نگاهی به زندگی و اندیشه های کاظم‌زاده ایرانشهر

مسعود لقمان

حسین کاظم زاده ایرانشهر، ۲۰ دی ماه ۱۲۶۲ خورشیدی در تبریز به دنیا آمد. خواندن و نوشتن فارسی را در مکتب آخوند ملانصیر می آموزد و آموزش های پسین تر را در مکتب حاج ملا علی واعظ و سپس مکتب رشدیه حاج میرزا احمد سوداگر می بیند، تا این که در تبریز، آموزشگاهی به سبک اروپایی، به کوشش میرزا حسین خان کمال، گشایش می یابد. در این آموزشگاه است که ایرانشهر برای نخستین بار به کار روزنامه نگاری می پردازد. این روزگار چندان نمی پاید و آموزشگاه های نوین تبریز مانند کمال و لقمانیه به زور و فشار آخوندهای متعصب، به دست محمد علی شاه که آن زمان در تبریز ولیعهد بود، به سال ۱۲۸۱ بسته می شوند و مدیر مدرسه کمال از تبریز به قفقاز می رود و ریاست مدرسه نوروز قفقاز را به عهده می گیرد.
ایرانشهر از آن دوران این گونه یاد می کند: « این واقعه روح مرا زخمدار و زندگانی را برای من بسیار تلخ و ناگوار ساخت، مدتی گرفتار رنج و اضطراب درونی بودم، مثل این که از بهشت بیرونم کرده به دوزخ انداخته بودند. »...
چهارشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۷
مسلک ما عشق و معشوق ما ایران جوان و آزاد است
برماست که دستاوردهای فکری و فرهنگیمان را، به ویژه از آغاز جنبش مشروطه دنبال کرده و خط سیر و چگونگی انتقال آن ها را از نسلی به نسل دیگر، در گذر زمان، پیگیری کنیم تا مانع گسست ذهنی و آگاهی تاریخی نسل کنونی شویم، بدین روی یاد کردن از کسانی که از دل و جان به این میهن، عشق ورزیدند و در راه سربلندی و سرفرازی آن از هیچ کوششی فروگذاری نکردند، بسیار ارجمند است. همچنین بر ما بایسته است، روشنفکران دوره مشروطه را بشناسیم و از تجربه ی شکست ها و پیروزی های آنان برای ساختن ایران فردا بهره گیریم.
دوره ای که به گفته ی شاهرخ مسکوب: « یکی از چرخش های دوران ساز تاریخ معاصر ایران رخ داد، دنیایی فروریخت و دنیایی سر برکشید. » اگر بخواهیم ویژگی روشنفکران آن دوره را در یک عبارت بیان کنیم، می توانیم آنان را « روشنفکران فرهنگ ساز » بنامیم، چرا که به گفته ی دکتر علی میرفطروس: « در کشورهایی که هنوز نهادهای مستقل مدنی شکل نگرفته و تقسیم کار اجتماعی چندانی هم در آن ها صورت نگرفته، معمولاً روشنفکری با سیاست آمیخته است، با این حال باید تاکید کرد، وظیفه اصلی روشنفکر، ایجاد فضاهای ذهنی مناسب برای تعالی و نیکبختی جامعه است. به عبارت دیگر؛ وظیفه روشنفکر فرهنگ سازی است نه سیاست بازی! او عهده دار مهندسی فکری و مدیریت ذهنی جامعه است، مثلاً روشنفکران عصر مشروطه اساساً در پی قدرت ( یعنی کسب قدرت سیاسی ) نبودند بلکه بیشتر به دنبال ایجاد ذهنیت عقلانی و بسترسازی برای استقرار جامعه ی مدنی بودند.»
نسل روشنفکران دوره مشروطه، نسلی است که کوششی پیگیر ، برای بازشناسی و بازنمایی هویت ایرانی می نماید، نسلی که با پایی در تاریخ و فرهنگ ایران و دستی در تمدن باختر زمین، در پی بازیابی هویتِ تاریخی و فرهنگِ ملی ماست.
