فروپاشی نظام زمینداری و اقتصاد سنتی ایران در دوران حکومت شاهان قاجار، گرفتن وامهای هنگفت از کشورهای بیگانه و واگذاری امتیازهای ناروا به آنها، کشور را در وضعیت اقتصادی بدی قرار داده بود. باجگیری و رفتار خود سرانهی ماموران دولتی نیز وضعیت را بدتر کرده بود. بسیاری از کشاورزان که تا آن زمان با تولید محصولات خود امرار معاش می کردند، به تدریج منبع درآمد خود را از دست دادند و به نیروی کارگری پیوستند. از آنجا که شرایط مناسب کاری برای اشتغال این نیروی عظیم در داخل کشور به اندازهی کافی فراهم نبود، بسیاری از آنان به کشورهای همسایه از جمله کشورهای منطقهی قفقاز و آسیای میانه و روسیه تزاری مهاجرت کردند. اگرچه در مناطق شرقی، اهل خراسان به عشقآباد مهاجرت می کردند ولی در نواحی غرب، شمال و مرکز ایران گرایش مهاجرت به روسیه و نواحی جنوبی آن به ویژه قفقاز و شهر باکو را داشتند. فروپاشی نظام اقتصاد سنتی، به رهایی و بیکاری دهقانان و پیشه وران منجر شد. همچنین موقعیت خاص تاریخی- جغرافیایی اقتصاد ایران در زمان ادغامش در نظام جهانی، چنان بود که نیروی کار مازاد که از بخش سنتی آزاد میشد، نمیتوانست از طریق استخدام در بخشهای جدید دوباره جذب اقتصاد شود و در نتیجه نیروی کار که از بخشهای سنتی آزاد میشد، راهی جز مهاجرت نداشت. به همین علت مهاجرت در آغاز قرن بیستم ابعاد گستردهای پیدا کرد. این کارگران علت مهاجرت خود را اوضاع داخلی ایران میدانستند. آنها اعتقاد داشتند: «در ایران امنیت نیست، کار نیست، نان نیست، بعضی از تعدی حکام، برخی از ظلم بیگلربیگی، داروغه و کدخدا» همچنین فقر در روستاها و ورشکستگی کسبهی شهری که در نتیجهی رقابت خارجی حاصل شد، سبب گردید عدهی زیادی از مردم ایران تحمل خود را از دست داده و کشور را ترک کنند. قسمت اعظم این مهاجرین به مراکز صنعتی روسیه تزاری روی آوردند و معدن نفت باکو از مهمترین این مراکز به شمار میرفت. کمدرآمدی مملکت ایران، بیکاری مردم، تعدی زبردستان در حق زیردستان و بیصاحبی رعیت که اینان را به خاطر یک تومان پول تذکره بی سوال و جواب به ممالک خارجه روانه میکرد؛ که بخشی از دلایلی است که در منابع تاریخی به آنها اشاره شده است- را نیز میتوان از سایر دلایل رشد مهاجرت از کشور عنوان نمود. عوامل رانشی این مهاجرت بر بسترهای اجتماعی و سیاسی قرار داشت که نشان دهندهی وضعیت نامطلوب ایران در این دوران است. علاوه بر عوامل رانشی در مهاجرت (تغییرات ساختاری شرایط اقتصادی ایران)، عوامل کششی نیز موجب جذب مهاجران به کشورهای مقصد میگردید. محرک قدرتمند این عامل، تحول اقتصادی در روسیه بود که کارگران ایرانی را در مقیاس انبوه به مراکز صنعتی رو به رشد در روسیه و به ویژه قفقاز جذب می کرد. وضعیت کارگران در مناطق قفقاز هم مطلوبتر از ایران نبود؛ اما حداقل دستمزدی برای گذران زندگی داشتند. قفقازی ها و اهالی محل، ایرانی را همشهری خطاب میکردند و او را پست و حقیر میشمردند. حتی خود همشهری نیز برای خود شخصیتی قائل نبود او را تحقیر میکردند و در رستورانها، ترنها و محل تفریح و تفرج اجتماعی راه نمیدادند. همشهری از برده و غلامان دورهی اسارت پستتر و حقیرتر بود. او برای کارکردن، زحمت کشیدن و کتک خوردن خلق شده بود، خود او همهی اینها را تحمل میکرد؛ زیرا در میهن خود علاوه بر این که از این حقیرتر و از این بیحقوقتر بود، کار هم گیرش نمیآمد. همشهری از ظلم خانها و محتکران و برای رهایی از چنگ بیکاری و بی-قانونی و به قصد محافظت خویش و به دست آوردن لقمه نانی برای اهل و عیال خود که در کمال عسرت و بدبختی در ایران به سر میبرند به باکو میرفتند.
