کوباند و بر سینه ی او نشسته او را می زد دراین هنگام پیامبر(ص) به یاری ابوطالب شتافته ابولهب را بر زمین زد. حالا نوبت ابوطالب بود که بر سینه ی ابولهب نشسته بر صورت او بزند . ابولهب از این حرکت او رنجید و گفت ما هردو عموی تو هستیم چرا فقط با من چنین کردی به خدا که دل من هرگز با خوب نخواهد شد.(۱۷)
دردوران ریاست ابولهب آزار قریش مجاز شد و دیگر رییس بنی هاشم و سالار قریش منع آزار نمی نمود. این آزار وقتی شدت می یافت که قریشیان می دیدند ابولهب که عموی پیامبر(ص) است برای پیامبر(ص) ارزشی قایل نیست پس گستاخ تر می شدند. چنانکه سعدی گفته است:
اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی بر آورند غلامان درخت از بیخ
این هماهنگی در آزار ،تبعات خطر ناکی داشت که قصه های پر غصه ای از آن دوران در تاریخ اسلام نقل شده است.روزی روده گوسفند را به خانه اش می انداختند و روز دیگر خاک بر سرش می ریختند. زخم زبان می زدند یا حتی به قصد کشتن او را می زدند که یک بار ابوبکر به داد پیامبر(ص) رسید و فریاد زد : آیا می خواهید کسی را بکشید که می گوید پروردگار من خدای یکتاست؟(۱۸)
شدت آزار ها ی قریش و بی پناهی پیامبر(ص) در این زمان سبب شد تا پیامبر گرامی اسلام (ص) استراتژی انتشار اسلام را با گزینه ای نو مورد آزمایش قرار دهد. طبری می نویسد: وقتی ابوطالب مرد پیامبر (ص)به طائف رفت تا قوم ثقیف را به اسلام دعوت کند.(۱۹) این اقدام پیامبر(ص) سودی نداشت زیرا لجاجت بزرگان ثقیف آنان را از پذیرش اسلام باز داشت . آنها نه تنها اسلام نیاوردند بلکه تقاضای پیامبر(ص) بر مسکوت ماندن این ملاقات را هم پس زدند و فرمان دادند تا جاهلان و غلامان و کودکان پیامبر(ص) را دنبال کرده دشنام دهند.(۲۰)
اوج اهمیت ابوطالب برای پیامبر(ص) در ایین ده سال آنگاه مشخص می شود که بدانیم وقتی پیامبر(ص) از سفر طائف بازمی گشت امنیت جانی نداشت و می بایستی در حمایت کسی وارد مکه شود یا به قول معروف مجیر اختیار کند . پیامبر(ص) به اخنس بن شریق پیام داد تا از او اجازه بگیرد و وارد شهر مکه شود اما او نپذیرفت آنگاه به سهیل ابن عمرو پیام داد که او هم قبول نگرد تا اینکه بالاخره مطعم بن عدی خواسته ی پیامبر(ص) را اجابت نمود و صبحگاهان لباس رزم پوشید و با طایفه اش وارد مسجد الحرام شد تا اینکه رسول خدا (ص) وارد شهر مکه شد .(۲۱)
سالهای دهم تا سیزدهم بعثت سالهای دشواری بود ، پیامبر(ص) به دلیل پی بردن مردم مکه به بی نتیجه بودن سفر طائف ،با حلقه ی تنگ تری از محاصره روبرو شد از این رو بود که همواره می کوشید تا پایگاه مناسبی برای گسترش اسلام در خارج از شهر مکه بیابد. لذا در مراسم حج از حرام بودن ماه بهره می جست و علیرغم سخت گیری های قریش ، با بزرگان و رئیسان طوایف و قبایل تماس می گرفت نیتجه ی این کوششها دیدارهای موفقیت آمیز او با یثربیان و هجرت به یثرب شد.
( اختصاصی مورخان http://movarekhan.com/ )
پانوشت ها :
۱- محمد ابن ابی واضح یعقوبی ، تاریخ یعقوبی ج ۱، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی ،۱۳۷۴،ص۳۷۶
۲- عباس زریاب خویی ، سیره رسول الله، تهران، سروش ، ۱۳۷۶ ، ص ۹۵
۳- یعقوبی ، پیشین ، ص ۳۷۶
۴- غلامحسین زرگر نژاد ، تاریخ صدر اسلام ، تهران ، سمت ،۱۳۷۸ ، ص ۱۹۴
۵- محمد ابن جریر طبری، تاریخ طبری ج ۲ ، بیروت ، دارالتراث ، بی تا ، ص ۳۶۶
۶- یعقوبی ، پیشین ، ص۳۸۱
۷- سید جعفر شهیدی ، تاریخ تحلیلی اسلام ، تهران ، نشر دانشگاهی ، ۱۳۶۶، ص ۴۹
۸- - عباس زریاب خویی، پیشین، ص ۱۲۰
۹- یعقوبی ، پیشین ، ص۳۸۵
۱۰- عباس زریاب خویی، پیشین ، ص ۱۷۵
۱۱- علی اکبر فیاض ، تاریخ اسلام ، تهران ، دانشگاه تهران ، ۱۳۶۹، ص ۷۳
۱۲- غلامحسین زرگر نژاد ، پیشین ، فصل حماسه مقاومت در شعب
۱۳- همان ، ص ۲۸۶
۱۴ رسول جعفریان ، سیره رسول خدا ، تهران ، وزارت ارشاد، ۱۳۷۳، ص ۳۰۳
۱۵- یعقوبی ، پیشین ، ص۳۹۴
۱۶- علی اکبر فیاض، پیشین، ص۷۴
۱۷- عباس زریاب خویی، پیشین ، ص۱۴۲
۱۸- علی اکبر فیاض، پیشین، ص۷۵
۱۹- محمد ابن جریر طبری،پیشین ص ۳۴۴
۲۰- همان ، ص ۳۴۵
۲۱-همان ، ص ص ۳۴۸-۳۴۷
نظر شما