لجاجت متفقین

تاریخ نگاری انگلوساکسنی و رایش سوم

علیرضا عسگری، کارشناس تاریخ جهان
تاریخ نگاری انگلوساکسنی در باب رایش سوم هماره با لجاجت، تعصب، پیش داوری و گاه خباثت همراه بوده است. این مساله تنها از نگارش تاریخ بدست فاتحان نشئت نمی گیرد بلکه ریشه در ستیز دیرین میان آنها و آلمان ها دارد. گرچه بسیاری از مدعیان علم تاریخ ادعای پایبندی به اصول و قواعد تحقیق علمی را دارند اما از خلال مطالعه آثار ایشان می توان به دروغ بافی های آنها پی برد. نمونه ای که انتخاب کردم از کتاب کالین استورر تحت عنوان «تاریخ مختصر جمهوری وایمار» است. ...

شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶
تاریخ نگاری انگلوساکسنی در باب رایش سوم هماره با لجاجت، تعصب، پیش داوری و گاه خباثت همراه بوده است. این مساله تنها از نگارش تاریخ بدست فاتحان نشئت نمی گیرد بلکه ریشه در ستیز دیرین میان آنها و آلمان ها دارد. گرچه بسیاری از مدعیان علم تاریخ ادعای پایبندی به اصول و قواعد تحقیق علمی را دارند اما از خلال مطالعه آثار ایشان می توان به دروغ بافی های آنها پی برد. نمونه ای که انتخاب کردم از کتاب کالین استورر تحت عنوان « تاریخ مختصر جمهوری وایمار» است. این اثر را حسن افشار ترجمه و نشر مرکز چندی پیش منتشر کرده است. استورر استاد دانشگاه Warwick در انگلستان است و در زمینه روابط بریتانیا و آلمان در قرن نوزدهم، جمهوری وایمار و تاریخ فرهنگی تحقیق می کند. استورر در این اثر که برای دانشجویان و مخاطبان عام نگاشته است، در پی پیرایش چهره وایمار و پوشاندن زوایای تاریک آن است و به خوبی می توان گرایش های دموکراتیک و لیبرالیستی نویسنده را از خلال مطالب کتاب دریافت. چکیده مطلب آنکه جمهوری وایمار گرچه سقوط کرد و دشمنانی داشت اما «جمهوری بدون جمهوری خواه» نبود. البته مدعای نویسنده که وایمار دستاوردهای فرهنگی و هنری فراوان داشت و اینکه آن قدرها نیز در دل مردم بیگانه نبود صحیح است اما مساله زمانی جالب می شود که او برای اثبات شی نفی ما عدا می کند. در صفحه ۱۳۰ ذیل فصل «تورم شدید و اقتصاد وایمار» می نویسد: (( نجات آلمان از رکود را با مجموعه ای از اقدامات عمرانی که محرک اقتصاد شد، اغلب به آدولف هیتلر نسبت می دهند. مطالعه ی جزئیات مشی اقتصادی نازی ها بیرون از حوصله ی کتاب حاضر است ولی به جرئت می توان گفت در این باره مناقشه فراوان است که آیا احیای اقتصاد آلمان ناشی از سیاست های هیتلر بود یا صرفا نتیجه ی رونقی در چرخه ی اقتصاد جهانی)) در اینجا او به منابع متعددی و البته همه انگلیسی ارجاع می دهد. نکته اینجاست با وجود پذیرش چنین مناقشه ای اما اگر این نقل قول را در بستر وسیع کتاب بگذاریم کاری که خود نویسنده معتقد به آن است، در می یابیم او می خواهد ابتکار عمل ناسیونال سوسیالیست ها در درمان بیکاری و اقتصاد کمر شکسته آلمان را تنها به وقایع خارجی ربط دهد که هیتلر بر آنها سوار شد. او گرچه می پذیرد که (( با این حال تنها پس از روی کار