اگرچه در این بحث، سعی بر آن است تا تنها به چند سال پیش و پس از مشروطه توجه شود، اما باید اذعان داشت که روند این مهاجرتها سابقه طولانی در تاریخ ایران داشت. با توجه به آمار، به خوبی میتوان سیر نزولی مهاجرین به روسیه را از سال ۱۹۰۳ تا ۱۹۰۵م مشاهده کرد. این سیر نزولی بیانگر شرایط انقلابی در روسیه و نابسامانیهایی است که بر اثر این انقلاب رخ داده است. اوج این تنزل را میتوان در سال ۱۹۰۵م یعنی در زمان وقوع انقلاب روسیه مشاهده کرد. در این سه سال با کاهش بیش از ۲۵ هزار نفر مهاجر روبرو هستیم. از سوی دیگر با نگاهی به آمار خارجشوندگان از روسیه از سال ۱۹۰۳ تا ۱۹۰۵م شاهد یک سیر صعودی از خارج شوندگان از روسیه هستیم؛ اما از سال ۱۹۰۶م به بعد و همزمان با آغاز نهضت مشروطه در ایران با سیر صعودی مهاجرت روبرو میشویم که علاوه بر نابسامانی در ایران و عوامل رانشی که ذکر شد، بر نرخ مهاجرتها افزوده می شود. از سوی دیگر به دلیل وجود ثبات نسبی در نواحی جنوب روسیه جذب مهاجران در این نواحی بیشتر است و همچنین تعداد افراد مهاجری که به مناطق جنوب روسیه جذب میشوند و به ایران برنمیگردند، به علت وجود ناآرامیهای داخلی در ایران و عوامل رانشی ذکر شده، و نیز صدور فرمان مشروطیت در سال ۱۹۰۶م، در حال افزایش بود. در سال ۱۹۰۷م یعنی در دوره پادشاهی محمدعلی شاه که ثبات نسبی در ایران برقرار بود جمعیت مهاجری که به ایران مراجعت میکنند به نسبت مهاجرینی که به روسیه وارد شده بودند، افزایش پیدا میکند. لازم به ذکر است که این افزایش با توجه به تعداد مهاجرینی است که در سالهای گذشته به ایران بازگشت نکردهاند. و در سال ۱۹۰۸م که مجلس شورای ملی به توپ بسته میشود و تا حدودی ثبات سیاسی در ایران از بین میرود، جمعیت کمتری نسبت به خارج شوندگان از ایران به کشور برگشتند و اوج این مساله را میتوان در سال ۱۹۰۹م تا ۱۹۱۱م شاهد بود که به نحوی در این سالها به یک سیر صعودی از کسانی که به ایران مراجعت نمیکنند برمی خوریم. تقریباَ همه کسانی که مهاجران ایرانی را در قفقاز دیده بودند آنها را در زمرهی ناآگاهترین کارگران منطقه می دانستند. ایوا برویدو زن مبارز منشویک در میان کارگران نفت باکو مینویسد که ایرانیان هیچ گونه آگاهی طبقاتی نداشتند و نمیدانستند که سرمایهداران چه بلایی برسرشان میآورند. به گفته یک مسافر آمریکایی، ایرانیان در تفلیس با آنکه کارگران دائمی بودند تقریباً با نداری زندگی میکردند زیرا هنوز سازماندهی اعتصابی را نیاموخته بودند. تا هنگام وضع قانونی در سال ۱۹۰۳م کارفرمایان در برابر تصادفاتی که برای کارگران خارجی رخ میداد هیچگونه مسئولیتی نداشتند. علاوه بر این نمایندگان دولت ایران نیز برای آنها گرفتاری درست می کردند، آنها حتی حقوق بیمهی عمر کارگران کشته شده در معادن یا کارخانههای قفقاز را به خانوادههایشان در ایران مسترد نمیکردند و خود آن را ضبط میکردند و خود آنان با تبانی با کارخانهداران که پایینترین دستمزد را به تازهواردان می پرداختند، به ثروتاندوزی مشغول بودند. هرگاه یکی از این عملهها میمرد