خانه پوشالی: دلالی که برجش خواهد ریخت

چگونه ایالات متحده راه زوال را می پیماید؟

علیرضا عسگری، کارشناس تاریخ جهان
میراث شوم استعمار غرب در آسیا و در منطقه ما یعنی جنوب غرب آسیا، از قرارداد سایکس – پیکو خصوصا جدی تر می شود؛ زمانی که که امپراتوری پیر عثمانی در نبرد بزرگ می بازد و دو قدرت استعماری فرانسه و انگلستان تصمیم به تقسیم خاورمیانه میان خود می کنند. این نخستین گام در ایجاد زمینه آشوب و درگیری طولانی مدت در منطقه ما است؛ زمانی که استعمارگران – مانند آفریقا- خط کش به دست بر روی نقشه به تقسیم مردمان با مذاهب و قومیت های مختلف می پردازند، تنها به دنبال منافع مادی و استراتژیک خود هستند اما آتشی که از این خرمن پدید می آید دامن مردمان را می گیرد. سایکس – پیکو کبریتی بود که در انبار سوخت افتاد و شعله هایش یک قرن تمام منطقه کهن تمدن بشری را در برگرفت. ...

چهارشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۸
اگر کتاب «آمریکای زمینگیر» نوشته دانلد ترامپ را خوانده باشید، می دانید که سر و کار دنیا با چه فاجعه ای افتاده است. ترامپ نماد زوال سیاست آمریکا در دنیای پساجنگ سردی است که در آن قدرت های جدیدی قدرت آمریکا را تهدید می کنند. یکی از فجایع دیپلماتیک تازه دولت آمریکا به رسمیت شناختن حاکمیت رژیم اشغالگر بر بلندی های جولان است؛ منطقه ای که رسما به دولت سوریه تعلق دارد. این بی قانونی بودن تصمیمات دولت فعلی آمریکا، قطعا در آینده دراز مدت به ضرر این کشور تمام می شود. البته نباید راه اغراق پیمود و تمام تقصیرها را گردن دلالی انداخت که از میان زوال آمریکا به قدرت رسیده است؛ آمریکا در تاریخ کوتاه خود گرچه بر کوس «حقوق» و «قانون» کوبیده اما در زمینه روابط بین الملل و سیاست خارجی عمدتا به میل خویش بازی کرده و پشت پا به هر اصل اخلاقی و حقوقی زده است. همان طور که هاوارد زین، مورخ برجسته مردم نامه نویس معتقد است، علت حمله ژاپن به آمریکا در طی جنگ عالمگیر دوم، تحریکات اولیه آمریکا در زمینه منزوی ساختن ژاپن و قطع ید این شرقی ها از بازار شرق دور بود.
هفتاد سال است که آلمان ها را به خاطر جنگ عالمگیر دوم مقصر شمرده اند و مساله بحث برانگیزی به نام هولوکاست را برای تحقیر ملت آلمان دستاویز کرده و ضمن آن صدای مورخان و پژوهشگران منتقد را نیز خفه کرده اند اما در این هفت دهه، فاتح جنگ، ایالات متحده آمریکا، اعمال بسیار وسیع تر و شنیع تری از هولوکاست انجام داده که برخلاف اولی، در صحت آنها هیچ شکی نیست. بمباران اتمی ژاپن، جنایت جنگی در رابطه با هزاران اسیر آلمانی، ریختن چندبرابر بمب هایی که در جنگ عالمگیر دوم مورد استفاده قرار گرفته بود، بر سر هندوچین، دخالت در نبرد استقلال ویتنام، برکشیدن دیکتاتورهای طرفدار آمریکا در نقاط مختلف جهان، دخالت در کوبا، انجام صدها ماموریت مخفی و ظالمانه بر ضد منافع مردمان کشورهای دیگر و به نفع دولت آمریکا، حمله به افغانستان و عراق، خلق تروریسم مدرن و ده ها مثال دیگر نشان می دهد که تنها از همین جنگ عالمگیر دوم تا بدینجا دولت آمریکا تابع هیچ اصل اخلاقی و قانونی نبوده و هرجا که منافعش اقتضا می کرده از انجام هیچ جنایتی رویگردان نبوده است.