به گفته ی دکتر ماشاالله آجودانی: « یکی از تلاش های نهضت مشروطه تلاشی است برای بازسازی ایرانیت در معنای جدید، یعنی این که ما در کجای جهان ایستاده ایم، که بودیم، فرهنگ ما چه بوده و در درون این فرهنگ چه چیزی می توانسته از آن بیرون آید و چه برداشتی می توانستیم از این فرهنگ بکنیم. »
یکی از چهره های نامدار این نسل، کاظم زاده ایرانشهر است، که با برپایی ماهنامه ایرانشهر در برلین _ یکی از بی مانندترین مجله های تاریخ مطبوعات ایران _ نقشی بزرگ در بازیابی این هویت ملی و شکل دادن به این اندیشه سیاسی ایفا می نماید.
***
حسین کاظم زاده ایرانشهر، ۲۰ دی ماه ۱۲۶۲ خورشیدی در تبریز به دنیا آمد، پیش از هفت سالگی پدر و مادر خود را از دست داد، پدرش حاج میرزا کاظم از پزشکان بنام دوره ی خود بود. حسین، پس از مرگ پدر، تحت پرورش برادر بزرگش که وی نیز پزشک بود، روزگار می گذراند.
او خواندن و نوشتن فارسی را در مکتب آخوند ملانصیر می آموزد و آموزش های پسین تر را در مکتب حاج ملا علی واعظ و سپس مکتب رشدیه حاج میرزا احمد سوداگر می بیند، تا این که در تبریز، آموزشگاهی به سبک اروپایی، به کوشش میرزا حسین خان کمال، گشایش می یابد. در این آموزشگاه است که ایرانشهر برای نخستین بار به کار روزنامه نگاری می پردازد و دستیاری سردبیری ماهنامه کمال و همچنین اداره کتابخانه مدرسه به او واگذار می گردد.
این روزگار چندان نمی پاید و آموزشگاه های نوین تبریز مانند کمال و لقمانیه به زور و فشار آخوندهای متعصب، به دست محمد علی شاه که آن زمان در تبریز ولیعهد بود، به سال ۱۲۸۱ بسته می شوند و مدیر مدرسه کمال از تبریز به قفقاز می رود و ریاست مدرسه نوروز قفقاز را به عهده می گیرد.
ایرانشهر از آن دوران این گونه یاد می کند: « این واقعه روح مرا زخمدار و زندگانی را برای من بسیار تلخ و ناگوار ساخت، مدتی گرفتار رنج و اضطراب درونی بودم، مثل این که از بهشت بیرونم کرده به دوزخ انداخته بودند. » (۱)
ایرانشهر بیکار نمی ماند، پس از چندی، کتابفروشی ای به نام کتابخانه کمال پایه ریزی می کند و کتاب های شخصی خود را در آنجا می گذارد تا بدین روی شاگردان و همدرسان پیشین خود در مدرسه کمال را دور هم گرد آورد و کم کم آن مغازه کوچک را به انجمنی برای جوانان آزاد اندیش بدل سازد و در این میان نیز دست به نوشتن و ترجمه کتاب هایی چون « یاد دادن فارسی ببچگان ترکی زبان »، « هنرآموز » و ... می زند.
در سال ۱۲۸۳ خورشیدی، میرزا حسین خان کمال از قفقاز به تبریز بازمی گردد تا از آنجا به مصر رفته و روزنامه کمال را در آنجا انتشار دهد، که در این میان از ایرانشهر درخواست کمک می کند، که او نیز می پذیرد و به قفقاز و از آنجا به باطوم می رود، در باطوم چندی ماندگار می شود تا این که آگاه می گردد میرزا حسین خان کمال نتوانسته تدارک روزنامه کمال را ببیند. پس بر آن می شود به استانبول برود تا پزشکی بخواند، اما چون به تازگی به جان عبدالحمید سلطان عثمانی سوء قصدی کرده بودند که گویا دست چند دانشجوی خارجی نیز در کار بوده و به این خاطر چون دانشگاه استانبول دیگر دانشجویان خارجی را نمی پذیرد، ایرانشهر در استانبول سرگردان می ماند. تا اینکه به کمک دوستانش در سفارتخانه ی ایران در عثمانی برای خود کاری دست و پا می کند.