اگرچیزی داشت اول کسی که در سرجنازهاش حاضر میشد مامورین قونسولخانهها بودند که خود را وارث شرعی و عرفی میدانستند اگر چیزی نداشت سه روز هم جنازهاش بر زمین میماند ابدا از آن طرف نمیگذشتند. اگر یکی بمیرد و چیزی هم داشته باشد آن هم مال قونسول است. آنان غالباً جایگزین کارگران محلی میشدند که حاضر نبودند در شرایط بد و وضعیت غیر بهداشتی کار کنند. این وضعیت تحمل ناپذیر تاثیر خود را بر آن دسته از کارگران ایرانی که از شرایط وخیم کشورشان آگاه بودند برجای میگذاشت. میرزا رضا کرمانی- قاتل ناصرالدین شاه قاجار- در شرح انگیزههای خود برای قتل شاه به بازپرسانش چنین گفت: «قدری پایتان را از خاک ایران بیرون بگذارید در عراق عرب و بلاد قفقاز و عشق آباد و اوایل خاک روسیه هزار هزار رعیت بیچارهی ایرانی را ببینید که از وطن عزیز خود از دست تعدی و ظلم فرار کرده کثیفترین کسب و شغل را از ناچاری پیش گرفتهاند هرچه حمال و کناس والاغی مزدور در آن نقاط میبینید همه ایرانی هستند.» به عنوان مثال در ناحیهی ولگا کارگران ایرانی جانشین روسها میشدند و در میان اهالی این ترس را ایجاد میکرد که ایرانیان تنها کارگران بارانداز در تمام لنگرگاههای مهم ولگا خواهند شد. این دیدگاه درمورد همهی ایرانیان مهاجر وجود داشت و آنها هم به رفتارهای همشهریهای خود عادت داشتند و هم ظلم و ستم اهالی قفقاز را تحمل میکردند وضعیت اجتماعی و اقتصادی مهاجران نشان میدهد که با وجود شرایط بد اقتصادی و اجتماعی این کارگران به دلایل فقر اقتصادی، عدم آگاهی، فصلی بودن و حتی درگیری با ارامنه و گرجیها، در احزاب فعال در قفقاز جذب نشدند و حتی به یکدیگر نیز ستم میکردند. توصیف وضعی که این مهاجران در آن کار می کردند نه تنها وضعیت طاقت فرسا و سطح بهرهکشی از آنان، بلکه سطح آگاهی سیاسیشان را نیز نشان میداد. بسیاری از ایرانیان مهاجر تنها در بند معیشت خود بودند ولی برخی هم از نظر فکری متحول میشدند. تحقیر و ستمی که بر ایرانیان می رفت آنها را به هم نزدیک میکرد و روحیه میهن پرستی در آنان میدمید. به علاوه تحولات سیاسی و اجتماعی پردامنهای در قفقاز رخ میداد که خواه ناخواه بر ایرانیان تاثیر میگذاشت. شاید بتوان گفت این وضعیت اجتماعی که کارگران مهاجر در آن به سر میبردند باعث شد تا تجارب جدید خود را در نواحی قفقاز به کار گیرند و در احزاب فعال در قفقاز شرکت کنند. سیاسی شدن تدریجی کارگران مهاجر ایرانی در خارج کشور سرانجام به گسترش عقاید رادیکال در ایران انجامید. انتقال عقاید رادیکال در خصوص نیاز به سازمانهای کارگری زمینه را برای پیدایش جنبش کارگری در داخل ایران نیز مهیا کرد. با وجود تلاشهای مشترک کارگران سازمان یافته در قفقاز به پیشرفتهایی نایل آمدند و موفق شدند برخی از کارگران را به جرگهی سیاسی و سازمانی وارد کند. این امر در مشارکت مهاجر ایرانی در اعتصابهای عمومی ژوئیه ۱۹۰۳م و دسامبر ۱۹۰۴م و همین طور در چندین اعتصاب دیگر بازتاب یافت. در سال ۱۹۰۶م حدود ۲۵۰۰ کارگر ایرانی معادن مس اللهوردی در ارمنستان هسته اصلی اعتصابیون را تشکیل