تاریخنگاری زرد!

درنگی بر خطر به ابتذال کشیده شدن

مجید علیپور، سردبیر مورخان
زنده یاد عبدالحسین زرین کوب در ابتدای اثر مهم خود "تاریخ در ترازو" خاطره ای از دوران دانش آموزی آورده که از معلم تاریخ مدرسه پرسیده بودند:"چرا تاریخ می خوانیم؟" و پاسخی از سر بی حوصلگی شنیده: "فایده تاریخ این است که دانستن آن مایة قبولی در امتحان می شود!"...
پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۹۵
جز مبتذلی چند که عامست در این عصر
بیدل نرسیده است به یاران سخن من

زنده یاد عبدالحسین زرین کوب در ابتدای اثر مهم خود "تاریخ در ترازو" خاطره ای از دوران دانش آموزی آورده که از معلم تاریخ مدرسه پرسیده بودند:"چرا تاریخ می خوانیم؟" و پاسخی از سر بی حوصلگی شنیده: "فایده تاریخ این است که دانستن آن مایة قبولی در امتحان می شود!" (زرین کوب ، ۱۳۷۹) فارغ از چنان فایدتی که آن معلم برای مطالعه تاریخ متصور بوده، به نظر می رسد این پرسشی بسیار جدی است که هر دانشجوی تاریخی باید پیش روی خود بگذارد: "چرا تاریخ می خوانیم؟"
ج. ر. التون در "شیوه نگارش تاریخ" پا را از این فراتر گذاشته و این پرسش صریح و گزنده را با دانشجویان و پژوهشگران تاریخ در میان گذاشته است که : «چرا جامعه باید به مورخان خود نان (حقوق) دهد؟» (التون ، ۱۳۸۶) و این پرسشی است به مراتب ریشه ای تر و بنیادی تر برای هر تاریخ پژوهی ؛ بلکه با خود صادق باشد که هدف او از ورود به این شاخه از "علم" دقیقا چه بوده و اصلا بناست کدام سنگ را از پیش پا و یا کدامین بار را از دوش جامعه اش بردارد که انتظار دارد مردم قدردان زحمات و تلاش هایش باشند و بابت این خدمات، به او "نان" هم بدهند؟ شاید بی مناسبت نباشد که با نگاهی دوباره به داستان "نحوی و کشتیبان" (در مثنوی حضرت مولانا) از خودمان بپرسیم نحوی دریای فراخ تاریخیم یا کشتیبانش؟ و یا چنانکه پژوهشگری را به غواصی در دریای علم تشبیه کرده اند ؛ حق آنست که از خود بپرسیم در قامت یک پژوهشگر کدامین مرواریدها و گنج های دریای تاریخ را هدف خود از ورود به این وادی قرار داده ایم و انتظار داریم بابت چنان متاعی که عرضه خواهیم کرد، (به تعبیر التون) جامعه نانمان را هم بدهد؟
بهانه تهیه این یادداشت، مشاهده برخی بحث ها و گفتگوهایی است که میان پاره ای از اهالی تاریخ (در گروههای مجازی یا حقیقی) درباره "موضوعات تاریخی" در گرفته و ساعتها و روزهای متمادی درباره آنها بحث می شود. با آنکه بر سر مفید بودن علمِ به تاریخ ، بین عامه مردم توافقی جمعی وجود دارد اما برای اهالی تاریخ و فلسفه این نکته چندان غریب نیست که از زمانهای بسیار دور درباره سودمندی آن هم شبهاتی قوی وجود داشته است (۱) ؛ قابل انکار نیست که علاقه و کنجکاوی درباره گذشته همواره از عوامل اصلی مطالعة تاریخ بوده اما باید پرسید آیا می توان به صِرف کنجکاوی و علاقمندی به موضوعی، عمری را وقف و صَرف آن کرد ؟ البته بر سر تعریف تاریخ و حیطه و گستره آن بحث ها بسیار است اما همواره این اتفاق نظر وجود داشته است که "موضوع" مورد علاقه مورخان با علاقمندیهای جویندگان عتیقه و یا مجموعه داران آثار تاریخی و یا حتی مشاغلی چون راهنمایی تورهای گردشگری تاریخی و ... تفاوت وجود دارد. "گلکه" با یادآوری این مطلب می نویسد: در مبحث تاریخ معنایی فراتر از صِرف صف آرایی رخدادهای گذشته که ثبت آنها وظیفه "وقایع نگار" است نهفته است... علاقه اصلی تاریخدان ارزیابی اهمیت رخدادهای گذشته است. این مفهوم تکامل و گزینش را به روشنی در عبارت «رخداد تاریخی» [امر تاریخی/ حادثه تاریخی] می توان دید. "همه رخدادها و کنش های گذشته از اهمیت تاریخی برخوردار نیستند . در واقع واژه های «رخداد تاریخی» و «کنش تاریخی» تلویحا به معنای وجود معیاری است استوار بر این پایه که کدامین رخدادها و کنش های معین به لحاظ اهمیت تاریخی ذاتی خود از دیگر رخدادها و کنش ها متمایزند." ( گلکه، ۱۳۷۹)
در تمامی رشته های علوم انسانی، بدفهمی مفاهیم و اصطلاحات معضلی است که به حق آن را از نادانی و جهل نسبت به آن بدتر دانسته اند؛ چراکه بدفهمی می تواند فرد را دچار توهم دانایی و استغنا کرده، او را از پرسش در فهم و کنه مفاهیم باز دارد. اغراق نیست اگر تنها داشته و ثروت مشتاقان علم در علوم انسانی را "کلمه" بدانیم و ادعا کنیم که در این شاخه از علم، ثروت اصلی و دارایی پایه ، چیزی جز کلمات و اصطلاحات (مفاهیم انتزاعی) نیستند! بنا بر این بسیار به جاست که نسبت به فهم و به کارگیری درست کلمات و مفاهیم حساسیت دوچندانی داشته، از یاد نبریم که فهم نادرست و به کاربردن نابجای مفاهیم تا چه اندازه ما را از دریافت معنای متن یا رساندن مقصود به مخاطب دور خواهد کرد. بی تردید از جمله علت های اصلی تمرکز بر تعاریف مفاهیم و تشریح مبانی نظری هر بحثی، همین نکته است تا هم فراگیر بتواند همپای مطالب نویسنده به پیش آید و هم فهم چندگانه و متفاوت مخاطبان از کلمات و اصطلاحات، اسباب انحراف پیام متن نگردد.
بدفهمی یا درکی آمیخته با درست و غلط از مفاهیم و اصطلاحات، معضلی است که آن را را به کرات در گفته ها و یا نوشته های برخی از دانش آموختگان رشته تاریخ شاهد بوده ایم! به عنوان مثال در گروهی، با ارائه تعریفی من درآوردی از اصطلاح"زمان پریشی" (آناکرونیسم) آن را توجیه مطلق همه جنایات و مفاسد روی داده در گذشته می نمایاندند و با خوانشی تقلیل گرایانه از این اصل که مورخ نمی بایست نسبت به وقایع تاریخی موضع داشته باشد، چنان اعمالی در ادوار مختلف تاریخ را درست و به هنجار می دانستند . فهم نادرست دیگر را در توصیه برخی به در نظر داشتن "ظرف زمان و مکان" در تحلیل وقایع تاریخی می بینیم؛ با این توضیح که سفارش کنندگان کم اطلاع، چنان تعریف گشاده و بی در و پیکری از این اصل مسلم تاریخ نگارانه دارند که پیامد عملی آن نیز چیزی جز توجیه اعمال هر گرگ و گوسفندی نخواهد شد. دور از ذهن نیست اگر خواننده زیرک با دیدن این دست توجیهات، به یاد نگاشته های مقبره "حجربن عدی" بیافتد که:" این قبر حجر بن عدی رضی‌الله عنه است که به دستور معاویه رضی‌الله عنه به علت خودداری از بدگوئی به علی رضی‌الله عنه به قتل رسید." و جمعیتی متحیر که چگونه می‌شود قاتل و مقتول و آمر به قتل، همه "رضی‌الله عنه" باشند!