در استانبول، ایرانشهر با همدستی چند جوان آزادی خواه ایرانی، انجمنی مخفی به نام « انجمن برادران ایرانی » را پایه گذاری می کنند. این انجمن، مخفیانه با سخنرانی ها و پخش مجله های گوناگون، ایرانیان مقیم ترکیه را به پشتیبانی از آزادی خواهان و مشروطه طلبان ایران تشویق می کند، تا این که پس از سه سال از وقوع مشروطه در ایران، در ترکیه نیز مشروطه خواهان پیروز می شوند و در این هنگام است که کارهای انجمن آشکارا و عمومی می شود و از سوی دیگر نیز، انجمن بزرگی به نام « انجمن سعادت » توسط بازرگانان و سایر ایرانیان مقیم استانبول گشایش می یابد، که دانشمندی چون « زین العابدین مراغه ای » نویسنده کتاب معروف « سیاحت نامه ی ابراهیم بیگ » نیز در این انجمن دستی دارد. این انجمن به گردآوری پول برای کمک به آزادی خواهان ایران و پسین تر پس از برچیده شدن مشروطه و به توپ بستن مجلس ملی از سوی محمد علی شاه، در پشتیبانی و نگهداری از آزادی خواهانی که به استانبول کوچ کرده بودند، از هیچ کمکی دریغ نمی ورزند. یکی از این مهاجرین « علی اکبر خان دهخدا» بود. وی روزنامه « سروش » را به یاری انجمن سعادت در استانبول راه می اندازد که ایرانشهر در آن روزنامه و روزنامه ای دیگر به نام « شمس » که از چند سال پیش در استانبول چاپ می شد، مقاله هایی ارزشمند چاپ می کند. کتاب کوچکی نیز به نام « تازیانه ی غیرت » برای دلگرمی ایرانیان برای پاسداشت آزادی و مشروطه می نویسد، که انجمن برادران ایرانی _ که چندی پیشتر نیز، نمایشنامه ی تاریخ مشروطه ی ایران را در استانبول به روی پرده برده بودند _ این کتاب ایرانشهر را نیز چاپ کرده و به شهرهای بزرگ ایران می فرستند.
ایرانشهر هم به کار خود در سفارتخانه ایران ادامه می دهد و هم به دانشکده حقوق استانبول وارد می شود. در سال ۱۲۸۹ خورشیدی به عنوان نماینده مالی دولت ایران، به مکه می رود تا کار حاجیان ایرانی در مکه را سروسامان دهد.
ایرانشهر پس از بازگشت از مکه به سفارش « مسیو کوله » نماینده مالی دولت ایران، به دانشگاه شهر لوون بلژیک می رود، تا تحصیلات خود در رشته ی حقوق را در آن دانشگاه پی گیرد. ایرانشهر پس از آموختن حقوق در بلژیک به فرانسه می رود و در دانشگاه سوربون، علوم اجتماعی و روزنامه نگاری را آموزش می بیند. در این میان به خواهش مسیو لوشاتلیه مدیر مجله « جهان اسلام »، (۲) « سفرنامه مکه » را به زبان فرانسه در آن مجله به چاپ می رساند.
ایرانشهر به یاری دانشمندانی چون علامه قزوینی و پرفسور پورداوود، « انجمن مصاحبات علمی و ادبی ایرانیان » را در پاریس پایه گذاری می کند، که در این انجمن ماهی دوبار، سخنرانی هایی به زبان فارسی یا فرانسه داده می شود.
در این میان نیز نمایشنامه « رستم و سهراب » را با برداشت از شاهنامه ی فردوسی می نگارد که در سال ۱۲۹۳، چند نفر از دانشجویان ایرانی، به همراه مادام اوهانیان ایرانی، این نمایشنامه را در « تیاتر لون پوواریه پاریس » بازی می کنند.