دادند. اما همهی این مهاجران از کار اخراج و به ایران برگشتند ولی آنچه که اهمیت این اعتصاب را نشان میدهد ورود ایرانیان به جرگهی فعالیتهای اعتصابی و در ادامه سازماندهی آنها جهت دفاع از حقوق خود است. از سال ۱۹۰۵م در تعدادی از ایالات و ولایات شمالی ایران مخصوصآ در آذربایجان و گیلان تشکیلات و سازمانهای سیاسی ایجاد شدند که تحت تاثیر نهضت انقلابی روسیه به ویژه قفقاز قرار داشت. در این امر کارگران ایرانی مقیم باکو نقش موثری داشتند. گروه سوسیال دموکرات همت در حقیقت محل تجمع همین کارگران محسوب میشد که اکثرآ آذربایجانی بودند. پس از انقلاب ۱۹۰۵م روسیه، در ایران هم چند ماه بعد به تدریج زمینههای انقلاب مشروطه پدیدار گشت. همین امر سبب گردید بین انقلابیون ایران مخصوصآ در آذربایجان و سپس در گیلان و جریانات انقلابی منطقه قفقاز روسیه از جملهی حزب همت پیوندهایی برقرار گردد. به تدریج این عده فرقه اجتماعیون عامیون را که همان سوسیال دموکرات است، تشکیل دادند. این فرقه در حقیقت ادامه دهنده و شعبهای از سوسیال دمکراتهای (اجتماعیون عامیون) قفقاز و باکو محسوب میشدند با این تفاوت که خطمشی معتدلتری داشتند. اجتماعیون عامیون برگردان نام سوسیال دموکرات به فارسی بود. این فرقه در برخی از اعلامیهها و نشریههایش، خود را اجتماعیون عامیون مجاهدین ایران یا تنها فرقه مجاهد مینامیدند. چه در ایران و چه در قفقاز فرقهی اجتماعیون عامیون را گاهی به نام مجاهد می-خوانند که هم کلمهای ساده بود هم آوای فرهنگی آشنایی داشت. مهاجران ایرانی شاغل در حوزهی نفتی باکوی قفقاز که اکثراً آذربایجانی بودند و تا سال ۱۹۰۴م در حزب سوسیال دموکرات روسیه فعالیت میکردند همت و فرقه اجتماعیون عامیون را تشکیل دادند. مدتی بعد از تشکیل این حزب همین ایرانیان منطقهی قفقاز به ویژه مهاجرین مقیم باکو موجب انتقال تفکرات سوسیال دموکراتیک به نواحی شمال ایران شدند. آنها به دلایل فرهنگی و قومی از حزب سوسیال دموکرات کناره گرفتند و در احزاب همت و اجتماعیون عامیون شرکت کردند. برنامههای اجتماعیون-عامیون به همت شبیه بود و هردو در بردارندهی خواستههایی برای کارگران بودند و در بازگشت این کارگران به وطن بسیاری را تحت تاثیر افکار جدید که در نتیجهی شرکت در احزاب کارگری مناطق جنوب روسیه بود قرار میدادند. فصلی بودن این کارگران و شرکت در اعتصابهای کارگری مناطق قفقاز موجب انتقال افکار جدید در زمینهی تشکیلات کارگری به ایران شد. همانطور که در بالا اشاره شد کارگران مهاجر با مشروطه شدن ایران، مجدداً به وطن بازگشتند و تعدادی از آنها در دیدار نمایندگان مجلس اول خواستار حضور یک نماینده از کارگران در مجلس شدند و به این طریق به تدریج زمینه را برای تشکیلات کارگری در ایران به وجود آوردند.
مهاجرت آگاهی بخش؛ تاثیر مهاجرت بر آگاهی کارگران در دوران مشروطه
مقاله ویژهنامه مشروطه روزنامه ابتکار به قلم نادر پروانه
پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۵
منبع:
روزنامه ابتکار
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