میراث شوم استعمار غرب در آسیا و در منطقه ما یعنی جنوب غرب آسیا، از قرارداد سایکس – پیکو خصوصا جدی تر می شود؛ زمانی که که امپراتوری پیر عثمانی در نبرد بزرگ می بازد و دو قدرت استعماری فرانسه و انگلستان تصمیم به تقسیم خاورمیانه میان خود می کنند. این نخستین گام در ایجاد زمینه آشوب و درگیری طولانی مدت در منطقه ما است؛ زمانی که استعمارگران – مانند آفریقا- خط کش به دست بر روی نقشه به تقسیم مردمان با مذاهب و قومیت های مختلف می پردازند، تنها به دنبال منافع مادی و استراتژیک خود هستند اما آتشی که از این خرمن پدید می آید دامن مردمان را می گیرد.
سایکس – پیکو کبریتی بود که در انبار سوخت افتاد و شعله هایش یک قرن تمام منطقه کهن تمدن بشری را در برگرفت. دومین و اما مهم ترین گام آشوب زا در منطقه ما تولد نامشروع رژیم اشغالگر قدس بود که تا به امروز مایه دردسر خاورمیانه است. از زمان اشغال اراضی فلسطینی تا به امروز، این مهاجمان بیگانه خود را در دژی از تسلیحات آمریکایی و غربی محصور کرده اند تا برابر مسلمانان منطقه که صاحبان اصلی فلسطین هستند در امان بمانند. درگیری ها و جنگ ممتد رژیم اشغالی با اعراب تا به امروز منطقه ما را از حالت ثبات و امنیت درآورده است. در این مدت نیز برای استحکام پایه های لرزان و پوشالی حاکمیت رژیم اشغالی و توجیه خلق این فرزند نامشروع، مسائلی چون هولوکاست را برجسته کرده اند و از آن اسطوره ساخته و بدتر از همه به وسیله آن از دولت ها و افراد اخاذی کرده و حق السکوت گرفته اند.
اکنون نیز دولت فعلی آمریکا به جای اینکه به دنبال راه حلی برای آشوبی باشد که خود خلق کرده، هیزمی بر آتش می نهد و حاکمیت واهی رژیم اشغالی بر بلندی های جولان را به رسمیت می شناسد. این تصمیمات فعلی دولت آمریکا قطعا چهره و اعتبار کشور آمریکا در انظار بین المللی به شدت خدشه دار می کند و در درازمدت به ضرر آمریکاست. البته دولت آمریکا مدت هاست عادت به این دارد که بر طبل «حقوق بشر» و «آزادی» و «دموکراسی» بکوبد اما صد و هشتاد درجه خلاف آن را انجام دهد؛ بیایید کمی به عقب باز گردیم – زیرا آمریکا در تاریخ جهان کوچک است – زمانی که این مهاجران سفیدپوست قدم در خاک بکر قاره آمریکا گذاشتند؛ آنها اولین تجاوز را انجام دادند؛ زمانی که اراضی سرخ پوستان و بومیان آمریکا را اشغال و آنها را کشتار کرده و میلیون ها تلفات برجای گذاشتند – هم با به بردگی و گرسنگی کشاندن آنها و هم با انتقال بیماری های مسری – صاحبان حقیقی قاره آمریکا امروزه اقلیتی بیش نیستند، اقلیتی که صاحب فرهنگ و تمدنی بس غنی بودند و امپراتوری های بزرگی داشتند، اما همه این ها به لطف مهاجمان اروپایی برهم خورد و از بین رفت. با این حال سفیدها فهمیدند که نمی توان غرور یک سرخ پوست را در هم شکست و به بردگی کشاندش، و از طرفی دیگر تعداد سرخ ها به علت مرگ بسیار کم شده بود، فلذا دومین تجاوز را انجام دادند؛ به آفریقا رفته و صادرات برده را آغاز کردند. البته که سیاه پوستان قبل از استعمار غرب، تمدن و فرهنگ و حتی امپراتوری هایی داشتند (رابرت بی. مارکس در کتاب شاهکار خود خاستگاه های جهان مدرن در این باره بحث کرده است) و مانند هر انسان دیگری صاحب غرور و عزت نفس بودند و به راحتی تن به بردگی نمی دادند اما شرایط شکنجه و اسارت و حمل آنان به آمریکا چنان صعب و سخت بود که هر اراده ای را در هم می شکست. پس با از میان رفتن سرخ پوستان، سیاهان وارد آمریکا شده و به بردگی کشانده شدند.
تجاوزهای بعدی ای نیز در راه بود؛ دولت آمریکا با جنگ و خدعه یعنی سیاست چماق و هویج، اراضی بومیان را یک به یک تصرف کرد و حتی با مکزیک وارد جنگ شد. دولت آمریکا در تاریخ کوتاه خود خوی تجاوزگری را به بهترین وجه نمایانده است. مرور یک دور تاریخ آمریکا از کریستف کلمب تا دانلد ترامپ به ما یادآور می شود که این دولت چگونه با خوی تجاوزطلبانه خود حتی حاضر است عرف ها و قواعدی که خود وضع کرده است را زیرپا بگذارد تا بتواند حداکثر منافعش را تامین کند. آمریکا امروز راه زوال را می پیماید و شاهد عینی آن دانلد ترامپ است؛ در زمانه ای که بحران زیست محیطی کره زمین به ما هشدار می دهد که فجایع زیست محیطی همه گیر است، دولت آمریکا پشت پا به قراردادهای محیط زیستی می زند. به دادگاه های بین المللی بی اعتنایی می کند، نهادهای بین المللی را به سخره می گیرد، هیچ قاعده و قانونی را نمی شناسد و به گمان خود می تواند با سیاست قلدری اقتدار آمریکا را احیا کند. اقتصاد به ما می گوید در آینده ای نه چندان دور اقتصادهای بزرگ جهان در آسیا و سپس اروپا متمرکز خواهند بود و درجه یک بودن آمریکا از رونق خواهد افتاد؛ آمریکا دچار مشکلات عدیده داخلی در زمینه های اقتصادی، رفاهی، عمرانی، زیرساختی، سیاسی و اجتماعی است اما هم چنان راه زوال را در پیش گرفته چون دولتش گمان می برد در دوره نیودیل به سر می برد و رئیسش در سازمان ملل می گوید دستاوردهای بیشتری از لینکلن یا روزولت داشته است! باید منتظر آینده بود و دید این زوال تا کجا خواهد رفت و آمریکا چه تدبیری خواهد اندیشید؟ آیا می تواند مقابل غول های سربرآورده هند، چین، ژاپن و ببرهای خروشان آسیا و آلمان دوام بیاورد؟ سیاست های نابخردانه سیاسی و محیط زیستی آمریکا جامعه جهانی را به کجا می برد؟ و تا کی «حقوق بشر» و «دموکراسی» صحنه مزورانه آمریکایی را می پوشانند؟
منبع: مورخان
نظر شما