آمدن نازی ها بود که رهبران آلمان احساس کردند سیاست های مالی و پولی خود را می توانند از کاهش تورم به سمت افزایش عمدی تورم سوق دهند)) اما نمی خواهد بپذیرد که ناسیونال سوسیالیست ها در بهبود اقتصاد آلمان کاری کردند کارستان. سطح بیکاری در جامعه هیچ گاه به صفر حقیقی نمی رسد اما در دوره رایش سوم چنین اتفاقی در آلمان افتاد و اشتغال کامل ایجاد شد. این به معنی دفاع از ناسیونال سوسیالیسم نیست بلکه دفاع از حقایق و فکت های تاریخی است که مورخان متفقین نمی خواهند بپذیرند. در نظرگاه آنها دشمنشان یعنی رایش سوم، تنها متشکل از گروهی کله پوستی و دیکتاتور و آدمکش و سرباز بود. بحث بر اینکه اقتصاد های دستوری یا آزاد کدام راه به جایی خواهند برد جای دیگری است، اما آیا می توان این نکته را نادیده گرفت که دولت های متعدد وایمار از پس درمان مشکلات اقتصادی برنیامدند در حالی که رایش سوم در این زمینه به توفیقاتی رسید حتی با وجود بهبود در اوضاع مالی جهانی؟ اینکه آیا این بهبود موقتی بود یا می توانست دائمی باشد بحثی جداست. مساله این است متفقین حتی همین بهبود موقتی یا حتی به قول خودشان ظاهری را هم نمی بینند که بشود بر سر آن بحث کرد. هر گونه دستاورد مثبتی باید جدای از ناسیونال سوسیالیسم باشد تا بتوانند شر مانوی خود را بیافرینند و ذیل آن مشروعیت هایی برسازند. استورر کتاب بسیار ضعیفی نگاشته که تنها برای خواندن چند نکته و فکت و نام کاربرد دارد و در فارسی کتاب قدیمی روزنبرگ بسیار بهتر است. برای مثال در صفحه ۶۲ می نویسد: (( در میدان ادئون پلاتس با سد پلیس مسلح رو به رو شد و به فرمان آنها بدون این که حتی یک گلوله شلیک شود پیشروی را متوقف کرد. نازی ها چون احتمال شلیک پلیس را جدی دیدند، پراکنده شدند و فرار را بر قرار ترجیح دادند)) این درباره کودتای ۹ نوامبر هیتلر در سال ۱۹۲۳ در مونیخ است. آدمی با خواندن این متن حیران می شود که آیا مترجم اشتباه کرده در ترجمه یا نویسنده این قدر از مرحله پرت است! کودتای هیتلر ۱۶ کشته برجای گذاشت که نامشان در ابتدای کتاب نبرد من ذکر شده و بنای یادبوی برایشان ساخته شد. چگونه نویسنده با وجود چنین حقیقت مبرهنی این متن را نوشته است؟ ( اگر گناه مترجم باشد که وای بر ما) در آخر آنکه تاریخ نگاری انگلوساکسنی رایش سوم با وجود نام های بزرگی چون ایان کرشاو که عظیم ترین زندگی نامه هیتلر را نوشته، در درک درست تاریخ راه به جایی نمی برد و بایستی در کنار آن تاریخ نگاری آلمانی و تجدید نظر طلبانه صعود کند. زدن انگ نازی به تجدیدنظر طلبی گناهی بزرگ است چراکه تجدید نظر طلبان لزوما فاشیست نیستند. دفاع از فاشیسم مایه ننگ است اما دفاع از ضد فاشیسم به بهای قربانی کردن حقایق ننگی بزرگتر.
دیدگاه

امیرحسین نصیری
تاریخ نگاری ویلیام شایر هم انگلوساکسونی است ولی همچین اشتباهاتی ندارد. پس نمیتوان همه تاریخ نگاری انگلوساکسون رو یه طرفه و مغرضانه دونست.
یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۰۰
نظر شما