از جمله موضوعاتی که ظاهرا در بین پاره ای از دانشجویان و دانش آموختگان علم تاریخ دچار بدفهمی مفرط شده "تاریخ اجتماع" و "تاریخ مردم" است. پاره ای گمان برده اند پرداختن به اموری چون تعداد خرس و گراز شکارشده توسط فلان پادشاه یا جستجو برای یافتن "سندی" از میزان پیاز و سیب زمینی به کار رفته در فلان میهمانی دربار قاجارها و یا پیدا کردن مثلا "اولین" شخصی که در تاریخ ایران روغن ماشینش را تعویض کرده!! و ... ، همانا فراتر رفتن از مرزهای تاریخنگاری سیاسی و ورود به حیطه تاریخ اجتماع محسوب می شود؛ غافل از آنکه چنین موضوعات و اتفاقاتی اگرچه در تاریخ اتفاق افتاده اند، اما موضوع "تاریخ" و مساله مورد علاقه و مطالعه تاریخنگاران نیستند؛ موضوع مطالعه در علم تاریخ نه هر شی تاریخ گذشته ای بلکه پدیده/ امر/ رخداد تاریخی ( به مثابه رخدادی تاریخ ساز) است.
شاید مراجعه به اصطلاح "شبه تاریخ" بتواند تا حد زیادی به این تفکیک یاری رساند. در بازار کتاب با بی شمار متونی مواجه هستیم که نویسندگانشان مدعی اند "تاریخ" نوشته اند. کتابهایی سرشار از روایات هیجان انگیز درباره جنگها و فتوحات یک نابغه نظامی ، مسافرتها و خاطرات فانتزی یک مقام سیاسی ، رقابتها و دسیسه چینی های زنان در حرمسراها ، نوع عادات غذایی ، تفریحات ، تکیه کلام های مشاهیر و ... ! اما آیا به راستی چنین کتابها و مقالاتی را می توان پژوهش تاریخی دانست؟
"شبه‌تاریخ" (به تعبیر کالینگوود) به نوشته هایی اطلاق می‌شود که گرچه به‌عنوان یک متن و با محوریت یک موضوعِ روی داده در تاریخ نوشته می شوند اما هدف پنهان یا آشکار این دست از نوشته ها، نه روایت صادقانه و بی کم و کاست "تاریخ" ، بلکه اموری دیگر است. این "امور دیگر" را می توان در گستره وسیعی از جلب توجه و خودنمایی تا شایعه سازی و یا حتی پروپاگاند سیاسی مشاهده و دسته بندی کرد؛ همچنین این دست از کتابها و مقالات براساس مدارک بحث‌برانگیز یا ضعیف ، معمولا به نتایجی جنجالی و پرسرو صدا می‌رسند که در آنها جای حواشی با متن به کلی عوض می شود. به این معنا که چنان توجهات را بر جزییات بی اهمیت رخدادها متمرکز می کنند که اساسا جایی برای پرداختن به موضوع اصلی تاریخ باقی نمی ماند. این رویه را به ویژه در پروپاگاند گروهها/حکومتهای ایدئولوژیک می بینیم که با روایت شیطان/فرشته ساز از رویدادهای تاریخی در پی استفاده و سوداگری با تاریخ هستند و نه بازشناسی تاریخ با معیارهای شناخته شده دانشگاهی. دور از انصاف نیست اگر چنین نویسندگانی را به نوعی پاپاراتزی های تاریخنگار (۲) بنمامیم.