ایرانشهر از مهرماه ۱۲۹۳ از سوی پرفسور ادوارد براون _ شرق شناس پرآوازه _ و به سفارش علامه قزوینی، برای تدریس زبان فارسی به دانشگاه کمبریج دعوت می شود. ایرانشهر درباره ی ایران دوستی پرفسور براون این چنین می گوید: « روزی بعد از ظهر که به خدمت ایشان رسیدم، پس از سلام دادن و فشردن دست گفت که مدتی است مشغول حساب کردن اعداد حروف اسم دجال و اسم ادوارد غری وزیر خارجه ی انگلستان هستم، زیرا این مرد دجال عصر ماست که با روس ها آن معاهده ی شرم آور را بسته که ایران را میان روس و انگلیس به دو منطقه نفوذ تقسیم کرده است ولی می بینم که از روی حساب ابجد اعداد ادوارد غری بیشتر از اعداد دجال می باشد، دجال در زبان انگلیسی انتی کریست نامیده می شود که اعداد ابجدی حروف آن ۱۱۵۱ می باشد در صورتی که اعداد ابجدی ادوارد غری ۱۴۲۶ می شود. من از راه شوخی گفتم پس معلوم می شود که مقام ادوارد غری بالاتر از مقام دجال است. در مدت یک سال و نیمی که با پرفسور براون معاشرت داشتم برای من ثابت شد که این مرد فاضل در محبت و عشق خود نسبت به تمدن و کشور و ملت ایران به کلی صادق و صمیمی بود و من ابداً رنگ و بوی ریاکاری و یا نفع پرستی و خودخواهی از افکار و اعمال فداکارانه ی ایشان درباره ی ایران احساس نکردم، عشق او به ایران، پاک از هرگونه آلایش بود و زبان حالش می گفت:
این همه مهر و وفایی که میان من و توست با خود آوردم از آنجا نه به خود بربستم » (۳)
پس از دو سال تدریس زبان فارسی در کمبریج، بنا به خواهش سید حسن تقی زاده که در برلین « کمیته ملی ایران » را برای نجات آزادی و استقلال ایران بنا نهاده بود، از آسایش و راحتی خود در انگلستان گذشت و با این اندیشه که « هر زندگی که خود پرستی است، مرگی است به نام زندگانی » و با فرمان وجدان بیدارش، کمبریج را ترک گفته به برلین می رود. ایرانشهر خود آن روزگار را چنین روایت می کند:« چند هفته در برلین مانده با آقای تقی زاده و آزادی خواهان دیگر ایرانی صحبت ها و مشورت ها کردیم که آیا از چه راهی باید شروع به کار کرد و چه اقداماتی باید به جا آورد، که ملت ایران از زیر نفوذ انگلیس و روس، که ایران را در میان خود قسمت کرده و تقریباً یک حکومت پوشالی در تهران باقی گذاشته بودند که به اشاره و امر ایشان حکمرانی می کرد، نجات یابد، آزادی و استقلال سیاسی خود را از نو دارا شود. پس از مشاورت های زیاد تصویب کرده شد که من به تهران رفته، با روسای فرقه دمکرات مذاکره نموده ایشان را تشویق و ترغیب به همدستی کنم و به یاری و همت ایشان، قوای ژاندارم ایران را که آنوقت، یگانه قوه ی نظامی و دفاعی ایران بود، با مقصد ملی خود همراه ساخته، یک قوه ی دفاعیه در مقابل قشون روس و انگلیس درست بکنند، تا کم کم زمام حکومت را به دست خود گرفته، معاهده روس و انگلیس را ابطال و آزادی و استقلال سیاسی ایران را اعلام و برقرار کنند. » (۴)
نخستین نمایندگان کمیته ملی ایرانیان در برلین که به تهران آمدند، پورداوود و جمالزاده و دومین گروه هم، کاظم زاده ایرانشهر و محمود خان اشرف زاده بودند.
ایرانشهر پس از ورود به تهران با سلیمان میرزا رهبر حزب دمکرات، به چاره اندیشی در برابر تازش روس و انگلیس می پردازند و نشریه ای نیز به نام « راه کامیابی » چاپ می نماید.
ایرانشهر در تهران از صحنه ای یاد می کند که بسیار تکان دهنده است. او می گوید: هنگامی که نیروهای بیگانه به نزدیکی تهران رسیده بودند ماه محرم بود و مردم به جای چاره اندیشی برای خود و آینده ی ایران، برای واقعه ی کربلا به سر و سینه ی خود می کوفتند بدون این که بیاندیشند چه سرنوشت شومی آن ها را تهدید می کند. این حادثه، ایرانشهر را تکان می دهد و او را بسیار می آزارد.