جالب آنکه غالب نویسندگان این کتابها نه تنها با الفبای فلسفه و روش تحقیق در تاریخ آشنا نیستند بلکه به صراحت لزوم فراگیری و کاربست چنان اموری را به سخره هم می گیرند . آشکار است که برای نوشته ها و کتابهای چنین افرادی نمی توان اصطلاح "تاریخ نگاری" را به کار برد ، مگر آنکه به نوعی از تاریخ نگاری مثلا با عنوان "تاریخ نگاری زرد" هم معتقد باشیم که کارش (همچون نشریات زرد امروزین) سرک کشیدن در حوزه هایی باشد که اصطلاح جا افتاده آن خاله زنک بازی ست! عبدالکریم سروش ضمن تشریح لزوم آگاهی و تسلط نسبی پژوهشگران به روش های تحقیق در علوم؛ علوم را به دریایی تشبیه می کرد و پژوهشگر را صیاد این بحر می خواند که بناست با فرو رفتن در اعماق دریاهای علم مرواریدهای پنهان در اعماق آبها را یافته و به مشتریانش (جامعه) عرضه کند؛ حال اگر صیادی نسبت به این روشها بی توجه یا ناآگاه باشد و تنها به اتکاء دسترسی انحصاریش به بخشی از دریا در هوس کشف گنج باشد، هرچند ممکن است روزها و هفته های بسیاری به اعماق آب بزند و پی در پی "چیز"های جدیدی پیدا کند و به بالا بیاورد اما مطمئنا به همراه پیدا کردن مقداری مروارید، خروارها قوطی حلبی و لنگه کفش و قلوه سنگ و ... هم "کشف" خواهد کرد! که نه قابل عرضه به بازار اهل خرد است و نه حتی به درد تزیینات و دکوری خانه اش خواهد خورد!(۳)
متاسفانه چنان که در سطور بالا آمد ظاهرا چنین روایاتی از تاریخ در میان پاره ای از دانشجویان و دانش آموختگان "علم تاریخ" هم کم طرفدار نیست!؟ ظاهرا دلزدگی به حق پاره ای از اساتید و دانشجویان تاریخ از افراط طنز گونه در مباحث مربوط به علم تاریخ با عناوین دهان پرکنی چون "فراتحلیل بینامتنیت معرفت شناختی فرمالیستی پست مدرن از تاریخ بیهقی"! باعث شده که از این طرف بام تاریخ پژوهی به حیاطِ شبه تاریخ بیافتند و دست به دامان زردنگاری های تاریخی گردند! در حقیقت این گرایش را باید به نوعی سقوط بخش هایی از جامعه تاریخی کشور دانست که بعد از مدتها تلاش برای جاانداختن رویکردِ مساله محور در پژوهش های تاریخی دوباره به نوعی به بازتولید تاریخنگاری توصیفی (آنهم نوع سخیفش) روی آورده است. گرایشی که گرچه هدف خود را عمومی سازی دانش تاریخی عامه به وسیله متخصصان این علم معرفی کرده اما اگر مورد مداقه و نقد جدی و مستمر قرار نگیرد بدون شک در خطر سقوط به عوام زدگی قرار دارد .
دکتر نوذری با اشاره به گسترش این رویکرد در بازار کتاب که آن را با اصطلاح "کتاب سازی" (و به تعبیری "محتواسازی") می شناسیم(۴) می نویسد : نویسندگان خوش ذوق [این دست متون] به خوبی می دانند چگونه با درج عکس ها ، افواه و اقوال ، شایعات کوچه بازاری ، خبرهای جنجال برانگیز، خواندنیهای سرگرم کننده و ... خوانندگان و علاقمندان کم مایه و سطحی را [همچون مخاطبان هر اثر نازل دیگری] جذب و مشتری آثار خود کنند. (نوروزی ، ۱۳۷۹) نگارنده معتقد است اگر هم قایل به نوعی تاریخنگاری هستیم که می توان آن را شیوه ای مابین تاریخنگاری ژورنالیستی با تاریخنگاری آکادمیک دسته بندی کرد (به عبارتی بنا را برآن گذاشته ایم که "تاریخ" را از راه متخصصین علم تاریخ و با شیوه و زبانی "مردم پسند" یا "عامه فهم" عرضه کنیم) نباید استانداردهای شناخته شده و الزامات تاریخ نگاری علمی را قربانی کرد و ناخواسته به دامن تاریخنگاری عوام زده فرو غلطید؛ چراکه تداوم این شیوه احتمالا به نوعی به نقض غرض منجر شده ، به جای بالا کشیدن مخاطب و تغییر ذایقه اش، تاریخ پژوه را در کام خود فرو خواهد برد و او را به روزی خواهد رساند که برای جذب و حفظ مخاطب، هر رطب و یابسی را در متون خود عرضه کند!
البته این یادداشت قصد انکار مواریث فرهنگی(۵) آن دسته از منابع که می توانند با کمی تجربه و دانش به عنوان مستندات روایت / تحلیل تاریخی قرار گیرند نیست اما تذکر این نکته را لازم می داند که آنها هرچه باشند تاریخ و موضوع علم تاریخ نیستند.