در آن هنگامه آزادی خواهان برای آن که بهانه دست روس ها، جهت اشغال پایتخت ندهند، از تهران به قم و از آنجا به کرمانشاه می روند، که ایرانشهر نیزدر این مهاجرت آنها را همراهی می کند، اما در کرمانشاه بر اثر توطئه ای، وی و چند تن دیگر از آزادی خواهان به زندان می افتند، که پس از چندین ماه زندانی، آزاد گشته و از آنجا به برلین می رود.
در برلین، ایرانشهر در کنار تقی زاده و آزادی خواهان دیگر به اداره انجمن و مجله کاوه می پردازد و رهبری انجمن کاوه را به عهده می گیرد. در این انجمن آنها یک یا دوبار در ماه، گردهم آمده و یکی از اعضا، چیزی را که پیشتر نوشته، خوانده و دیگران درباره ی آن به گفتگو می نشستند. در همین انجمن بود که داستان نویسی نوین ایران با داستان کوتاه « فارسی شکر است » جمالزاده، زاده می شود. از گفت و گوهای دگری که در این انجمن می رود، می توان به پیشنهاد ایرانشهر درباره ی اصلاح الفبای فارسی اشاره کرد.
پس از پایان جنگ و بر چیده شدن کاوه، پرفسور براون بسیار مایل است که ایرانشهر برای تدریس فارسی به کمبریج برگردد، اما ایرانشهر با آن تجربه ای که در ایران اندوخته بود،مشکل ایران را مشکلی فرهنگی می بیند و برآن می شود که با نوشتن کتاب و کار های فرهنگی دگر، این مشکل را در حد توان خود گره گشایی نماید.
بدین روی بود که ایرانشهر در ۱۲۹۸ در برلین، کتابفروشی ایرانشهر را تاسیس و در سال ۱۳۰۱، ماهنامه ایرانشهر را چاپ می کند. که در ایران، افغانستان، هندوستان و کشورهای اروپایی، هواخواهان زیادی می یابد.
کاظم زاده ایرانشهر، در شماره نخست ماهنامه ایرانشهر، هدف خود را از چاپ آن، این گونه بیان می کند: « ... مسلک ما عشق و معشوق ما ایران جوان و آزاد است.
همین مسلک و همین عشق است که سالیان دراز در اعماق قلب خود پرورده ایم و امروز تکیه گاه یگانه ی ماست ...
مجله ی ایرانشهر ساعی خواهد بود زمینه ای را که روح ایران جوان و آزاد در آن پرورش باید بیابد تهیه نماید.
مجله ی ایرانشهر کوشش خواهد نمود یک محیط پاک و آزاد برای نشو و نمای قوای معنوی نژاد تازه ی ایران به وجود بیاورد.
مجله ی ایرانشهر اسرار ترقی ملت های اروپا را ایضاح و احتیاجات حقیقی ایران را بتمدن اروپایی شرح خواهد داد.
مجله ی ایرانشهر تا حد مقدور بیشتر از شرح وبسط دادن معایب و نواقص اجتماعی با ارشادات و پیشنهادات عملی قدم های ایران جوان و آزاد را در راه اصلاح آن معایب هدایت خواهد کرد.
مجله ی ایرانشهر با تمام وسایل علمی به کندن ریشه ی فساد اخلاق از زمین نسل جدید ایران جوان و آزاد خواهد کوشید.
مجله ی ایرانشهر آیینه ی افکار و احساسات ایران جوان و آزاد و پشتیبان عناصر پاک و قوای متفکر آن خواهد بود. »
دراین هنگام علاوه بر چاپ ماهنامه ایرانشهر،به چاپ ۲۱ کتاب ارزشمند از نویسندگانی چون؛ عباس اقبال، ذبیح بهروز، میرزا آقاخان کرمانی، صادق هدایت و ... زیر نام انتشارات ایرانشهر و یک دوره عکس های تاریخی آثار تمدن ایران باستان و جلدهای دوم، سوم و چهارم « راه نو در تعلیم و تربیت » و یک جلد کتاب « رهبر نژاد نو » می پردازد.
تا این که پس از چهار سال تلاش شبانه روزی برای خدمت به فرهنگ ایران، ایرانشهر به خاطر ناتوانی در پرداخت هزینه های چاپ و « بی همتی هموطنان » از انتشار ماهنامه ایرانشهر باز می ماند و ماشین های چاپ چاپخانه را می فروشد تا بدهی ها را پرداخت نماید.
ماهنامه ایرانشهر که تاثیری ژرف بر روی نسلی می گذارد و بنیانگذار پایه های اندیشه ای، ایران نوین می گردد، به خاطر مشکلات مالی در میانه ی راه تعطیل می گردد. در این چهار سال انتشار ایرانشهر، بیش از ۱۴۰ دانشمند، از کشورهای گوناگون در آن قلم زدند و مقاله هایی ماندگار به گنجینه ی زبان فارسی افزودند.
ایرانشهر از سال ۱۳۰۵، آغاز به نوشتن به زبان آلمانی می نماید و کتاب هایی چون:« شرح حال و آثار مولوی »، « گات ها زرتشت »، « زندگی حضرت محمد »، « راه راست برای صلح میان ملت ها »، «برای نجات نوع بشر »، « انسان و تمدن در عصر آینده »، « وحدت ادیان »، « گلچین شعر فارسی » و ... به زبان آلمانی می نویسد.
ایرانشهر مدتی سرپرست دانشجویان ایرانی در آلمان می گردد و در این هنگام نیز از سراسر اروپا برای سخنرانی درباره ی فرهنگ، ادبیات و عرفان ایران دعوت می شود.
در زمان رضاشاه، به ایرانشهر پیشنهاد وزارت فرهنگ می شود ولی او به دلایلی نمی پذیرد.
ایرانشهر از سال ۱۳۱۵ تا زمان مرگش در سال ۱۳۴۰ خورشیدی، در دهکده دگرس هایم سویس به زندگی خود ادامه می دهد و در آنجا در سال ۱۳۲۱، « مکتب عرفان باطنی » را بر پایه ی هبستگی دانش، دین و صنعت پایه ریزی می کند، که از سراسر اروپا پرتوجویان ( اعضای این مکتب را پرتو جو می نامیدند ) برای گرفتن بهره عرفانی بدین مکتب می آیند.
ایرانشهر روزنامه ای به زبان آلمانی به نام « هماهنگی جهان »(۵) انتشار می دهد تا آموزش هایش را که بر پایه ی برادری، یگانگی و برابری میان همه ی مردم جهان می باشد را به پیش ببرد.
ایرانشهر در اواخر عمرش به خاطر رماتیسم توان راه رفتن ندارد، در این هنگام است که وزارت فرهنگ ایران به پاسداشت یک عمر فعالیت فرهنگی او، جشن ۷۵ سالگی اش را در تهران برگزار می کند که دوستان او چون رضازاده شفق و دیگران درباره ی کارهای فرهنگی او سخنرانی می کنند. چهار سال بعد، ایرانشهر در سن ۷۹ سالگی در سویس زندگی را بدرود می گوید.
ایرانشهر از لحاظ اخلاقی انسانی وارسته و عارفی برجسته بود و سالیان بسیار، تنها از گیاهان تغذیه می نمود. بسیار پرکار بود و روزی ۱۶ ساعت کار می کرد و به هفت زبان تسلط داشت و بیش از ۱۴۰ کتاب به فارسی و آلمانی و فرانسه ازخود به یادگار گذاشت.
به گفته ی محیط طباطبایی:« کاظم زاده تا نام و نشان ایرانشهر در جهان پایدار است، همواره جاویدان و برقرار خواهد بود و ارزش شرکت او در پایه ریزی نهضت ادبی و فکری ایران مورد قبول و تصدیق نسل کنونی و نسل های آینده ایران خواهد بود. »

پی نویس ها:
۱ _ کاظم زاده ایرانشهر، حسین. شرح حال نگارنده کتاب اصول اساسی فن تربیت، تهران، اقبال، ۱۳۲۹ خورشیدی، ص ۶.
۲_ Revue De Mondo Musulman
۳ _ کاظم زاده ایرانشهر، کاظم.آتار و احوال کاظم زاده ایرانشهر، تهران، اقبال، ۱۳۵۰ خورشیدی، ص ۱۱۳.
۴ _ کاظم زاده ایرانشهر، حسین. شرح حال نگارنده کتاب اصول اساسی فن تربیت، تهران، اقبال، ۱۳۲۹ خورشیدی، ص ۳۵.
۵_ Welt Harmonie

نظر شما