(۱) بر سر سودمندی تاریخ و ارزشش از یونان باستان تا به امروز مناقشه های جدی وجود داشته است.
(۲) عکاس-خبرنگارانی که کارشان تهیه عکس های جنجالی از افراد مشهور برای نشریات عامه پسند و زرد است.
(۳) کشف "چیز"های جدیدی چون ماجرای شب پره ای که ناصرالدین شاه در سفر فرنگ شکار کرده و یا شوق و ذوق عده ای از یافتن یک برگه ( که البته معتقدند سندی بس ارجمند است!) حاوی تعداد سیب زمینی و پیاز مورد نیاز برای تهیه شام دربار و یا نخوابیدن فلان پادشاه بر اثر خر و پف زنش و کشفیاتی! ازین دست چیزی بیش از کشف و عرضه قوطی حلبی ها و لنگه کفش های بی ارزش از دریای تاریخ نیستند.
(۴) دکتر ناصر صدقی در مصاحبه با ایبنا (به نقل از فرهنگ امروز) در تشریح جایگزینی "محتواسازی" به جای کتابسازی" می گوید: «وقتی از مساله‌ای به نام کتابسازی بحث می‌شود نباید تنها ذهن‌مان به صورت کلیشه‌ای و مرسوم متوجه تألیف و چاپ آثاری به شکل کتاب یا به صورت چاپی شود. چرا که در دنیای کنونی تغییرات زیادی در عرصه تألیف و تولیدات فکری و علمی صورت گرفته است و تولید محتوا در شکل چاپ دیجیتال، نمایش، عرضه یافته‌ها، تألیفات و پژوهش‌ها در کتابخانه‌ها، کتابفروشی‌ها، سایت‌ها، مجلات الکترونیکی و اینترنتی از جمله آنهاست. بر همین اساس هم وقتی از مسأله کتابسازی صحبت می‌شود چنین مقوله‌ای امروزه هم در دنیای عینی، واقعی و هم در دنیای مجازی و اینترنتی شیوع و گسترش یافته است. همچنین اطلاق عنوان کتابسازی تنها بیان‌کننده بخش محدودی از روند نامیمون تولیدات فکری، علمی غیرمستند، بدون برخورداری از امانتداری علمی، تألیفات سطحی و کلیشه‌ای است. چرا که بخش اعظم آثار و نوشته‌هایی را که می‌توان آنها را هم در زمره و مصادیق جریان کتابسازی قرار داد، در سطح نوشته‌های موسوم به کتب، مقالات و پایان‌نامه‌های کارشناسی ارشد و حتی رساله‌های دوره دکتری و مطالب درج شده در سایت‌ها و وبلاگ‌ها و دیگر گونه‌های نوشته‌های مطرح در دنیای مجازی قرار داد. به همین دلیل من پیشنهاد می‌کنم به جای عنوان کتابسازی که چندان بیان‌کننده کلیت و ابعاد پدیده ایجاد نوشته‌های غیر معتبر یا کلیشه‌ای و تقلیدی نیست، موقتا از اصطلاح محتوا‌سازی استفاده کنیم تا بیان‌کننده چنین شمولیتی باشد. »
(۵) "اسطوره" ؛ "حماسه" ؛ "قصه" و "معجزه" از جمله میراث های فرهنگی یک ملت هستند که اگرچه در دسته شبه تاریخ قرار می گیرند اما نمی توان منکر ارزش های تاریخ نگارانه آنها شد اما آنها هرچه باشند یقینا "تاریخ" نیستند. تاریخ نگاری امروزی سالهاست که سفره خود را از چنان منابعی جدا کرده و چه به عنوان سند و فکت و چه به در روش در پی همراهی و تکیه بر آنها نیست. به قول زنده یاد زرین کوب " [ممکن است] وجود عناصر اساطیری در یک روایت ، قبول آن روایت را بعنوان تاریخ مشکوک کند اما همیشه نمی توان این امر را دستاویز نفی و رد یک روایت کرد" (زرین کوب ، ۱۳۷۹)بحث و تشریح بیشتر این مطلب خارج از موضوع یادداشت حاضر است.
منبع: اختصاصی مورخان
نظر شما